الهام صالح
15 آبان 1403
امام خمینی(ره) در بهار سال 1342 بارها درباره اعمال ضد اسلامی به محمدرضا پهلوی هشدار دادند. در این برهه، امام خمینی(ره) بر این موضوع، تاکید فراوان داشتند تا حدی که در بیانات و سخنرانیهای خود در اینباره سخن میگفتند.
ایشان در تاریخ 20 اردیبهشت 1342 در جمع 3 نفر از اهالی لرستان، درباره اعمال ضد اسلامی شاه صحبت کردند: «... اگر مخالف نمیبود، قرآن را آتش نمیزد. وقتی که رئیس سازمان امنیت ... و رئیس شهربانی ... دستور دهند قرآن را آتش بزنند و دعا را لگدکوب کنند و پاسبانان را به پشت بام بفرستند، یا با آجر به سر و کله روحانیون و طلاب بزنند، آیا اینها مخالف با دین مقدس اسلام نیستند؟ بالاخره روزی حساب اینها را خواهیم رسید. اگر زنده ماندم، میدانم با اینها چه معاملهای بکنم... ما میگوییم: چرا کارهایی را که بر خلاف دین است انجام میدهد؟ شاه میخواهد مثل پدرش بیدینی را رواج دهد.»[1]
امام(ره) در بیانات خود به هشدارهایی که به محمدرضا پهلوی دادند، اشاره کردند: «چقدر ما نصیحت کردیم که این کارها نتیجه خوبی ندارد؛ کسی گوش نداد. اکنون که به گفته ما گوش نمیدهند، ما هم باید به یاری خدا مخالفین دین را سرنگون کنیم؛ حالا هر مقامی میخواهد باشد؛ خواه شاه مملکت، خواه دولت. ما میخواهیم جلو فحشا را بگیریم. دین مملکت، شیعه است؛ و نبایستی این حرکات زشت در او وجود داشته باشد.»[2]
برای امام خمینی(ره) دین اسلام، ارزش بسیاری داشت تا حدی که از مرگ نیز هراسی به دل راه نمیدادند: «در این مبارزه یا کشته میشویم و مظلومیت ما ثابت میشود و آن وقت مردم شورش میکنند و مخالفین را خواهند کشت، یا بیدینی را از بین میبریم. ما دیگر از توپ و تفنگ و سرنیزه، ترس و واهمه نداریم. ما مبلغ هم به شهرستانها، دهات و قصبهها فرستادهایم تا به مردم حقیقت را بگویند و آنها را آماده کنند؛ و اگر احیانا نگذارد وعاظ روی منابر حرف خود را بگویند، در منازل میروند و آنچه را باید بگویند، میگویند...»[3]
اهمیت این موضوع برای امام(ره) به حدی بود که در تاریخ 9 خرداد 1342 در بیاناتشان باز هم آن را مورد تاکید قرار دادند: «... ما افتخار میکنیم که مانند سیدالشهدا، روز عاشورا کشته شویم، و بچههای ما را اسیر کنند و اموالمان را غارت نمایند. در عوض اسم ما تا ابد باقی خواهد ماند. اولا، کار اینها با یزید هیچ فرقی نمیکند؛ ثانیا، اگر بخواهند چنین عملی را انجام دهند و بخواهند دستجات ما را بکوبند و مردم را به قتل برسانند، ما نیز از هماکنون مانند حسین اعلام میکنیم که: هر که با ماست به طرف ما بیاید و هر کس که با ما نیست به سمت لشکر یزید برود. یکی از کسانی که بایستی در راه حضرت سیدالشهدا، آغشته به خون خود شود، خمینی است. حال که چنین است، باید ما روز عاشورا را در قم، کربلای حسین قرار بدهیم، تا یک کربلای ثانی درست کنیم؛ و مردم برای زیارت به قم بیایند. چه افتخاری بالاتر از اینکه در راه دین، در راه حسین، در راه استقلال مملکت کشته شویم.»[4]
ایشان در این سخنرانیشان که در قم برای بازاریان انجام شد، از نیات و اقدامات سرهنگ بدیعی، از رؤسای سازمان امنیت حکومت پهلوی (ساواک) پرده برداشتند: «من میدانم دستوراتی را که در مورد اعزام دسته لاتها از تهران به قم بوده، از طرف رئیس سازمان امنیت قم است. سازمان امنیت قم از مرکز درخواست کرده که برای عاشورا در حدود شصت نفر از لاتها را مسلح، به قم بفرستند؛ ولی من نمیگذارم رئیس سازمان امنیت و رئیس شهربانی قم هر کاری که دلشان خواست انجام دهند. روزی که وقتش برسد، میدانم... چگونه رفتار کنم... اینها بودند که قم را خراب کردند؛ اینها بودند که درخواست اشخاص لات از تهران کردند و واقعه مدرسه فیضیه را به وجود آوردند.»[5]
امام خمینی(ره) علاوه بر این افشاگریها از سایر علما نیز میخواستند تا با رفتار غیر اسلامی حکومت پهلوی مخالفت کنند. ایشان در تاریخ 7 خرداد 1342 در نامهای از آیتالله خوانساری برای امضای اعلامیه مشترک علیه رژیم شاه دعوت به عمل آوردند: «شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم آنها آماده باشند تا ریشه شاه و دولت را از میان برداریم.»[6]
امام خمینی(ره) 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه قم به مناسبت فرا رسیدن عاشورا فرمودند: «الان عصر عاشوراست... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنیامیه و دستگاه یزیدبن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساس سر و کار داشتند، بنیهاشم را نمیخواستند، بنیامیه با بنیهاشم مخالفت داشتند، نمیخواستند شجره طیبه باشد.»[7]
به اعتقاد امام(ره) حکومت پهلوی نیز همانند بنیامیه رفتار میکرد: «همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچههای شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سید شانزده- هفده ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههای سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش میآید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمیخواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.»[8]
ایشان درباره ممنوعیتی که توسط سازمان امنیت حکومت پهلوی برای روحانیون تعریف شده بود، نیز سخن گفتند: «امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سهتاست، تمام گرفتاری ما.»[9]
امام خمینی(ره) در این سخنرانی که در جمع روحانیون، طلاب، اهالی قم و زائران حرم حضرت فاطمه معصومه(س)، صورت گرفت، شاه را مورد خطاب قرار دادند: «آقا! من به شما نصیحت میکنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند... اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست میگویند که شما مخالفید، بد فکر میکنید. اگر دیکته میدهند دستت و میگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را میزنی؟»[10]
پینوشتها:
[1]. صحیفه امام، جلد اول، صص 231 و 232
[2]. همان، ص 232
[3]. همان، ص 232
[4]. همان، ص 240
[5]. همان، صص 240 و 241
[6]. همان، ص 238
[7]. همان، ص 243
[8]. همان، ص 243
[9]. همان، ص 246
[10]. همان، ص 245
تعداد بازدید: 3294