به انتخاب: دکتر محمدباقر نجفزاده بارفروش (م. روجا)
19 بهمن 1396
حسن اصلانی متخلص به «آشنا» اهل شهر پیشوا و از شاهدان قیام 15 خرداد 1342 دو مثنوی درباره این قیام دارد که بر وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن است. این وزن خیلی روان و ساده و سهلالوصول و سهلالقرائت است. انگار شاعرانی که در این وزن سرودههایی داشتهاند، آسانتر توانستهاند مضامین را در هیئتی از تصاویر ارائه دهند و افزون بر آن با مخاطبانشان ارتباط برقرار کنند. وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن که از بحور فهلویات است و به زبان مردم کوچه و بازار نزدیک است و همخوانی میکند، باشکوهترین وزنی بومی است. بسیاری از بومیسرایان و شاعران عامیانه این بحر و وزن را برگزیده و آثاری را ارائه دادهاند. شعرهای حسن اصلانی را در ادامه میخوانید.
اشعاری از قیام 15 خرداد 1342
عجب ماهی است الحق ماه خرداد
خوشا آن کس که پوید راه خرداد
مه خرداد ماه عشق و خون است
مه بیداری و ماه سکون است
خصوصاً نیمه خرداد جانکاه
برای مردمی بیدار و آگاه
در آن روز خطرزا روز پرشور
که در پی داشتی شبهای دیجور
کفن پوشیده قامت راست کردند
ز طاغوت زمان درخواست کردند
خمینی بایدی آزاد گردد
که قلب پیروانش شاد گردد
قرار و تاب از دلها برون رفت
دگر از مردمان صبر و سکون رفت
فغان بُد ناله بود و بود فریاد
ز شهر پیشوا تا باقرآباد
کفنپوشان آن ایام یادآر
که گردیدند عازم سوی پیکار
به شاهان کرده اعلان برائت
به مولا داشته چشم شفاعت
به لبهاشان همه اللهاکبر
نگاهاشان تمامی سوی داور
به دلهاشان تمامی نور ایمان
همه دریادل و چون شیر غران
به رگهاشان همه خون حسینی
به دلهاشان همه عشق خمینی
به روباهان چو شیران حمله کردند
به فوج شهپرستان حمله کردند
که ناگه غرش و صوت مسلسل
تمام کارها را کرد مختل
به راه حق تمامی کشته گشتند
همه در خاک و خون آغشته گشتند
مکان حادثه دریای خون شد
زمین از خاک ایشان لالهگون شد[1]
مثنوی بلند 15 خرداد 42
به دام افتاد مولایم خمینی
به روز سوم سوگ حسینی
عزای مردم ایران دو تا شد
به هر جا ماتم عظما به پا شد
به جوش آمد همی خون خلایق
همانهایی که میبودند لایق
همانهایی که مست عشق بودند
ندای عشق را جمله سرودند
ز «مشهد» نالهها تا آسمان رفت
ز جان مردمش تاب و توان رفت
«قم» از این ماجرا غرق عزا شد
کلاس و درس و مکتبها رها شد
تمام عالمان چون شیر غران
علیه «شاه» جمله درخیابان
خیابانها پر از هر مرد و زن شد
نوا و نالهها یابنالحسن شد
تمامی را به دل بغض شهان بود
کحا خوف و هراس از روبهان بود
به «تهران» نیز فریاد و فغان شد
صدای مردمان بر آسمان شد
همه سرگشته و مغموم بودند
نوای «مرگ بر شه» میسرودند
شرر بر جان دینداران بیفتاد
که سر دادند جمله داد و فریاد
که کاخ شاه را ویران نماییم
عزاخانه همه ایران نماییم
به شهر «پیشوا» هم گشت غوغا
چو بشنیدند مردم این خبر را
بُدی آن روز، روز «نیم خرداد»
که شوری در همه دلها بیفتاد
به «صحن زاده موسیبنجعفر»
نوای جمله شد اللهاکبر
صداشان زین خبر بر آسمان رفت
ز جان جملگی تاب و توان رفت
عزا و سوگ جانسوز «حسینی»
عجین شد با غم و حزن «خمینی»
نوای نوحهخوانان کرد تغییر
خبر بر عمق دلها کرد تأثیر
بگفتندی که باید رفت تهران
و کاخ شاه را بنمود ویران
بدینمعنا بدادندی گواهی
که باید کند، از جا کاخ شاهی
همه با ذکر «یا مرگ یا خمینی»
«تویی از تیره پاک حسینی»
ز صحن پیشوا رو سوی تهران
نمودند و همه با چشم گریان
به لب بُدشان ندای «مرگ بر شاه»
توکل کرده بر الطاف الله
سفر از آن مکان آغاز گردید
برای جمله کشف راز گردید
دو فرسخ راه طی شد تا «ورامین»
برای آن گروه نیکآئین
که جمعی از ورامین هم بدانها
بپیوستند هم از پیرو بُرنا
به هر جایی که اهل دل خبر شد
جماعت لحظه لحظه بیشتر شد
چهار فرسخ مسیر راه گردید
که طاغوت زمان آگاه گردید
رسیدندی به «جسر باقرآباد»
که خیل کفر و خیل سستبنیاد
بر ایشان راه را یکباره سد کرد
ستم بر این عزیزان بیعدد کرد
به رگبار گلوله کرد مهمان
تمام بندگان خاص یزدان
همانهایی که پستند و عنیدند
گروهی را به خاک و خون کشیدند
عزیزانی که وجدانشان شعار است
تمامی نامشان از این قرار است
«رجبی» عزتالله است نامش
که کردندی می عشقی به جامش
«عربمقصودی» آن کو بود جعفر
به خون غلتید اندر راه داور
«طباطبایی»، سیدمرتضی هم
شدش اسباب آسایش فراهم
«مهابادی»، مصیب هم به خون خفت
به جمع ناکسان او لفظ لا گفت
یک «اردستانی» و بوالقاسمش نام
وفا را او رساند الحق به اتمام
یکی «خانی» بُدُ نامش حسن بود
که در آنجا نوای عشق بسرود
و یک «معصومشاهی» نام هوشنگ
که بر دیدار جانان کرد آهنگ
به قرب لی معالله پر کشیدند
شراب عشق جانان سر کشیدند
تمامی لامکان و بیمزارند
به دلهامان اگرچه جای دارند
هم اینها جملگی اصحاب دیناند
همینها یاور دین مبیناند
هم اینها یار «روحالله» هستند
که از جام ولایت مست مستاند
همینها کرده بر مولا تولا
ز دشمن کرده با عزت تبرا
همینها بنده خاص خدایند
همه محبوب و نور چشم مایند
همینها سالکان راه هستند
ز سرّ سینهها آگاه هستند
همه قربانی «روح خدا»یند
چو «روحالله» خوب و باصفایند
زلال چشمه در رگهای جویند
همه نیکوصفت خوش خلق و خویند
نهال عشق را باران آباند
تمامی هر سؤالی را جواباند
عصای موسی عصرند اینها
تمامی آیه نصرند اینها
از اینها دیدهها گردیده روشن
وز اینها غرق گل گردیده گلشن
در آن شب نالهها بود و محن بود
نوای جملگی یابنالحسن بود
همه سرگشته در دشت و بیابان
همه غرق غم و گریان و نالان
همه با شیون و شور حسینی
زمینافتاده میگفتی خمینی
شبی دیجور بود آن شام خونین
برای مردمی محزون و غمگین
بنابر گفته و حکم نظامی
خیابانها بُدی خالی تمامی
در آن شب عدهای دربند کردند
دل شه را ز خود خرسند کردند
به جرم حرف حق گفتن به دوران
گروهی حقطلب رفتند زندان
ز زندان رفتگان یک بود «علائی»
که اصلاً بود ایشان پیشوایی
به جرم اغتشاش و نوحهخوانی
به بند افتاد در دور جوانی
سپس در بند چار قصر جا کرد
نگویم خصم دون با او چهها کرد
کسی که حکم او میبود اعدام
به رأی قاضی بیشرم بدنام
شعار او شعار جمله مردم
شعار مردم «تهران» و هم «قم»
شعار «مشهدی»های خراسان
شعار مردم آن روز «کاشان»
شعار مردم خوب «ورامین»
شعار «پیشواییها» بُدی این
«اگر از آسمانها تیر بارد
وگر خون از دم شمشیر بارد
اگر بندم شود از بند پاره
به رویم بسته گردد راه چاره
قسم بر نهضت پاک حسینی
جدا هرگز نگردم از خمینی»
خمینی روح ما و جان ما بود
خمینی بنده خاص خدا بود
خمینی بود خود آئینه و آب
که بر چشمش نبودی لحظهای خواب
خمینی بود همچون سوره نور
حقیقت بُد جنابش سرّ مستور
دلش لبریز از عشق خدا بود
بهحق او بندهای بیادعا بود
خمینی محو ذات کبریا بود
خود او فرمانده کل قوا بود
خمینی قهرمان ماه خرداد
که کاخ ظلم بر باد فنا داد
خمینی سرّ ناب سینهها بود
درون سینهاش گنجینهها بود
خمینی سر به سر عشق و وفا بود
یکی از عاشقانش «آشنا» بود[2]
تعداد بازدید: 3232