ارسطو خداپرست
22 آبان 1400
بررسی دولت اسدالله علم (17 /12 /42 ـ 28 /4 /41)
ارسطو خداپرست
بخش دوم
بهرغم پیروزی رفراندوم شاه و تصویب لوایح ششگانه و تبلیغات وسیع نیروهای رژیم و رسانههای گروهی پیرامون انقلاب سفید، امام خمینی از مبارزه با رژیم دست نکشید و همچنان به مخالفت با برنامههای شاه پرداخت. به منظور آگاهی هرچه بیشتر مردم مسلمان ایران از اقدامات و برنامههای ضداسلامی رژیم شاه، امام در اعلامیهای نوروز 1342 را تحریم کرد. در این اعلامیه که در اواخر سال 1341 منتشر گردید تصریح شده «مسلمین امسال عید ندارند». در ضمن، در روز دوم فروردین 1342 که مصادف با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) بود مراسم عزاداری از طرف آیتاللهالعظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم منعقد شد. در اثنای برگزاری این مراسم، کماندوهای مسلح رژیم که از ساعتها قبل در اطراف مدرسه فیضیه قم مستقر شده بودند به مدرسه هجوم آوردند و چند تن از طلاب را شهید و عده زیادی را مجروح کردند.[1] بدون تردید، حمله به مدرسه فیضیه قم در روز دوم فروردین 1342 یکی از سیاهکاریهای رژیم پهلوی است که در زمان نخستوزیری اسدالله علم به وقوع پیوست. علم یکی از عوامل اصلی حمله به مدرسه فیضیه و کشتار و سرکوبی طلاب این مدرسه بوده است. امام خمینی در روز 11 اردیبهشت 1342 به مناسبت چهلم شهدای مدرسه فیضیه قم، اسدالله علم را مسئول این حادثه معرفی کرد و دولت علم را غاصب و یاغی نامید. در قسمتی از سخنرانی امام آمده است: ... کراراً تذکر دادهام که این دولت، سوءنیت داشته و با احکام اسلام مخالف است. نمونههای آن یکی بعد از دیگری ظاهر میشود. منطق این دولت و بعضی اعضاء آن، محو اسلام است. تا این دولت غاصب یاغی بر سر کار است مسلمین، روز خوش نخواهند دید... دستگاه جبار گمان کرده است با این اعمال غیرانسانی و فشارها میتواند ما را از مقصد خود که جلوگیری از ظلم و خودسریها و قانونشکنیها و حفظ حقوق اسلام و ملت و برقراری عدالت اجتماعی که مقصد بزرگ اسلام است منصرف کند...[2]
با نزدیک شدن ماه محرم سال 1383 (خرداد 1342) شدت مبارزات بین مخالفان و رژیم، به مراحل بسیار حساسی نزدیک میشد. ایام ماه محرم، بهترین موقعیت برای روحانیون بود. زیرا رژیم شاه با در دست داشتن کلیه امکانات تبلیغاتی و نیز با جلوگیری از پخش نشریههای آزاد، وسیلهای برای ابراز نظر و اعتراض مخالفان نگذاشته بود ولی ایام محرّم، این فرصت مناسب را برای روحانیون فراهم نمود تا در شرایط فقدان وسیله ارتباط با مردم، بتوانند از منابر، جهت رساندن پیامهایشان و در جریان گذاردن مردم استفاده نمایند. بنابراین رژیم برای جلوگیری از چنین پیشامدی از طریق ساواک، خطبا و مبلغین مذهبی را فرا خواند و تأکید کرد خطبا در ماه محرم از بازگویی سه مطلب، جداً پرهیز کنند:
1) علیه شخص اول مملکت (شاه) سخنی نگویند.
2) علیه اسرائیل نیز سخنی به میان نیاورند.
3) مرتب به گوش مردم نخوانند که اسلام در خطر است.[3]
در حقیقت، رژیم شاه، بر موضوعاتی تأکید کرده بود که امام خمینی نسبت به آنها حساسیت داشت و مبارزهاش را بر حول همین سه محور پیش میبرد. لذا امام نیز اعلامیهای صادر کرد که خطبا و وعاظ را دعوت به سخنرانی پیرامون همین سه مطلب نمود. بدینترتیب ماه محرم سال 1342 رنگ و بوی دیگری داشت چرا که جنبه سیاسی آن بر جنبه مذهبیاش پیشی گرفته بود و آنچه را که مردم در طول سال نمیتوانستند در جایی بشنوند به میزان زیادی در این ایام، موفق به ایجاد ارتباط شدند.[4]
شاه در روز 6 خرداد 1342 مصادف با 3 محرم 1383 طی نطقی در کرمان، بار دیگر با کلماتی تند و توهینآمیز به مخالفان انقلاب سفید حمله کرد و روحانیون را با دزدان و غارتگران مقایسه نمود.[5] در پی سخنان اهانتآمیز شاه، امام خمینی در عصر روز 13 خرداد 1342 که مصادف با روز عاشورا بود در مدرسه فیضیه قم سخنرانی تاریخی و افشاگرانه خود را ایراد کرد و با یادآوری این نکته که اسلام در خطر است، در سخنان خود مستقیماً شاه و اسرائیل را مورد حمله قرار داد. سخنان امام خمینی بر شدت خشم شاه و دولت علم افزود در نتیجه، شاه دستور بازداشت ایشان را صادر کرد. کماندوهای رژیم شاه، خانه امامخمینی در قم را محاصره کردند و ایشان را در نیمههای شب یعنی در اولین ساعات بامداد 15 خرداد 1342 دستگیر و به تهران منتقل نمودند. با پخش خبر دستگیری امام خمینی تظاهرات اعتراضآمیزی از صبح روز 15 خرداد در قم و تهران آغاز شد.[6]
درباره علل شکلگیری قیام 15 خرداد 1342 تاکنون نظریات گوناگونی داده شده است که بعضاً متفاوت و یا متناقضاند. اگر چه محققانی نظیر یرواند آبراهامیان، برخی اقدامات دولت علم، مانند کنار گذاشتن دکتر ارسنجانی از وزارت کشاورزی و تعیین یک سپهبد ارتش[7] به جای او و همچنین اجرای نادرست اصلاحات ارضی را زمینهساز این قیام میدانند[8]، ولی واقعیت این است که اقدامات غیر منطقی شاه بویژه مواضع وی پس از رفراندوم 6 بهمن 1341 در مقابل مخالفان انقلاب سفید از جمله روحانیون، یکی از عوامل اصلی شکلگیری قیام 15 خرداد 1342 بوده است.
رژیم شاه، قیام 15 خرداد را در قم، تهران و چند شهر دیگر با خشونت و شدت عمل، سرکوب کرد بهطوریکه عده زیادی کشته و زخمی شدند. اسدالله علم یکی از عوامل اصلی سرکوب قیام 15 خرداد بود بهطوریکه وی در سرکوبی این قیام به شدت عمل در مواجهه با قیامکنندگان تأکید داشت و حتی زمانی که شاه را در تصمیمگیری پیرامون نحوه برخورد با قیام، مردد یافت او را به قاطعیت و ایستادگی شدید در برابر قیام مردم تشویق هم میکرد. ماروین زونیس در کتاب شکست شاهانه به بحث در این باره پرداخته مینویسد: در چگونگی برخورد با تظاهر کنندگان روز 15 خرداد، گفت و گویی بین شاه و اسدالله علم ـ نخستوزیر ـ پیش آمد. در این گفتوگو شاه پرسید چهکار باید بکنیم. علم در پاسخ گفت: اگر میخواهید با خشونت رفتار کنید این کار را بکنید. اما چنانچه دست به یک اقدام نیمه کاره بزنید همه چیز را از دست خواهید داد. علم در پاسخ سؤال شاه که شیوه عمل وی را جویا شده بود، گفت: من توپهای اعلیحضرت را وزن میکنم ببینم تا چه اندازه سنگیناند. پس از آن میدانم با شورشیان چگونه برخورد کنم. با این پاسخ علم، شاه اختیارات لازم جهت سرکوبی قیام را در اختیار وی قرار داد و آرامش شاهانه خود را باز یافت.[9]
علم در جلوگیری از بسط و گسترش قیام 15 خرداد نیز نقش اول را داشته است. ویلیام شوکراس نویسنده کتاب آخرین سفر شاه معتقد است که تصمیمات مهم در جلوگیری از قیام 15 خرداد نه از جانب شاه بلکه از جانب اسدالله علم بوده است. جعفر بهبهانیان ـ متصدی امور مالی شاه ـ که در سرکوبی قیام 15 خرداد در کنار علم بود، بعدها اعتراف کرد که شاه به علم گفته بود مردم را نکشد، اما علم در پاسخ گفته بود: «شما شاه هستید، من نخستوزیرم. من مسئول امنیت هستم و به هر طریقی که بتوانم مردم را ساکت خواهم کرد. اگر موفق شدم شما همچنان شاه خواهید بود، اگر شکست بخورم میتوانید مرا به دار بزنید و باز همچنان شاه خواهید بود.»[10]
علم در یادداشتهای خود به روز 15 خرداد 1342 مکرراً اشاره نموده است. بر اساس این یادداشتها به پیشنهاد علم قرار شد شاه، فرماندهی ارتش را به مدت 24 ساعت به علم بسپارد و او به نوبه خود با استفاده از ارتش، هرگونه شورش را سرکوب کند. طبق این طرح، اگر علم در کار خود ناکام میماند، آنگاه شاه او را عزل و حتی مجازات میکرد. از یادداشتهای علم آشکارا چنین برمیآید که او به گمان خود، در آن روز پرمخاطره با قاطعیتش تاج و تخت شاه را نجات داد.[11] اما با گذشت چند سال معلوم شد که نظر علم نادرست بوده است چرا که قیام 15 خرداد 1342 اگر چه به ظاهر سرکوب شد اما همانند آتش زیر خاکستر، زمینهساز حوادث سالهای بعد گردید که در نهایت منجر به انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن در بهمن سال 1357 شد.
به دنبال تظاهرات اعتراضآمیز مردم و بروز ناآرامیهایی در روز 15 خرداد 1342 دولت علم به مدت 50 روز در سطح تهران و حومه، حکومت نظامی برقرار ساخت.[12]
رژیم شاه به منظور مقابله با قیام 15 خرداد و سرکوب آن، دست به کشتار وسیعی زد که فجیعترین آن، قتلعام صدها دهقان کفنپوش ورامینی بود که به سوی تهران در حرکت بودند. این دهقانان با پای پیاده از ورامین به پایتخت میآمدند تا در تهران به قیام بپیوندند و رژیم را وادار به آزاد کردن امام خمینی نمایند که در سر پل «باقر آباد» توسط نیروهای نظامی قتلعام شدند.[13]
واقعیت این است که شاه و علم ارزیابی صحیحی از قیام 15 خرداد 1342 نداشتند و همین امر باعث گمراهی آنها و آماده شدن مقدمات سقوط رژیم شد بهطوریکه شاه، علت وقوع قیام 15 خرداد را تحریکات برخی از مالکان بزرگ میداند که با اصلاحات ارضی مخالف بودند و در اقدامی هماهنگ، عوامل قیام را تأمین مالی کرده بودند تا از عملی شدن قانون اصلاحات ارضی، جلوگیری نمایند.[14] اما گذشت زمان، نادرست بودن تحلیلهای شاه و حقانیت قیام مردمی 15 خرداد را ثابت کرد. علم و اعضای دولت وی نیز شناخت درستی از این قیام نداشتند و مذاکرات هیئت دولت وقت نیز گواه روشنی بر این شناخت نادرست آنهاست. یکی از مهمترین اسناد فاش نشده در مورد قیام 15 خرداد 1342 متن مذاکرات اعضای کابینه امیراسدالله علم در مورد این قیام میباشد. دولت علم در روز 15 خرداد 1342 و همچنین روزهای بعد از آن یعنی در تاریخهای 18، 20 و 29 خرداد 1342 تشکیل جلسه داده اکثر مذاکرات آنان بحث و تبادلنظر در مورد این قیام، اختصاص یافته است. هیئت دولت در بعد از ظهر 15 خرداد در کاخ نخستوزیری به ریاست اسدالله علم تشکیل جلسه داد. اظهارات اعضای کابینه علم، نهایت بیاطلاعی آنها از علل قیام مردم را نشان میدهد که البته ناشی از عدم شناخت آنها از خواستههای واقعی مردم و عدم آگاهیشان از رابطه ناگسستنی و عمیق مردم مسلمان ایران با روحانیت میباشد. میزان غفلت و بیخبری رژیم شاه از ریشههای قیام مردم به اندازهای است که به غلط تصور کردهاند این نهضت مردمی، وابسته به ارتجاع است و مرام کمونیستی دارد. آنها برای بدنام کردن نهضت به هرگونه کذب و دروغ و تهمتی متوسل شده ادعا کردهاند این قیام با پول خارجیها و کمکهای مالی رسیده از عراق و مصر شکل گرفته است[15] و این ادعای باطل در جای جای مذاکرات آن روز هیئت دولت به چشم میخورد.[16] اما جالب آنکه در جلسه 29 خرداد 1342، عباس آرام وزیر امور خارجه مطالبی را اظهار کرد که با مذاکرات هیئت دولت در جلسه 15 خرداد 1342 منافات دارد چرا که اظهارات آرام در جلسه 29 خرداد هیئت دولت، عدم وابستگی این قیام به دولتهای دیگر و اقدام دولت عراق برای جلوگیری از انتشار اعلامیههای علما را نشان میدهد.[17] یکی دیگر از ترفندهای رژیم برای مقابله با قیام 15 خرداد، کوچک شمردن و کوچک جلوه دادن این قیام است تا به خیال خود از ارزشهای این نهضت بکاهد. در حالی که دهها هزار نفر در روز عاشورای 1342 به سخنرانی امام خمینی در مدرسه فیضیه قم گوش دادهاند، اسدالله علم در جلسه هیئت دولت به دروغ از «چند صد نفر» و «دو هزار نفر» سخن میگوید.[18] یکی دیگر از فریبکاریهای رژیم شاه ابراز همدردی ظاهری با بازماندگان شهدای 15 خرداد و طرح مسائلی از قبیل پرداخت خسارت به خانوادههای کشته شدگان برای تأمین رضایت عمومی و ممانعت از گسترش قیام است.[19] از طرف دیگر در این مذاکرات، برای مقابله با مردم، مسائلی همچون ضرورت شدت عمل، کشتار مردم و برقراری حکومت نظامی در جلسه روز 15 خرداد مطرح میشود، بهطوریکه هنگام بحث و مذاکره در مورد این مسئله، دکتر پرویز ناتل خانلری، وزیر فرهنگ به صراحت میگوید: «شتر سواری دولا دولا نمیشود. باید تصمیم قاطع گرفت و کار را یکسره کرد.» علم نیز شدت عمل و برقراری حکومت نظامی را چاره کار میداند.[20] همه این موارد، نمونههایی از ارزیابی نادرست علم و اعضای کابینه او از قیام 15 خرداد میباشد.
در قیام 15 خرداد 1342 جبهه ملی، از گروههای مخالف رژیم شاه، نیز شرکت داشت. هر چند ائتلاف جبهه ملی با روحانیت در 15 خرداد مقطعی بود و بعدها روحانیون و اعضای جبهه ملی از هم فاصله گرفتند اما بههرحال جبهه ملی از گروههای سرشناس مخالف رژیم شاه بود که در قیام 15 خرداد حضور داشت. البته در میان مخالفان رژیم شاه، خلیل ملکی شاید تنها کسی بود که وحدت نیروهای ملی و دمکراتیک با روحانیت را نادرست میدانست. وی در نامهای به دکتر مصدق، سران جبهه ملی را بهخاطر همین وحدت و ائتلاف به باد انتقاد گرفت.[21]
قیام 15 خرداد 1342 و سرکوب مردم، انتقاد عدهای از رجال و سیاستمداران قدیمی از اسدالله علم و دولت وی را برانگیخت. حسین علاء ـ وزیر دربار ـ عدهای از رجال آزموده و با تجربه را جمع کرد و با آنها به مشورت نشست. در این جمع، افرادی مانند عبدالله انتظام، سپهبد مرتضی یزدانپناه، علیاصغر حکمت، محمدعلی وارسته و چند نفر دیگر شرکت داشتند و گویا جملگی به این نتیجه رسیدند که در شرایط فعلی بهتر است دولت علم کنار رود و برای آرام کردن مردم، دولت تازهای روی کار آید. اما تصمیم این جمع در نظر شاه، دخالت در کار شخص اول مملکت و تعیین تکلیف برای او تلقی شد بنابراین شاه نهتنها نظر آنها را نپذیرفت بلکه عناصر مهم و دستاندرکار آن جمع را از کار بر کنار کرد بدینترتیب که حسین علاء از وزارت دربار و عبدالله انتظام از ریاست هیئت مدیره شرکت ملی نفت بر کنار شدند.[22] علی دشتی نیز که در سال 1342 سفیر ایران در لبنان بود پس از قیام 15 خرداد در نامهای به شاه به صراحت از نحوه برخورد رژیم شاه با روحانیون و چگونگی اداره امور کشور انتقاد نموده است. دشتی در این نامه با اشاره به برخی از نارساییها و مشکلات ناشی از بهکارگیری افراد نالایق، متملق و سودجو در اداره کشور ضمن انتقاد از عملکرد اسدالله علم، نخستوزیر، بالأخص مواضع وی در برابر روحانیون و نحوه برخورد او با مخالفان در روز 15 خرداد 1342 از شاه خواسته است تا نسبت به روش خود در اداره کشور و برخورد با مردم، تجدید نظر اساسی نماید و رضایت روحانیون را جلب کند.[23] اما شاه به نظر دشتی نیز توجهی نکرد.
امیر اسدالله علم در روز 17 خرداد 1342 یعنی دو روز بعد از قیام 15 خرداد در جمع خبرنگاران خارجی، مطالبی را عنوان کرد که مایل نبود در داخل کشور منتشر شود چرا که اظهارات علم حکایت از تصمیم دولت برای شدت عمل در برابر عوامل بهوجود آوردن این قیام و محاکمه و مجازات آنها داشت؛ از جمله روزنامه نیویورک هرالد تریبون[24] در شماره 9 ژوئن 1963 اقدام به انتشار سخنان علم در جمع خبرنگاران کرد و از امکان مجازات اعدام برای پانزده نفر از مقامات مذهبی در ایران خبر داد.[25] اما علیرغم تهدیدات دولت برای خاموش کردن قیام، بهتدریج فعالیتهای سیاسی به شکل دیگری شروع شد. اعتصاب سراسری در روز 21 خرداد 1342 به نشانه همبستگی با شهدای 15 خرداد و همچنین برای آزادی امام خمینی، دولت را غافلگیر کرد. دولت علم برای شکستن اعتصاب، تلاش زیادی کرد ولی نتیجهای نگرفت. بسیاری از علما و مراجع تقلید در داخل و خارج کشور، اعلامیههایی را در مخالفت با اقدامات رژیم شاه و حمایت از امام خمینی و مواضع ایشان صادر کردند. در اعلامیهها از مردم، تداوم حرکت و از دولت، دست برداشتن از رویه جاری خواسته شده بود.[26] از طرف دیگر حمایت علما و مراجع تقلید از امام خمینی تنها به صدور اعلامیه محدود نگردید بلکه نمایندگان علمای طراز اول حوزه علمیه قم و مشهد و سایر شهرستانها به تهران عزیمت کردند و رسماً از رژیم شاه، خواستار آزادی بیقید و شرط امامخمینی شدند.[27] بدینترتیب شاه ناچار شد با دست زدن به یک سلسله مانورهای فریبنده از شدت تحریک بیشتر افکار عمومی علیه رژیم بکاهد و صدها تن از زندانیان و روحانیون بازداشت شده 15 خرداد را بیقید و شرط آزاد سازد و با علمایی که به تهران عزیمت کرده بودند وارد گفتوگو شود.[28]
اقدامات خشونتآمیز رژیم شاه و دولت علم در سرکوب قیام 15 خرداد در خارج از کشور نیز تأثیر منفی داشت و باعث شد مجلات و روزنامههای خارجی مطالبی را در مورد سرکوب قیام مردم ایران توسط رژیم شاه انتشار دهند که اسدالله علم این مطالب را عاری از حقیقت میدانست. انتشار این مطالب در روزنامههای خارج از کشور موجب شد مسافرت جهانگردان اروپایی به ایران بهطرز محسوسی کاهش یابد. شاهد این مدعا، نامه اسدالله علم به عباس آرام، وزیر امور خارجه در تاریخ 23 تیر 1342 میباشد که در این نامه، علم به وزیر امور خارجهاش دستور داده ترتیبی بدهد تا رؤسای نمایندگیهای دولت ایران در کشورهای خارجی مصاحبههایی ترتیب دهند و مطالبی را در معرفی کشور ایران عنوان نمایند تا نظر مطبوعات خارجی نسبت به اوضاع ایران، تغییر کند و در جلب توجه سیاحان برای مسافرت به ایران، مؤثر واقع شود.[29]
پس از قیام 15 خرداد 1342 و سرکوب مردم توسط دولت، انتقادات فراوانی از اسدالله علم و دولت او به عمل آمد بهطوریکه علما و روحانیون، اقدامات علم را علیه اسلام و قانون اساسی دانسته و خواهان برکناری وی شدند.[30] از طرف دیگر، اکثر رجال سیاسی و درباریان با کنار رفتن او موافق بودند و حتی عدهای از آنها از شاه خواستند علم را از نخستوزیری بر کنار و از علما و روحانیون دلجویی نماید. در چنین شرایطی که پایههای دولت علم متزلزل شده بود شاه در فکر برکناری اسدالله علم از نخستوزیری بود بهطوریکه در روز 2 تیر 1342 شاه با یک مقام امریکایی دیدار و گفتوگو کرد و تحلیل خود از وقایع 15 خرداد را ارائه نمود. در این ملاقات، شاه همچنین طرحهای چند ماه آینده خود را با این مقام امریکایی در میان گذاشت. مقامات امریکایی به علل ظاهراً امنیتی، نام این شخص را از متن گزارش مذاکرات، حذف کردهاند. در این دیدار، طرفین به تصمیمی مشترک در مورد دولت آینده ایران نزدیک شدند. بدینترتیب که «در شرایط کنونی، حزب سیاسی تازهای بهوجود نخواهد آمد. اما بعد از انتخابات مجلس، حزب سیاسی واحدی به سان نیروی سیاسی اصلی آینده، شکل خواهد گرفت. حسنعلی منصور و کانون مترقی او دست کم در وهله نخست، هسته اصلی این حزب خواهند بود.» نکته جالب اینجاست که در مدت کمتر از یک سال، تمام اجزای این طرح، به مرحله اجرا درآمد، بدینترتیب که حسنعلی منصور و «کانون مترقی» او در انتخابات مجلس پیروز شدند و اندکی بعد دولت علم به فرمان شاه، استعفا کرد و منصور به نخستوزیری رسید.[31] شواهد دیگری در دست است که نشان میدهد پس از قیام 15 خرداد 1342 امریکاییها بر تغییر دولت در ایران و برکناری علم از نخستوزیری اصرار داشتهاند. خاطرات ابوالحسن ابتهاج یکی از این شواهد است. ابوالحسن ابتهاج، رئیس سازمان برنامه و بودجه در دهه 1330 در خاطراتش ضمن اشاره به این مسئله ادعا نموده که «یاتسویچ»[32] از اعضای ارشد سفارت امریکا در تهران، پس از جریانات 15 خرداد 1342 دیداری با وی (ابتهاج) داشته تمایل دولت امریکا را برای نخستوزیری او به اطلاع وی رسانده است. اما ابتهاج، پذیرش پست نخستوزیری را منوط به برآورده شدن چند شرط دانسته است. شرایط تعیین شده از طرف ابتهاج برای قبول پست نخستوزیری مواردی مانند تأمین استقلال عمل نخستوزیر، کاهش بودجه ارتش، کاهش خرید تسلیحات نظامی، تغییر نحوه اجرای اصلاحات ارضی و خارج شدن ایران از پیمان سنتو بوده است. اما چون به گفته ابتهاج، هیچ یک از شرایط پیشنهادی وی، مطابق سلیقه امریکاییها نبود، موضوع نخستوزیری او منتفی شد و اسدالله علم همچنان در رأس دولت ماند.[33] البته امریکاییها چند ماه بعد از آن، با روی کار آمدن حسنعلی منصور به منظور خود رسیدند.
از آخرین اقدامات دولت علم، برگزاری انتخابات مجلس بیست و یکم بود که بایستی در زمان نخستوزیری اسدالله علم انجام میگرفت. دولت علم بر اساس لایحه اصلاحی که در رفراندوم 6 بهمن 1341 تصویب شده بود قانون انتخابات را تغییر داد و چند اصل جدید در آن گنجانید: اول آنکه به زنان، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داد، دیگر آنکه قرار شد انتخابات در سراسر کشور و با کارت الکترال انجام گردد. در قانون سابق، پیشبینی شده بود که برای نظارت در انجام انتخابات، از نمایندگان تمام طبقات دعوت شود؛ اما دولت علم، طبقات کشاورز و کارگر را جانشین طبقات اعیان و مالکین کرد و بدینترتیب فرمان انتخابات توسط شاه صادر گردید و قرار شد در تابستان سال 1342 انتخابات مجلسین سنا و شورای ملی در سراسر کشور و در یک روز انجام پذیرد.[34] هیئتی شش نفره مرکب از احمد نفیسی شهردار تهران، نصرتالله معینیان وزیر مشاور و سرپرست اداره تبلیغات و انتشارات، عطاءالله خسروانی وزیر کار و امور اجتماعی، حسنعلی منصور رئیس کانون مترقی، عباس سالور رئیس سازمان اصلاحات ارضی و حسن زاهدی رئیس بانک کشاورزی مأمور انجام انتخابات و تعیین کاندیداها شدند و برای تصاحب دویست کرسی مجلس، تقسیماتی بین خود بهعمل آوردند. در ضمن قرار شد در مجلس بیست و یکم، تعداد شش کرسی نمایندگی به زنان واگذار شود. کانون مترقی به رهبری حسنعلی منصور ـ نخستوزیر آینده ـ که از جوانان تحصیلکرده در دانشگاههای اروپا و امریکا تشکیل یافته بود، سهم بیشتری به خود اختصاص داد. پس از کانون مترقی، بهترتیب کشاورزان، کارگران، اصناف، کارمندان دولت و روزنامهنگاران در لیست کاندیداها گنجانده شدند.[35]
دولت علم برای اینکه بتواند نامزدهای دولتی را به مردم معرفی کند، متوسل به کنگرهای شد که نام آن را «کنگره آزاد زنان و آزاد مردان» گذاشتند. اداره این کنگره را احمد نفیسی شهردار تهران بر عهده گرفت. این کنگره پس از چند روز نشست و گفتوگو و مساعد کردن زمینه، لیست نامزدها را که از طرف هیئت شش نفره تعیین شده بود، به عنوان نامزدهای ملت ایران اعلام نمود و نام سی نفر کاندیدای مجلس سنا را نیز انتشار داد که در این لیست، نام دو زن برای مجلس سنا دیده میشد. بدینترتیب، انتخابات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی و چهارمین دوره مجلس سنا به همان صورت که دولت در نظر داشت انجام گرفت و 193 کرسی مجلس به نامزدهای تعیین شده از طرف دولت علم تعلق گرفت. کاندیداهای پنج کرسی نیز در حین انتخابات، تغییر کردند و سرانجام مجلسین یکدست برای تصویب هر نوع قانونی که دولت میخواست، آماده کار شد.[36] در مجلس بیست و یکم عدهای از نمایندگان مستقل ماندند و دولت، آنها را تا پایان دوره بیست و یکم تحمل کرد و بعد از آن، برای همیشه از گردونه سیاست خارجشان نمود. پس از انجام کارهای مقدماتی و شروع کار مجلس بیست و یکم، دولت اسدالله علم، طبق سنن مرسوم پارلمانی که معمولاً پس از تشکیل دوره جدید مجلس انجام میشد در مهرماه 1342 استعفا کرد ولی شاه در اواخر مهر ماه 1342 مجدداً اسدالله علم را به نخستوزیری منصوب کرد.[37] اولین اقدام علم پس از انتصاب مجدد به نخستوزیری، تعیین تکلیف تصویبنامههایی بود که در دوران فترت و انحلال مجلس بیستم از طرف کابینه دکتر علی امینی و کابینه خودش صادر شده بود و اکنون میبایست این تصویبنامهها یکجا جنبه قانونی پیدا کند. بنابراین علم ششصد تصویبنامه را به مجلس فرستاد و مجلس نیز آنها را یکجا به تصویب رسانید.[38]
یکی از اقدامات دولت علم در واپسین ماههای نخستوزیری وی، بازداشت احمد نفیسی شهردار تهران و بازیگر اول انتخابات مجلس بیستویکم و ادارهکننده «کنگره آزاد زنان و آزاد مردان» بود که به سوءاستفاده از اموال دولتی متهم شد در حالی که وی مرتکب سوءاستفاده مالی نشده بود و در دربار و نخستوزیری نیز جایگاه خاصی داشت. علت بازداشت نفیسی ارائه لیست نمایندگان مجلس و سناتورها برای انتخابات قبل از ارائه به شاه بود و این مسئله از نظر شاه، غیرقابل بخشش بود. نفیسی قریب چهار سال در زندان ماند و تا پایان دوره محکومیت، مورد عفو قرار نگرفت.[39]
اگرچه در تاریخ معاصر ایران، این تصور، جا افتاده که حسنعلی منصور بانی تصویب لایحه کاپیتولاسیون میباشد، در حالی که باید امیراسدالله علم را پایهگذار تصویب این لایحه دانست. اسدالله علم در آخرین ماههای نخستوزیریاش در اقدامی مزدورانه که کاملاً ناشی از سرسپردگی و وابستگی وی به قدرتهای خارجی بود، لایحه قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون[40] را در مورد مستشاران امریکایی مقیم ایران در دولت خود مطرح کرد و جهت تصویب به مجلس سنا ارائه داد. متن لایحه کاپیتولاسیون که از سوی علم به مجلس سنا ارائه شد بدین شرح است:
ماده واحده ـ مجلس سنا در جلسه خود، متن یادداشت شماره 8296 مورخ 26 /8 /1342 وزارت امور خارجه شاهنشاهی در یادداشت شماره /299 مورخ 18 دسامبر 1963 سفارت کبری ایالات متحده امریکا در تهران را تصویب و به دولت، اجازه اجرای مفاد و تعهدات ناشی از آن را میدهد. نخستوزیر اسدالله علم ـ وزیر امور خارجه عباس آرام ـ کفیل وزارت جنگ سپهبد اسدالله صنیعی.[41]
هر چند لایحه در دوران نخستوزیری اسدالله علم تصویب نشد بلکه در زمان منصور در مجلس سنا و مجلس شورای ملی به تصویب رسید،[42] اما طرح این لایحه در هیئت دولت و ارائه آن به مجلس سنا برای تصویب از سوی اسدالله علم به عنوان لکه ننگ دیگری در تاریخ وابستگی خاندان علم به قدرتهای استعماری محسوب میشود.
مخالفت افکار عمومی، علما و روحانیون با اسدالله علم در آخرین ماههای نخستوزیری وی افزایش یافت و شمارش معکوس سقوط کابینه علم آغاز شد بهطوریکه روحانیون، آشکارا مخالفت خود را با علم ابراز میکردند. بهعنوان مثال؛ اسدالله علم در آذرماه 1342 به مناسبت پانزدهمین سالگرد انتشار اعلامیه حقوق بشر، اظهاراتی در مورد مسئله مذهب نمود که از آن، تعبیر به تضعیف اسلام میشد، از این رو اظهارات علم با واکنش شدید جامعه مذهبی مواجه شد و نشریه بعثت بهعنوان نشریه داخلی حوزه علمیه قم در تاریخ 23 آذر 1342 به مواضع علم شدیداً حمله کرد.[43]
پس از انجام انتخابات مجلس بیستویکم، ترتیب پایهگذاری حزب تازهای نیز داده شد که در 24 آذر 1342 به نام «حزب ایران نوین» رسمیت یافت و حسنعلی منصور نماینده تهران در مجلس، دبیر کل حزب شد. اکثریت نمایندگان مجلس، همچنانکه از پیش قرار شده بود در این حزب تازه تأسیس، عضویت یافتند و از این پس میبایست در ظاهر، حکومت حزبی بر سر کار باشد. در این هنگام، دیگر روشن بود که دولت علم، رفتنی است و بهجای علم، منصور نخستوزیر خواهد شد. شاه بر خلاف رویه معمول خویش، علم را در جریان برنامههای آینده خود قرار داده بود و بدینسان میخواست نهایت اعتماد و محبت خود را به او نشان دهد و تغییر دولت به گونهای انجام گیرد که کوچکترین ایرادی به شیوه کار علم نباشد. از همان هنگام نیز مسئولیت آینده علم یعنی ریاست دانشگاه پهلوی در شیراز با توافق خود علم تعیین شده بود. شاه به علم اشاره کرده بود مایل است دولت آینده در اواخر سال 1342 سر کار آید.[44] اگرچه اسدالله علم، تغییرات مورد نظر شاه درباره دولت را در ظاهر با خوشرویی پذیرفت ولی چندینبار در یادداشتهایش به این امر اشاره کرده معلوم است که هرگز شاه را از این بابت نبخشیده است. علم همه مأموریتهایی را که شاه به وی واگذار میکرد بهخوبی انجام میداد و در سختترین شرایط، همه مسئولیتها را به گردن میگرفت و خود را سپر بلای شاه میکرد. در چنین شرایطی علم دلیلی برای کنار رفتن خود نمیدید بالأخص که منصور را خوب میشناخت و نه تنها هیچگونه ارجی بر او نمینهاد بلکه سخت از او بیزار بود. بزرگترین ایراد علم به حسنعلی منصور، تماس نزدیک او با امریکاییها و برخورداری وی از حمایت آنها بود که علم در یادداشتهایش بارها به آن اشاره کرده است.[45] از طرف دیگر، علم علت اصلی کنار رفتنش از نخستوزیری و روی کار آمدن منصور را سیاست امریکاییها میداند. علم در یادداشت روز 6 /10 /1349 به این نکته به صراحت اشاره کرده منصور را نوکر امریکاییها خواند و معتقد است که دلیلی نداشت او (علم) پس از آن همه خدمت به شاه و برخورد شدید با مخالفان رژیم، کنار رود و نتیجه میگیرد که کنار رفتن او از نخستوزیری به اشاره همان کسانی بوده که به انتخاب شدن منصور در انتخابات مجلس در زمان نخستوزیری او کمک کردند، یعنی امریکاییها.[46] بنابراین برای علم بسیار ناخوشایند بود که دولت را به فرمان شاه به دست شخصی مانند حسنعلی منصور بسپارد.
سرانجام قرار شد دولت امیراسدالله علم در روز 17 اسفند 1342 استعفا دهد و همان روز، دولت جدید توسط منصور تشکیل شود. شامگاه روز پیش از استعفای دولت یعنی 16 اسفند، جمعه بود و علم نیز مانند اکثر جمعههای دیگر، به دربار شاه رفته بود. در پایان شرفیابی، شاه که شام را مهمان پروفسور جمشید اعلم بود از اسدالله علم که خود، اتومبیلش را میراند خواست او را به منزل جمشید اعلم برساند. هنگامی که به مقصد رسیدند، شاه از علم میپرسد که بهراستی نظر او (علم) درباره این تغییر دولت چیست؟ علم نیز در پاسخ، شعری منتسب به لطفعلی خان زند ـ هنگامی که در زندان آقا محمدخان قاجار بود ـ با مختصر تغییری در آغاز آن میخواند:
شاها ستدی جهانی از همچو منی |
|
دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی |
از گردش روزگار معلومم شد |
|
پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی |
علم سالها بعد از این جریان که این خاطره را برای علینقی عالیخانی نقل کرد با خنده گفت: «اعلیحضرت همایونی، هیچ از این شعر خوششان نیامد.»[47]
امیراسدالله علم در 17 اسفند 1342 از نخستوزیری استعفا کرد. شاه ضمن پذیرش استعفای وی حسنعلی منصور، دبیر کل حزب ایران نوین و نماینده تهران در مجلس را به نخستوزیری منصوب نمود.[48] متن پاسخ شاه به استعفای علم که در آن، به نحو بیسابقهای از خدمات علم قدردانی نمود چنین است:
جناب اسدالله علم
استعفای شما از سمت نخستوزیری ملاحظه و پذیرفته شد. خدمات پرارزشی که در حوزه نخستوزیری انجام دادهاید بزرگترین افتخار شما خواهد بود زیرا مصادف بوده است با انقلاب بزرگ 6 بهمنماه 1341 و تمام اقدامات دیگری که در تکمیل انقلاب در سال 1342 انجام گرفت. عواطف مخصوص خودمان را به شما و همکاران شما ابلاغ مینماییم. خدمتگزاری و صمیمیت و فداکاری شما را هرگز فراموش نخواهیم کرد.
17 اسفندماه /1342 محمدرضا پهلوی[49]
با بررسی عملکرد دولت اسدالله علم (17 /12 /1342 ـ 28 /4 /1341) معلوم میگردد که روی کار آمدن این دولت در جهت اجرای برنامههای امریکایی شاه در ایران و تثبیت پایههای رژیم پهلوی بوده؛ اما ملاحظه میشود که اقدامات این دولت، زمینهساز شکلگیری قیام 15 خرداد 1342 و آغاز مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی بوده است.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، سوره مهر، 1388، صص 187 – 219.
پینوشتها:
[1]. روحانی، سیدحمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج اول، دارالفکر ـ دارالعلم، چ چهارم، قم، 1358، صص 334 ـ 348.
[2]. دهنوی، محمد، قیام خونین پانزده خرداد 42 به روایت اسناد، رسا، تهران، 1360، صص 33 ـ 34.
[3]. افراسیابی، بهرام، ایران و تاریخ، زرین، چ اول، تهران، 1364، صص 388 ـ 389.
[4]. همان، ص 389.
[5]. شاهدی، مظفر، زندگانی سیاسی خاندان علم، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ اول، تهران، 1377، ص 202.
[6]. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، صص 456 ـ 472.
[7]. سپهبد اسماعیل ریاحی.
[8]. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، نشر مرکز، چ هشتم، تهران، 1383، ص 387.
[9]. زونیس، ماروین، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، طرح نو، چ دوم، تهران، 1370، ص 246.
[10]. شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمه هوشنگ مهدوی، نشر البرز، چ دوم، تهران، 1369، ص 134.
[11]. میلانی، عباس، معمای هویدا، نشر اختران، چ پانزدهم، تهران، 1384، ص 193؛ همچنین ر. ک: یادداشتهای علم، ص 194.
[12]. قیام خونین 15 خرداد 42 به روایت اسناد، صص 33 ـ 34.
[13]. ایران و تاریخ، ص 408؛ همچنین ر.ک: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ص 487.
[14]. پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، مترجم، چ دوم، تهران، 1371، ص 177؛ همچنین برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک: پهلوی، محمدرضا، انقلاب سفید، کتابخانه سلطنتی پهلوی، چ دوم، تهران، ص46.
[15]. متن کامل مذاکرات هیئت دولت در 15 خرداد 1342، صص 6 ـ 7.
[16]. همان، صص 22 ـ 35.
[17]. همان، ص 55.
[18]. همان، ص 36.
[19]. همان، ص 6.
[20]. همان، ص 10 و ص14.
[21]. معمای هویدا، ص 248.
[22]. دشتی، علی، عوامل سقوط: یادداشتهایی منتشر نشده از علی دشتی، به کوشش مهدی ماحوزی، قلم آشنا، چ اول، تهران، 1381، ص 88 ؛ همچنین ر. ک: اعترافات ژنرال: خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی، نشر نی، چ نهم، تهران، 1366، صص 172 ـ 173.
[23]. همان، صص 179 ـ 192.
[24]. New York Herald Tribune
[25]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 3: زندان، ص 11.
[26]. همان، صص 11 ـ 12.
[27]. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ص553.
[28]. همان، صص 566 ـ 567.
[29]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 3: زندان، ص 492.
[30]. همان، ص 355.
[31]. معمای هویدا، صص 193 ـ 194.
[32]. Yatsevich
[33]. ابتهاج، ابوالحسن، خاطرات ابوالحسن ابتهاج، به کوشش علیرضا عروجی، ج دوم، علمی، چ دوم، تهران، 1375، صص 525 ـ 526.
[34]. نخستوزیران ایران، ص 952.
[35]. همان، ص 953.
[36]. همان؛ نیز. ر.ک: بازیگران سیاسی عصر رضا شاهی و محمدرضا شاهی، صص 272 ـ 273.
[37]. همان، ص 954.
[38]. همان.
[39]. همان، ص 955.
[40]. Capitulation
[41]. قلم و سیاست، ج 2، ص 640؛ همچنین برای آگاهی بیشتر ر. ک: معمای هویدا، ص 197.
[42]. معمای هویدا، ص 198.
[43]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج چهارم: دوران حصر، ص 281.
[44]. همان، صص 49 ـ50.
[45]. همان، ص 50.
[46]. یادداشتهای علم، صص 152 ـ 153.
[47]. همان، ج1، صص 50 ـ 51.
[48]. روزنامه اطلاعات، مورخه 17 /12 /1342.
[49]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 4: دوران حصر، ص 381.
تعداد بازدید: 1600