راوی: عبدالهادی حائری
29 آبان 1396
در مهر 1341 لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی سخت اعتراض علما و مراجع بزرگ را برانگیخت. آیتالله خمینی و چند تن دیگر از آیات عظام با ارسال تلگرامهای جداگانه خطاب به محمدرضا پهلوی و اسدالله علم (نخستوزیر وقت) نسبت به اقدامات و برنامههای ضد دینی دولت مخالفت نمودند. ایشان در این تلگرامها از اجرای لایحه جدید و دیگر کارهای ضد اسلامی برحذر کرده و درباره آنها هشدار دادند. تعطیلی بازار تهران در 9 آبان 1341 از دیگر واکنشهای جدی بود که بازاریان در پیروی از علما و مراجع تقلید خود در اینباره از خود نشان دادند.
حاکمیت در گام نخست کوتاه آمد و از اجرای لایحه پا پس گذاشت، اما از راه دیگر آمد و کوشید که برنامههایش را جور دیگر پیش ببرد. با ترفندی دست به دامن رفراندوم (همهپرسی) شد که باز علما از پا ننشستند و در مخالفت با آن، اعلامیههای تحریم صادر کردند. اینبار اجزای حکومت پهلوی دست به دست هم داده بودند که رفراندوم را به مرحله اجرا درآورند. میتینگهای متعددی در حمایت از رفراندوم به راه انداخته، مستقیم و غیرمستقیم، افضای رعبآوری را بر جامعه ایرانی حاکم کردند. روز شنبه 6 بهمن 1341 که رفراندوم برگزار شد دو جعبه در کنار یکدیگر قرار داده بودند. بر روی یکی از آنها نوشته شده بود: موافق و بر روی دیگری: مخالف. در جلو دو جعبه هم فردی ایستاده بود و با چهار چشم به صندوقها و مردمی که بدانها نزدیک میشدند نگاه میکرد. روشن است که کسی زَهره آن را نداشت که به صندوق مخالف نزدیک شود.
حوادث نشان از آن داشت که آتش مخالفت میان جامعه روحانیون و حکومت پهلوی روزبهروز شعله میگیرد. هر چه زمان میگذشت و هر اتفاقی که رخ میداد، مبارزات ضد پهلوی جانی تازه میگرفت. شاه که دو روز پیش از رفراندوم، روحانیون را «ارتجاع سیاه» خوانده بود و اهدافش را یکییکی پیش میبرد، در دومین روز از آغاز سال 1342 خورشیدی به مدارس علوم دینی و مراسم مذهبی در چند شهر بزرگ حمله برد. مدرسه فیضیه در قم، مدرسه طالبیه در تبریز و مراسم عزاداری در مشهد که به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) در منزل آیتالله سیدحسن طباطبایی قمی برگزار بود. یورش نیروی نظامی و چماقبهدست در مدرسه فیضه نسبت به دو نقطه دیگر، آثار دلخراشی بهجا گذاشت. افرادی ناشناس با سر دادن شعار «جاوید شاه» وارد مدرسه شدند و طلاب حاضر در مدرسه را به زیر کتک گرفتند.
چهار روز بعد از این حادثه، عبدالهادی حائری به داخل مدرسه فیضیه قم راه پیدا کرد و در یادداشتی وضعیت تأسفبار آنجا را قلمی کرد: «به مدرسه فیضیه رفتم؛ یک پاسبان در کنار در مدرسه ایستاده بود و کسانی را که افراد متفرقه میخواند راه نمیداد. من با آن که خود را جزء افراد متفرقه میدانستم با لطایفالحیلی وارد مدرسه شدم. مدرسه را مانند یک جبهه جنگ، جنگی شکستیافته دیدم. شیشههای حجرهها شکسته بود؛ درختها از بین رفته بود؛ اموال و اثاثه درون حجرهها تاراج شده بود. درهای حجرهها باز مانده بود و کسی در آنها دیده نمیشد. منظره بسیار وحشتناکی بود.»[1]
[1] . حائری، عبدالهادی، آنچه گذشت...: نقشی از نیمقرن تکاپو، تهران، معین، 1372ش، صص 353 - 355
تعداد بازدید: 1991