02 شهريور 1401
دیوید کالیر
بخش اول
ترجمه: مرتضی ویسی
*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: مقاله زیر در پی پاسخ به این پرسش است که دولت جان اف. کندی چه سیاستی نسبت به ایران در اوایل دهه 1340 در پیش گرفت و در ادامه، این سیاست چه تغییرها و پیامدهایی داشت؟ نویسنده با بهره از اسناد دولتی ایالات متحده، معتقد است کندی تحت تأثیر نظریهپردازان جدید به رهبری والت ویتمن روستو باور داشت که در کشورهایی مثل ایران باید برنامههای کوتاه و بلند مدت اصلاحی انجام شود تا از وقوع انقلابهای کمونیستی در آنها جلوگیری کرده و این جوامع طی فرایندی به نظام دموکراتیک دست پیدا کنند و طرفدار آمریکا باقی بمانند. نویسنده در ادامه اشاره میکند که با وخیمشدن اوضاع ایران، با فشار دولت کندی، شاه مجبور شد علی امینی را به نخستوزیری انتخاب کند. امینی پس از تشکیل کابینه، اقدامات اصلاحی خود را برای بهبود اوضاع کشور آغاز کرد، اما با گذشت زمان و وقوع حوادثی در ایران و ترس آمریکا از بهرهبرداری شوروی از این ناآرامیها، کندی سیاست خود را تغییر داد و کنترل اوضاع داخلی ایران را به شاه واگذار کرد. به عبارت دیگر، آمریکا در آن زمان، ثبات کوتاهمدت را به برنامه دموکراتیک بلند مدت ترجیح داد و به طور ضمنی از قدرتگیری شاه و دخالت او در امور کشور حمایت کرد. به عقیده کالیر شکست برنامهها و نبود طرح جایگزین برای رسیدن به اصلاحات سیاسی، انقلاب غیر قابل کنترل در ایران را اجتنابناپذیر کرد؛ امری که در سال 1357 به وقوع پیوست. لازم به تذکر است که دیوید کالیر[1] کتابی با نام «دموکراسی و ماهیت نفوذ آمریکا در ایران؛ 1941 ـ 1979»[2] در سال 2017 به چاپ رساند که نقد آن کتاب در سایت 22 بهمن ترجمه و منتشر شده است.[3]
چکیده
جان اف. کندی در سال 1961/ دی 1339 در شرایطی به قدرت رسید که ایران در آستانه انقلابی علیه سیاستهای غیرمردمی شاه قرار داشت. در دوران ریاست جمهوری او تلاشهایی برای ایجاد ثبات از طریق ترویج دموکراسی مبتنی بر طرح توسعه متناسب با دریافتهای نظری از مدرنسازی شکل گرفته بود. کندی به پشتوانه نظریهپردازان دانشگاهی که اعتقاد داشتند ترویج دموکراسی بهترین راه حل برای تضمین پیروزی در جنگ سرد است برنامه بلندپروازانهای برای تغییر ایران در پیش گرفت. به این سیاست بهعنوان اقدام ضروری نگریسته میشد تا یک انقلاب کنترل شده با هدایت واشنگتن جای یک انقلاب غیرقابل کنترل و ناگزیر و در نهایت از دست رفتن ایران را بگیرد. این تحلیل اولین بررسی جامع درباره این طرح و مبانی آن است که تاکنون نادیده گرفته شده است. سیاست کندی در قبال ایران نقش قدرتهای خارجی را نشان میدهد که میتوانند یک کشور را در گذار به دموکراسی دستکاری، حمایت و تشویق کنند. شکست آن برنامهها و غیبت یک طرح جایگزین برای رسیدن به اصلاحات سیاسی، یک انقلاب غیرقابل کنترل را اجتنابناپذیر مینمود؛ امری که سرانجام در سال 1978/ 1357 به وقع پیوست.
هنگامی که جان. اف. کندی به ریاست جمهوری رسید، ایران در آستانه انقلابی علیه سیاستهای سرکوب محمدرضاشاه پهلوی قرار داشت. یک قیام میتوانست پایانی بر ائتلاف ایران با غرب و احتمالاً قرارگرفتن آن پشت پرده آهنین [شوروی] باشد. برای جلوگیری از این احتمال، کندی شروع به یک آزمایش هجده ماهه برای اصلاح و دموکراتیکسازی ایران کرد. این امر به واسطه یک سیاست مداخلهگرایانه پر سر و صدا و نظارت کامل بر روند این سیاست انجام گرفت. مقرر شد یک دولت تحت حمایت آمریکا به قدرت برسد تا برنامه اصلاحات آمریکایی را اجرا کند. این کار موجب فشار بر شاه میشد تا اطمینان حاصل شود دست از دخالت روزمره در اداره حکومت بردارد. این برنامه یک طرح جاهطلبانه بود که توانایی یک قدرت خارجی برای تحمیل گذار از حکومت اقتدارگرا را میآزمود. علیرغم موفقیت ابتدایی، برنامه دموکراسی در نهایت شکست خورد و اتفاقاً به گسترش حاکمیت استبدادی شاه انجامید. شکست این برنامه آخرین گام برای جلوگیری از یک انقلاب غیرقابل کنترل بود. هرچند این امر 15 سال بعد اتفاق افتاد؛ انقلاب 1357 هم قابل پیشبینی و هم ناگزیر بود.
از دهه 1870/ 1250، در ایران کشمکش شدید بین اقتدارگرایی و دموکراسی شکل گرفت. در اوایل قرن بیستم دموکراسی با استفاده از ابزارهای خودش به پیروزی رسید و انقلاب مشروطه نهادهای دموکراتیک را بالاتر از سلطنت قرار داد، اما ایران به واسطه داشتن یک موقعیت ژئواستراتژیک و منابع سرشار نفتی، برای تعیین سرنوشتش به حال خود واگذاشته نمیشد. با شاهی که به عنوان بهترین محافظ منافع بیگانگان قلمداد میشد، قدرتهای خارجی بارها برای تثبیت تسلط او بر نهادهای دموکراتیک دخالت کرده بودند. روسیه و انگلیس در دهه 1920/ 1300 حاکمیت اقتدارگرا را به آن بازگرداندند و پس از یک دوره احیای دموکراسی طی دهه 1940/ 1320، انگلیس با همدستی آمریکا، دموکراسی دولت محمد مصدق را در سال 1953/ 1332 به سود شاه، سرنگون کردند. دخالت خارجی در ایران تبدیل به امری عادی شده بود.
البته مبارزه برای دمکراسی ادامه یافت و تا سال 1956/ 1335 ایران شاهد برخاستن «اپوزیسیون علیه قدرت دیکتاتوری شاه» بود.[4] با وجود دههها سرکوب و شکستهای مکرر، میل ایرانیان به دموکراسی را نمیشد خاموش کرد. دو سال بعد، شورای امنیت ملی آمریکا گزارش کرد که اگر شاه اصلاحات ریشهای نسبت به آرام کردن مخالفان فزاینده در پیش نگیرد، قطعاً سقوط خواهد کرد.[5] سیا گزارش کرد که شاه «ظرف یک سال یا همین حدود» سقوط خواهد کرد، و این فرصت را برای شوروی فراهم میکند تا اوضاع را به دست بگیرد.[6] در یک لحظه نادر و قابل تأمل، کریستیان هرتر[7] وزیر امور خارجه، طی یکی از جلسات شورای امنیت ملی این تردید را عنوان کرد که آیا برکناری مصدق و برپایی مجدد اقتدارگرایی واقعاً اقدام درستی بوده است.[8]
تا زمان آغاز به کار ریاست جمهوری کندی، ایران در آشفتگی بیشتری فرو رفته بود. سیا گزارش کرد که «ناکامی شاه در دنبال کردن اصلاحات دموکراتیک، اپوزیسیونی سازمان یافتهتر و پایدارتر ایجاد کرده که فراتر از زمان سرنگونی مصدق در 1953/1332 در ایران است.»[9] کندی برای یافتن راه حل برای مشکلات ایران، به دانشگاهیان روی آورد. در دهه 1950/1330، او به نظریه مدرنسازی علاقهمند شده بود؛ اندیشهای که در آن ترویج توسعه، جوامع «سنتی» را همسو با مدرنیته قرار میدهد. اگرچه در ابتدا وجوه توسعه اقتصادی و اجتماعی مورد توجه قرار گرفت اما خیلی زود حاشیه سیاسی پیدا کرد.[10] در پاسخ به برآمدن ناسیونالیسم، نظریه مدرنسازی معتقد است که ترویج اصلاحات دموکراتیک نسبت به امپریالیسم و شر کمونیسم برتری دارد. بنابر این نظریه، الگوی توسعه در همه کشورها دارای عناصر مشترکی هستند که در قالب مواردی چون پیشرفت فناوری، علم، ارتش، دستگاههای اداری و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه تجلی مییابد.[11] با فهم این عناصر مشترک، یک قدرت خارجی میتواند به عنوان تسریعکننده عمل کند: یعنی با در اختیار گذاشتن دانش و حمایت مالی توسعه را شتاب بخشید. غرب صدها سال طول کشید تا به این توسعه دست یابد، اما این هدف را میتوان با مدیریت دقیق و تزریق پولی قابل توجه در جای دیگر تکرار کرد. هدف نهایی شکل گرفتن دموکراسیهای خوداتکا است که با سیستم اقتصادی و سیاسی بینالمللی غرب گره خوردهاند.
کندی به طور ویژه به آثار والت روستو[12] از برجستهترین نظریهپردازان مدرنیزاسیون در مرکز مطالعات بینالمللی در ام.آی.تی جذب شد. نیلز گیلمن مینویسد باور نظریهپردازان مدرنسازی همچون روستو مبنی بر اینکه تاریخ مؤید نظر آنهاست و گذار به مدرنیته یک روند طبیعی است، باور درستی است. او مینویسد این اطمینان راسخ، به توضیح این نکته کمک میکند که چرا «سیاستگذارانی که به دنبال تبیین جایگاه آمریکا در دوران پس از جنگ بودند، نظریه مدرنسازی را برای این منظور بسیار کارآمد یافتند.».[13] نظریه مدرنسازی طرحی آشکار و سیستمی پیش روی سیاستگذاران قرار میداد - به خصوص اینکه روستو خیلی مشتاق بود نظریه خود را در معرض آزمون ببیند. پس از عدم موفقیت در متقاعد کردن رئیسجمهور دوایت آیزنهاور، او با سناتور جوان و بلند پرواز از ماساچوست روابط نزدیکی برقرار کرد.[14] نوشتهای از کندی در 1956/1335 نشان میدهد که او چطور از «توصیه والت» درباره اینکه چگونه این سیاست را باید برای جهان در حال توسعه تدوین کرد، «بهره برده» است.[15]
روستو به واسطه کار در مرکز مطالعات بینالمللی ام.ای.تی و همراه با ماکس میلیکان، نظریه معروف خود را در سال بعد منتشر کرد. هدف آنها این بود که از طریق «جهان آزاد» بنیان فکری برای سیاستی ارائه کنند که جوامعی دمکراتیک، پایدار، پر نیرو و مطمئن را ایجاد کند.[16] آنها برنامهای پیشنهاد دادند که به ملتها در توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همسو با هنجارهای دموکراتیک و سرمایهداری غربی یاری میرساندند. آنها معتقد بودند که جهانی متشکل از کشورهای آزاد دموکراتیک «تحقق غایت منافع ملی ما» و تنها راه شکست کمونیسم است که «صورت عجیب و پیچیده سازمان سوسیالیستی مدرن» است.[17]
روستو و میلیکان برای نشان دادن پیشرفت طبیعی توسعه به سوی دموکراسی، سه مرحله رشد را مشخص کردند که همه کشورها در مسیر توسعه میپیمایند: دورهای که پیش شرطهای لازم برای رشد اقتصادی ایجاد میشود؛ خیز برداشتن، مرحلهای که صنایع یک کشور خود را به گونهای سازمان میدهند که امکان انتقال پیچیده مورد نیاز برای دستیابی به رشد پایدار اقتصادی را فراهم کنند؛ و آخرین مرحله یک دوره رشد خود - پایدار که کشورها عضو مستقلی در اقتصاد بینالمللی میشوند. به واسطه تزریق کمک اقتصادی آمریکا و دیپلماسی متعهدانه آن، کشورهای در حال توسعه از طریق این فرایند به پیش رانده شده و در نظام سیاسی و اقتصادی غرب ادغام میشوند. نوشتههای روستو به زودی در واشنگتن مورد توجه قرار گرفت و روابط او با کندی نزدیکتر شد.[18] او بعدها نقل کرد که چگونه کندی «هنگامی که به دنبال نامزدی حزب دمکرات و ریاست جمهوری بود،» از او خواست تا «از وی حمایت مستمر کند.»[19] پس از حضور کندی در کاخ سفید، روستو به عنوان معاون دستیار ویژه در امور امنیت ملی منصوب شد و دهه 1960/1340 را «دهه توسعه» اعلام کرد. با پیروزی ظاهری اتحاد جماهیر شوری در جنگ سرد، کندی امیدوار بود با پیش کشیدن ترویج توسعه به نحوی اعاده حیثیت کند.
آنها نخست بر هند و آمریکای لاتین تمرکز کردند.[20] با افتادن کوبا به دامن شوروی، که به تازگی رخ داده بود کندی میخواست مانع شکستهایی مشابه شود و کشورهای بیطرف را تشویق کند تا به سوی غرب سوق پیدا کنند. به محض اینکه کندی به قدرت رسید از طرح اتحاد برای پیشرفت[21]، برنامهای 10 ساله برای دستیابی به آزادی سیاسی و پیشرفت اقتصادی در آمریکایی لاتین، رونمایی کرد. 20 میلیارد دلار به این طرح اختصاص داده شد، ضمن اینکه کمک توسعه بینالمللی در سراسر جهان از 2.5 به 4 میلیارد در سال افزایش یافت.[22] کندی همچنین آژانس توسعه بینالملل ایالات متحده[23] را تأسیس کرد و نقش آن را ارتقاء توسعه با پیام روستو عنوان کرد: «بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته در آستانه دستیابی به قدرت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کافی و رشد پایدار هستند تا بتوانند به طور دائمی روی پای خود بایستند».[24] کندی برای تبیین دیدگاه خود در کنگره اظهار کرد: «کار اساسی برنامه کمک خارجی ما... کمک به ایجاد یک هنگامه تاریخی است که در قرن بیستم ... رشد اقتصادی و دموکراسی سیاسی میتوانند دست در دست هم توسعه یابند».[25]
کندی تعداد بسیاری از دیگر نظریهپردازان مدرنسازی را برای مشورت و همکاری برای برنامههای توسعه خود به کار گرفت.[26] جورج بال نقل میکند که «استادان برای صحبت در طرفداری از رشد پایدار، توسعه اجتماعی و جستجو برای ملیت به واشنگتن هجوم میآوردند».[27] پیوستن این افراد نشاندهنده اعتمادی است که کندی به دانشگاهیان و نظریه مدرنسازی به طور خاص داشت. در واقع به قدری بر این «چارچوب شناختی» تأکید شده بود که نقش مدیریت جهانی آمریکا از این منظر دیده میشد.[28] کندی از طریق نظریه مدرنسازی، امید داشت اصلاحات دموکراتیک در کشورهای در حال توسعه گسترش یافته و به این شکل در جنگ سرد پیشی بگیرد.
اگرچه اتحاد برای پیشرفت معروفترین برنامه اصلاحی کندی است، اما سیاست او در قبال ایران بهویژه با توجه به اهمیت استراتژیک ایران، به همان اندازه بلندپروازانه بود. همانطور که رئیس ستاد مشترک آمریکا توضیح داد:
از نقطه نظر تأمین اهداف نظامی آمریکا در خاورمیانه، سد دفاعی طبیعی که کوههای زاگرس ایجاد کردهاند، باید تحت کنترل ائتلاف [غرب] برای همیشه باقی بماند، زیرا ایران به واسطه قرار گرفتن کوههای زاگرس در غرب آن، به لحاظ جغرافیایی، البته به استثنای ترکیه مهمترین کشور در خاورمیانه است.[29]
علاوه بر این، منابع گسترده نفتی ایران باعث اهمیت بلندمدت در سیاست آمریکا شده بود، به خصوص در سال 1953/1332 که تأمین جریان نفت ایران تبدیل به عاملی تعیینکننده برای آیزنهاور شده بود تا او با سرنگونی مصدق و روی کار آوردن مجدد شاه، با یک کودتا موافقت کند.[30] از زمان به سلطنت رسیدن شاه در سال 1941/ 1320، واشنگتن شاه را به عنوان بهترین گزینه برای تضمین جریان نفت به غرب و جلوگیری از تهاجمات کمونیست، میشناخت.
بنابراین، گزارشهای رسیده از سقوط قریبالوقوع شاه، این اطمینان را بهوجود آورد که ایران به یک اولویت فوری تبدیل شود.[31] ترس از برتری شوروی اهمیت حفظ متحدان غرب را دوچندان کرد. در ژانویه 1961/ دی 1339، نیکیتا خرشچف، رهبر شوروی با اشتیاق اعلام کرد وقایع یکی پس از دیگری، اعتقاد وی را تقویت کرد که پیروزی شوروی اجتنابناپذیر است «و دیگر اینکه هیچ نیرویی در جهان وجود ندارد که بتواند سد راه سوسیالیسم شود.»[32] بهویژه در اینجا ایران یک توجه خاص را برانگیخت چرا که خروشچف آن را «سریعترین نمونه حرکت ناگزیر تاریخ»- غلبه کمونیست، اعلام کرد.[33] رابرت مکنامارا[34]، وزیر دفاع کندی، بعدها اظهار داشت که چگونه دولت در حال استقرار آمریکا به سرعت احساس کرد از سوی اتحاد شوروی در «محاصره و معرض خطر» قرارد دارد.[35] وجود ایرانی که در آستانه هرج و مرج بود، کنش سریع برای اجتناب از یک شکست دردناک دیگر را حیاتی مینمود.
سناتور فرانک چرچ در بیانیهای که در برابر کمیته روابط خارجی سنا در سال 1961/1340 ارائه داد، اظهار کرد: «بهنظر من اگر ما بتوانیم شاه ایران را حفظ کنیم، معجزه کردهایم. اطلاعاتی که از تاریخ دارم به من میگوید که دوران او در این دنیا بهسر آمده است ... هنگامی که او با صدای مهیب سرنگون شود، پایان ما نیز فرا رسیده است.»[36]
کندی امیدوار بود طرح توسعه روستو این معجزه را انجام دهد و آغازگر یک انقلاب کنترل شده دموکراتیک باشد.[37] سایر مقامات نیز این احساس مشابه را داشتند. ریچارد بیسل، مدیر طرح و برنامهریزی سیا، که در زمان دانشجویی میلیکا و روستو، استاد آنها بوده است برای اجرای این کار فراخوانده شد. او این ضرورت را احساس کرد که باید عمیقاً به شاه «فشار» آورده شود و وی را به «تغییرات ریشهای»[38] متقاعد کرد. کنت هانسن، دستیار مدیر اداره بودجه، ماه بعد نوشت ایالات متحده مجبور است «ضرورت و انگیزش» لازم برای اجبار شاه به انجام اصلاحات اساسی را فراهم کند. [39] صدای رابرت کومر عضو دفتر ایران در شورای امنیت ملی آمریکا از همه بلندتر بود. طبق گفته معاونش او به سرعت برای تحمیل سیاستهای مداخلهجویانه «همه را تشویق کرد تا کاری انجام دهند»[40] کومر هرچند نسبت به شانسهای دولت برای جلوگیری از این بحران بدبین بود اما امید داشت با پیش کشیدن یک انقلاب کنترل شده « ما هنوز شاید بتوانیم از این ماجرا قِسِر در برویم.» طرفداران نظریه مدرنسازی با نام مردان مرزهای نو[41] شناخته شدند، کومر و هانسن به عنوان «کانونهای تحریک» عمل میکردند- فکرها را مطرح میکردند و برنامههای خود را به سمت همکارانشان سوق میدادند.[42]
اما وزارت امور خارجه در مورد فواید مداخله اندکی تردید داشت. دیدگاه وی را جان بولینگ، رئیس امور یونان، ترکیه و ایران اینچنین خلاصه کرده است، وی در فوریه 1961/ بهمن 1339 هشدار داد: «شاه هر نوع اولتیماتوم یا حتی اشاراتی سنگین را به عنوان یک مداخله غیر قابل تحمل در امور خود تلقی میکند و احتمالاً منجر به اقداماتی از سوی او برای نزدیک شدن به شوروی و بیطرفی خواهد شد.»[43] اما مردان مرزهای نو برنده شدند و بر برنامه سیاسی اولیه مسلط شدند. هنگامی که فرستاده شاه در واشنگتن گزارش داد که کمکهای آمریکا به واسطه سیاستهای جدید به تأخیر میافتد، وی متوجه تغییر اوضاع شد. وی متوجه شد که از این به بعد تأکید کمتری بر قدرت نظامی و تأکید بیشتری بر پیشرفت اجتماعی و اقتصادی خواهد بود که این یک پیام کاملاً آشکار روستویی بود. با تأکید بر نظریه توسعه مرحلهای، نماینده شاه اطمینان یافت که ایالات متحده «در مراحل دشوار این پیشرفت به ضرورت به ایران کمک خواهد کرد.»[44]
بدتر از این برای شاه، تداوم اعترضها بهمعنای به خطر افتادن ثبات بود و این ماجرا در ماه می/ اردیبهشت جعفر شریف امامی را مجبور به استعفا کرد. به وضوح زمان برای جلوگیری از فاجعه در حال اتمام بود.[45] در اقدامی سریع دولت کندی از انتصاب متحد و اصلاحطلب آمریکایی، دکتر علی امینی به عنوان نخستوزیر اطمینان حاصل کرد. در بیشتر تحقیقات این دوره فرض بر این است که شاه امینی را انتخاب کرد تا از خشم روزافزون مخالفان کاسته شود و آمریکا را آرام کند.[46] حتی گفته میشود که در زمان انتصاب وی [در واشنگتن] کسی نمیدانست که آیا امینی متحد خوبی خواهد بود یا نه.[47] در واقع، امینی به عنوان ابزار منتخب دولت آمریکا برای هدایت برنامه اصلاحات آنها در ایران، به یک شاه ضعیف تحمیل شده بود.
امینی در کابینه سه نخستوزیر از جمله اصلاحگر پوپولیست، مصدق خدمت کرده بود. امینی با رویکردی خودستایشگر، در اوایل سال 1953/1332 به سفارت آمریکا نزدیک شد تا خود را به عنوان جانشین ایدهآل مصدق نشان دهد و وعده داد مناقشه نفتی که در جریان بود پایان دهد. پیشنهاد وی را آمریکاییها با این ادعا که وی «هنوز قابل اطمینان بودن خود را اثبات نکرده است» رد کردند.[48] از آن به بعد، او تلاش کرد تا این اعتماد را به دست آورد. در مذاکرات نفتی که سرانجام در سال 1954/1333 به مناقشات پایان داد، امینی به عنوان نماینده ارشد ایران، قراردادی با شرایط بهتر برای غرب منعقد کرد. یک سال بعد او به عنوان سفیر در ایالات متحده منصوب شد و روابط نزیکی با بسیاری از مقامات ارشد آمریکایی از جمله معاون رئیسجمهور ریچارد م. نیکسون و خانواده کندی برقرار کرد. هنگام بازگشت به ایران در سال 1958/1337، سفارت آمریکا گزارش داد که او مشتاق به همکاری با ایالات متحده و کسی است که «در آینده از او بسیار خواهیم شنید».[49] یک سال بعد او قصد خود را برای دستیابی به سمت نخستوزیری اعلام کرد و مجدداً خواستار حمایت آمریکا شد، وی همچنین به رسانههای آمریکا اطلاع داد که «مشخصاً گامهای اساسی را برای آغاز اصلاحات در کشور بر خواهد داشت.» سفارت نامزدی وی را تأیید کرد، و او را به عنوان «یک رهبر قوی، نیرومند و مستقل» ستود.[50] امینی سرانجام قابلیت خود را به آمریکاییها ثابت کرده بود و به عنوان یک مصلح متعهد و طرفدار آمریکا، نامزد ایدهآل برای تحقق سیاست آنها بود.
اینکه گفته میشود انتصاب امینی به چیزی غیر از خواست آمریکا مربوط است، قانعکننده نیست. علیرغم وجود اعتراضات عمومی در خیابانهای شهرهای ایران، هیچ مدرکی وجود ندارد شاه تهدید بزرگی از سوی مخالفان داخلی احساس میکرد. در واقع، او حتی متقاعد شده بود که اعتراضات را ایالات متحده برای سرنگونی شریف امامی سازمان داده است.[51]
سراسر این دوران، تهدیدات خارجی ذهن شاه را به خود درگیر کرده بود، از این رو میخواست ایالات متحده کمکهای نظامی را افزایش دهد.[52] بنابراین او اجبار چندانی برای انتصاب نخستوزیری که مخالفان داخلی را آرام کند، احساس نمیکرد. علاوه براین شاه از امینی ذاتاً متنفر بود، مردی که بسیار او را مستقل و بلندپرواز میدانست. چند سال پیش از این، امینی درگیر کودتای برکناری شاه بود و بارها ضد حکومت استبدادی او صحبت کرده بود.[53] علاوه بر این، ارتباط وی با نخستوزیران پیشین احمد قوام و مصدق، که هر دو به دنبال کاهش قدرت شاه بودند، او را با خاطرات دردناک گذشته شاه پیوند دادند. در یک نطق آتشین علنی، شاه یک بار بانگ برآورد: «کاری میکنم امینی آرزوی نخستوزیر شدن را بهگور ببرد.»[54]
در عوض، مردان مرزهای نو درباره وضعیت داخلی ایران و توانایی شاه در جلوگیری از انقلاب اظهار نگرانی کردند. این آنها بودند که طی موج جدیدی از اعتراضات، دریچهای از فرصت را برای گسترش نفوذ در ایران دیدند. از آنجا که اعتصاب معلمان منجر به اعتراضات گستردهای شد، کندی جلسه شورای امنیت ملی را برای رسیدگی به موضوع تشکیل داد.[55] روز بعد، امینی به نخستوزیری منصوب شد. طبق گفته ویلیام جی میلر، یکی از کارکنان وزارت امورخارجه در ایران: «آمریکا مشخصاً ... فشار آورد تا» امینی منصوب شود.[56] در ملاقاتی با شاه، سفیر آمریکا ادوارد ت. ویلز، با اشاره «به نام» اظهار داشت که امینی باید به نخستوزیری منصوب شود، در حالی که مقام ارشد سیا تأیید کرد که موضع آمریکا «روشن بود.»[57]
دولت همچنین اعلام کرد که کمکهای آینده آمریکا به ایران به این انتصاب بستگی دارد.[58] شاه گزینه دیگری به جز پذیرش این امر نداشت اما بعداً نوشت: «آمریکا آدم خودش را برای نخستوزیری میخواست... این شخص هم علی امینی بود و بهتدریج فشار آنقدر زیاد شد که دیگر از توان من خارج بود. خصوصاً پس از آنکه جان اف. کندی رئیسجمهور شد.[59]
وجود امینی برای تحقق برنامههای اصلاحی آمریکا ضروری بود. کندی با توجه به سابقه مخالفت امینی با شاه، امیدوار بود که او بتواند «ترکیب سیاسی گسترده» متشکل از گروههای اپوزیسیون مختلف فراهم کند و به این شکل ناآرامیهای داخلی را ساکت کند.[60] این امر زمانی ممکن بود که اصمینان حاصل شود شاه در کار دولت دخالت نمیکند. او ثابت کرده بود که مهارت خاصی در به کارگیری اقداماتی علیه نخستوزیرهای تحمیلی آمریکا همچون علی رزمآرا و قوام دارد، بنابراین دولت کندی مصمم شد فعالیتهای او را دقیق زیر نظر داشته باشد. با کنار گذاشته شدن شاه از کارهای روزمره دولت و فضای وسیعی که امینی یافته بود، فضای با ثبات لازم برای اصلاحات فراهم شد.
اگرچه دموکراسی هدف نهایی این تجربه بود، اما دموکراسی پس از اجرای اصلاحات ضروری برای اطمینان از انتقال [قدرت] پایدار، به تدریج محقق میشود. ایران بسیار مهمتر از آن بود که اجازه داده شود دوره بیثباتی مصدق بازگردد. هدف اصلاحاتی که از بالا کنترل شود، جلوگیری از انقلاب سراسری از پایین است. مشخصه بارز این رویکرد درخواست تعویق انتخابات مجلس جدید بود تا از این طریق مشخصاً امینی آزادی گستردهتری برای اجرای برنامههایش پیدا کند.[61] برای مدیریت این وضعیت، کندی کارگروه ویژهای برای تبدیل نظریه روستو به یک طرح عملی در ایران تشکیل داد. گزارش این گروه که در 15 مه 1961/25 اردیبهشت 1340 منتشر شد، مبنای سیاست آمریکا در ایران قرار گرفت. این امر ایالات متحده را به طرح توسعه مرحلهای روستو متعهد کرد و در آن شاه به عنوان شخص اول حفظ میشد در حالی که حمایت کامل از برنامه اصلاحی دولت امینی در کنار بسته کمک مالی 35 میلیون دلاری صورت میگرفت.[62] مک جورج باندی، مشاور امنیت ملی، رویکرد مردان مرزهای نو را اینطور جمعبندی کرد: «بهتر است هر کاری میتوانیم انجام دهیم تا [به شکلی هرچند] «آزمایشی» به امینی یک فرصت جنگ بدهیم، حتی به قیمت تحریک شاه... وقت آن رسیده که این سیاست [دخالتهای محافظهکارانه] کنار گذاشته شود، به این دلیل که اگر امینی شکست بخورد، احتمالاً شاه نیز به زیر کشیده خواهد شد.[63] یک ماه پس از آنکه کارگروه گزارش خود را به عنوان سیاست پیشنهادی ارائه کرد، سفارت گزارش کرد که صراحت ترجیح دولت آمریکا برای حاکمیت امینی بدون هیچ مانعی از سوی دربار اعلام شد و انتظار میرود شاه از هر دخالت شخصی در سیاست پرهیز کند.[64]
به این ترتیب با محدود شدن شاه، این برنامه خواستار به کارگیری همه اصلاحطلبان در حکومت، ترجیحاً اعضای تربیتشده آمریکایی و افراد اپوزیسیون بود.[65] با تشکیل کمیتههای مشترکی از مقامات آمریکایی و ایرانی که اجازه میداد مردان مرزهای نو نفوذ خود را مستقیم به سیاستهای دولت ایران اعمال کنند، تماس نزدیک حفظ شد.[66] بنابراین ملاقاتهای منظم بین امینی و جولیوس هولمز، همچنین بین شاه و هولمز، به آنها این امکان را داد تا هدایت و تأثیرگذاری در سطح بالا، از جمله مدیریت کمک مالی میلیونها دلار آمریکایی را انجام دهند. یکی از نتایج این امر تغییر روش شاه از سرکوب سیاسی به اصلاحات سیاسی در ایران بود که نشان داد ایران «برای تعویض دنده بدون شک از حمایت آمریکا برخودار بود.»[67] این موضوع دست کم گرفته شده است. در یک قیاس مناسبتر میتوان اینطور گفت که علاوه بر اینکه یک دست آمریکایی دنده را عوض میکرد، دستهای آمریکایی دیگری نیز بودند که فرمان اتومبیل با موتور آمریکایی را در دست داشتند و پول بنزین ماشین را آمریکاییها داده بودند. درحالی که این اصلاحات را دولت ایران تصویب کرده بود، اما دولتی دستنشانده آمریکا، بر اساس اولویتهای اصلاحات آمریکا، با هدایت مقامات آمریکایی و با کمکهای مالی و اقتصادی آمریکا انجام میداد.
کارگروه ویژه گزارش داد که این اصلاحات «دولت ایران را تشویق میکند تا در مسیرهای وعده داده شده [به سمت] رشد یک دولت مسئول حرکت کند.»[68] این اصلاحات شامل اصلاحات ارضی و مالیاتی، مبارزه با فساد، تداوم گنجاندن نیروهای اپوزیسیون در کابینه و تلاش برای بهبود اقتصاد ایران میشدند.[69] آمریکاییها و ایرانیها برای مدرنسازی در این مسیر به سرعت شروع به کار کردند. امینی کمی پس از تصدی مقام، آنچه را که او «دزدان و اختلاسگران» در دل دولت خطاب میکرد، هدف قرار داد و بیش از 1000 تن از مقامات را دستگیر یا اخراج کرد. 33 تیمسار و 270 سرهنگ به طرزی مشابه از ارتش اخراج شدند.[70] تعدادی از تیمسارها و مقامات دیگر، از جمله وزیر پیشین کشور، رئیس شهربانی و اعضای عالیرتبه دادگستری، به دلیل دخالت در انتخابات پیشین و سوءاستفاده از اموال عمومی بازداشت شدند.[71] مبارزه ضد رشوهخواری چنان موفقیتآمیز بود که یکی از وکلای تهران گزارش داد که «اکنون یک جیب خالی به اندازه یک جیب پُر قدرت دارد.»[72] امینی حتی به دنبال نخبهگان برجسته و پرقدرت ایران رفت که تا آن زمان بزرگترین حامیان شاه از آنان محافظت میکردند. ازجمله آنها میتوان به ملکه خاویار ایران، از نزدیکان شاهدخت اشرف خواهر دوقلوی با نفوذ شاه اشاره کرد.[73] برای نشان دادن اینکه پارتیبازی دیگر پذیرفته نخواهد بود، ابوالحسن ابتهاج یکی از دوستان نزدیک امینی به اتهام فساد دستگیر شد.[74] تا می سال 1962/ اردیبهشت 1341 امینی ادعا کرد که فساد در سطح بالا را «تا حدود 60 درصد از بین» برده است.[75]
پینوشتها:
[1]. دیوید کلیر، استاد مدعو در مرکز دانشگاه بوستون در رشته روابط بینالملل است. وی دکترایش را در رشته علوم سیاسی در دانشگاه بوستون در سال 2013 / 1392 گرفته است. رساله دکتر کالیر به نقش ایالات متحده در ترویج و جلوگیری از دموکراسی در ایران در دوران حاکمیت شاه طی سالهای 1941-1979 / 1320 ـ 1357 پرداخته است.
[2]. David Collier, To Prevent a Revolution: John F. Kennedy and the Promotion of Democracy in Iran, Diplomacy & Statecrraft, 24 : 3, 456 – 475.
[3]. برای مطالعه ترجمه نقد کتاب دیوید کالیر به نشانی زیر مراجعه کنید:
http://22bahman.ir/show.php?page=post&id=22330
[4]. OCB Working Group on Current Political Conditions in Iran, 22 August 1956, WHO (Dwight D. Eisenhower Library, Abilene, KS) NSC Staff Papers, 1948–61, OCB Central File Series, Box 44.
[5]. ببینید:
“Discussion from the 279th Meeting of the NSC,” 18 September 1958, Papers as President 1953, 1961, Eisenhower Papers NSC Series Box 10; NSC 5703/1, OCB Report, 8 October 1958, Ibid., WHO, OSANSA Records, 1952–61, NSC Series, Policy Papers Subseries Box 20.
[6]. Mark J. Gasiorowski, US Foreign Policy and the Shah: Building a Client State in Iran (Ithaca, NY, 1991), p. 96.
[7]. Chiristan Herter
[8]. Memorandum, “Discussion at the 449th Meeting of the NSC,” 30 June 1960. Foreign Relations of the United States (hereafter FRUS) (Washington, DC, on-going), 1958–1960, Volume 12, p. 678.
[9]. CIA Position Paper, in Belk memorandum to Bundy (National Security Advisor), 24 February 1961, NSF (John F. Kennedy Library, Boston, MA) Box 115a.
[10]. David Ekbladh, The Great American Mission: Modernization and the Construction of an American World Order (Princeton, NJ, 2010); Tony Smith, America’s Mission: the United States and the Worldwide Struggle for Democracy in the Twentieth Century (Princeton, NJ, 1994); Nick Cullather, The Hungry World: America’s Cold War Battle against Poverty in Asia (Cambridge, 2010); Michael E. Latham Right Kind of Revolution: Modernization and US Foreign Policy from the Cold War to the Present (Ithaca, NY, 2010).
[11]. Nils Gilman, The Great American Mission: Modernization Theory in Cold War America (Baltimore, MD, 2003) p. 3.
[12]. Walt Rostow
[13]. Ibid., p. 5.
[14]. ببینید:
David Milne, America’s Rasputin: Walt Rostow and the Vietnam War (New York, 2008), pp. 53–54.
[15]. Kennedy to Eugene Rostow, 16 October 1956, Pre-Presidential Papers, Kennedy Papers Box 550.
[16]. Walt W. Rostow and Max F. Millikan, A Proposal: Key to an Effective Foreign Policy (New York, 1957), p. 1
[17]. Ibid., pp. 26, 137.
[18]. Gilman, Mandarins of the Future, 191; Milne, America’s Rasputin, p. 66.
[19]. Walt W. Rostow, Diffusion of Power; An Essay in Recent History (New York, 1972), p. 125; Milne, America’s Rasputin.
[20]. برای آگاهی بیشتر از کندی و هند ببینید:
Robert J. McMahon The Cold War on the Periphery: The United States, India and Pakistan (New York, 1996), pp. 272–304.
[21].- Alliance for Progress
[22]. Milne, America’s Rasputin 78–79; Robert Packenham, Liberal America and the Third World: Political Development Ideas in Foreign Aid and Social Science (Princeton, NJ, 1973), p. 59.
[23].- United States Agancy for International Development
[24]. Milne, America’s Rasputin p. 79
[25]. John F. Kennedy, Special Message to the Congress on Foreign Aid (22 March 1961).
[26]. Michael E. Latham, Modernization as Ideology: American Social Science and “Nation Building” in the Kennedy Era (Chapel Hill, NC, 2000), pp. 7–8.
[27]. George W. Ball, The Past Has Another Pattern (New York, 1982), p. 183.
[28]. Latham, Modernization as Ideology, p. 13.
[29]. Joint Chiefs of Staff Joint Intelligence Committee Memorandum for the Joint Strategic Plans Committee and the Joint Logistic Plans Committee, 13 April 1955, in Yonah Alexander and Allan S. Nanes, eds., The United States and Iran: A Documentary History (Frederick, MD, 1980), pp. 273–274.
[30].- Ervand Abrahamian, The Coup: 1953 and the Roots of Modern US–Iranian relations (New York, 2013).
[31]. National Intelligence Estimate (NIE 34-61), 28 February 1961, FRUS, 1961–1963, Volume 17, p. 37; N.S. Barnes, Policy Planning Council Report, 11 February 1960, RG 59 [National Archives, College Park, MD] Box 141.
[32]. Arthur M. Schlesinger, A Thousand Days: John F. Kennedy in the White House (Boston, MA, 2003), p. 303.
[33] .Lippmann Believes Khrushchev Feels Red Triumph is Inevitable,” Washington Post (18 April 1961).
[34]. Robert McNamara
[35] .Robert S. McNamara, In Retrospect: The Tragedy and Lessons of Vietnam (New York, 1995), p. 30; Milne, America’s Rasputin, p. 75.
[36] .James Bill, The Eagle and the Lion: The Tragedy of American–Iranian Relations (New Haven, CT, 1988), p. 136.
[37]. Komer memorandum to Bundy, 11 August 1961, Kennedy Papers, NSF Box 116.
[38]. Richard M. Bissell Jr., “Position Paper on Iran,” in Belk memorandum to Bundy, 24 February 1961, Ibid. NSF Box 115a
[39]. Kenneth R. Hansen “Some Notes on the Situation in Iran,” 20 March 1961, attached to JB memorandum to Bundy, 1 April. 1961, Ibid. NSF Box 115a; William O. Baxter memorandum to John O. Bell (deputy coordinator for Mutual Security), 27 March 1961, RG 59 Box 2089, 788.00/4-1361.
[40]. Harold Saunders interview recorded by William Burr, 12, 27 February, 8 April, 1 May 1987, Oral History of the Iran Collection of the Foundation of Iranian Studies Collection of the Foundation of Iranian Studies: http://www.fis-iran.org/en/oralhistory/Saunders-Harold>.
[41].- New Frontiersmen
[42]. Ibid.
[43]. John W. Bowling, “The Current Political Situation in Iran,” attached Morgan memorandum to Bundy, 27 March 1961, Kennedy Papers NSF, Box 115.
[44]. General Timur Bakhtiar and Rusk, memorandum of conversation, 21 February 1961, FRUS 1961–1963, p. 33.
[45]. Incoming Message to White House, “Teheran Situation Critical,” 5 May, 1961. Kennedy Papers NSF, Box 115.
[46]. Bill, Eagle and the Lion, 142; Richard W. Cottam, Nationalism in Iran (Pittsburgh, PA, 1964), p. 302; Goode, “Reforming Iran,” 19; April R. Summitt, “For a White Revolution: John F. Kennedy and the Shah of Iran,” Middle East Journal, 58(2004), p. 565; Victor Nemchenok, “In Search of Stability Amid Chaos: US policy toward Iran, 1961–63,” Cold War History, 10(2010), p. 350; Latham Right Kind of Revolution, p. 147; Kristen Blake The US–Soviet Confrontation in Iran, 1945–1962: A Case Study in the Annals of the Cold War (Lanham, MD, 2009), p. 149.
[47]. Summitt, “White Revolution”.
[48]. Ambassador telegram to Secretary of State, 5 May 1953, RG 59 Box 4110, 788.00/5-553.
[49]. Bowling despatch to State Department, 28 February 1959, RG 59 Box 3812, 788.00/2-2859.
[50]. Ibid.
[51]. Abbas Milani The Shah (New York, 2011), p. 251.
میلانی توضیح میدهد شریف امامی ادعا کرد که مقدار زیادی پول بطور ناگهانی به حساب بانکی که برای حمایت از اعتصابکنندگان اختصاص داده شده بود واریز شد و همچنین یک «مأمور خارجی» سوار بر موتور سیکلت مشاهده شد که اقدامات و حرکت تظاهرکنندگان را هدایت میکرد. این به احتمال زیاد نادرست است، چرا که مخالفت با شاه واقعی و گسترده بود.
[52]. برای آگاهی از اینکه شاه از تهدیدهای خارجی بیشتر از تهدیدهای داخلی میترسید، ببینید:
SC 5703/1 Operations Coordinating Board Report, 8 Oct. 1958, Eisenhower Papers WHO, OSANA Records, 1952–61, National Security Council Policy Papers, Subseries Box 20; Dr. Khodad Farmanfarmaian interview, recorded by Habib Ladjevardi, 10 November 1982, Iranian Oral History Collection, Harvard University: http://www.fas.harvard.edu/~iohp/farmanfarmaian.html.
[53]. ایرج امینی، بر بال بحران: زندگی سیاسی علی امینی (تهران،1388)، ص 149.
Abbas Milani, Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, 1941–1979 (Syracuse, NY, 2008), pp. 64–65.
[54]. Milani, Eminent Persians p. 68 {67}.
[55]. امینی، بر بال بحران، ص260.
[56]. Interview of William G. Miller recorded by Shahla Haeri, 7–25 March 1985, Iranian Oral History Collection, Harvard University: http://www.fas.harvard.edu/~iohp/miller.html.
همچنین ببینید:
Ervand Abrahamian, Iran Between Two Revolutions (Princeton, NJ, 1982), p. 423; Kenneth M. Pollack, The Persian Puzzle: the Conflict Between Iran and America (New York, 2004), p. 82; Amin Saikal, The Rise and Fall of the Shah (Princeton, NJ, 1980), p. 76.
[57]. The reminiscences of Colonel Gratian Yatsevitch in an interview with William Burr, 5 November, 1988, 12 January 1989, pp. 1–64, Oral History of Iran Collection of the Foundation of Iranian Studies;
امینی، بر بال بحران، ص 283؛
Eric J. Hooglund, Land and Revolution in Iran, 1960–1980 (Austin, TX, 1982), pp. 47–48.
[58]. ببینید: امینی، بر بال بحران، صص 101، 317.
Reminiscences of Colonel Gratian Yatsevitch; Abbas Amirie and Hamilton A. Twitchell, Iran in the 1980s (Tehran, 1978), p. 382.
[59]. Mohammad Reza Pahlavi, Answer to History (New York, 1980), pp. 22–23, 146; “Back of the Boom in Iran: the Shah’s own Story,” US World & News Report (27 January 1969).
شاه باور داشت که آمریکاییها امینی را به او تحمیل کردهاند موضوعی که اسدالله علم نیز ذکر کرده است.
The Diaries of Assadollah Alam, quoted in Fakhreddin Azimi, The Quest for Democracy in Iran: A Century of Struggle Against Authoritarian Rule (Cambridge, MA, 2008), p. 167; and Stuart Rockwell interview recorded by Habib Ladjevardi, 20 May 1987, Iranian Oral History Collection, Harvard University: http://www.fas.harvard.edu/~iohp/rockwell.html
همچنین باید توجه کرد که امینی با این اتهام که آمریکاییها او را سر کار آوردند مخالف و معتقد است این گفته شاه مایه شرمساری ایران است. ببینید:
Ali Amini, interview recorded by Habib Ladjevardi, 6 December 1981, Iran Oral History Collection, Harvard University.
[60]. “Record of Action No. 2427—Taken at the 484th Meeting of the National Security Council,” 19 May 1961, FRUS, 1961–1963, Volume 17, p. 120.
[61]. Keesing’s Contemporary Archive: A Record of World Events 1961 (1961), 18117; H.E. Chehabi Iranian Politics and Religious Modernism: the Liberation Movement of Iran Under the Shah and Khomeini (Ithaca, NY, 1990), pp. 151–53.
[62]. “A Review of Problems in Iran and Recommendations for the National Security Council, A Report of the Task Force on Iran,” 15 May 1961, Komer memorandum “Status Report on Iran Task Force” to Bundy, 28 October 1961, both Kennedy Papers NSF Box 115a; Armin Meyer in Amirie and Twitchell, Iran in the 1980s, p. 382.
[63]. Bundy, “Preliminary Comments on Iran Task Force Report,” 15 May 1961, Kennedy Papers NSF Box 115a.
[64]. US Embassy telegram to Secretary of State, 15 June 1961, Ibid.; Wailes telegram to Rusk (secretary of State), 24 May 1961, RG 59 Box 2089, 788.00/5-2961.
[65]. ببینید:
Rostow memorandum to McGhee, 28 March 1961, RG 59 Box 2089; Notes on Discussion of Iran Between Professor Cuyler Young and Messrs. Rostow and Johnson, 3 April 1961, Kennedy Papers NSF Box 115a; McGhee memorandum to Rostow, 3 April 1961, RG 59 Box 2089, 788.00/4-561.
[66]. Rockwell, Iranian Oral History Project.
[67]. Bill, Eagle and the Lion, p. 143.
[68]. “A Report of the Task Force on Iran,” 15 May 1961, Kennedy Papers NSF Box 115a.
[69]. “Follow-up Measures to Support the Amini Regime—Task Force on Iran,” 11 August 1961, Kennedy Papers NSF Box 116.
[70]. “Time, Gentlemen, Please,” Time (9 June 1961), 25; “Iran’s Shrewd Premier,” New York Times (30 May 1962), p. 2
[71]. Keesing’s 1961, 18117.
[72]. “Time, Gentlemen, Please,” Time (9 June 1961), p. 25.
[73]. ببینید:
“Reform with Tears,” Time (16 June 1961), p. 25; “Caviar Fraud Alleged,” New York Times (4 June 1961), p. 21.
[74]. Milani, Shah, p. 260.
[75]. “Iranian Says He Cut Corruption by 60%,” New York Times (6 May 1962), p. 32
تعداد بازدید: 1832