حسن شمسآبادی
31 شهريور 1400
پیامدهای انقلاب سفید در مشهد
با مطرح شدن رفراندوم لوایح ششگانه، امام روز اول بهمن 1341 طی اعلامیهای که در تهران و شهرستانها هم پخش شد، رفراندوم را خلاف اصول و قانون، و امری اجباری دانست و آن را تحریم کرد.[1] دیگر علمای اعلام هم طی فتوایی شرکت در رفراندوم را به منزله محاربه با امام زمان (عج) اعلام کردند.[2]
خرده مالکان از لوایح ششگانه در مشهد چندان استقبال نکردند. آنها در شب سوم بهمن 41 در شورای کشاورزان اظهارات تندی در باب لوایح ششگانه (به خصوص تصویبنامه الحاقی اصلاحات ارضی در 27/10/41) نمودند و روز بعد حدود پانصد نفر از آنها با رفتن به منزل قمی، متحصن گشتند. پیشنمازان مسجد گوهرشاد در حمایت از آنها، از اقامه نماز خودداری کردند. متحصنین که جمعی از طلاب و خرده مالکان بودند، قصد خروج از منزل قمی و به تعطیلی کشانیدن بازار را داشتند ولی با دخالت نیروها و عمّال رژیم، مسئله منتفی گردید. در همین زمان عدهای از زنان هم در منزل میلانی اجتماع کرده، متحصن گردیدند.[3]
رژیم برای کشاندن مردم مشهد به پای صندوقهای رأی هر گونه حربهای به کار برد. از جمله با برپا کردن خیمههایی در خیابانها و پخش نوارهای محرک و مهیج در پای صندوقهای رأی و همچنین تعداد زیادی از مردم روستاها را به شهر منتقل کردند تا رأی به صندوق بریزند.
رژیم برای خنثی کردن اقدامات علما و روحانیون اقدامات ذیل را صورت داد:
1ـ رو در رو قراردادن طبقه روشنفکر و جوان جامعه با روحانیون و بیان این مسئله که آنها مخالف علما هستند.
2ـ تفرقه افکنی میان علما.
3ـ شایعه پراکنی مبنی بر اینکه علمای مخالف رفراندوم، مردمان متدینی نبوده و تنها برای منافع خود با این لوایح مخالفت میکنند 4ـ رواج این تفکر که علما به فکر حفظ قدرت و جلوگیری از منکوب شدن ارتجاع سیاه خود هستند.[4]
آنها علمای مخالف لوایح را «روحانینما» خواندند.
هادی خامنهای در مصاحبه خود بیان میکندکه رژیم برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی، مخالفت روحانیون را مخالفت روحانینمایان مطرح کرده و این عبارت را به طور مرتب از بلندگو تکرار میکردند: «بله این اصلاحات را که شاهنشاه آوردند همه باهاش موافق هستند روحانیون چه و چه فقط یک عدهای روحانی نما دقت کنید چه میگویم روحانینما با اینکار مخالف هستند.» و نیز میافزاید: «اسم روحانینما را خیلی تکیه داشتند رویش که حتماً گوشزد کنند که مردم آنها را به عنوان یک روحانینما بشناسند.»[5]
رژیم حتی پس از برگزاری رفراندوم هم تلاش کرد تا علما را موافق اصول ششگانه جلوه دهد. چنانچه پس از آزادی امام و قمی که در ماجرای پانزده خرداد 1342 دستگیر شده بودند، در سرمقاله روزنامه اطلاعات چاپ شد که دلیل آزادی آنها، تأیید انقلاب ششم بهمن شاه بوده است. اما امام که از موضوع اطلاع یافت، قضیه را به شدت تکذیب و اعلام کرد که درباره این موضوع به طور مفصل سخن خواهد گفت.[6] امام همچنین طی تلگرافی به میلانی در مشهد از او خواست تا مندرجات سرمقاله روزنامه اطلاعات مورخه 8 فرودین 43 را تکذیب کند.[7]
میلانی با همکاری مجمع پنهانی مرکب از شیخ هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی، وحید خراسانی، سیداحمد مدرس، حسنعلی مروارید، میرزا جواد آقا تهرانی، دامغانی و سیدحسن قمی که به تناوب در منزل افراد فوقالذکر تشکیل میشد، سد دفاعی محکمی در برابر لوایح ششگانه رژیم پهلوی در مشهد بهوجود آورد.[8] ایشان همچنین نامهای در این باب برای امام نوشتند و توسط آقایان سیدعلی خامنهای و برادرانش که در این زمان در مشهد بودند، برای ایشان ارسال نمودند: «قرار شد ششم بهمن رفراندوم بشود ما در مشهد بودیم چون نزدیک ماه رمضان بود من رفته بودم مشهد. در مشهد خبرها میرسید که میخواهد اینجور کارها بشود. آقای میلانی نامهای داشت برای آقای خمینی، آن نامه را من با اخوی سیدمحمد و شیخ علی آقا سه نفری برداشتیم نامه را که بیاییم قم...».[9] جایگاه مردمی میلانی باعث شد تا در بحث اصلاحات ارضی و رفراندوم، مردم جهت اتخاذ تصمیم به او مراجعه کنند.
در همین راستا تجمعی متشکل از 600 نفر از طلاب و مالکان در منزل قمی تشکیل شد و یکی از مالکان، اعلامیههای آیتالله خمینی، میلانی و قمی را قرائت کرد. در ادامه آقای آریایی شاگرد قمی و سیدحسین نبوی به نیابت از میلانی ضمن سخنرانی انزجار و مخالفت خود را از این لوایح اعلام کردند. در این تجمع حضار با گفتن «مخالفیم» سخنان آنها را تأیید کردند. در این تجمع، قمی طی سخنانی حضور در پای صندوق رأی را حرام دانسته و اعلام کرد، برای نشان دادن اعتراض خود به این لوایح از اقامه نماز جماعت خودداری خواهد کرد. قمی و میلانی همچنین دستور تعطیلی بازار را صادر کردند و دستورات لازم را به شهرهای استان ارسال نمودند.[10]
قمی طی نامهای به شخص شاه درباره اصول ششگانه و رفراندوم نکاتی را متذکر شد و نگرانی خود را از این مسئله ابراز داشت که به دلیل اهمیت آن، تمام متن نامه در ذیل آورده میشود.
«1ـ استفاده از آراء عمومی در ممالکی که پایبند به دین نیستند و مقررات دینی در کلیه امور ضامن سعادت دنیا و آخرت آنها نشده قابل قبول آنها است ولی در مملکت اسلامی و مسائلی که شارع مقدس حکم به حرمت آن فرموده قابل قبول نیست چه آنکه احدی حق نظر و رأی دادن برخلاف شرع انور ندارد و با مراجعه به آراء عمومی احکام متقنه اسلامی قابل تغییر و تبدیل نیست 2ـ مراجعه به آراء عمومی در مواردی ممکن است ارزش داشته باشد که رفع و زمان مورد بحث نسبت به افراد جمیع ملت علیالسویه باشد و در این مورد واضح است که این شرط موجود نیست. 3ـ مراجعه به آراء عمومی از برای به دست آوردن اکثریت آراء واقعی باید در محیط آزاد انجام بگیرد و بر کسی پوشیده نیست که افراد مخالف به هیچ وجه آزادی ندارند حتی هیچ روزنامه رسمی و چاپخانه مجاز در نشر آراء آنها نیست. 4ـ فتح باب مراجعه به آراء عمومی در نیل به مقاصد، خطرات بزرگی به نظر میآورد. چه اطمینان است کسی پیدا نشود با مراجعه به آراء عمومی تغییر کلی در احکام دینی یا در مصالحه عالیه مملکتی بدهد در نتیجه کلیه امور دینی و مملکتی و همه مقامات در معرض خطر واقع میشود. 5ـ جمله اصلاح قانون انتخابات توجه به خطراتی داده و نگرانی شدیدی ایجاد نموده لازم است قانون اساسی مملکتی که باید بر طبق مذهب جعفری باشد بر اساس حکم خود باقی بماند و راهی پیدا نشود از برای برهم زدن لزوم موافقت آن با شرع انور 6ـ اگر واقعاً نظر در این اقدام فقط ترفیه حال ضعفا و ایجاد زندگی سعادتمند از برای تهیدستان و فقرا است به اجرای احکام مقدسه اسلامی و برنامههای دینی با حسن وجه این منظور تأمین میشود علاوه بر آنکه با الحاق این ماده اخیر خرده مالکین را بیچاره بلکه در معرض فنا قرار داده با آنکه اغلب آنها از طبقه متوسط بلکه از ضعفا محسوب میشوند و با طرح این ماده اخیر وضع رقتبار و فلاکتی برای آنها پیدا میشود که بلکه از هستی ساقط میشوند و موجب تأثر عمومی گردید... بسیاری از آنها آنچه داشته صرف عمران و آبادی ملک اختصاصی خود نموده بلکه زیر بار قرضهای سنگین رفته که با این وضع نه ملک دارند که تأمین زندگی خود و عائله خود را بنمایند و نه ثروتی که خود را از زیر بار قرض خارج نمایند بلکه بعضی آنها علاوه بر اینکه زحمات یک عمر آنها به باد رفته آبروی آنها ریخته و به این تسلیم زندان شوند.»[11]
از دیگر علمای فعّال و مخالف این لایحه در این قضیه باید از شیخ احمد کافی و نوغانی، واعظ مشهور مشهد هم نام برد که طی سخنرانیهای خود در منزل میلانی علیه لوایح ششگانه به آگاهی بخشیدن تودههای مردمی کمک بسیار نمودند.
اعتراض علما به این لوایح باعث شد رژیم حدود شصت الی هفتاد نفر از آنها را که بیشترشان مسن بودند دستگیر و در زندان قزل قلعه تهران زندانی کند. از مشهد هم، شیخ محمد نوغانی و عباس واعظ طبسی بازداشت و زندانی شدند.[12]
در اثر فعالیتهای علمای مشهد از جمله میلانی و قمی، حضور مردم مشهد در پای صندوق رأی بسیار کمرنگ بود. هادی خامنهای در این مورد میگوید: «در مجموع در شهرهای خراسان اجتماع چشمگیری از مردم ]که[ بروند و در این رفراندوم شرکت بکنند شنیده نشد و حالت عمومی مردم حالت انزجار بود البته انقلاب نبود به آن صورت اما انزجاری بود که حداقل بی تفاوت و بی حال و سرد برخورد میکردند با این مسئله و این مطابق خاص رژیم نبود.»[13] سیدعلی خامنهای هم درباره عدم استقبال مردم مشهد از رفراندوم اظهار میدارد: «استقبال نکردند، همین یادم است که استقبال از رفراندوم هیچ نکردند ]در[ مشهد اصلاً، حالا تهران باز یک مقداری تک و توک سر صندوقها رفتند. مشهد اصلاً هیچ کس استقبال نکرد اصلاً دیده نشد، اصلاً محسوس نبود، وجود صندوقها اصلاً محسوس نبود در رفراندوم...».[14]
تحریم عید نوروز از سوی علما و وقوع حادثه فیضیه قم
با نزدیک شدن به عید نوروز 1342، امام در پی جلسهای با روحانیون قم، پیشنهاد کرد که عید نوروز را از سوی تمامی علمای قم و شهرستانها عزا اعلام کنند، تا ضمن تحریک عواطف مردم علیه شاه، اعتراض خود را نسبت به اقدامات رژیم که در طول سال گذشته انجام داده بود، اعلام نمایند.[15] این پیشنهاد را علما پذیرفتند و پیامها و نامههایی به علمای مشهد، شیراز، تهران، تبریز و اصفهان ارسال کردند تا آنها هم از تصمیم اتخاذ شده اطلاع حاصل نموده، مطابق آن عمل کنند.
در مشهد هم که همه ساله پذیرای عده کثیری از زوار در ایام نوروز بود، طبق اعلامیه مراجع به دلیل اقدامات ضد اسلامی رژیم و همچنین مصادف شدن روز دوم عید با شهادت امام جعفر صادق (ع) عزا اعلام شد. در این راستا سیدمحمدهادی میلانی با صدور اعلامیهای در 28/12/1341 عید را تحریم و آن سال را عزا اعلام نمود. او در این اعلامیه اعلام میکند که با توجه به عادت جاریه که مردم ایران همه ساله مراسمی خاص در عید نوروز برگزار میگردید، امسال به دلیل تجاوزات و گستاخیهای هیئت حاکمه نسبت به قوانین شرعی و الهی و همچنین زندانی کردن اساتید، دانشجویان و جمعی از علما عید نداشته و بدین واسطه خود را در غم ملت ایران شریک مینمایند.
رژیم که از تصمیم علما مبنی بر تحریم عید نوروز نگران و عصبانی بود، روز دوم فروردین 1342 مطابق با 25شوال 1382 که مصادف با شهادت امام جعفر صادق(ع) بود، به مدرسه فیضیه قم حمله کرد و به ضرب و شتم طلاب پرداخت. این اقدام موجی از مخالفت را در سراسر کشور به دنبال داشت. امام ضمن ابراز تأسف شدید خود از این حادثه، ضمن انتشار اعلامیه مشهور خود، مرحله جدیدی را در روند مبارزاتی با رژیم اعلام کردند. از جملات معروف و تاریخی در اعلامیه این بود: «شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش، شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام و......»[16]
به دنبال وقوع حادثه فیضیه، جامعه روحانیت تهران، قم، اصفهان، شیراز، مشهد و... جهت اظهار همدردی و حمایت از حوزه علمیه قم و ابراز انزجار از جنایتی که شاه در مدرسه فیضیه مرتکب شد، اعلام کردند از اول ذیقعده تا ششم این ماه مطابق با 6 تا 12 فروردین 1342 به اعتصاب عمومی دست زده، از رفتن به مساجد برای اقامه نماز خودداری خواهند کرد. آنها طی اعلامیههایی تصمیم خود را به اطلاع عموم رساندند. مراجع و علمای قم هم طی صدور اعلامیههایی اقدام شاه را محکوم کردند.[17]
اعتصاب و اعتراض مردم مشهد به سفر شاه
در مشهد روز دوم فروردین به مناسبت شهادت امام صادق (ع) در بیت آیتالله قمی مجلس عزا برپا بود. جمعیت عزادار داخل بیت و خیابانهای اطراف را پر کرده بود. در این جمعیت طلاب حوزه و مدرسین هم حضور داشتند. پس از سخنرانی نوقانی از وعاظ مشهور مشهد، آیتالله عباس واعظ طبسی سخنرانی کرد. در این هنگام کماندوها و مأمورانی که در سطح شهر مستقر شده بودند، به مردم عزادار یورش بردند و اهانت رئیس کلانتری به مردم باعث خشم آنها گشته، درگیری به وجود آمد. اما مقاومت مردم باعث فراری شدن مأموران شد.[18]
در این اوضاع، مردم مشهد پس از اعتصاب عمومی، در سطح شهر به تظاهرات دامنهداری دست زدند و آذینبندیها و طاق نصرتهایی که رژیم، برای استقبال از شاه که همه سال در ایام نوروز به مشهد سفر میکرد را به آتش کشیدند. دخالت پلیس و درگیری با مردم باعث شد تا رژیم از سفر شاه به مشهد احساس خطر نماید و سفرش را به تأخیر اندازد. شاه قصد داشت روز نهم فروردین1342 مطابق هر سال به مشهد سفر کند، چنانچه روزنامه خراسان با مانور دادن روی این مسئله، حوادث را به صورت روزانه گزارش میکرد. روزنامه آفتاب شرق روز هشتم فروردین با تیتر درشت اعلام کرد: «شاه بامداد فردا با هواپیمای اختصاصی به مشهد تشریف فرما شده و پس از انجام مراسم زیارت، آرامگاه نادرشاه افشار را افتتاح میکنند.»[19]
پس از حمله کماندوها به منزل قمی و مناسب نبودن اوضاع، جهانگیر تفضلی وزیر مشاور و سرپرست اداره کل انتشارات رادیو درباره علت تأخیر سفر شاه به خراسان، بدی آب وهوا را علت این امر ذکر کرد.[20]
شاه در دوازدهم فروردین به مشهد سفر کرد. او طی سخنانی علما و روحانیت را مانع پیشرفت و ترقی مملکت و عامل ارتجاع معرفی نمود و وقایع به وقوع پیوسته در کشور را به آنها نسبت داد.[21] او پس از افتتاح آرامگاه نادرشاه افشار و پس از واگذاری اسناد مالکیت روستاهای شهرهای تربت حیدریه، بیرجند و کاشمر، طی سخنانی در جمع کشاورزان این مناطق، علما را مورد سرزنش قرار داد. او از علما به افرادی با مغزهای کوچک و فرسوده و کهنه که اجازه درک حقایق را به آنها نمیدهد و مملکت را فقط برای بیدادگری و چپاول میخواهند، تعبیر کرد و در ضمن سخنانش آنها را تهدید نمود. [22]
واکنش علمای مشهد نسبت به حادثه فیضیه
به دنبال حادثه فیضیه، حوزه علمیه مشهد یکپارچه علیه رژیم و اقدامات آن اعتراض کرد. در این اعتراض نه تنها علمای درجه اول مشهد (میلانی و قمی) که علمای درجه دوم مشهد و وعاظ و خطبا هم شرکت نمودند چرا که در حادثه مذکور جامعه روحانیت مورد توهین قرار گرفته بود.
روز دوم فروردین، دو نفر از وعاظ خراسان (شیخ غلامرضا طبسی و شیخ احمد کافی) در منزل قمی سخنرانی کردند و در طی سخنانی از اقدامات رژیم ابراز تأسف نمودند. به دنبال این سخنرانی کمیسیون امنیت استان در باغ ملک آباد تشکیل شد و ضمن تصمیم به بازداشت آن دو، دستور دستگیری آنها را به شهربانی ابلاغ کرد. سیدجلالالدین تهرانی، استاندار خراسان هم طی تماس تلفنی با میلانی و قمی تذکراتی درباره حفظ نظم و آرامش داد.[23]
روز بعد از حمله به مدرسه فیضیه، قمی و میلانی در مشهد عزای عمومی اعلام کردند و در تمام مساجد، نمازها و همچنین دروس حوزهها تعطیل شد. میلانی طی تلگرافی به علمای اصفهان، شیراز، تبریز و... از آنها خواست با تشکیل مجالسی اعتراض خود را از اقدام رژیم نشان دهند.
روز دوازدهم فروردین، شیخ مجتبی قزوینی، حسنعلی مروارید و میرزا جوادآقا تهرانی با ارسال تلگرافی به آیتالله گلپایگانی که رونوشت آن برای امام و شریعتمداری هم ارسال شد، مراتب تأثر خود را از این حادثه اعلام کردند.[24] در همین باب بین میلانی و گلپایگانی چندین نامه ردّ و بدل گردید.[25]
میلانی همچنین با صدور اعلامیهای در 25/2/42 درباره حوادث فیضیه به علما و آیات حوزه علمیه قم، از وضعیت به وجود آمده و تسلط اسرائیل و صهیونیسم بر اوضاع کشور ابراز نگرانی کرد و از حال مصدومین و طلاب مجروح سؤال نمود. امام طی نامهای در جواب میلانی از مطالبی که ایشان متذکر شده بود، تشکر نمود و از دستگیریها و ایجاد محدودیتهایی که رژیم در حق جامعه روحانیت روا داشته و همچنین اعمال شکنجههای عمال رژیم ابراز تأسف نمود و در پایان بیان کرد یک نفر را که مورد اعتماد طرفین باشد از دولت خواسته تا مسائل را به او تذکر دهد، ولی پس از گذشت سه الی چهار روز هنوز جوابی دریافت نکرده است.[26] امام طی نامه دیگری به میلانی که جویای احوال ایشان و مصدومین حادثه فیضیه شده بودند، ضمن تشکر از ایشان، اقدامات صورت گرفته را نقشه شیطانی و دستنشاندگان اسرائیل معرفی کرد. در پایان این نامه اظهار کردند: «از حال حقیر و احوال مصدومین و مجروحین و بازماندگان مقتولین استسفار فرموده بودید، بازماندگان با دلهای داغدار به سر میبرند، احصاییه تمام مصدومین و مجروحین را تا کنون نتوانستهایم به دست آوریم، بعضی از مصدومین در این مدت طولانی باز شفا نیافتهاند. حالت حقیر صورتاً بد نیست لکن حوادث جاریه و خطرهای محتمله عذابم میدهد…».[27] امام همچنین در جواب نامه قمی از ایشان تشکر کرده، اقدامات رژیم در حادثه فیضیه را به حملات مغول تشبیه کردند: «در فاجعه عظیمه که از طرف دستگاه جبار که بر اسلام و مسلمین وارد شد، متشکرم. خاطرات زمان مغول تجدید شد. اکنون روحانیون تأمین جانی ندارند و الله غالب الی امره»[28]
سیدحسن طباطبایی قمی روز 17 فروردین پس از اقامه نماز مغرب در مسجد گوهرشاد، در مراسمی که به مناسبت تولد امام رضا (ع) در منزلش برپا شده بود طی سخنانی با اشاره به حادثه فیضیه و عاملان آن اظهار کرد: «ما به دنیا اعلام میکنیم که کسانی که برخلاف قرآن و دستورات الهی و برخلاف رویه مسلمانی باشد متنفر و از آنها دوری میجوییم و ما آنها را مسلمان نمیدانیم، این اشخاص هستند که آتش دوزخ را برای خود میخرند، اینها بودند به قم ریختند، قتل کردند مضروب نمودند آنها رابه مریضخانه بردند، از بیمارستان هم خارج کردند، ببینید، چقدر قتل کردند، کشتند و زیر خاکها پنهان کردند...».[29]
تمهیدات علما در ماههای محرم و صفر
با نزدیک شدن ایام محرم و اوجگیری مبارزات، رژیم پهلوی تمهیدات خاصی برای جلوگیری از تحریک مردم توسط علما و وعاظ اندیشید. چنانچه با احضار وعاظ و منبریهای تهران از آنها خواست تا از سخنان تحریک آمیز علیه مصالح مملکت اجتناب کنند و ملتزم شوند سه موضوع را مراعات کنند: 1ـ علیه شخص شاه سخن نگویند. 2ـ از اسرائیل چیزی نگویند. 3ـ دستگاه و رژیم را ضداسلامی نخوانده و به مردم گوشزد نکنند که اسلام درخطر است.[30] ساواک مشهد هم در اقدامی مشابه با فرا خواندن بیست و پنج نفراز وعاظ طراز اول مشهد، آنها را تهدید کرد که اگر ذرهای علیه مصالح کشور سخن گویند با شدت تمام با آنها برخورد مینماید. ساواک همچنین اقدامات خاصی را جهت برقراری آرامش در ایام محرم در پیش گرفت. آنها تصمیم گرفتند تا با اقدامات قمی و میلانی به شدت برخورد کنند و از منبر رفتن قمی و برقراری مجالس روضه در منزل او جلوگیری و در صورت سرپیچی از فرمان، او را توقیف کنند.
امام با اعزام طلاب به شهرستانهای سرتاسر کشور از علما و وعاظ آن شهرها خواست تا در طول دهه محرم در منابر از حادثه فیضیه و اقدامات رژیم سخن گویند و مردم را آگاه سازند.[31] و در همین راستا آیتالله خامنهای را احضار کرده و سه پیام جداگانه به ایشان سپردند تا به میلانی، قمی و علمای مشهد برساند. «امام از من خواستند که به مشهد بروم و یک پیام برای آقای میلانی و آقای قمی و پیام دیگری برای علمای مشهد ببرم آن پیغامی که به همه علمای مشهد بود این بود که آماده باشید برای مبارزه، یهود و صهیونیست دارند بر اوضاع کشور مسلط میشوند و عملاً وظیفه شرعی دارند. این پیغامی بود که به همه داده میشد. پیغامی که به آقای میلانی و آقای قمی باید داده میشد این بود که غیر از این مطلب که باید به آقایان گفته میشد، باید گفته میشد که از روز هفت محرم به همه منبریها بگویید که در منبر روضه فیضیه را بخوانند و از روز نهم همه دستجات سینهزنی و هیئتها این کار را بکنند».[32]
پس از این پیام بود که میلانی نامههایی برای وعاظ فرستاد و از آنها خواست تا حقایق را برای مردم بازگو سازند، ایشان حتی تأکید کردند که: «اگر نگویند مثل آنانی هستند که نمک خوردند و نمکدان شکستند» این سخن بسیار اثرگذار بود، به طوری که منبریهای جوان، متعهد شدند تا وظیفهشان را به نحو احسن انجام دهند.[33]
قمی هم قبل از فرا رسیدن تاسوعا و عاشورا طی دعوت از تمامی وعاظ و خطبای مشهد از آنها خواست در روز هفتم محرم سخنرانیهای خود را به مسائل سیاسی و واقعه فیضیه اختصاص دهند. به دنبال این اقدامات وعاظ هم از این امر پیروی کردند.
سیدعبدالکریم هاشمینژاد که از روز 8/3/42 در مسجد مروی منبر میرفت، سخنانی درباره وقایع و حوادث کشور ایراد کرد. ایشان با حمله به دولت و رژیم اظهار کرد: «ما امنیت نداریم، نسبت به کار یهودیها و بهاییها رسیدگی میشود ولی راجع به مدرسه فیضیه قم رسیدگی نمیکنند. مأمورین دولت عدهای از طلاب را کشته و مضروب کردهاند..» او سپس دولت را به خاطر اقدامات ضداسلامیاش مورد انتقاد قرار داد.[34]
مسافرت تبلیغی آیتالله خامنهای به بیرجند
آیتالله خامنهای پس از رساندن پیامهای امام به علمای مشهد، با چند تن از دوستان خود تصمیم گرفتند برای افشای مسائل روز و شفافسازی اوضاع سیاسی و اجتماعی و حادثه فیضیه به استانهای کشور سفر کنند. فرارسیدن محرم بهترین زمان ممکن برای این عمل بود؛ لذا با سفر به بیرجند از سوم محرم در آنجا منبر رفت. ایشان در روز هفتم محرم که مطابق با روز جمعه بود، در مسجد مصلای بیرجند منبر رفت و ضمن صحبت از سلطه غرب بر کشور، سخن را به وقایع فیضیه و جنایات رژیم کشانید و از ضرب و شتم طلاب و هتک حرمت حوزه علمیه و روحانیت سخن گفت. مردم چنان شور و هیجان عجیبی گرفتند که شروع به گریه و زاری کردند. این خبر باعث نگرانی شهربانی بیرجند گردید. لذا وجود ایشان در شهر را خطرناک دانسته، ایشان را در روز نهم محرم دستگیر و به مشهد اعزام کردند.[35]
در این ایام همچنین اعلامیههای مراجع قم و از جمله امام به مشهد میرسید و بر در و دیوار مسجد گوهرشاد جهت اطلاع مردم نصب میگردید. با نصب اعلامیهها، مردم تجمع میکردند و مشغول خواندن آن میشدند. در هفتم و هشتم محرم اعلامیهای از امام در مسجد گوهرشاد نصب شد و مردم جهت خواندن آن تجمع کردند. مأموران جهت متفرق کردن مردم با آنها درگیر شدند و اعلامیه نصب شده را پاره کردند. در این هنگام جوانی به نام محمد حسنی معروف به حسن کبابی که این قضیه را مشاهده میکرد با بیرون آوردن کاردی از جیبش به جان مأموران افتاد و یکی از آنها به نام غلامعلی شباهنگ را کشت و دوتن را به شدت زخمی نمود. اما با دخالت دیگر مأمورین دستگیر شد. محمد حسنی در خاطرات خود چگونگی اقدامش را چنین تشریح میکند: «در شب هشتم محرم من نماز را در مسجد گوهرشاد، پشتسر آیتالله قمی به جای آوردم. دوستان اعلامیهها را به در و دیوار زده بودند بعد از نماز ما شروع کردیم به خواندن اعلامیه، احساسات و هیجانات مردم را به جوش میآوردیم. بعد از در جنوبی مسجد خارج شدم در آنجا هم اعلامیههایی از حضرت امام خمینی به در و دیوار نصب شده بود... یک مرتبه دیدم شش ـ هفت نفر از پلیسها ریختند و شروع کردند به پاره کردن اعلامیهها چند نفرشان هم با باتوم به جان مردم افتادند و شروع کردند به زدن... از این رو خودم را از داخل جمعیت بیرون کشیدم همان کارد را از جیبم بیرون آوردم و افتادم به جان اینها، اول، مأموری را که اعلامیهها را پاره میکرد، هدف قرار دادم...».[36]
این اقدام باعث بدبین شدن پاسبانها به علما و نهضت شد و بهانهای به دست رژیم داد تا ادعا کند که محمد حسنی عامل علما بوده از آنها پول گرفته تا دست به این اقدام بزند.[37]
به دنبال این واقعه، میلانی و قمی ضمن صدور اعلامیهای اقدام محمد حسنی را در کشتن سرپاسبان شباهنگ تقبیح و مورد سرزنش قرار داده، مردم را به حفظ نظم وآرامش دعوت نمودند.[38]
در شب تاسوعا و عاشورا، تب و تاب انقلاب در مشهد فزونی گرفت. قمی در آن دو شب در منزلش سخنرانی کرد. روزها هم مجلس روضه و منبر برپا بود. ورود هیئت رفسنجانیها به مشهد و همراه داشتن قمه و شمشیر جهت مقابله با رژیم، جو انقلابی مشهد را بیش از پیش دگرگون ساخت.آنها در منزل قمی به سینه زنی پرداخته، شعارهایی مبنی بر «مردم بر مصیبت اسلام گریه کنید» سر دادند. این قضایا باعث هیجان بیشتر مردم شد به طوری که بعد از قم و تهران بهترین جو انقلابی را مشهد دارا بود. هر چند این امر به خاطر وجود حوزه علمیه و دو پایگاه مهم (بیوت قمی و میلانی) در مشهد نیز بود. البته از نقش مجامع مذهبی و روشنفکری مشهد از جمله کانون نشر حقایق اسلامی که شریعتی در آن سخنرانی میکرد، نبایست غافل ماند.
مجموعه حوادث و اتفاقات مذکور زمینه و بستر را برای قیام پانزده خرداد 42 فراهم آورد.
نتیجه
پیرامون پانزده خرداد 1342 کتاب و یا مقالههای بسیاری نوشته شده است و پژوهشگران و محققان این پدیده را از زوایای مختلف بررسی کردهاند. اما این مسئله از اهمیت موضوع به هیچ وجه نمیکاهد. نباید از این موضوع غافل بمانیم که این قیام وزنه را به نفع انقلاب سنگینتر کرد و زمینه سقوط رژیم شاهنشاهی را فراهم ساخت. اما زمینهها و بسترهای این قیام چیست؟ این سؤالی اساسی در روشن ساختن بسیاری از سؤالاتی است که ممکن است در آینده پیش آید و ما در این مقاله درصدد جوابگویی به آنها بودیم. در این مقاله سعی کردیم تا حد ممکن با مؤلفهها و مثالهای عینی و ملموس، بسترها و زمینههای قیام پانزده خرداد در مشهد به عنوان دومین شهری مذهبی ـ سیاسی پس از قم را روشن کنیم.
نظام ارباب ـ رعیتی و اصلاحات ارضی اولین گامی بود که رژیم پس از وفات آیتالله بروجردی برداشت. تا این زمان شاید به دلیل اینکه هنوز افرادی در میان روحانیت و یا مردم بودند که معتقد بودند بایست از شاه به عنوان یک شاه شیعی حمایت کرد، شاهد بروز مخالفتها و اعتراضات مرجعیت و به تبع آن مردم در کشور نیستیم. ولی تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و تأکید بر حذف اسلام از شرایط نمایندگی مجلس، جایگزینی سوگند به هر کتاب آسمانی به جای سوگند به قرآن مجید و تساوی کامل حقوق زن و مرد که با مبانی شرعی و اسلامی در تضاد بود، مسائلی نبود که روحانیت بتواند به راحتی از کنار آنها بگذرد. لذا تصویب این لایحه سرآغاز نهضت و انقلاب در بیشتر شهرها و از جمله مشهد شد.
انقلاب سفید و برگزاری رفراندوم ششم بهمن و از همه مهمتر حمله نیروهای رژیم در روز دوم فروردین که مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود، به مدرسه فیضیه قم و ضرب و شتم طلاب توهینی بزرگ به ساحت روحانیت بود، روحانیت و مردم را مصمم ساخت تا با قیام خود زمینه سرنگونی رژیم را فراهم سازند.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 189 – 222.
پینوشتها:
[1]. امام در تاریخ 2/11/1341 طی پیامی به جمعی از متدیّنین تهران به افشای ماهیت رفراندوم شاه پرداخت. این پیام در تمام شهرها منتشر شد.ر.ک: صحیفه امام، ج 1، ص 135.
[2]. جهت اعلامیههای علما و مراجع در تحریم رفراندوم رجوع شود به: اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، صص 31، 32، 57، 58، 70.
[3]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 949، اسناد شماره 1 و 2.
[4]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 1، پیشین، ص564.
[5]. مصاحبه با هادی خامنهای، شماره بازیابی 661، صص3 و 4.
[6]. خاطرات پانزده خرداد (دفتر پنجم و ششم)، به کوشش علی باقری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چ 1، 1376، ص189.
[7]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک (آزادی)، ج 5، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1382، ص102. برای تلگراف امام به میلانی ر.ک: صحیفه امام، ج 1، ص277.
[8]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی986، یادداشتهای غلامرضا جلالی در یکصدمین سالگرد تولد میلانی، صص 42 - 43.
[9]. مصاحبه با سیدعلی خامنهای، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 1230، جلسه ششم، ص13.
[10]. آیتالله العظمی سیدمحمدهادی میلانی، ج 1، صص 68، 72، 74، 79.
[11]. آرشیو مرکز آستان قدس رضوی، شماره اموال 1/5321.
[12]. خاطرات حجتالاسلام جعفر شجونی، تدوین علیرضا اسماعیلی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1381، ص 69.
[13]. مصاحبه با هادی خامنهای، همان، شماره بازیابی 661.
[14]. مصاحبه با سیدعلی خامنهای، ص 14.
[15]. ر.ک: صحیفه امام، ج 1، ص156.
[16]. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج 3 و 4، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1377، صص 267 - 268؛ صحیفه امام، ج 1، ص 175.
[17]. رجوع شود به اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، صص 41،42،80، 83، 95 ـ 93.
[18]. مصاحبه با هادی خامنهای، شماره بازیابی 661، صص 17 ـ 19.
[19]. آفتاب شرق، س 39، ش 3، ص 1.
[20]. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 395.
[21]. آفتاب شرق، س 39، ش 6، ص 4.
[22]. تقویم تاریخ خراسان از مشروطه تا انقلاب اسلامی، پیشین، ص182.
[23]. واعظ شهیر حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چ 1، 1383، ص 3.
[24]. مروارید، علم و عمل: درنگی در زندگی و آموزههای عالم ربانی آیتالله میرزا حسنعلی مروارید، گرآورنده محمد الهی خراسانی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1386، ص 55.
[25]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی982، اسناد شماره 11 - 16.
[26]. همان، شماره بازیابی 981، اسناد شماره 3 و 4. این نامه امام در صحیفه موجود نیست.
[27]. همان، شماره بازیابی 982، سند شماره 10؛ ر.ک: صحیفه امام، ج 1، صص233 و 234.
[28]. صحیفه امام، ج 1، ص 169.
[29]. آرشیو مرکز اسناد آستان قدس رضوی، سند شماره 50862.
[30]. همگام با خورشید، ص71.
[31]. امام در 28 اردیبهشت 1342 طی سخنانی از روحانیون و وعاظ خواست تا در ماه محرم به افشای جنایتها و خیانتهای رژیم بپردازند. ر.ک: صحیفه امام، ج 1، ص229.
[32]. مصاحبه با سیدعلی خامنهای، شماره بازیابی 1231، شماره کاست1231، جلسه هفتم، ص14 و 15..
[33]. خاطرات حجتالاسلام حسینی همدانی، به کوشش رحیم نیکبخت، تهران، اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، 1382، صص 56 و 57.
[34]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجتالاسلام والمسلمین سیدعبدالکریم هاشمینژاد، تهران، مرکز بررسی تاریخی وزارت اطلاعات، چ 1، 1377، صص 14-12.
[35]. مصاحبه با سیدعلی خامنهای، شماره بازیابی 1232، جلسه هشتم، ص 7؛ شماره بازیابی 614، ص 4.
[36]. کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ص 288.
[37]. مصاحبه با سیدعلی خامنهای، نوار شماره 3306.
[38]. خراسان، ش 4026، ص1.
تعداد بازدید: 1827