راوی: احمد ناطق نوری
02 مهر 1397
در حادثه 15 خرداد سال 1342 ما در گروه ده نفره اول [هیئت] مؤتلفه [اسلامی] بودیم که خبر دستگیری امام خمینی(ره) را دادند. آن موقع من از شمیران به جلسهای که در منزل آقای لاجوردی در خیابان خانیآباد بود رفتم تا برنامهریزی کنیم که بعد از دستگیری امام(ره) باید چه کرد؛ دیدیم از بیرون سروصدا میآید، یک حرکت خودجوش مردمی آغاز و در نهایت همان ...[قیام] 15 خرداد را به وجود آورد.
ما آن روز شعارهایی تنظیم کرده بودیم که چگونه حرکت کنیم، ولی این مردم قهرمان با ذهن خلاق و ابداع کننده خودشان پیشاپیش همه، شعارها را درست و حرکتها را شروع کرده بودند. مردم به خیابان آمده و مغازهها تعطیل شده بود. من از خانیآباد، خیابان قناتآباد، منزل آقای لاجوردی به سمت میدان اعدام رفته و از آنجا وارد خیابان خیام شدم، چون خودمان داخل همان خیابان سیدنصرالدین، تکیه ملکآباد زندگی میکردیم به همه کوچه پسکوچهها وارد بودم و از آنجا به سمت میدان آمدم که یک شهیدی را عدهای روی تخت گذاشته و میگفتند: این سند جنایت پهلوی است و جنازه را به جلو حرکت میدادند.
ما با این جنازه به سمت میدان ارگ آمدیم که محاصره شدیم و تعدادی را گرفتند. من جوان ورزشکاری بودم و آن موقع بوکس کار میکردم و عضو تیم ملی هم بودم. عدهای مرا محاصره کردند و افسری جلو آمد و دست گذاشت روی قلب من و گفت: قلبش تند میزند معلوم است که این هم جزو همین شورشیهاست؛ بزنیدش. بعد با باتوم همه ریختند روی سرم. اینقدر زدند که من روی زمین خم شده بودم. بعد گفت: خب حالا بکشیدش؛ یکی از پلیسها با قنداق تفنگی که دستش بود، کوبید روی سر من. احساس کردم حقیقتاً میخواهند من را بکشند. با خود گفتم دیگر حالا که کشتن است چرا ما نکشیم، ما هم باید مبارزه کنیم. خون از سر و صورتم سرازیر شده بود که همان موقع روی گارد خودم قرار گرفتم و دو سه نفر از آنها را زدم. آن کسی که ضارب بود، دماغش را شکستم که او روی زمین نشست. بعد، از قضا در کوچه نظام باز شد – یک کوچه باریکی روبهروی [خیابان] سیدنصرالدین منتهی به تکیه ملکآباد و سمت خانه خود ما بود ـ من خودم را داخل آن کوچه انداختم. جمعیت محل چون مرا میشناختند لذا برای پلیس راهبندان ایجاد کردند و پلیس هم جرأت نمیکرد در کوچه باریک وارد شود و به دلیل وجود زن و بچه در کوچه تنوانست تیراندازی کند و من خونآلود فرار کردم. بعداً مردم من را برای بخیه زدن سرم به بیمارستان انتقال دادند. خلاصه اینکه در حادثه 15 خرداد 1342 در صحنه بودم و جزو مصدومان آن حادثه بودم. حاج حسین مهدیان نیز با من بود ولی ایشان دیگر گرفتار این کتک کاریها نشد.
منبع: مقلد روحالله: خاطرات احمد ناطق نوری، تدوین موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی – معاونت پژوهشی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، موسسه چاپ و نشر عروج، 1396، ص19 و 20.
تعداد بازدید: 2110