12 مهر 1400
بعد از ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندوم لوایح ششگانه ـ پائیز و زمستان 1341 ـ به مناسبت دومین سالگرد رحلت آیتالله بروجردی در امامزاده قاسم(ع) شمیران، مجلس ختمی گرفتند و مرا برای منبر دعوت کردند. شرح ماوقع را در تقویم جیبی خود چنین نوشتهام: «ساعت هشت بعدازظهر 18 اسفند 1341 به محل برگزاری مجلس رسیدم و از اتومبیل پیاده شدم. یک افسر شهربانی با چند نفر پاسبان مرا احاطه کردند و به ماشینی سوار نمودند و به کلانتری تجریش بردند. حدود نیم ساعت در آنجا بودم. از آنجا مرا به ساختمان شهربانی واقع در میدان سپه آوردند. بعد از حدود یک ساعت توسط سرهنگ طاهری و دوازده پاسبان مرا به زندان قزلقلعه بردند و در آنجا زندانی شدم». آنها رعایت حالم را میکردند. آن موقع خیلی جرأت نداشتند که با من به خشونت رفتار کنند. زیرا میترسیدند که عمل خشن آنها موجب عکسالعمل شدیدتر در منبرم بشود. لذا بجای اینکه مرا داخل زندان ببرند، به اتاق بهداری زندان بردند، در آنجا یک تخت بود که بر روی آن مینشستم و همانجا هم میخوابیدم و یک نفر سرباز هم با تفنگ در بیرون اتاق بهداری نگهبانی میداد.
چون در جایی که پشه و مگس هست، نمیتوانم بخوابم. لذا آن شب تا صبح بیدار بودم و با مگسها و پشهها ور میرفتم. از داخل زندان هم خبر نداشتم. فقط یادم هست آقای امینی شهردار تهران در دوره نخستوزیری مصدق، صبح آمده بود لب حوض کنار بهداری تا وضو بگیرد. وقتی مرا دید، چون مأمورین آنجا بودند او با من به عربی صحبت کرد، گویی دعا میخواند. میگفت: «ایها الشیخ نحن فی ذلک المکان!»
روز بعد بازرسیهایی کردند که شما در منبر چه میخواستید بگویید؟ گفتم: «شرمآور است شما اشخاص را منبر نرفته گرفتهاید و آوردهاید اینجا و میپرسید میخواستید چه بگویید؟! شما اجازه بدهید من منبر بروم و حرف بزنم. بعد آن حرفهای مرا دلیل قرار دهید و مرا بگیرید و بیاورید و بازرسی کنید.» به هرحال پس از دو روز آزاد شدم.[1] در واقع آنها میخواستند قدرت خودشان را نشان بدهند. لذا بعد از آزادی نیز تا مدت 48 روز ممنوعالمنبر بودم.
منبع: خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، مصاحبهها: سیدحمید روحانی (زیارتی)، چ 1، 1376، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 249 – 250.
[1]. در تقویم جیبی خود تاریخ آزادشدنم از زندان، ساعت 10 صبح روز دوشنبه 20 /12 /41 میباشد.
تعداد بازدید: 1180