مقالات

بررسی اجمالی همراهی یا موضع‌‌گیری در برابر لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید و حادثه فیضیه

محبوبه صدیقی

12 آبان 1399


منبع:پایگاه خبری جماران

ویژگیهای مبارزه‌ای امام از آغاز تا پایان ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی از این قرار است:

ـ مبارزه‌‌ای دینی و معنوی بود که انگیزه، اصول و قواعد آن از قرآن و سنت پیامبر(ص) و معصومین(ع) تحصیل شده بود و از این‌رو هیچ‌گونه شباهتی با حرکتهای سیاستمداران حرفه‌‌ای نداشت. مبارزه از نظر امام نه یک جنگ قدرت، بلکه یک وظیفه و تکلیف شرعی بود؛ لذا شکست و پیروزی ظاهری، مایه یأس و غرور نمی‌گردید. این اخلاص به نوبه خود در رهبری امام قاطعیت بی‌نظیری پدید آورد. از آنجا که امام مبارزه را یک تکلیف شرعی می‌دانست در راه آن هیچ‌گونه سازش و مماشاتی نشان نداد. مردم مسلمان کشورمان نیز که ایشان را مرجع تقلید می‌دانستند در مبارزه مقدسی قدم نهادند که برای آنها همانند نماز و روزه شرعاً واجب می‌نمود.

ـ رهبری سیاسی امام به افسانه‌ جدایی دین از سیاست که دهها سال توسط رژیم پهلوی تبلیغ و ترویج می‌شد پایان داد و مبارزات سیاسی ـ مذهبی گذشته را که به رهبری روحانیت انجام گرفته، اما به پیروزی نرسیده بود به حد کمال رساند. مبارزه امام، نه صرفاً ضد استبدادی بود (مانند نهضت مشروطیت) و نه صرفاً ضد استبدادی (مانند نهضت ملی)؛ بلکه مبارزه‌‌ای بود که هم‌زمان استبداد و استعمار و از آن مهم‌تر استکبار و کفر دوره جدید جهان را هدف قرار داد.

ـ انتقاد امام در آغاز غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی متوجه دولت بود اما، با نامه‌هایی که به شاه نوشت پای او را ـ که سعی می‌کرد از معرکه دور باشد ـ به میان کشید. پس از اعلام رفراندوم، امام شاه را مخاطب اصلی خود قرار داد و او که مافوق دولت و مجلس بود، از انتقادات امام در امان نماند. تا پیش از آن سیاستمداران و مبارزان سیاسی یا جرأت مخالفت با شاه را نداشتند و یا اصولاً به براندازی او معتقد نبودند و با طرح شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» و وفاداری به «قانون اساسی» به وجود شاه مشروعیت می‌دادند و حال آنکه امام، شاه و دربار را عامل همه فسادهای داخلی و دخالتهای بیگانگان می‌دانست. شاه که تا آن زمان خود را طرفدار اسلام معرفی می‌کرد و با تظاهر به مذهبی بودن، کم و بیش پایگاهی در میان مردم به دست آورده بود، پس از فاجعه 15 خرداد، نقاب ریا از چهره برداشت و ماهیت ضداسلامی و ضدمردمی‌اش آشکار شد.

ـ مخاطبین امام توده‌های مسلمان انقلابی بودند که هیچ‌گاه ایمان و اعتقادی به احزاب و جمعیتهای سیاسی غیرمذهبی نداشتند و سخن امام فریاد دل آنها بود که از دل برمی‌آمد و بر عمق جانشان می‌نشست و انقلاب حالی در آنان به وجود می‌آورد و آنها را به میدان مبارزه و شهادت‌طلبی می‌کشاند. حاملان پیام امام روحانیون بودند که احترام و جایگاه ویژه‌‌ای نزد مردم داشتند و ندای امام را تا دورترین شهرها و روستاها به گوش مردم شهری و روستایی می‌رساندند.

ـ نهضت امام سرآغاز جهت‌گیری مبارزه مردم به قصد براندازی رژیم بود که طبعاً بی‌ثمر بودن فعالیتهای احزاب و جمعیتهای سیاسی و محافظه‌کار و ناتوانی آنها را در درک و رهبری مبارزه آشکار ساخت.

ـ امام آمریکا را عامل همه بدبختیها و گرفتاریهای مردم ایران و مخالف اسلام، قرآن و روحانیت می‌دانست و رئیس‌جمهور آمریکا «را منفورترین افراد بشر در پیش ملت ما» معرفی کرد؛ در حالی‌که بسیاری از سیاستمداران لیبرال به امید کسب قدرت و تشکیل دولت، بر سر نزدیکی به آمریکا با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند. امام آمریکا را از انگلیس بدتر، انگلیس را از آمریکا بدتر و شوروی را از هر دو بدتر دانست و بدین‌ترتیب وابسته نبودن مبارزه اسلامی خود را به هریک از قدرتهای جهانی آن روز اعلام کرد.

ـ امام وجود اسرائیل و صهیونیسم و دوستی شاه با اسرائیل را خطر بزرگی برای مسلمانان اعلام کرد و در دست گرفتن اقتصاد، فرهنگ و سیاست کشور توسط عمال صهیونیستها (بهائی‌ها) را فاجعه عظیم و لکه ننگ پاک‌نشدنی برای کشور ایران دانست و شاه را دست نشانده آن کشور معرفی کرد.

ـ و بالاخره مبارزه مقدس اسلامی امام از موضع فقاهت و مرجعیت، جنبش سیاسی ـ فرهنگی ژرفی در حوزه‌های علمیه پدید آورد که بیش از هر حرکت فرهنگی دیگر مؤثر بود و از آن پس اجتهاد سیاسی در حوزه‌ها به صورت امری متعارف درآمد. تفکر دینی و چپ‌گرایی که تا آن زمان در دانشگاهها حاکم بود از آن پس جای خود را به تدریج به اسلام انقلابی و سازش‌ناپذیر ـ بدان‌گونه که امام معرفی کرده بود ـ داد تا بدان‌جا که در سالهای پایانی رژیم شاه، دانشجویان مذهبی اکثریت چشم‌گیر دانشجویان مبارز را تشکیل می‌دادند.

 

مقدمه

از سال 1340 و اندکی پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، باب جدیدی در روابط منفی روحانیت و دستگاه حاکم و نهایتاً مبارزه امام با رژیم شاه گشوده شد که موضوع پژوهش می‌باشد. در این دوره که از ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز می‌گردد، فعالیتهای سیاسی امام روز به روز بیشتر، آشکارتر، وسیع‌تر و قاطع‌تر شده و به مقابله مستقیم با رژیم شاه می‌انجامد. خشونت و قساوت شاه در ایجاد فاجعه مدرسه فیضیه و واقعه پانزده خرداد42 و سکوت و عقب‌نشینی برخی از مراجع و علما در مقابل ارعاب و تهدیدات رژیم نه تنها کمترین تردیدی در تداوم مبارزه امام ایجاد نمی‌کند بلکه ایشان را نسبت به قریب‌الوقوع بودن پیروزی جنبش اسلامی مطمئن‌تر نموده و با انتقاد و افشای ابعاد سیاستهای تسلیم‌طلبانه و ضداسلامی شاه و ایادی استکبار بین‌المللی به رهبری آمریکا، مردم را به هوشیاری سیاسی نسبت به مقدرات کشور و ادامه مبارزه دعوت می‌کند. عناوین پژوهش مرتبط با این فعالیتهای ذکر شده می‌باشد.

پژوهش به‌صورت کتابخانه‌ای تهیه و آماده شده است که امیدوارم مورد قبول استادان و محققین محترم قرار بگیرد.

 

انجمنهای ایالتی و ولایتی

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی شاه تلاش کرد پایگاه مرجعیت از قم به نجف انتقال یابد تا بدین‌وسیله مراجع و روحانیت ایران تضعیف شوند و مانع اجرای برنامه‌‌های او نباشند. لذا پیام تسلیت آیت‌الله بروجردی را برای مراجع نجف فرستاد که روحانیون مبارز، آن را بی‌اعتنایی به مراجع قم و قدم اول در راه تضعیف روحانیت ایران تلقی کردند. امام نیز همین نظر را داشت و دو سال پس از رحلت آیت‌الله بروجردی در یکی از سخنرانیهای خود به این موضوع اشاره کرد.[1]

درست در حالی که امینی برای پیشبرد برنامه‌های مورد نظرش درصدد نزدیکی با مراجع و روحانیت برآمده بود، شاه توسط علم، در جهت تضعیف و تفرقه روحانیت تلاش می‌کرد.

امینی در چهلم رحلت آیت‌‌الله بروجردی برای دیدار با مراجع به قم رفت و با آنها به‌طور خصوصی گفت‌وگو کرد.[2] اما امام حاضر نشد با او ملاقات خصوصی کند؛ لذا یکی از طلاب جوان (آقای عقیقی بخشایشی) در آن جلسه شرکت کرد و گفت‌وگوهای امام و امینی را یادداشت نمود و در یکی از نشریات آن روز منتشر کرد که طبق آن امام تکالیف و مسئولیت افراد و مسئولان جامعه را در برابر خداوند متعال و هم‌نوعان خود یادآور شدند. در زمینه خدمات فرهنگی روحانیت و توسعه و گسترش مسائل معنوی در سازمانهای آموزشی، تقویت مبانی خانوادگی و حل‌ گرفتاریهای عمومی و اقتصادی به نخست‌وزیر تذکراتی دادند.[3]

هدف امام از این کار ظاهراً این بود که مبادا امینی برنامه‌های غیراسلامی خود را اجرا کند و چنین وانمود کند که با مراجع قم و از جمله ایشان به توافق رسیده است.

در نشریات آن روز چنین منعکس شد: «نکته‌ای که پیش از هرچیز توجه هیئت دولت را جلب کرد شهامت و شجاعت اخلاقی حضرت آیت‌الله در بیان صریح پیرامون وابستگی رضاشاه و نیروی سلطه‌گر ایران به عوامل بیگانه و خارجی بود» ‌آن روز در قسمتی از این گفت‌وگو نخست‌وزیر گفت: «روزی که تمدن غربی وارد کشور ما شد در تمام مملکت به جز روحانیون، افراد باسواد کمتر وجود داشتند. این همان گروه نخبه روحانیون بودند که می‌توانستند فرهنگ و مراکز آموزشی را قبضه کنند و از نفوذ مفاسد و زباله‌های تمدن غربی جلوگیری به عمل آورند ولی کوتاهی ورزیدند.»[4]

«لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» توسط علم، نخست‌وزیر وقت، در هیئت دولت در مهر ماه 41 تصویب گردید. هدف از این لایحه، ارزیابی هوشیاری سیاسی روحانیت و پیش‌بینی مخالفتهای احتمالی بود؛‌ اما برای انحراف ذهن آنان و استفاده تبلیغاتی برای خود به زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داده شده بود.

به موجب این لایحه، واژه «اسلام»‌، از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان حذف شده بود. انتخاب‌شوندگان نیز به جای آنکه مراسم تحلیف را با «قرآن» به جا آوردند، از این پس با «کتاب ‌آسمانی» نیز می‌توانستند این کار را انجام دهند.

امام توطئه دشمن را دریافته بود و آن را مقدمه برنامه‌های ضداسلامی رژیم شاه می‌دانست؛‌ پس بلافاصله علمای طراز اول قم را برای مشورت و تصمیم‌گیری دعوت کرد. امام در این جلسه‌ای که ترتیب داده بود، اهداف دولت را از این کار برشمرد و در پایان تصمیمات زیر گرفته شد:

1. طی تلگرافی به شاه، مخالفت مراجع و علما را با لایحه اعلام داشته و لغو فوری آن درخواست شود.

2. علمای تهران و شهرستانها از طریق نامه و پیغام در جریان امر قرار داده و از ایشان برای آگاه نمودن مردم و مقابله با دولت دعوت شود.

3. هفته‌ای یک‌بار ـ و در صورت لزوم بیشتر ـ جلسه مشورت میان علمای حوزه برقرار شود تا تصمیمات و مبارزه با وحدت نظر و عمل توأم گردد.

ضمناً امام پیشنهاد کرد تلگرافهایی که به رژیم مخابره می‌شود تکثیر شود و در اختیار مردم قرار گیرد. ایشان در تلگراف خود به شاه نوشت:

«... به طوری که در روزنامه‌ها منتشر است دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، [کلمه] «اسلام» را در رأی‌دهندگان و منتخبین شرط نکرده و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر بفرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه‌های دولتی و حزبی حذف نمایند...[5]»

شاه در تلگرافی که شش روز بعد به امام و سه تن دیگر از مراجع قم مخابره کرد این تغییرات را مهم ندانست و آن را به دولت محول کرد. و آن را تلویحاً نتیجه «وضعیت زمانه» شمرد. پس از احاله تلگراف از طرف شاه به علم، مراجع قم تلگرافی به علم مخابره کردند. امام در تلگراف خود، تصویب لایحه را «مخالف شرع مقدس» و «مباین صریح قانون اساسی» بیان کرد و ضمن توصیه به رعایت قوانین اسلام و قانون اساسی، تأکید نمود که ‌«علمای ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالف با شرع، ساکت نخواهند ماند[6]»

به دنبال بی‌اعتنایی علم به تلگرافهای مراجع و علمای قم و سایر شهرها، امام تلگراف اعتراض‌آمیزی به شاه فرستاد و در آن بی‌اعتنایی علم به «قانون ‌اساسی» و «قانون مجلس» و «نصیحت علما» را یادآوری کرد و فرمود: «آقای علم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نموده. آقای علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به کتاب ‌آسمانی ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت!...» آن‌گاه شاه را نسبت به « عناصری که با چاپلوسی و چاکری و خانه‌زادی می‌خواهند تمام کارهای خلاف دین و قانون را کرده» و به وی منتسب نمایند بر حذر داشت و در پایان درخواست نمود که «انتظار ملت مسلمان آن ا‌ست که با امر اکید، آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده استغفار نماید».[7]

سکوت و بی‌اعتنایی علم نسبت به تلگراف امام و دیگر مراجع قم، نجف و سایر شهرها، امام را واداشت تا اعلامیه کوبنده‌تری برای علم صادر نماید. در آغاز تلگراف آمده بود: «معلوم می‌شود شما بنا ندارید به نصیحت علمای اسلام که ناصح ملت و مشفق امت‌اند توجه کنید و گمان کردید[که] ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسی و احساسات عمومی قیام کرد.» همچنین تخلفات او با لحن تندی سرزنش شده بود. «...اگر به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم (تنها کتاب بزرگ آسمانی چندصدمیلیون مسلم جهان) افتاده‌اید و کهنه‌پرستی را می‌خواهید تجدید کنید بسیار در اشتباهید...» و نیز طبق اعلامیه‌‌های گذشته از شاه خواسته شد به ‌«اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی» گردن نهد و «از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون» بترسد و بدون دلیل کشور را به خطر نیاندازد، «والا علمای اسلام در باره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد.» (15آبان ماه 41)[8]

علم به جای عذرخواهی، در یکی از سخنرانیهای خود «هرگونه اخلال‌گری» را محکوم کرد و اقدامات علما و مراجع را تلویحاً حرکتی ارتجاعی عنوان کرد و گفت: «چرخ زمان به عقب برنمی‌گردد و دولت از برنامه اصلاحی که در دست اجرا دارد عقب‌نشینی نمی‌کند.»

به دنبال بی‌پروایی علم، اصناف تهران، نهضت آزادی و گروه کثیری از مردم از خواستهای علمای قم حمایت کردند. روحانیون نیز در منابر و محافل به انتقاد از دولت پرداختند. دولت نیز کوشید تا اعتراض و مخالفت علما را با این لایحه، مخالفت با اصلاحات ارضی وانمود کند تا استفاده شایان تبلیغاتی ببرد اما از این تلاشها نتیجه‌ای نگرفت. سرانجام پس از شش هفته سکوت، علم در 22 آبان ماه 41 تلگرافی به سه نفر از مراجع قم ـ به جز امام ـ مخابره کرد و در آن ظاهراً با خواستهای آنان موافقت کرد و هم‌زمان در مصاحبه‌‌ای مطبوعاتی همین مطالب را بیان کرد. وی تصور می‌کرد که با ارسال نکردن تلگراف به امام، ایشان را کوچک می‌کند و از نظرها می‌اندازد؛ اما همین بی‌اعتنایی سبب روی آوردن بیشتر مردم به ایشان گردید و آنها متوجه شدند که رژیم از چه کسی بیشتر هراس دارد.

برخی از علما، پاسخ علم را نشانه عذرخواهی وی دانستند و مسئله را مختومه تلقی کردند ولی امام با هوشیاری خاص خود متوجه حیله دشمن شد و اظهار کرد: لایحه‌ای که به تصویب هیئت دولت رسیده با تلگراف خصوصی از رسمیت و قانونیت نمی‌افتد، بلکه باید توسط رئیس دولت و به طور رسمی در جراید اعلام شود.

همچنین برای نخستین‌بار خطر سلطه صهیونیسم و عمال‌‌ آنها (بهاییها) در سیاست و اقتصاد کشور را یادآوری کردند.[9]

مسائل و مشکلاتی که امام بدانها اشاره نمود بسیار وسیع‌تر و کلی‌تر از موضوع لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود و نشان می‌داد که ایشان مردم را برای یک مبارزه طولانی و بزرگ با رژیم دست نشانده و حامیان آن (آمریکا، انگلیس و اسرائیل) آماده می‌کند.

علمای تهران به منظور اعلام حمایت از مراجع قم و اعتراض به سماجت علم، تصمیم گرفتند تا در 8 آذر ماه در مسجد عزیزالله جمع شوند و دست به دعا بردارند. چنین شایع بود که دولت قصد دارد، اجتماع را برهم زند و علما را دستگیر کند. وقتی امام این شایعه را شنید تصمیمی قاطع برای مبارزه قهرآمیز اتخاذ نمود که با رفع غائله، به مرحله اجرا درنیامد.

هنگامی که علم از تصمیم علمای تهران مبنی بر اجتماع آنان در مسجد عزیزالله برای دعا کردن آگاه شد، مقاومت را بی‌فایده دید و شب قبل از اجتماع، جلسه‌ هیئت دولت به ریاست وی تشکیل شد و رسماً لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را اعلام کرد و همان شب موضوع را به مراجع قم ـ به استثنای امام ـ اطلاع داد. برخی از علما بار دیگر مسئله را تمام شده تلقی کردند ولی امام آن را کافی ندانستند و خواستار درج آن در روزنامه‌‌های کشور شدند.[10]

تا اینکه در روز شنبه 10 آذر، علم در مصاحبه‌‌ای لغو تصویب‌نامه را توسط هیئت دولت اعلام کرد و آن را غیرقابل اجرا دانست. امام به مناسب پایان غائله، اعلامیه تشکرآمیزی خطاب به مردم نوشت که در بخشی از آن آمده بود:

«... قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید لیکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از پیش بیدار و هوشیار بوده مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده‌تر کنند که اگر خدای نخواسته دستهای ناپاکی به سوی مقدسات آنها دراز شود قطع کنند».[11]

امام در سخنانش در جمع علما و طلاب حوزه به وابستگی کشور در زمینه‌‌های علمی، فنی و اقتصادی به دول استعمارگر اشاره کرد و مخالفت علما با دولت را نه به خاطر ضدیت با پیشرفت و اصلاحات واقعی، بلکه به دلیل وابستگی به بیگانگان و برنامه‌‌های فسادانگیز ضداسلامی وضدملی دانستند.

اما مطلب مهم این است که درست در زمانی که احزاب و جمعیتهای سیاسی، حداکثر خواستهای سیاسی‌شان اجرای قانون اساسی بود و رژیم نیز ظاهراً خود را ملتزم به قانون اساسی می‌دانست، امام رژیم را به رعایت و اجرای قانون اساسی دعوت می‌کرد تا بدین‌وسیله تخطی او را از موازینی که خود دعوی احترام و رعایتش را داشت، برملا سازد. بنابراین، نباید تصور کرد شعار و هدف امام، حفظ نظام مشروطه و اجرای قانون اساسی بود بلکه یک وجه از تأکید امام، به خاطر «اصل دوم» متمم قانون اساسی بود که نظارت پنج تن از مجتهدان آگاه بر مسائل روز بر مصوبات مجلس را لازم می‌شمرد. ایشان در این سخنانشان به همین مطلب اشاره می‌نمودند و منظور خود را به طور روشن بیان می‌کردند، تا افراد، احزاب و جمعیتهای سیاسی ملی و غیراسلامی گمان نکنند که نقطه نظرات سیاسی امام، همان درخواستهای قانونی آنهاست.[12]

«ما با ایشان [دولت] بحث می‌کنیم تا اینکه قانون اساسی از نظر ما تمام باشد. اگر علما از طریق قانون حرف می‌زنند برای این است که اصل دوم متمم قانون اساسی [تصویب] قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است والا «مالنا و القانون»؟ ماییم و قانون اسلام. علمای اسلام‌اند و قرآن کریم. علمای اسلام‌اند و احادیث نبوی، علمای اسلام‌اند و احادیث ائمه اسلام(ع). هرچه موافق دین و قوانین اسلام باشد ما با کمال تواضع به آن گردن می‌نهیم و هرچه مخالف دین و قرآن باشد ولو قانون اساسی باشد ما با آن مخالفیم... اینها دردهایی است، اینها نصحیت است، ولی‌ چه سود؟ آنها که باید بشنوند نیستند و اگر کسی هم باشد آنچه را که قلب ما از آن درد دارد نخواهد رسانید».

مطلب قابل توجه آن است که امام پیروزی سیاسی را ملاک‌ «موفقیت» مبارزه نمی‌دانست بلکه مبارزه را «تکلیف الهی» می‌پنداشت که پیروزی و یا شکست ظاهری، کمترین تردیدی در «حقانیت» و تداوم آن به وجود نمی‌آورد.

 

تحریم رفراندوم

شاه در 19دی ماه41 (سالروز اصلاحات ارضی) رسماً اعلام کرد که قصد دارد اصول شش‌گانه‌ای را به رفراندوم بگذارد و بعداً آن را «انقلاب سفید» نامید که همان‌ «انقلاب از بالا»یی بود که آمریکا به کشورهای توسعه نیافته دیگری هم دیکته کرده و پیش‌نویس آن نیز آماده بود.

در روز 2 بهمن 41 امام با صدور اعلامیه‌ای، رفراندوم یا به قول شاه‌ «تصویب ملی» را تحریم کرد و آن را رفراندوم اجباری نامید و در مقابل حکم اسلام و قانون اساسی، بی‌ارزش اعلام کرد. با انتشار این اعلامیه، بازار تهران تعطیل شد و کسبه با سردادن شعارهایی علیه «رفراندوم قلابی» به خیابانها ریختند. دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران نیز به نشانه پشتیبانی از اعلامیه امام و تحریم رفراندوم، تظاهراتی برپا کردند که با حمله پلیس تعداد زیادی از آنها مجروح و دستگیر شدند. شاه برای اینکه قبل از رفراندوم، مراجع و علمای قم و بویژه امام را نسبت به رفراندوم متقاعد کند، با اطلاع قبلی وارد قم شد. فرماندار شهر کوشش کرد تا علما را به استقبال شاه ببرد اما این حرکت موذیانه او با اقدام به موقع امام خنثی شد. زیرا بلافاصله ایشان اعلامیه‌‌ای منتشر کرد و طی آن خروج مردم را از خانه‌‌هایشان تحریم نمود.[13]

شاه در روز 4 بهمن وارد شهر قم شد اما به جز افراد مزدوری که از قبل برای این کار آورده بودند کمتر کسی در خیابانها و معابر دیده می‌شد. وی از عدم استقبال و بی‌اعتنایی روحانیون و توصیه به مردم در بیرون نیامدن از خانه‌هایشان به اندازه‌ای ناراحت شد که در سخنرانی خود روحانیت را «ارتجاع سیاه» و بدتر «ارتجاع سرخ» و «صد برابر خائن‌تر از حزب توده» و «مخالف اصلاحات»... نامید و به اسلام و روحانیت اهانت کرد.[14]

روز 6 بهمن، رفراندوم انجام شد درحالی که مردم اغلب شهرها آن را تحریم کرده بودند؛ اما رسانه‌های گروهی بی‌شرمانه اعلام نمودند که اصول پیشنهادی شاهنشاه با پنج میلیون و ششصد هزار رأی موافق در مقابل چهارهزار و صدو پنجاه رأی مخالف به تصویب ملت ایران رسید!

پس از اعلام نتیجه رفراندوم، کندی، رئیس‌جمهور آمریکا، از راهی که شاه درپیش گرفته بود حمایت کرد. روزنامه نیویورک تایمز نیز نوشت: «ایران برای دریافت کمک، شرایط مناسب‌تری پیدا کرده است» روزنامه‌‌ها و رسانه‌‌های دیگر آمریکا نیز هم‌صدا با رهبران کشور خود از «اقدام انقلابی» شاه حمایت کردند. رسانه‌‌های دولت شوروی هم انقلاب سفید شاه را حرکتی ضدفئودالی خواندند و مخالفان آن را فئودالها و سران قبایل دانستند که به دلیل از دست دادن منافع خود، به مبارزه با شاه برخاسته‌اند.

روز 8 بهمن، مصادف با آغاز ماه مبارک رمضان، امام برای اینکه ماهیت شوم این رفراندوم ضداسلامی را به اطلاع مردم برساند در جلسه‌‌ای با شرکت علما و مراجع قم، پیشنهاد کرد که مراسم نماز جماعت و سخنرانی در این ماه در همه مساجد کشور تعطیل شود. به دنبال آن مساجد بسیاری از شهرهای ایران تعطیل شد و مردم بیش از پیش در جریان اهداف شاه و علت مخالفت امام و علما قرار گرفتند.

امام برای تداوم مبارزه و آگاه‌تر ساختن مردم نسبت به اهداف رژیم شاه با صدور اعلامیه، نوروز سال 42 را عزای عمومی اعلام کرد.[15]

 

علل تهاجم به مدرسه فیضیه

دستگاه شاه و دولت علم، در پناه سازمان امنیت با تمام اعتراضات و مخالفتها، رفراندوم مورد نظر آمریکا را به اجرا گذاشتند و اینک می‌بایست با خیال راحت و به اتکاء تصویب ملی! به عملیات اجرایی بپردازند و تحت شرایط جدید ملت را به بازی بگیرند. ولی شعله‌‌ای در قم مشتعل شده بود که آسایش مورد نظر را از آنها سلب کرده بود. امام با صدور اعلامیه، به احساسات ضدرژیم حرکت و جهت می‌داد و آخرین اقدام را با تبدیل جشن عید نوروز به عزای عمومی به ثمر رسانده بود. شاه با پدیده‌ جدیدی مواجه شده بود که حتی سنتهای باستانی، که سابقه تبلیغاتی شاهنشاهی داشت را به جنبش ضدشاهی تبدیل می‌نمود و امواج آن به سرعت در سراسر کشور پخش می‌شد و زحمت فراوان به وجود می‌آورد و به شیوه مذاکره و مسالمت قابل حل نبود و پیوسته صدا رساتر و اعلامیه‌ها تندتر می‌شد. ایام عید مسافرت دهها هزار نفر به قم و شرکت در جلسات عزاداری موجی پدید آورد که سطح مملکت را در برگرفت لذا لازم دیدند که آب را از سرچشمه خشک نمایند.

حوادث فروردین 42 و به‌خصوص تهاجم به مدرسه فیضیه با همین محاسبات و با تدارک قبلی انجام می‌گیرد تا اولاً: روحانیت و به‌خصوص شخص اول آن، که به صورت شخصیت مقاوم و مبارزی درآمده بود را سرکوب نمایند. ثانیاً: این سرکوبی را به نام ملت و بالاخص کارگر و دهقان تمام نمایند و ثالثاً: با امکانات و تبلیغات گسترده وانمود نمایند که مخالفان تمدن بزرگ،‌ دشمنان ملت و معترضان رفراندوم، در هر لباس که باشند از خطر مصون نیستند.

شاه تصور می‌کرد با ارتکاب چنین جنایتی، مراجع ـ‌ و در رأس آنها امام ـ و روحانیت ترسیده و صحنه سیاست را ترک خواهند کرد و یا خواهد توانست که دست کم گروه بزرگی از علما و روحانیون را به انزوا بکشاند و در میان آنها دودستگی به وجود آورد. همچنین برای ایجاد وحشت بیشتر و جلوگیری از هرگونه واکنش مخالف و فریاد اعتراض‌آمیز علیه فاجعه فیضیه، مراجع قم را تهدید کرده اما، امام نه تنها از این تهدیدها و وحشی‌گریها نهراسید بلکه با ایمان و اطمینان کامل به حقانیت مبارزه با شاه، بر هم‌دلی و هم‌دردی با روحانیون افزود. سخنان کوبنده امام در همان روز فاجعه فیضیه و نیز در هفتمین روز آن، طلسم وحشت را در دلهای مضطرب شکست. در سخنانش، سال جدید (سال 41) را هم سال بد و هم سال خوبی دانست. سال بد، زیرا که به اسلام و قرآن و حوزه‌های علمیه حمله شد و هیئت حاکمه «مفتضح» گردید و سال خوب برای اینکه «روحانیت ارزش خود را به دنیا اعلام کرد». امام تضعیف و نابودی حوزه‌های علمیه و انتقال مرجعیت از ایران را نقشه قدیمی رژیم دانست و ایجاد فاجعه فیضیه را تلویحاً به شاه نسبت داد. همکاری نزدیک ایران و اسرائیل را محکوم نمود و از تسهیلاتی که رژیم در اختیار چند هزار بهایی قرار داده به شدت انتقاد کرد و از این خیانت آشکار و ننگ بزرگ، و سکوت و بی‌تفاوتی مراجع و علمای ایران و عراق در برابر آن فریاد برآورد.[16]

 

انگیزه قیام 15 خرداد

قیام 15خرداد یک جنبش عمومی ـ مذهبی به رهبری روحانیت شیعه، علیه رژیم و به حمایت از اسلام بود. این تحرک صددرصد به نیروهای اسلامی تعلق داشت و هیچ گروه و دسته ملی و غیر مذهبی ادعایی در این خصوص نداشتند. احساسات درونی و ریشه‌های معنوی انگیزه برپایی آن بود و از قبل، صف‌آرایی و برنامه‌ریزی معمول سازمانها را نداشت. این حرکت رژیم را ساقط نکرد اما او را متزلزل ساخت و همین حرکت مستقل دینی پایه انقلاب 22 بهمن 57 شد. 15 خرداد نشان داد بهترین قوه محرکه در بطن ایران وجود دارد که می‌تواند با استقلال، عمل نماید و برخلاف تصور گروهها، احتیاج به پشتیبانی خارج ندارد. این جنبش درست در زمانی صورت گرفت که همسایه شمالی ایران یعنی ابرقدرت شوروی پس از مدتی روابط تیره با دولت دیکتاتوری وقت، تازه سازش کرده بود و او را در اقدامات به اصطلاح اصلاحی و انقلاب سفید! تأیید می‌کرد و پشتیبانی می‌نمود و گروه مقاوم و از جمله مبارزین مذهبی و روحانیون را مرتجعین می‌نامید. در 15خرداد هم همین سیاست را دنبال کرد. هواداران سیاست شوروی در داخل کشور هم که همیشه خود را پیشگام و ترقی‌خواه می‌نامیدند از این سیاست اصلی پیروی می‌کردند. پس نه تنها نمی‌توانستند سهمی در این اقدام علیه رژیم داشته باشند بلکه در صف مخالفان مردم و اسلام قرار می‌گرفتند. هیئت حاکمه و حامیان غربی آنها هم که شاه نماینده و اجراکننده برنامه‌های آنها بود مستقیماً زیر ضربه 15 خرداد قرار داشتند. بنابراین 15 خرداد مظهر یک استقلال واقعی بود که تشیع قرنها به دنبال آن می‌گشت.

 

تشکیلات مذهبی سیاسی پس از 15 خرداد

همانطور که دیدیم قیام 15خرداد بر طبق برنامه و با تصمیم قبلی گروهها نبود اما برخوردی که رژیم حاکم با آن کرد و کشتاری که انجام گرفت، بسیاری از افراد هم عقیده را به هم نزدیک ساخت و برای یافتن نظم و ترتیب گروهها تشکیل شدند. در تهران و بسیاری از شهرها کم کم جلسات چند نفری تشکیل شد که اخبار را به هم می‌رساندند، تراکت و اعلامیه پخش می‌کردند، و کم‌کم اداره جلسات وسیع‌تر و عمومی را به عهده می‌گرفتند. این گروهها گاهی صنفی بود مثلاً از دانشجویان مختلفی که در یک محل بودند و نهضت را دنبال می‌نمودند به وجود می‌آمد. گاهی هم همین گروهها، اسمی برای خود می‌گذاشتند و با همان اسم اعلامیه می‌دادند.

سازمان امنیت و پلیس برای پیدا کردن اعضای گروهها فعالیت زیادی می‌کردند و گاهی در پی این فعالیتها افرادی را شناسایی و دستگیر می‌کردند. اما چون فعالیت این افراد بارز و مشخص نبود و از طرفی در اصل جنبه مذهبی داشت و مردم آنها را حمایت می‌کردند، مأمورین امنیتی توفیق زیادی نمی‌یافتند و هرگاه فرد یا افرادی دستگیر می‌شدند، گروه دیگری تشکیل می‌شد و معمولاً گروهها آن‌گونه منسجم و متشکل نبودند که بازداشت فردی بقیه را در معرض خطر قرار دهد. در پاره‌ای موارد با دستگیری افراد اعتصاباتی می‌شد که دولت با اعمال زور و حکومت نظامی سعی می‌کرد آن را سرکوب کند.

به‌طور کلی در این دوره جمعیتهای مذهبی موفق‌تر بودند و برای رژیم درهم کوبیدن آنها ساده نبود. عنوان مذهب خود به خود سدی در مقابل دولت بشمار می‌رفت. تعطیل کردن جلسات عزاداری یا قرائت و تفسیر قرآن به آسانی برای مأمورین عملی نبود و محتاج زمینه‌سازی قبلی و فراهم ساختن شرایط مساعد بود. اما این گروههای مذهبی کم‌کم به فکر افتادند تا از طریق مسلح شدن، در مقابل دولت بایستند. که بعدها از میان همین روابط نزدیک مذهبیها گروههایی پیدا شدند که اقدامات مهمی را به مورد اجرا گذاشتند.[17]

 

نتیجه

قیام 15خرداد 42 نقطه عطفی است در تاریخ معاصر، نموداری است از پیوند معنوی توده‌های عظیم مردمی کشور ما، عکس‌العملی است از احساس عمیق مذهبی خلق ایران، نمایشی است از به پا خاستن مردمی که می‌خواهند ظلم و ستم را از بن برکنند، تجسمی است از تاریخ شیعه و درجه‌ای است برای سنجش فداکاری و از خودگذشتگی انسانهایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می‌کنند. جنبش 15خرداد سازمان یافته نبود، برنامه و خط‌مشی از قبل تعیین شده نداشت و با این حال چنان پایه‌های رژیم سلطنت را لرزاند که آن را با تمام‌ قوا به مقابله واداشت و این مقابله تا سقوط رژیم به صور مختلف ادامه یافت. ما در این پژوهش آغاز نهضت اسلامی را با شکل و خصوصیات جدید آن بررسی کردیم و موقعیت رهبری آن را هم مشخص ساختیم، کانون فعالیت را هم شناختیم و دیدیم در سالهای 41 و 42 چگونه این کانون شعله‌ ور گردید و از موضع ملایم به وضع تهاجم رسید.و ما دریافتیم که شاه در چه موقعیتی قرار داشت و با چه هدفی به انقلاب سفید متوسل شده بود و از چه حمایتهای داخلی و خارجی برخوردار بود. در محرم 1383 قمری اوج مبارزات و تظاهرات را ملاحظه نمودیم و دریافتیم که نطق تاریخی عصر عاشورای امام خمینی پردهها را کنار زد، شاه را خرد کرد، سلطنت را خوار ساخت، و نوید آینده دیگر را به مردم مسلمان داد و در عین حال تظاهرات وسیع 10 و 11 محرم چهره مبارزات را به شکل مذهبی در‌آورد و مستقیماً شاه و رژیم سلطنت را در معرض تهاجم قرار داد. این اقدام عمومی و دگرگونی که در صحنه سیاست ایران پیش آمده بود برخلاف هدف و منظور از انقلاب سفید! می‌نمود. به عبارت دیگر نقشه و طرح آمریکا برای آرام نگه داشتن هر چه بیشتر منطقه در زیر سلطه غرب برای ‌آینده بود و وضع حادث شده درست خلاف آن را بازگو می‌کرد. بنابراین، رژیم می‌بایست به ابتکاری دست زند که عواقب وضع پیش آمده را از میان بردارد و خشونت تنها راه ممکن برای این کار تشخیص داده شد و باعث بازداشت امام در نیمه شب 15 خرداد گردید.

 

منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد: زمینه‌ها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 459 – 474.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. امام خمینی، صحیفه نور، امیرکبیر، 1361، ج 1، ص 66.

[2]. ‌مصاحبه با حجت‌الاسلام بدلا، حوزه، 1372، ص 102.

[3]. ‌همان‌جا.

[4]. سالار، سعید، روحانیت متوفی، ج 2، صص 79 ـ 77.

[5]. صحیفه نور، ج 1، ص 37.

[6]. همان، صص 39 ـ 38.

[7]. همان، صص 36 ـ 35.

[8]. همان، ص 43.

[9]. اینجانب حسب وظیفه شرعی به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌‌کنم: قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستهاست که در ایران به [صورت] حزب بهایی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می‌کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می‌نمایند... ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود سکوت نمی‌‌کنند و اگر کسی سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.

[10]. روحانی، حمید، بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی، ج 4، دارالفکر، قم، 1358، ص 156.

[11]. همان، ص 157؛ صحیفه نور، ص 50.

[12]. بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی، ص 173.

[13]. مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ اسلامی معاصر ایران، ج 2، دفتر انتشارات اسلامی، تهران، 1361، ج 2، ص 49.

[14].‌ افراسیابی، بهرام،  ایران و تاریخ، نشر علوم، چ 2، تهران، 1367، صص 342 ـ 341.

[15]. صحیفه نور، ص 61.

[16]. تاریخ سیاسی معاصر ایران، صص 30 ـ 29؛ صحیفه نور، صص 70 ـ 65.

[17].  تاریخ سیاسی معاصر ایران، صص 77 ـ 76.



 
تعداد بازدید: 1225



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.