دکتر محمدباقر نجفزاده بارفروش (م.روجا)
26 بهمن 1396
در میان صوتها
و
آواهایِ ناگزیر،
میان آجرهای نمادین
و حوض مشبک و طاق طاقی،
آب،
مفهوم همه آیههاست
و
خون،
انعکاسِ
فریادهایی که
حجم تمامِ چشمهایِ
هزار هزار شیءِ ساکتِ زبان بسته تماشاگر.
به جایِ باران،
فوارههایِ خوابآلودِ
شمعدانی و اطلسی و گل محمدی
لالاییوار از میان پلکشان میگذشت.
تا شاید
که نه،
حتماً و حُکماً
مفهومی از وطن و دین
به دست بدهد.
سروی و امیری و پادشاهی و امامی تنها،
با مشت و «تکرار چشمهای بادام تلخیش»*
از میان هزار هزار آینه و آجر چند گوشه،
به قرائت و تلاوت
بپردازد.
نیزه در نیزه بود و
صفیر گلولهها
که از میانِ رجِ آتش و فریادها،
لحظه لحظه برمیخاست و
فرو مینشست.
و همهاش
مفهومی از دین میداد و پژواک میشد.
در میان فوارههایِ متبرکِ عمامههایِ مقدس،
و سکوت آجر و آینه و گُلها،
و تکرارِ سروهایی که فرو میافتاد،
هزار هزار آیه تشنه و مشعشع،
به خون آغشته میشد و
تیرهگون؛
کسی فریادها را
یا کسانی شاید
پیامها را نمیفهمیدند!
این آیهها،
اما از نیمه خرداد 1342 گذشت و
در بهمن 1357
شکوفا شد و
به بار و بر نشست.
بعدها بعد،
امیر آیهها،
امام حادثهها،
و
فقیهِ گلهای اطلسیِ
حوضخانه «رسائل» و «مکاسب»
و
«یا ایتها النفس المطمئنه»
بر منبر عشق تکیه زد...
آذر 1396 خورشیدی
* از احمد شاملو.
تعداد بازدید: 2178