زهرا رنجبر کرمانی
03 شهريور 1400
آیتالله سیداحمد خوانساری در سال 1309 ق. در خوانسار متولد شد. پس از فراگیری دروس مقدماتی در خوانسار و اصفهان برای تکمیل تحصیلات حوزوی به نجف اشرف مهاجرت کرد. در سال 1336ق. به ایران بازگشته، برای حضور در درس علماء شاخص اراک مدتی در این شهر گذراند. در سال 1342ق. به قم مهاجرت کرده، تا سال 1369ق. در آنجا به تدریس پرداخت. خوانساری یکی از معتمدین و یاوران آیات عظام حائری یزدی و بروجردی بود. با درگذشت حاج یحیی سجادی طهرانی امام جماعت مسجد سیدعزیزالله تهران در سال 1369ق.، تجار و بازاریان تهران به قم رفته و بهواسطه آیتالله بروجردی از خوانساری برای اقامت در تهران دعوت بهعمل آوردند. خوانساری به تهران آمده در مسجد حاج سیدعزیزالله بازار به اقامه نماز جماعت و تدریس علوم دینی پرداخت. وی یکی از مراجع طراز اول کشور بود و پس از درگذشت آیتالله بروجردی بسیاری از مردم از وی تقلید میکردند.[1]
خوانساری که سابقه حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت را داشت[2] در غائله مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی دیگر بار وارد عرصه سیاست شد. یکونیم سال بعد از وفات آیتالله بروجردی ـ که حضور و نفوذ معنویش حکومت را وادار به محافظهکاری میکرد ـ همزمان با نخستوزیری اسدالله علم، در 16 مهر 1341 تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی جدید در دولت اعلام شد. در متن مصوب، قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان حذف، سوگند به کتاب آسمانی جایگزین سوگند به قرآن و به زنان حق رأی داده شده بود. مصوبه یک زورآزمایی آشکار با روحانیت و مسلمانان متعهد و آغازگر نهضت روحانیت علیه پهلوی بود.[3]
در شرایطی که خفقان، فشار روزافزون و سایه وحشتِ حاکم بر جامعه توسط ساواک و حجم سنگین تبلیغات رسانهای علما را به انفعال وا داشته بود، امام خمینی و برخی دیگر از روحانیون طراز اول قم جنبش اعتراضی علیه این اقدام ضداسلامی حکومت را آغاز کردند. خوانساری نیز به همراه بهبهانی (دیگر مرجع عامه پایتخت) با جنبش همراه شده، در اولین اقدام اعلامیه مشترکی صادر کردند که از مذاکره با اولیاء امر خبر میداد. با توجه به فشار فزاینده حکومت بر علما، خوانساری ناچار شد تنها با تشکیل مجلس دعا در مسجد سیدعزیزالله افکار عمومی را در جریان اقدام خائنانه دولت بگذارد.[4] از اینرو اطلاعیهای به شرح زیر صادر و عموم مسلمین را به شرکت در آن مجلس دعوت کرد:
«به مناسبت تصادف روز پنجشنبه سوم جمادیالثانیه [10 آبان 1341] با رحلت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیهالسلام مجلس ذکری از ساعت 9 تا 11 صبح در مسجد سیدعزیزالله منعقد[میباشد]. امید است برای عرض اخلاص به مقام مقدس پیغمبر اکرم(ص) به استماع موضوع مهم مذهبی که لازم است به اطلاع رسد عموم طبقات خاصه آقایان علماءِ اعلام دامت برکاتهم شرکت فرمایند.»[5] این اقدام خوانساری اما از نظر امام خمینی کافی نبود و ایشان به عنوان رهبر مبارزه در نامهای به حجتالاسلام فلسفی به تاریخ 9 آبان ضمن ستایش اصل اقدام خوانساری به چگونگی آن اعتراض کرده، مینویسد:
«... اعلامیه آقای خوانساری را ملاحظه کردم و خالی از تعجب نبود. اصل اقدام ایشان بسیار به موقع و لازم است لکن کیفیت آن خیلی نارسا و سست است. برای این مطلب دینی که اساس روحانیت و دیانت و ملیت در خطر است، مجلس روضه درست کردن و در ضمن آن، اساس دیانت را قرار دادن، بسیار موهن است نسبت به مقصد. و از آن بدتر آنکه مسجد سیدعزیزالله را که چهار هزار جمعیت مقدس بازاری در آن مجتمع میشود. و البته میدانید دولت از دیانت نمیترسد، تا از بازاری متدین و دعای اینها یا نفرین آنها وحشت کند؛ دولت از مردم فعال و جوان و احزاب و دانشگاه ملاحظه میکند. باید یک اجتماع دینی که آقای فلسفی سخنگوی دیانت اسلام صحبت میکند و آقای خوانساری از مراجع وقت میخواهد صحبت کند در مسجد سیدعزیزالله که حکم یک صندوقخانه را دارد، نباشد. من نمیدانم این چه فداکاری است؟...»[6]
رهنمودهای امام خمینی، مخالفتها علیه حکومت را علنی و تشدید کرده، انتشار اعلامیههایی با دهها امضا از طرف روحانیون و پخش گسترده آن تا اندازهای نظر وی را برای حضور تمام طبقات در مبارزه تأمین کرد. 4 نفر از علمای بزرگ تهران ازجمله خوانساری تصمیم گرفتند تا حصول نتیجه در مسجد سیدعزیزالله متحصن شوند[7] و خوانساری در اطلاعیه دیگری مجدداً مردم را به حضور در مراسم دعا فراخواند:
«مدتی است آقایان مراجع محترم و علماء اعلام دامت برکاتهم و جامعه مسلمین از نظر خیرخواهی و مصلحت مملکت وظایف شرعیه را کتباً و شفاهاً به دولت تذکر دادهاند. متأسفانه تاکنون از طرف مقامات مربوطه ترتیب اثر داده نشده است. لهذا به پیروی از حضرت رسول اکرم صلیالله علیه و آله که در مواقع مشکله موفقیت مسلمین را از خداوند متعال خواستار بود، جامعه روحانیون تهران روز پنجشنبه اول ماه مبارک رجب [8 آذر] که از ایام متبرکه است از ساعت 9 الی 11 صبح در مسجد مرحوم آقا سیدعزیزالله مجلس دعا تشکیل خواهند داد. امید است مؤمنین در این مجلس حضور بهم رسانیده و در عرض دعا به پیشگاه خداوند متعال شرکت فرمایند.»[8]
سرانجام دولت که خود را در شرف یک قیام عمومی میدید در جلسهای در تاریخ 7 آذر 1341 مصوبه را لغو و چندی بعد با اصرار امام خمینی الغای آن را در جراید اعلام کرد.[9]
کارزار بعدی میان روحانیت و حکومت، برگزاری رفراندوم در خصوص طرح 6 مادهای موسوم به انقلاب سفید بود که در 19 دی 1341 توسط شاه اعلام شد. در پی مخالفت امام خمینی و تحریم رفراندوم از جانب ایشان، خوانساری نیز در اعلامیه مشترکی با بهبهانی مورخ دوم بهمن 1341 اعلام کرد:
«قضایای اخیر و حوادث غیرمنتظره که پیش آمده و در نظر است منتهی به جلب نظر عمومی شود از جهات مختلف موجب نگرانی شدید روحانیون و عامه مسلمین شده است. عموم علماء و مراجع محترم طبق وظیفه شرعی به فکر چارهجویی افتاده و به زبان نصیحت مذاکرات لازمه را نمودهاند و منتظرند هرچه زودتر اولیاء امور به نظریات خیرخواهانه آقایان توجه کنند. البته مردم را از جریان ماوقع مطلع میکنند و اطمینان داشته باشند که مقامات روحانی به وظیفه شرعی خود عمل خواهند کرد.»[10]
در پی انتشار این اعلامیه، مردم حاضر در بازار و مغازههای اطراف با تعطیل دکانها به سوی خانه خوانساری روانه شده، به همراه وی به منزل بهبهانی دیگر مرجع بزرگ تهران رفتند. در آنجا حجتالاسلام فلسفی اعلامیه مشترک آیات بهبهانی و خوانساری در تحریم رفراندوم را که همانجا صادر شده بود قرائت کرد:
«...کلیه تصویبنامههایی که برخلاف شرع مقدس باشد حرام و شرکت در آنها شرکت در امر حرام و در حکم مبارزه با امام زمان ارواحنا له الفداء میباشد و محرمات الهیه به تصویبنامه و آراء عمومیه حلال نمیشود...»[11]
پس از آن مقرر شد بازار در اعتراض به رفراندوم برای سه روز تعطیل و ساعت 3 همان روز در مسجد سیدعزیزالله اجتماعی در مخالفت با رفراندوم برگزار شود، اما هنگامیکه مردم به اتفاق خوانساری و سایر علماء به طرف مسجد میرفتند، عده زیادی از افراد پلیس و نظامیان به مردم حمله و جمعی را مضروب و مجروح کردند. در نتیجه اهانت و حمله مأمورین به خوانساری، وی به ناچار به منزل بازگشت و پس از این ماجرا دیگر در هیچ اجتماع سیاسی شرکت نکرد.[12]
حمله وحشیانه نیروهای امنیتی به مردم و اهانت به مرجعیت، خشم و انزجار عمومی را در پی داشت و آیتالله گلپایگانی در نامهای به خوانساری ضمن ستایش تلاشهای او در راه عزت اسلام اظهار داشت:
«متاعبی را که حضرت مستطابعالی در راه اعلام فتوای صریح دائر به حرمت شرکت در مراجعه به آراء عمومی تحمل فرمودهاید، باعث مزید عزت دین و اعتلاء حکم اسلام و زینت صفحات تاریخ مجاهدات علماء اعلام در راه حفظ اصول دیانت است...»[13]
با این همه رفراندوم نمایشی در 6 بهمن 1341 برگزار و لوایح پیشنهادی شاه با اکثریت قاطع به تصویب عموم رسید! علیرغم افزایش فشار و ارعاب در پی اعلام نتایج، بازارها به مدت 3 روز تعطیل شده، علما ازجمله خوانساری به عنوان مبارزه منفی از رفتن به مساجد خودداری کردند.[14]
در پی برگزاری رفراندوم غیرقانونی علیرغم اعتراض علماء و مراجع در بهمن 1341 و حمله بیرحمانه مأموران حکومت به مدارس فیضیه و طالبیه به منظور سرکوب طلاب و نهاد روحانیت در فروردین 1342، امام خمینی درصدد برآمد تا مبارزه را شدت بخشیده، روحانیون و دیگر اقشار جامعه را در واکنش به اقدامات حکومت علیه اساس اسلام و استقلال کشور به تکاپو وادارد. اما موضعگیری علمای برجسته تهران نسبت به جریانات سیاسی روز بنابر مصالحی، محتاطانه بود. این رویه، واکنش امام خمینی را برانگیخت و ایشان در نامهای به خوانساری به تاریخ 7 خرداد 1342 وی را به امضای اعلامیه مشترک علیه رژیم ترغیب کرد:
«... شما که در مرکز هستید، خانهنشین شدهاید. اصلاً نه حرفی، نه اعلامیهای. هیچ کار نمیکنید. شما که در تهران هستید، مردم را دعوت به قرآن، یعنی وحدت و یگانگی نمیکنید. فایدهاش چیست؟ شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم آنها آماده باشند تا ریشه شاه و دولت را از میان برداریم. چرا علمای تهران در مقابل این گرگهای درنده سکوت اختیار کردهاند؟ چرا در مقابل این لامذهبها که میخواهند دینمان را از دستمان بگیرند، سکوت کردهاید؟ چرا در مقابل شاه مملکت که میخواهد روحانیت را از میان بردارد قیام نمیکنید؟ چرا در مقابل حکام سکوت میکنید؟ شما شنیدهاید که حضرت علی(ع) خانهنشین شده بود؛ اما دستور این بوده که 25 سال خانهنشین بشود. و بالاخره پس از این مدت، پدر مخالفین را درآورده است. یعنی مردم دیدند حق با حضرت علی(ع) است آن وقت در مقابل بیدینها قیام کردهاند. حال ما چند سال صبر کردهایم. در زمان پدرش هر کاری کرد هیچکس حرفی نزد. گفتهاند ببینیم آخرالامر چه میشود. تا آنطور مُرد. حالا پسرش دارد لطمه به دین میزند. باید هر طوری است حساب او را تصفیه کنیم. از امروز به بعد، سکوت فایده ندارد. امروز دیگر روز سکوت نیست. امروز روزی است که باید در مقابل لامذهبها قیام کرد. اگر دلتان میخواهد مملکت اسلامی ما و دین و آیین ما از بین برود به من بگویید...»[15]
خوانساری در پاسخ، نامهای به شرح زیر به امام خمینی نوشته، موضع و مشی سیاسی خود را روشن کرد:
«حضرت آیتاللّه خمینی. نامه شما واصل شد، بنده هم به سهم خودم از فرمایشات شما اطاعت خواهم کرد. هرطوری که شما صلاح دانستید من حرفی ندارم. ولی موقع نوشتن اعلامیه مواظب باشید زننده نباشد که دولت بدتر کند. با زبان ملایمت اعلامیه بنویسید. قدری نصیحت کنید که این عمل شما خلاف قرآن است. صلاح مملکت در این است که این قانون جدید را اجرا نکنید که مردم همگی ناراحت هستند. صلاح شاه در این است که این قانونهایی را که مخالف قرآن است عملی نکند. شاه بایستی علماء را داشته باشد. مملکت بدون روحانیت نمیشود. اگر روحانیت نباشد کمونیست در مملکت ما که شیعه اثنیعشری است زیاد میشود. پس شاه و دولت تا میتوانند بایستی نظم را رعایت کنند و نگذارند مملکت ما به دست بیگانگان بیفتد که بر ما حکومت کنند. این روحانیون بوده و هستند که در مقابل کمونیستها سینه سپر میکردند و میکنند.»[16]
تشدید مبارزات امام خمینی و سخنرانی کوبنده ایشان علیه حکومت در عاشورای 1342ش. سرانجام سبب دستگیری وی و وقوع قیام 15 خرداد گردید. خوانساری در واکنش به دستگیری امام، در تاریخ 16 خرداد اعلامیهای به شرح زیر خطاب به ملت مسلمان صادر کرد:
«... حوادث تأسفآور یک دو روز اخیر که منجر به قتل و جرح یک عده مردم بیگناه و توقیف حضرت آیتالله خمینی و آیتالله قمی و آیتالله محلاتی شیرازی و دیگر آقایان عظام شده است موجب کمال تأثر و تأسف حقیر گردید و با کمال تعجب مشاهده میشود مسئولین امنیت کشور با نهایت گستاخی حضرات آقایان مراجع عظام و علماء اعلام دامت برکاتهم را موافق اموری که مباینت آنها با شرع مطهر محرز و مکرر تذکر داده شده است جلوه میدهند. حقیر در این موقع حساس لازم میدانم اولیاء امور را متذکر سازم انجام اینگونه اعمال ضدانسانی نسبت به حضرات علماء اعلام و قتل و جرح مردم بیپناه نه تنها موجب رفع غائله نخواهد بود بلکه جز تشدید امور و ایجاد تفرقه و وخامت اوضاع اثر دیگری نخواهد داشت. موجب کمال تأسف است که باید حریم مقدس اسلام و روحانیت از طرف اولیاء امور این چنین مورد تجاوز قرار گیرد...»[17]
در جریان مهاجرت 40 روزه علمای سراسر کشور به تهران با هدف آزادی امام خمینی و سایر علمای دستگیر شده در تیر 1342، خوانساری نقش مؤثری ایفا کرد. روحانیون مهاجر با روحانیون تهران به مشاوره نشستند و چون مردم نگران سلامتی امام بودند، تصمیم گرفتند به هر شکل خبری از ایشان به دست آورند. بنابراین آیتالله کمالوند از علمای خرمآباد به نمایندگی از روحانیون با شاه ملاقات و نگرانی آنها را به وی اعلام کرد. شاه پذیرفت که یکی از مقامات روحانی، امام خمینی را ملاقات نماید و خوانساری بعد از دیدار با امام خبر سلامتی ایشان را به مردم اعلام کرد.[18] در این ایام خوانساری مخاطب تلگراف جمع کثیری از مردم از سراسر کشور بود که خواهان آزادی امام بودند[19] با وجود این، وی که پیشتر نیز نشان داده بود در قبال حکومت محتاط و مصلحتاندیش است، این بار نیز در زمره علمایی قرار داشت که مایل بودند بحران سیاسی حاکم بر رابطه روحانیت و دربار به گونهای مطلوب رفع شده، به هیچکدام از طرفین ضربهای وارد نشود. این دسته از همان ابتدای شروع مهاجرت مسئله مذاکره با دولت را مطرح کردند اما با امتناع جریان مهاجر به تدریج نوعی دلسردی و ناراحتی در آنها پدید آمد که به بروز اختلافات دامنهدار میان علماء انجامید.[20]
با تبعید امام به ترکیه در پی سخنرانی افشاگرانه ایشان در اعتراض به تصویب لایحه اعطای مصونیت سیاسی به مستشاران آمریکایی، خوانساری ذخیره و اهرم اصلی حوزه علمیه قم در تهران به شمار میرفت. وی با اعلامیهها و سخنان خود حکومت را در فشار قرار میداد و علماء تهران نیز غالباً نامههای اعتراضی خود را به وی اظهار میکردند. خوانساری در اولین اقدام پس از تبعید امام، در 21 آبان 1343 جلسهای تشکیل داده به ارزیابی اوضاع و اقدامات لازم پرداخت. جلسه با حضور علمای طراز اول تهران و وزیر دربار برگزار شده، نتیجه آن اعزام سیدفضلالله خوانساری (داماد آیتالله خوانساری) به ترکیه برای دیدار با امام خمینی بود. وی در 29 آذر امام را ملاقات و نامههایی را که با خود به همراه داشت تسلیم وی کرد. در نتیجه تلاشهای خوانساری، شاه طی پیامی شفاهی به وی در تاریخ 17 مهر 1344 ـ که به واسطه شریفامامی ابلاغ شد ـ گفت: [آیتالله]خمینی را به عراق میفرستم یا به ایران برمیگردانم. با انتقال امام به نجف، خوانساری طی تلگرامی به ایشان اظهار داشت: «بشارت تشرف حضرتعالی به عراق موجب مسرت؛ دوام تأییدات در ظل مبارک ولیعصر(عج) از خدا مسألت و ملتمس دعا هستم».[21]
فعالیت سیاسیِ خوانساری در دهه 50 به صورت رابط میان روحانیت و هیئت حاکمه و تذکر به ایشان در مواقع لزوم ادامه یافته، علما و مراجع در واکنش به اقدامات غیرقانونی و غیراسلامی حکومت خواستار ایفای چنین نقشی از جانب وی بودند.[22] خوانساری نیز پس از پیگیریِ خواست علما، نتیجه را به اطلاع ایشان میرساند. به عنوان مثال در جریان قیام خونین 19 دی 1356 مردم قم، خوانساری در نامهای مورخ 27 /10 /1356 به آیتالله مرعشی نوشت: «... از جهت وقوع حادثه در حوزه همگی مکدر و شدیداً متأثر. با مقامات مربوطه مذاکره شد. انشاءالله تعالی اینگونه حوادث در جوامع اسلامیه تکرار نمیشود و اگر حرکات برخلاف نظر حضرت آقایان مراجع انجام نمیگرفت، این نوع حوادث اتفاق نمیافتاد...»[23]
سرانجام آیتالله سیداحمد خوانساری بعد از عمری تلاش در عرصههای گوناگون مذهبی، سیاسی و اجتماعی در 29 دی 1363 درگذشت. در پی فوت ایشان دروس حوزههای علمیه تعطیل و از سوی دولت یک هفته عزای عمومی اعلام و بازار تهران نیز به مدت سه روز تعطیل شد.[24] امام خمینی به همین مناسبت در پیام تسلیتی که حاکی از ارادت ایشان به خوانساری بود اظهار داشت:
«...خبر رحلت مرحوم مغفور آیتالله خوانساری ـ رحمتالله علیه ـ موجب تأسف و تأثر گردید. این عالِم جلیل بزرگوار و مرجع معظم که پیوسته در حوزههای علمیه و مجامع متدینه مقام رفیع و بلندی داشت و عمر شریف خود را در راه تدریس و تربیت و علم و عمل به پایان رساند، حق بزرگی بر حوزهها دارد؛ چه که با رفتار و اعمال خود و تقوا و سیره خویش پیوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربیت بود. از خداوند تعالی برای ایشان رحمت و مغفرت و برای علمای اعلام و حوزههای علمیه صبر و اجر خواستارم...»[25]
در پایان ذکر این نکته ضروری است که گر چه در برخی منابع و به زعم برخی صاحبنظران[26] خوانساری یک روحانی غیر سیاسی بوده است، اما با توجه به اسناد موجود نمیتوان حضور ایشان در نهضت امام خمینی در چارچوب یک مشی سیاسی محتاطانه و مذاکرهمحور را انکار کرد.
پینوشتها:
[1]. شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج 2، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1352، ص 10 - 11.
[2]. کریمیان، علی، «نقش اسناد در ملی شدن صنعت نفت»، کتاب ماه، مهر و آبان 1381، ش 58 و 59، ص 36 – 45.
[3]. مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1361، ص 375 - 376.
[4]. عابدی میانجی، محمد، «ستارگان حرم: آیتالله سیداحمد خوانساری، تندیس پارسایی»، فرهنگ کوثر، آذر 1376، ش 9، ص 44 – 55.
[5]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، ص 25.
[6]. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، ص 85.
[7]. عابدی، همان، ص 49.
[8]. مرکز اسناد، همان، ص 40.
[9]. مدنی، همان، ص 385 و 386.
[10]. مرکز اسناد، همان، ص 47.
[11]. همان، ص 48.
[12]. مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1361، ص 14.
[13]. مرکز اسناد، همان، ص 50.
[14]. عابدی، همان، ص 51.
[15]. خمینی، همان، ص 238 و 239.
[16]. همان، ص 239.
[17]. مرکز اسناد، همان، ص 104.
[18]. مدنی، ج 2، ص 54.
[19]. در همین رابطه در یکی از اسناد ساواک به تاریخ 3 /4 /1342 چنین آمده است:
«... اطرافیان آیتالله بهبهانى اظهار میدارند هزاران تلگراف از نقاط مختلف کشور خطاب به آیتالله خونسارى و رونوشت به آیتالله بهبهانى در تهران مخابره و در این تلگرافات در خواست آزادى خمینى میشود...» (قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران، وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 332).
[20]. حسنزاده، اسماعیل، «تحلیل رفتار سیاسی عالم شیعی (مطالعه موردی: پدیده مهاجرت 40 روزه 1342)»، مطالعات تاریخ اسلام، زمستان 1388، ش 3، ص 37 – 60.
[21]. عابدی، همان، ص 53.
[22]. به عنوان نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ نامه آیتالله گلپایگانی به خوانساری مورخ 17 /3 /1351 درپی دخالتهای سازمان اوقاف در امور مذهبی و حمله مأموران شاه به طلاب و روحانیون: «... امید است با تذکرات حضرتعالی مصادر امور تغییر رویه دهند و موجبات یأس و نگرانی عمومی را بیش از این فراهم نسازند. عاجلاً منتظر جواب و نتیجه اقدامات میباشم.» (مرکز اسناد، همان، ص 268 - 269).
ـ نامه گلپایگانی به خوانساری مورخ 21 /3 /1354 در پی یورش حکومت به مدرسه فیضیه: «... مستدعی است به هر نحو مقتضی میدانید عاجلاً برای رفع منع از مدرسه فیضیه و دارالشفاء و آزادی طلاب و زندانیان بیگناه اقدام فرمایید تا رفع نگرانی شود و تذکر دهید جرائد را از توهین به مقدسات اسلامی بازدارند و بیش از این موجبات نگرانی مسلمانان را فراهم ننمایند...» (مرکز اسناد، همان، ص 298).
ـ نامه گلپایگانی به خوانساری مورخ 22 /10/ 1356 در پی قیام 19 دی مردم قم: «... مستدعی است به مسئولین امور اخطار فرمایید که مسئولیت این حوادث فجیعه که هم اکنون با دستگیری و تبعید بعض فضلاء و طلاب محترم و سلب آزادی از مردم ادامه دارد متوجه آنها است و در برابر خداوند متعال مسئول هستند و جوابی نخواهند داشت...» (مرکز اسناد، همان، ص 313).
[23]. مرکز اسناد، همان، ص 317.
[24]. عابدی، همان، ص 55.
[25]. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج 19، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، ص 128.
[26]. در همین رابطه یرواند آبراهامیان معتقد است: «در سالهای پس از قیام 15 خرداد سه گروه متغیر و متداخل ولی قابل تشخیص در بین مذهبیها شکل گرفت. گروه نخست که شاید بزرگترین گروه بود از علمای محتاط غیرسیاسی تشکیل میشد. اعضای این گروه با رهبری اشخاص بسیار محترمی همچون ... آیتالله احمد خوانساری... اعتقاد داشتند که روحانیون باید از کار کثیف سیاست دوری کرده، به مسائل معنوی، تبلیغ کلام خداوند، تحصیل در حوزهها و آموزش علمای نسل آینده بپردازند.» (آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1384، ص 583).
تعداد بازدید: 1921