راوی: آیتالله علی احمدی میانجی
07 خرداد 1397
آن روز [دوم فروردین 1342] منزل یکی از دوستان روضه بود. قرار بود من آنجا صحبت کنم. بنابراین در جلسه فیضیه شرکت نکرده بودم. روضه که تمام شد در مسیر برگشت نزدیک پل باخبر شدم که در فیضیه زد و خورد شده است.
ماجرا... بدینگونه بود که آقای [آیتالله سید محمدرضا] گلپایگانی جلوی در یکی از حجرهها نشسته بودند و آقای حاج انصاری[1] بر فراز منبر بود، مأموران به بهانه سیگار با هم درگیر شده و زد و خورد از اینجا شروع شد و با چوب و چماق به جان طلبهها افتاده بودند، ظاهراً جلوی همان حجره یکی دو تن قمی کشته شدند. طلبهها بیدفاع بودند و وسیلهای برای دفاع از خود نداشتند. آنها هم سوءاستفاده کرده بودند و با چوب و چماقی که داشتند تا میتوانستند طلبهها را زدند.[2]
به خاطر دارم که فرمانده آن گروه گفته بود: با کلهگندهها کاری نداشته باشید و فقط طلبهها را بزنید. بعضی از طلبهها از ترس خود را از پشتبام به رودخانه انداخته بودند. برخی دیگر هم توسط مأمورین پرتاب شده بودند...
زمانی که من رسیدم دیگر حادثه فیضیه خاتمه یافته بود. طلاب، یکی یکی آمدند و جریان را نقل کردند. یکی از این طلبهها همشهری من بود. او وضعیت مناسبی نداشت و به شدت کتک خورده بود.
آن روز طلبهها را به طور فجیعی کتک زده و آنها را از حجرهها بیرون کرده بودند. حتی طلبهها در صحن و غیره با یک پیراهن و یا یک زیر جامه بودند. لباس هم نداشتند. به حجرهها هجوم بردند و وسایل و کتابهای آنها را بیرون ریخته بودند و حتی مقداری از کتابها را هم پاره کرده بودند.
طلبههای مجروح را به بیمارستان بردند، ولی به دستور رژیم [پهلوی] آنها را از بیمارستان بیرون کردند. آقایان خانهای اجاره کردند و دکترهایی برای معالجه مجروحین آوردند. آن زمان آقای [آیتالله العظمی سید حسین] بروجردی در قید حیات نبود.
عصر روز بعد من و آقای حسینی پسرعمهام... به مدرسه فیضیه رفتیم تا ببینیم چه اتفاق افتاده است. دیدیم کتابها روی زمین ریخته و بعضی جاها خونآلود بود، مخصوصاً دالان و ایوان منتهی به دارالشفاء مملو از خون بود. آنجا عمامه، لباس و کفشهای زیادی ریخته و در حجرهها شکسته بود. اثاثیههای طلبهها بیرون بود و وضع آنجا خیلی به هم ریخته بود.
در ایوان جلوی حجره اول نشستیم. یکدفعه دیدم از آن طرف صحن زدوخورد شروع شد و شروع کردند به زدن. از دارالشفاء بیرون آمدیم و در خیابان، داخل دکان یکی از دوستان نشستیم. پاسبانی آمد و صاحب دکان را صدا زد و گفت: به این آقایان طلبه بگو از اینجا بروند، که ممکن است به آنها ظنین شوند و هتک حرمت شود و بریزند اینجا و آنها را بزنند. ما آمدیم و این اولین زد و خورد مأموران شاه با طلبهها و مردم بود.[3]
[1] - حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ مرتضی انصاری قمی فرزند مرحوم آقا شیخ محمدحسین زاهد در سال 1322 ه.ق در قم متولد شد. وی از اوان تأسیس حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخت و از محضر حضرات آیات: میرزامحمد همدانی، آخوندملاعلی همدانی، حاج شیخمحمدعلی حائری قمی و حاج سید محمدتقی خوانساری استفاده کرد و درس خارج اصول فقه را از محضر مؤسس حوزه، حاج شیخعبدالکریم حائری یزدی آموخت. وی از مبلغان و خطبای معروف و مورد احترام شهر قم بود و در مراسم و مناسبتهای مهم که از سوی مراجع وقت برگزار میشد به منبر میرفت او پس از عمری تبلیغ و ارشاد مردم در تاریخ 27 مرداد 1350 برابر 26 جمادیالثانی 1391 در سن هفتاد سالگی چشم از جهان فرو بست و در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[2] - طلبهای به نام سید یونس رودباری یکی از شهدای این واقعه بود.
[3] عبدالرحیم اباذری، خاطرات آیتالله احمدی میانجی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ 1380، صص 196-194
تعداد بازدید: 2619