دکتر یوسف متولی حقیقی
14 بهمن 1398
به دنبال کودتای 28 مرداد 1332 که آمریکاییها موقعیت فوقالعادهای در ایران به دست آوردند. کمونیستها تبلیغات گستردهای را علیه رژیم پهلوی آغاز کردند. دولتمردان آمریکا با نگرانی از اینگونه تبلیغات در سطح جهان بر آن شدند تا برای جلوگیری از انقلاب سرخ و مبارزه با نفوذ شوروی، مجموعه اصلاحات لیبرالی بویژه در چارچوب اصلاحات ارضی را در کشورهای تحت نفوذ سیاستهای غرب آغاز کنند. آنان در این مسیر از به قدرت رسیدن دکتر علی امینی که قبلاً وفاداری خود را به سیاستهای آمریکا نشان داده بود، به عنوان نخستوزیر ایران حمایت کردند. امینی در بهار 1340 با حمایت کندی، رئیسجمهور دمکرات آمریکا موفق به تشکیل دولت در ایران شد. انجام اصلاحات ارضی و نیز ایجاد فضای سیاسی مورد نظر آمریکا دو مأموریت بزرگ کابینه امینی بود. قدرتیابی بیش از حد امینی که با انحلال مجالس شورای ملی و سنا خودنمایی کرد محمدرضا پهلوی را از تبدیل شدن امینی به رقیبی برای سلطنت خود نگران ساخت. عدم همکاری نیروهای سیاسی منتقد حکومت همچون جبهه ملی نیز بر میزان مخالفتها با دولت امینی افزود و در این شرایط شاه ایران با سفر به واشنگتن خواهان به دستگیری رهبری اصلاحات مورد نظر آمریکا شد. همکاری شاه و کندی تحت عنوان انقلاب سفید در تاریخ ایران، نقطه پایان دولت امینی بود.
ایران از نخستین سالهای حکومت قاجار، صحنه رقابت قدرتهای بزرگ استعماری بود. در نخستین دهههای حکومت این سلسله، ایران در چنبره رقابت سه قدرت بزرگ آن روزگار ـ روسیه، انگلستان و فرانسه ـ گرفتار شد. با حذف ناپلئون بناپارت، فرانسه از این میدان رقابت خارج گردید اما روسیه و انگلستان تا قبل از امضای قرارداد 1907م/ 1286ش در جهت دستیابی به منافع خود به زورآزمایی ادامه دادند. قرارداد 1907 فصلی دیگر از رقابت را بر مبنای حفظ مصالح دو کشور گشود اما وقوع انقلاب بلشویکی و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی بار دیگر دو قدرت را در برابر هم قرار داد. ایران که از شمال با روسیه و از جنوب و جنوب شرقی با مستعمرات انگلستان همسایه بود، قربانی اصلی این رقابتهای استعماری بهشمار میرفت. وقوع جنگ جهانی دوم و حضور قدرت نوظهور ایالات متحده آمریکا در عرصه سیاست جهانی و از آن میان حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی این کشور در ایران، صحنه رقابت را به سود انگلستان تغییر داد. کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد سال 1332 شورویها را از دستیابی به اهداف بلند پروازانه خود در ایران بازداشت. روسها که نمیخواستند در این میدان رقابت بازنده باشند بعد از حضور و نفوذ آمریکاییها در ایران با همراهی حزب توده، تبلیغات گستردهای را برای تحریک مردم ایران در جهت ترویج افکار کمونیستی و به تبع آن مبارزه با سیاستهای آمریکا در ایران آغاز کردند. آنها در تبلیغات خود تودههای کشاورز و کارگر را که شرایط نامساعدی داشتند هدف قرار دادند.
نارضایتی فزاینده مردم ایران از کارکرد حکومت محمدرضا پهلوی و ناکارآمدی دولتهای متعدد ایران از یک سو و مبارزات گروههای مختلف مردم بر ضدحکومت در کنار تبلیغات فزاینده گروههای چپ مورد حمایت شوروی که جامعه دهقانی و کارگری ایران و مراکز دانشگاهی و فرهنگی را به عنوان دو قطب اصلی مخالف دولت نشانه گرفته بودند، از سوی دیگر، باعث شد تا دولتمردان ایالات متحده آمریکا نگاه ویژهای به ایران داشته باشند. آنها به عنوان بزرگترین سهامدار نفت ایران نمیتوانستند در برابر این اقدامات ضدحکومتی در ایران سکوت کنند. با به قدرت رسیدن دمکراتها به رهبری جان. اف. کندی آنها مصمم به مقابله با این وضعیت شدند.
پیروزی انقلاب کمونیستی در چین که حدود نیمی از جمعیت جهان را زیر پوشش سوسیالیسم قرار داده بود، کارگزاران سیاست خارجی آمریکا را متقاعد ساخت که برای جلوگیری از پیشرفت کمونیسم، آن بخش از کشورهای توسعه نیافته را که دارای نظام فئودالی بودند ناگزیر از انجام اصلاحات اراضی کنند و با برنامههای خاص خود باعث خداحافظی دهقانان با روحیه انقلابی شوند.[1] ایران که در زمره کشورهای اسیر در چنگال نظام ارباب و رعیتی بود و شورویها از وضعیت بد تودههای دهقانی به عنوان بُرندهترین ابزار تبلیغاتی خود علیه حکومت آن استفاده میکردند، در فهرست نخستین اولویتهای آمریکا در اجرای اصلاحات ارضی قرار داشت. رهبری انجام اصلاحات پیشنهادی آمریکا در ایران را کسی میبایست بر عهده میگرفت که علاوه بر توانایی انجام اصلاحات، مورد وثوق ایالات متحده نیز میبود. مطالعه مأموران آمریکایی بر روی نامزدهای مختلف سرانجام آنان را به این نتیجه رسانید که دکتر علی امینی با توجه به سوابق خود، بهترین گزینه برای سپردن رهبری اصلاحات مورد نظر آمریکا در ایران است.
علی امینی متولد 1906م /1285ش تهران، نوه میرزا علیخان امینالدوله، صدراعظم اصلاحطلب عصر مظفرالدین شاه بود. وی از سوی دیگر نوه دختری مظفرالدین شاه و خواهرزاده محمدعلی شاه نیز به شمار میرفت. او پس از دریافت گواهینامه دیپلم متوسطه خود در تهران، مدتی در نجف به تحصیل علوم دینی پرداخت سپس برای ادامه تحصیلات به اروپا رفت و دکتری اقتصاد دریافت کرد. وی که در زمره هواداران علیاکبر داور وزیر دادگستری رضاشاه بود، نخستین خدمت دولتی خود را در وزارت دادگستری در منصب قضاوت آغاز کرد و بعد از انتصاب داور به وزارت دارایی، به این وزارتخانه منتقل و به ریاست اداره گمرک و بعد از آن به مدیر کلی وزارت دارایی رسید.[2]
امینی در شهریور 1320 و در آخرین کابینه فروغی به معاونت وزارت دارایی گماشته شد. در این زمان وزیر دارایی دکتر حسن مشرف نفیسی شوهر خواهر او بود. در کابینه اول قوامالسلطنه نیز، وی دکتر علی امینی را که داماد برادرش وثوقالدوله بود به معاونت نخستوزیری برگزید. امینی پس از چندی به عنوان رئیس هیئت نمایندگی اقتصادی ایران به آمریکا فرستاده شد و آشنایی و وابستگی او با سیاستمداران آمریکایی از همین زمان آغاز شد.[3]
قوامالسلطنه که در ایران به هواداری از دولت آمریکا (یا نکوفیل) معروف بود، بخش عمدهای از این معروفیت را مدیون کوششهای دکتر علی امینی بود. امینی در راهاندازی حزب دمکرات قوامالسطلنه نقش اساسی داشت و در عین حال مسائل اقتصادی دولت با نظر و صلاحدید او حل و فصل میشد. دبیر ملی شورای عالی اقتصاد و ریاست هیئت مدیره بانک صنعتی و معدنی ایران از دیگر مناصب او در این دوره بود. وی در انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی در حالی که نایب رئیس انجمن نظارت بر انتخابات مرکز بود به عنوان نماینده دوم تهران انتخاب و در مجلس اقدام به تشکیل فراکسیون دمکرات کرد. امینی در سال 1328 و در کابینه علی منصور به عنوان وزیر اقتصاد ملی معرفی شد و در کابینه اول دکتر محمد مصدق نیز در همین مسئولیت ابقا گردید ولی پس از چند ماه از همکاری با مصدق منصرف و از وزارت اقتصاد ملی استعفا کرد.[4]
با پیروزی کودتای 28 مرداد 1332 و تشکیل کابینه فضلالله زاهدی، امینی به عنوان وزیر دارایی در خدمت این کابینه قرار گرفت. در این دوره بود که وی بزرگترین اشتباه تاریخ زندگی خود را مرتکب شد. وی با نادیده انگاشتن مبارزات ملت ایران و زیر پا گذاشتن قانون ملی شدن صنعت نفت و با انعقاد قرارداد کنسرسیوم، عملاً نفت ایران را در اختیار کمپانیهای نفتی غرب قرار داد که آمریکا و انگلیس بزرگترین سهامداران آن بودند و در مجلس شورای ملی و سنا از آن دفاع کرد. امینی در کابینه حسین علا، نخست وزارت دارایی را عهدهدار و سپس وزیر دادگستری شد و پس از آن برای جلب کمکهای دولت آمریکا به عنوان سفیر کبیر عازم واشنگتن شد.
در میان دولتهای ایران پس از شهریور 1320، نخستین دولت طرفدار آمریکا، دولت قوامالسلطنه است. قوامالسلطنه پیش از این تاریخ و در دوران نخستوزیریاش در زمان احمد شاه نیز در عمل این طرفداری را نشان داده بود. وی در اولین کابینه خود در زمان محمدرضا پهلوی، دکتر علی امینی را به عنوان معاون نخستوزیر و رئیس هیئت نمایندگی ایران به آمریکا فرستاد. وابستگی امینی به سیاستهای آمریکا تقریباً در همین زمان شکل گرفت. وی که در کابینه زاهدی به عنوان وزیر دارایی و رئیس هیئت نمایندگی ایران برای حل مسئله نفت در نظر گرفته شده بود سرانجام با عقد قرارداد کنسرسیوم به این مشکل بینالمللی به نفع بیگانگان خاتمه داد و به همین دلیل نزد خارجیان و بویژه آمریکاییها موقعیت ویژهای یافت.
علاقهمندی رهبران سیاسی ایالات متحده به امینی باعث شد تا او بعد از مدتی عهدهداری وزارتخانههای دارایی و دادگستری در کابینه علا، به منظور جلب کمک و حمایت بیشتر آمریکا به عنوان سفیر کبیر عازم این کشور شود. او در مدت دو سال حضور در واشنگتن توانست نظر مقامات آمریکایی را نسبت به خود جلب کند.[5] ارتباط و دوستی امینی با سران حزب دمکرات آمریکا و بویژه شخص جان. اف. کندی، سناتور دمکرات آمریکایی، جایگاه ویژهای را برای او ایجاد کرد. امینی در ملاقاتهای مکرر خود با رهبران آمریکا توجه آنان را به تبلیغات گسترده کمونیستها در ایران و از سوی دیگر ناتوانی و فساد دولتهای ایران در حل مشکلات مردم جلب کرد. اینگونه رفتارهای امینی در واشنگتن، ناخشنودی محمدرضا پهلوی و نخستوزیر او دکتر منوچهر اقبال را به دنبال داشت چرا که آنها از قدرتیابی سیاسی امینی زیر چتر حمایتی آمریکاییها به شدت نگران بودند و به همین دلیل برای عزل او از مقام سفارت به دنبال دستاویزی بود.
در سال 1958 /1337 دکتر ارسنجانی، اصلاحطلب فعال در عرصه اصلاحات ارضی به جرگه هواداران دکتر امینی پیوست. وی سازمانی را به وجود آورد که هدف آشکار آن به نخستوزیری رساندن امینی بود. این طرح با شکست روبهرو شد زیرا رژیم شاه، امینی را به مشارکت در کودتای ناکام سرلشکر قرنی، رئیس رکن دوم ارتش متهم کرد. این اتهام بهانههای خوبی برای عزل امینی از سفارت بود. وی بعد از زندانی شدن قرنی و بازداشت ارسنجانی در فروردین 1337 از سمت سفیر کبیری ایران در آمریکا برکنار گردید.[6]
امینی بعد از مدتی گردش در اروپا به ایران بازگشت اما مورد بیاعتنایی شاه واقع شد و شاه تنها بعد از دو هفته با اکراه تمام حاضر به پذیرش و ملاقات با او شد. با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و پیروزی حزب دمکرات و انتخاب کندی به عنوان رئیسجمهور آمریکا در سال 1961 /1339، امینی به اتکای دوست دیرینه خود، فعالیتهای سیاسیاش را در ایران گسترش داد و با همکاری گروهی از روحانیون و بازاریان و از طریق مطبوعات، خود را کاندیدای نخستوزیری ایران معرفی نمود. این مسئله در شرایطی مطرح شد که ایران با بحران شدید اقتصادی و در نتیجه بحرانهای متعدد سیاسی و اعتصابهای ناشی از آن مواجه بود و برای حل مشکلات اقتصادی خود دست به دامن صندوق بینالمللی پول و دولت ایالات متحده شده بود.[7]
با شروع دوران ریاست جمهوری کندی، گروههای زیادی از ایرانیان تصور میکردند که کندی لیبرال، منتقد استبداد شاه ایران خواهد بود و از انجام اصلاحات واقعی در ایران طرفداری خواهد کرد؛ اما کندی پس از بررسی دقیق، تصمیم به حمایت از شاه گرفت. البته وی پیشنهادهای چهاردهگانهای را به شاه ارائه کرد که کاهش بودجه نظامی، تعدیل جو اختناق و تظاهر به مبارزه با زمینداران بزرگ از طریق اجرای اصلاحات ارضی در رأس آنها بود.[8] کندی که اصلاحات لیبرالی (ولو به شکل ظاهری) را بهترین سد حفاظتی در برابر انقلابهای کمونیستی میدید حاضر بود در برابر اجرای خواستههایش، کمکهای اقتصادی فراوانی به ایران بکند. وی در همین زمینه خواستار حضور یک شخصیت لیبرال و طرفدار آمریکا در رأس دولت ایران بود.[9] و امینی در این زمان شاخصترین این افراد بود.
محمدرضا پهلوی در عین حال که هیچ تمایلی به کوتاه آمدن در برابر منتقدین خود نداشت برای جلب رضایت آمریکا اجازه داد تا نامزدهای مستقل به رهبری امینی و نیز نامزدهای جبهه ملی در انتخابات خرداد 1339 شرکت کنند. این انتخابات با تقلب فراوان برگزار شد و شاه در نتیجه اعتراضات گسترده، ناگزیر از ابطال انتخابات، عزل اقبال و معرفی شریف امامی به عنوان نخستوزیر جدید شد. شریف امامی تنها نه ماه در قدرت ماند زیرا از یک سو در جلب کمکهای آمریکا ناکام بود و از سوی دیگر با مخالفت نمایندگان مجلسی مواجه شد که خود انتخابات آن را برگزار کرده بود، اعتصاب فرهنگیان و حوادث ناشی از آن نیز بر ناتوانی دولت افزوده بود. در این شرایط تنها فرد مطرح برای تصدی پست نخستوزیری، دکتر علی امینی بود که حمایت گسترده کندی را پشت سر خود داشت. محمدرضا شاه نه تنها علاقهای به امینی نداشت بلکه از او متنفر هم بود. این مسئله میتوانست دلایلی مختلف داشته باشد. امینی خویشاوندی نزدیکی با سیاستمداران قدیمی عصر قاجار داشت و این موضوعی ناخوشایند برای محمدرضا بود. در عین حال امینی از دید سیاستمداران معاصر خود مزایایی داشت که نمیتوانست مورد توجه قرار نگیرد. او ضمن دارا بودن دکتری اقتصاد، تجربه فراوانی در مسائل اقتصادی به دست آورده بود، استقلال فکری خود را در زمان وزارتش در کابینه خویشاوندش، مصدق، نشان داده بود و بهرغم دادن امتیازات فراوان در قرارداد کنسرسیوم به بیگانگان، هیچ رشوهای دریافت نکرده بود. امینی چون از نظر مالی ثروت زیادی داشت در برخورد با شخصیتها متملقگونه برخورد نمیکرد. وی این رفتار را در برابر محمدرضا شاه نیز حفظ کرده بود و به همین دلیل در نگاه شاه، امینی چهرهای مطلوب شمرده نمیشد.[10] برخلاف محمدرضا، سیاستمداران آمریکایی علاقهمند به روی کار آمدن امینی بودند. چون امینی علاوه بر سوابقی که به آن اشاره شد برای جلب حمایت آمریکا مرتب از اصلاحات ارضی دم میزد و از پیمان سنتو دفاع میکرد. اینگونه بود که شاه سرانجام ناگزیر از دادن پیشنهاد نخستوزیری به امینی شد. وی بعدها در ارتباط با فشار آمریکا برای نخستوزیری امینی در خاطراتش چنین نوشت:
... بدینترتیب آمریکا هم نفت خود را در اختیار گرفت و هم عامل داخلی خود را در مقام نخستوزیری دید. این فرد کسی جز علی امینی نبود. در آن هنگام بویژه پس از انتخاب کندی به عنوان رئیسجمهور فشار بر من به قدری افزایش یافت که چارهای جز تسلیم نداشتم.[11]
شاه در گفتوگو با یک خبرنگار آمریکایی، انتصاب امینی را به علت فشار کندی بیان کرده است.[12] پیتر آوری هم معتقد است که کندی امینی را «بهترین انتخاب از جانب آمریکا برای مواقع بحرانی و اضطراری» میدانست.[13] اما جان فوران در مورد نقش آمریکا در روی کار آوردن امینی نظر دیگری دارد و مینویسد:
هر چند شواهد در مورد مداخله آمریکا در انتصاب علی امینی به نخستوزیری در سال 1961 /1340 چندان قانعکننده نیست اما بهطور یقین آن نیز در همین الگو [نفوذ سیاسی از طریق کمکهای اقتصادی] میگنجد.[14]
بهرغم این تردید فوران اسناد و مدارک موجود نشان از ارتباط عمیق امینی با کندی و حتی مقامات اسرائیلی داشته مبین این نکته است که دستیابی او به منصب نخستوزیری ایران برنامهای از پیش تعیین شده بوده است. برخی از این اسناد توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ایران منتشر شده است. در یکی از این اسناد در مورد سوابق ارتباط امینی با آمریکا و اسرائیل (گزارش اداره کل هفتم ساواک)، چنین آمده است:
... طبق سوابق موجود وی [دکتر علی امینی] در سال 1339 با وابسته مطبوعاتی سفارت کبرای [کشور] مزبور در تهران تماس داشته و در یک مجلس پذیرایی در منزل خود اظهار کرده که هنگام سفیر کبیری خود در واشنگتن با کندی رئیسجمهور آمریکا و همچنین با سفیر کبیر اسرائیل در آمریکا روابط نزدیک داشته است.[15]
امینی که میدانست شاه چارهای جز معرفی او به عنوان نخستوزیر نداشته است، برای پذیرش این مقام شروطی را مطرح کرد که شاه ناگزیز از قبول آنها بود. نخستین شرط آنکه شاه مطابق قانون اساسی فقط باید سلطنت کند و حق دخالت در امور دولتی را ندارد. انحلال دو مجلس شورای ملی و سنا شرط دیگر امینی بود. با این اختیارات، امینی صاحب اختیارات فوقالعاده شد و در حوزه قانونگذاری، دولت خود را از زیر فشار ناشی از نظارت مجلس رهانید. او در آغاز کار، اقتصاد ایران را ورشکسته و خزانه را تهی اعلام کرد و از ملت ایران خواست که کمربندها را سفت ببندند و به همین دلیل گروهی به تمسخر به او لقب نخستوزیر کمربندی داده بودند.[16] وی در ادامه گردبادی از اصلاحات به راه انداخت، سانسور مطبوعات را کاهش داد، از فشارهای سیاسی و اختناق حاکم کاست و به نخبگان و جریانهای سیاسی سالهای پیش اجازه فعالیت داد.[17] وی در جهت نفی استبداد رسماً اعلام کرد شاه مطابق قانون اساسی از مسئولیت مبراست و مطلقاًَ نباید در امور دولتی مداخله نماید. وی در ادامه این سیاستها، سپهبد بختیار، اولین رئیس ساواک را نیز از کار برکنار کرد.[18]
در کابینه امینی حداقل سه چهره سرشناس و جنجالی حضور داشتند: محمد درخشش به عنوان وزیر فرهنگ معرفی شد و توانست با مجموعه اقدامات خود و از آن میان ترمیم حقوق فرهنگیان، آنان را آرام کرد، نورالدین الموتی، عضو سابق حزب توده، وزارت دادگستری را عهدهدار شد و از همه مهمتر دکتر حسن ارسنجانی به عنوان مغز متفکر اصلاحات ارضی به وزارت کشاورزی گماشته شد. ارسنجانی که از یاران قوامالسلطنه و مردی سخنور و نویسندهای جنجالی بود در سالهای گذشته بارها شاه را مورد انتقاد قرار داده بود. وی از سالهای پیش اجرای اصلاحات ارضی را گامی اساسی برای انجام اصلاحات در ایران معرفی کرده بود. او در این کابینه مأموریت داشت که پر سروصداترین اقدام دولت امینی را کارگردانی کند، که همان اصلاحات ارضی باشد. البته قبل از این تاریخ تلاشهایی برای انجام اصلاحات ارضی در ایران انجام شده بود. به عنوان نمونه در اواخر دوره نخستوزیری دکتر اقبال، نخستین قانون اصلاحات ارضی از تصویب مجلس گذشته بود، اما به دلیل مخالفت آیتالله بروجردی که قانون مزبور را نامشروع و خلاف شریعت اسلامی میدانست، به مرحله اجرا در نیامد.[19]
آنچه در ارتباط با مسئله اصلاحات ارضی در این برهه خاص قابل تأمل است اینکه این برنامه صرفاً در چارچوب اهداف سیاسی مطرح شده بود و در آن شرایط فاقد فواید اجتماعی و اقتصادی بود. دموکراتهای حاکم بر آمریکا که نگران بروز انقلاب سرخ در ایران و از سوی دیگر خواستار سرمایهگذاری در بخش صنعت ایران بودند این مسئله را مطرح کردند. دولت کندی برنامه اصلاحات ارضی را پیش شرط موفقیت در اجرای هرگونه برنامه صنعتی قلمداد میکرد. در اینباره جولیوس هولمز (Julius Holmes) سفیر آمریکا در ایران تأکید کرده بود که:
موفقیت این رفورم برای منابع ما اهمیت زیربنایی دارد و باید از هر موقعیتی که در دنبال کردن برنامههای تقسیم اراضی و نیز بهبود اوضاع اقتصادی کشور به ما کمک میکند استفاده کنیم.[20]
برنامه اصلاحات ارضی مخصوص ایران نبود بلکه دولتمردان آمریکا این طرح را برای کلیه کشورهای عقب مانده وابسته به غرب در نظر گرفته بودند. شعار زمین برای دهقانان و رفاه و آسایش برای کارگران که در بسیاری از این کشورها طنینافکن شده بود در واقع برنامهای برای مقابله با تبلیغات کمونیستها بود. ضرورت اجرای این برنامه در ایران بیش از هر کشور دیگری احساس میشد. البته دولتمردان ایران نیز میدانستند که اصلاحات ارضی برنامهای سیاسی است تا برنامهای اصلاحی. داریوش همایون، مفسر سیاسی و یکی از عوامل رژیم پهلوی آشکارا در مقالهای که در یکی از مطبوعات وابسته به حکومت چاپ شد، اصلاحات اراضی را «راهی به بیرون از بن بست» سیاسی معرفی کرده بود.[21]
دولت امینی بعد از انحلال مجلس، طرح اصلاحات ارضی را تصویب کرد. اصلاحات ارضی مورد نظر امینی سه هدف اصلی را دنبال میکرد: محدود کردن قدرت زمینداران بزرگ، پیوستن نسقداران به جمع مالکان اراضی و فروپاشی سازوکارهای قدیمی جامعه روستایی از طریق تحمیل سرمایهداری.[22]
یک ماه پس از تصویب قانون اصلاحات ارضی در 20 بهمن 1341، چتر پاولز (Chatr Pavelz) مشاور کندی در امور آفریقا و آسیا برای حمایت مستقیم از تصویب قانون اصلاحات ارضی وارد ایران شد. وی در بدو ورود به ایران برای نخستینباره عبارت «انقلاب سفید» را به کار برد. او همچنین در جریان ملاقات خود با امینی اعلام کرد:
این دولت انجام یک انقلاب سفید را از نظر مصلحت مردم ضروری تشخیص داده و در پی اجرای کامل آن پس از تصویب قانون اصلاحات ارضی میباشد.[23]
امینی برای اجرای اصلاحات مورد نظر آمریکا نیاز به کمکهای مالی داشت. دولت کندی مصمم به حمایت مالی از دولت امینی بود و از این رو برای تأمین بخشی از هزینههای اصلاحات ارضی، کنسرسیوم نفتی را وادار به افزایش تولید خود کرد. این افزایش تولید به گونهای بود که ایران را به سومین صادر کننده نفت جهان تبدیل کرد. برنامه دیگر آمریکا برای تأمین هزینههای اصلاحات ارضی در ایران، محدود کردن برنامههای فروش اسلحه به ایران و تشویق دولت امینی به کاهش بودجه نظامی بود. این پیشنهاد بعدها پاشنه آشیل دولت امینی شد. به هر حال مرحله اول اصلاحات ارضی توسط کابینه امینی به اجرا در آمد. به موجب این برنامه، مالکیت بزرگ مالکان حداکثر به یک روستا محدود میشد و دولت بقیه املاک هر مالک را با در نظر گرفتن میزان مالیاتی که مالک قبلاً بابت آنها میپرداخت، میخرید و به دهقانانی که حق نسق داشتند میفروخت.[24] این مرحله اعتراض بزرگ مالکان را علیه شاه و به جنبش درآمدن دهقانان را به حمایت از امینی و ارسنجانی به دنبال داشت. شاه در این شرایط نگران قدرت یابی مردمی امینی و تبدیل شدن وی به مصدقی دیگر بود و به همین دلیل مصمم شد به هر قیمت ممکن ولو رهبری اجرای بسیاری از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی پیشنهادی آمریکا، خود شخصاً ابتکار عمل را به دست بگیرد. تصمیمی که میتوانست مورد استقبال آمریکا واقع شود و توجهات دولتمردان آمریکایی را از امینی به شاه معطوف سازد.
از دیگر برنامههای کابینه امینی در مسیر انجام اصلاحات لیبرالی پیشنهادی کندی، کاستن از فشارهای سیاسی و دادن اجازه فعالیت به جریانهای سیاسی داخل ایران بود. البته که این اصلاحات شامل حال نیروهای چپ وابسته و یا طرفدار شوروی نمیشد. هدف اصلی این اصلاحات نیز جلوگیری از گرایش سیاسی فعالین سیاسی ایران به سمت کمونیسم و شوروی بود. در این زمان مهمترین جریان سیاسی موجود در ایران که از یک سو با سیاستهای کمونیستها مخالف بود و از سوی دیگر اصلیترین گروه منتقد دولت شمرده میشد، جبهه ملی بود. نحوه برخورد جبهه ملی با کابینه امینی میتوانست نقش مهمی در موفقیت و یا عدم موفقیت این کابینه داشته باشد. در این زمان رهبران و گردانندگان جبهه ملی در برخورد با دولت امینی دچار اختلاف نظر شدند: گروهی اعتقاد داشتند که باید از اختلافات شاه و امینی بهره جسته با تحکیم موقعیت نخستوزیر، شاه را هر چه بیشتر تضعیف کنند؛ اما میانهروهای جبهه ملی که اکثر اعضای شورای عالی جبهه ملی را تشکیل میدادند، ضمن مبارزه با امینی از حمله به شاه پرهیز میکردند.[25] طرفداری و یا دستکم بیطرفی جبهه ملی به رهبری کسانی چون کریم سنجابی، شاپور بختیار و مهدی بازرگان میتوانست کمک بزرگی به امینی در پیشبرد اصلاحات کند. امینی در روزهای نخست شروع به کار کابینهاش با چند نفر از سران جبهه ملی دیدار کرد و در این دیدار، طرفین برای برگزاری میتینگ طرفداران جبهه ملی در میدان جلالیه تهران در روز 28 خرداد 1340 به توافق رسیدند. در این تظاهرات حدود صد هزار نفر با رعایت نظم شرکت داشتند.[26] اما بزودی روند این همکاری بههم خورد و جبهه ملی منتقد دولت امینی شد و شروطی را برای همکاری با دولت پیشنهاد کرد. یکی از این شروط انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود که شاه و امینی حاضر به پذیرش آن نبودند. البته اعضای جبهه ملی دلایل قابل قبولی برای بیاعتمادی نسبت به امینی داشتند. کنارهگیری امینی از کابینه مصدق و نقش او در انعقاد قرار داد نفتی 1954 /1333 با کنسرسیوم از مهمترین این دلایل بود. شرط دیگر جبهه ملی برگزاری انتخابات آزاد بود اما امینی با این درخواست نیز به این دلیل که وجود مجلس را مانع از پیشبرد اهداف خود و به خصوص انجام برنامه اصلاحات ارضی میدانست، مخالفت کرد.[27]
شاید یکی از دلایل عدم همکاری سپس مخالفت جبهه ملی با کابینه امینی تصور آنها بر این بود در صورت کنار رفتن امینی، شاه و آمریکا برای تشکیل کابینه جدید به آنها روی خواهند آورد. تصوری که هیچگاه به واقعیت نپیوست. رویارویی آشکار امینی و جبهه ملی در پی مخالفت دولت با برگزاری میتینگ بر سر مزار کشتهشدگان قیام 30 تیر 1331 به اوج رسید. بهرغم مخالفت دولت، جبهه ملی مراسم را برگزار کرد. در پی برگزاری این مراسم و به دنبال مداخله نیروی انتظامی شصت تن از هواداران جبهه ملی دستگیر شدند. تهاجم نیروهای دولتی به دانشگاه در بهمن 1340 و متعاقب آن دستگیری پانزده تن از رهبران جبهه ملی (چون شاپور بختیار، دکتر خنجی، دکتر سنجابی، مهندس حسیبی، زیرکزاده و امیر علایی) راه هرگونه مصالحهای را بین کابینه امینی و جبهه ملی بست.[28]
مخالفتهای زمینداران بزرگ، علما و جبهه ملی با برنامههای دولت امینی، شاه ایران را بر سر دو راهی بزرگی قرار داد. وی بنا به نوشته میلانی:
در وسط عرصه تبادل آتش میان نیروهای طرفدار و مخالف اصلاحات قرار داشت و ناچار به انتخاب یکی از این دو گزینه بود. حذر از خسارتهای ممکن با کنار زدن امینی یا تشکیل ائتلافی جدید و تداوم اصلاحات.[29]
شاه ایران از آنجایی که مطمئن بود دولت آمریکا از بین تداوم اصلاحات یا عزل امینی، مورد اول را خواهد پذیرفت، مصمم به تداوم اصلاحات بدون امینی شد و بدینگونه پروژه عزل امینی با سفر محمدرضا شاه به آمریکا در اوایل سال 1962 /1340 کلید خورد.
محمدرضا پهلوی که علاوه بر ناکامیهای امینی در پیشبرد برنامههای دیکته شده از سوی آمریکا، از نظر شخصی نیز با او صمیمیتی نداشت به خوبی دریافته بود که برکناری امینی از نخستوزیری ایران باید در ملاقات حضوری با کندی تحقق یابد. البته کندی نمیخواست به راحتی امینی را از صحنه سیاست ایران حذف کند. او در جریان سفر محمدرضا شاه به واشنگتن، هنگامی که جام خود را به سلامتی شاه ایران بلند کرد با اشاره به جایگاه امینی چنین گفت:
ما کاملاً درک میکنیم که اگر نیروی سابقه شاه و تجسم بهترین آمال مردم، مردمی که وی با وزیران لایق و فداکار پیرامون خود آنها را از دوران تاریخی سراپا دگرگونهای بیرون میکشد و به روزگار نو میآورد، نبود این منطقه دارای اهمیت جهانی،... سالها و بسیار سالها بود که فرو ریخته بود.[30]
بهرغم این قبیل بیانات کندی، معلوم بود که وعدههای متعدد شاه از یک سو و ناتوانیهای امینی در پیشبرد برنامههای اصلاحی از سوی دیگر، سردمداران آمریکا را متقاعد کرده بود که در برابر شاه، از کابینه امینی حمایتی نکنند. بدین گونه و به روال برخی از کابینههای قبلی که با حمایت بیگانگان آمده با قطع حمایت آنها میرفتند، معلوم بود که با عدم حمایت آمریکا از امینی، کابینه او نیز رفتنی است.
علاوه بر عدم حمایت آمریکا، شرایط و زمینههای داخلی نیز در ناکامی امینی مؤثر بود. شاه در شروع نخستوزیری امینی تحت تأثیر بحرانهای داخلی قدرتی گسترده به امینی داده بود ولی بعد از آنکه تعادل خود را بازیافت تلاش میکرد تا ثابت کند که حرف آخر را در کشور او میزند. امینی هنگام انتصاب خود خطایی تاکتیکی مرتکب شده بود که همین خطا باعث سقوط او شد. او مقام نخستوزیری را بر خلافت قانون، پیش از انجام انتخابات پذیرفته بود و اکنون هم بدون مخالفت مجلس در آستانه حذف از صحنه سیاست ایران بود.[31] امینی در حالی که مطابق با برنامههای قبلی دیکته شده از سوی آمریکا مصمم به کاهش بودجه نظامی کشور بود با مخالفت سرسختانه شاه مواجه شد.[32]
مخالفتهای گروههای مختلف مردم نیز شاه را در تصمیم عزل امینی کمک میکرد. برگزار نکردن انتخابات، مشکلات اقتصادی ناشی از انجام برخی اصلاحات و امتناع از تفویض اختیارات، عدهای از اهل سیاست را از او روی گردان ساخت.[33] امینی که با دنیایی شعار و خوشبینی سر کار آمده بود در اثر رفتارهای غیر منطقی خود به تدریج طرفداران و دوستان خود را از دست داد. روزنامهنویسانی که از او حمایت کرده بودند از اطراف او پراکنده شدند و زندانیانی که به دستور او دستگیر شده بودند به دلیل کامل نبودن پروندههایشان از زندان آزاد و فعالیتهای زیادی را علیه او در پیش گرفتند. ارسنجانی که در آغاز، برگ برنده کابینه امینی بود، به شاه کاملاً نزدیک شده به امینی اعتنایی نمیکرد. امینی که در هفتههای آخر نخستوزیریاش از برخورد مخالفان به تنگ آمده بود هم چون سلف خود ـ قوامالسلطنه ـ راه تهدید به تبعید و چماق و اعدام را در پیش گرفت و اعلام کرد:
بدون رودربایستی بنده ناچار هستم که با مخالفان با شدت هر چه تمامتر عمل کنم. هر کس در کار مملکت اخلال بکند... او را به بندرعباس و بوشهر میفرستم... برای رفع بحران فداکاری لازم است... ولی یک طبقه هست که آن را قبول نمیکند... به عقیده بنده این طبقه را باید مجبور کرد. چماق برای همین مردم است. باید با چماق توی سر اشخاصی زد که حرف حساب سرشان نمیشود... من اگر سرکار بمانم رحم نخواهم کرد. نود درصد مردم طرفدار دولت هستند. آنها منتظرند که تمام این مردم [مخالف] اعدام شوند.[34]
مجموعه این عوامل زمینه را برای استعفای امینی فراهم کرد و او پس از چهارده ماه نخستوزیری در 27 تیر ماه 1341 استعفای خود را تقدیم شاه کرد. درباره بهانه استعفای او نظریات متفاوتی ابراز شده است. عبدالحسین انصاری از رجال با نفوذ عصر پهلوی، دلیل استعفای او را نابسامانی اوضاع اقتصادی، اختلاف با شاه بر سر کاهش بودجه ارتش و عدم حمایت مالی آمریکا میداند.[35]
خود امینی نیز در خاطراتش در مورد دلیل استعفایش چنین نوشته است:
شاه به سفر آمریکا رفته بود و پس از آن به انگلستان هم سری زد. در مراجعت شاه روحیه مطمئنتری پیدا کرده بود.... در کار قوه مجریه دخالت میکرد. درباره بودجه ارتش اختلاف نظر پیش آمد. عاقبت تصمیم به استعفا گرفتم.[36]
برخی دلیل استعفای امینی را پیدایی اختلاف بین او و ارسنجانی میدانند. ارسنجانی که از شهرت زیادی برخوردار شده بود اعتنای چندانی به امینی نمیکرد و امینی از او به شاه شکایت برد. شاه به امینی گفت: چرا به ارسنجانی پیشنهاد استعفا نمیدهید؟ امینی گفت: چندبار پیشنهاد دادهام اما قبول نکرده است. شاه به امینی گفته بود راه حل این کار خیلی ساده است، شما استعفا بدهید، با استعفای شما ارسنجانی هم برکنار میشود و بعد که فرمان مجدد به نام شما صادر شد او را دعوت به کار نکنید. امینی پذیرفت و استعفای خود را تسلیم شاه کرد و در انتظار فرمان مجدد نخستوزیریاش نشست ولی شاه در روز 28 تیر 1341 فرمان نخستوزیری را به نام اسدالله علم صادر کرد.[37] بهرغم این نظریات آنچه مشخص است سقوط دولت امینی مولود سازش آمریکا و شاه بود. این سازش برای امینی و آمریکا نتایج کاملاً متفاوتی داشت. امینی به پایان عمر سیاسی خود رسید و تلاشهای او در سی سال باقی مانده از عمرش تا سال 1372 برای دستیابی به قدرت در ایران هیچ نتیجهای در بر نداشت اما آمریکا در نتیجه سازش با شاه ایران توانست کنترل نهادهای اقتصادی و نظامی ایران را حداقل به مدت پانزده سال در اختیار بگیرد و اصلاحات را نه آنگونه که صلاح ملت ایران بود بلکه آنگونه که مصلحت منافع خود ایجاب میکرد به پیش ببرد.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جلد2، تهران، سوره مهر، 1388، صص 141 – 158.
پینوشتها:
[1]. فروتن، غلامحسین، یادهایی از گذشته، به کوشش علی دهباشی، تهران، سخن، 1380، ص 417.
[2]. عاقلی، باقر، نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، تهران، جاویدان، 1370، ص 921.
[3]. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، رجال عصر پهلوی، علی امینی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1379، صص، 16 و 15.
[4]. نخستوزیران ایران، ص 922.
[5]. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و دیگران، تهران، نشر نی، 1377، ص 519.
[6]. آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران از کودتای 28 مرداد تا اصلاحات ارضی، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، ج سوم، تهران، عطایی، 1371، ص 117.
[7]. ایران بین دو انقلاب، ص 518.
[8]. میلانی، محسن، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، 1381، صص 99 و 98.
[9]. ایران بین دو انقلاب، ص 518.
[10]. ملاییتوانی، علیرضا، تحولات سیاسی اجتماعی ایران 1357 ـ 1320، به اهتمام مجتبی مقصودی، تهران، روزبه، 1380، ص 356.
[11]. شکلگیری انقلاب اسلامی، ص 99.
[12]. ایران بین دو انقلاب، ص 521.
[13]. تاریخ معاصر ایران از کودتای 28 مرداد...، ص9.
[14]. فوران، جان، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1377، ص 511.
[15]. رجال عصر پهلوی، ص 20.
[16]. همان، ص 14.
[17]. تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 356.
[18]. نخستوزیران ایران...، صص 900 و 860.
[19]. تاریخ معاصر ایران...، ص 147.
[20]. شکلگیری انقلاب اسلامی...، ص 100.
[21]. همایون، داریوش، «اصلاحات ارضی راهی به بیرون از بنبست»، اطلاعات سالیانه، صص 11 ـ 7.
[22]. شکلگیری انقلاب اسلامی...، ص 100.
[23]. رجال عصر پهلوی، ص 33.
[24]. مقاومت شکننده...، ص 473.
[25]. کریمی مله، علی، «تاریخ چهل ساله جبهه ملی»، فصلنامه پانزده خرداد، ص 42.
[26]. رجال عصر پهلوی، ص 37.
[27]. مقاومت شکننده...، ص 538.
[28]. تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 357.
[29]. شکلگیری انقلاب اسلامی...، ص 101.
[30]. لردین، مایکل و لوئیس ویلیام، هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ترجمه احمد سمیعی، تهران، نشر ناشر، 1362، ص 37.
[31]. همان، ص 38.
[32]. تاریخ معاصر ایران...، ص 148.
[33]. هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ص 38.
[34]. رجال عصر پهلوی، صص 41 ـ 40.
[35]. مسعود انصاری، عبدالحسین، خاطرات سیاسی و اجتماعی، مروری بر پنجاه سال تاریخ، تلخیص: باقر عاقلی، تهران، علمی، 1374، صص 914 و 913.
[36]. رجال عصر پهلوی، ص 41.
[37]. همان، ص 42.
تعداد بازدید: 2130