16 شهريور 1401
دیوید کالیر
بخش دوم
ترجمه: مرتضی ویسی
*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: مقاله زیر در پی پاسخ به این پرسش است که دولت جان اف. کندی چه سیاستی نسبت به ایران در اوایل دهه 1340 در پیش گرفت و در ادامه، این سیاست چه تغییرها و پیامدهایی داشت؟ نویسنده با بهره از اسناد دولتی ایالات متحده، معتقد است کندی تحت تأثیر نظریهپردازان جدید به رهبری والت ویتمن روستو باور داشت که در کشورهایی مثل ایران باید برنامههای کوتاه و بلند مدت اصلاحی انجام شود تا از وقوع انقلابهای کمونیستی در آنها جلوگیری کرده و این جوامع طی فرایندی به نظام دموکراتیک دست پیدا کنند و طرفدار آمریکا باقی بمانند. نویسنده در ادامه اشاره میکند که با وخیمشدن اوضاع ایران، با فشار دولت کندی، شاه مجبور شد علی امینی را به نخستوزیری انتخاب کند. امینی پس از تشکیل کابینه، اقدامات اصلاحی خود را برای بهبود اوضاع کشور آغاز کرد، اما با گذشت زمان و وقوع حوادثی در ایران و ترس آمریکا از بهرهبرداری شوروی از این ناآرامیها، کندی سیاست خود را تغییر داد و کنترل اوضاع داخلی ایران را به شاه واگذار کرد. به عبارت دیگر، آمریکا در آن زمان، ثبات کوتاهمدت را به برنامه دموکراتیک بلند مدت ترجیح داد و به طور ضمنی از قدرتگیری شاه و دخالت او در امور کشور حمایت کرد. به عقیده کالیر شکست برنامهها و نبود طرح جایگزین برای رسیدن به اصلاحات سیاسی، انقلاب غیر قابل کنترل در ایران را اجتنابناپذیر کرد؛ امری که در سال 1357 به وقوع پیوست. لازم به تذکر است که دیوید کالیر[1] کتابی با نام «دموکراسی و ماهیت نفوذ آمریکا در ایران؛ 1941 ـ 1979»[2] در سال 2017 به چاپ رساند که نقد آن کتاب در سایت 22 بهمن ترجمه و منتشر شده است.[3]
دیگر اصلاحات این زمان شامل طرح آمریکاییها برای ریشهکن کردن بیسوادی در ایران به ویژه میان دهقانان و همچنین تعدیل سیاستهای سرکوبگرانه شاه بود.[4]دزموند هارنی، یکی از دیپلماتهای سفارت انگلیس، به یاد میآورد که چگونه «همه چیز با امینی تغییر کرد و همه چیز رو به گشایش رفت» و آزادیهای مدنی همچون آزادی مطبوعات و حق اجتماعات آزاد دوباره برقرار شد.[5] امینی برای مقابله با تورم، قیمتها را کاهش و نسبت به فرار مالیاتی و هزینههای دولت سختگیری به خرج داد.[6] اوایل سال 1961/1340، سیاستهای وی موفق به کنترل تورم شد و توانست به سه سال وضعیت پرآشوب پایان دهد. علاوه بر این، سیاست اقتصادی وی شکوفایی سرشاری به همراه آورد که باعث کاهش 30 میلیون دلاری بدهی ایران به صندوق بینالمللی پول و باز پرداخت 69 میلیون دلار وامهای خارجی شد.[7]
مهمترین محور برنامه آمریکا اصلاحات ارضی باقی ماند. روستو باور داشت که سوق دادن جوامع عمدتاً کشاورزی به سوی مرحله نخستین توسعه و همچنین به سمت دموکراسی نهایتاً امری ضروری است.[8] دهقانان تجسم شخصیتی پیشامدرن بودند که پیش از اصلاحات گستردهتر نیاز به آموزشهای مدنی داشتند.[9] همچنین روستو امیدوار بود اصلاح طبقه کشاورز منجر شود که «تلویزیونها را در کلبههای کاهگلی جهان» قرار دهد که از طریق آن مفاهیم غربی مصرف انبوه منجر به شکست کمونیسم شود.[10] به همان میزان که اصلاحات ارضی در سیاستهای کندی برای آمریکای لاتین امری کلیدی بود، برای ایران نیز به همینگونه بود.[11] گزارش بنیاد فورد نشان داد که دهقانان ایرانی سه چهارم جمعیت کشور را تشکیل میدهند، مالکیتی بر زمین ندارند و دارای ثروت کمی هستند. این گزارش نتیجه گرفت که نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی فاحش ایران و بیثباتی سیاسی آن به معنی این است که اگر شوروی مدیریت این نقاط ضعف را به دست گیرد، ایالات متحده ممکن است ایران و کل خاورمیانه را از دست بدهد».[12]
بنابراین دولت کندی برای پیشرفت این برنامهها امینی را تحت فشار قرار داد و برای اطمینان از پیشرفت برنامهها با او همکاری نزدیکی اتخاذ کرد.[13] نخستوزیر به همراه وزیر پر انرژی کشاورزی خود، حسن ارسنجانی، به سرعت در جهت سیاستهای آمریکا گام برداشتند. زمینهای تحت مالکیت دولت میان دهقانان بدون زمین توزیع شد. قانونی که مدتها نادیده گرفته میشد و خانوارها را به 1000 جریب زمین آبی و 2000 جریب دیم محدود میکرد، با زمینی بیشتر از این مقدار که در میان دهقانان توزیع میشد، مجددا تصویب شد.[14] بهعلاوه اعلام شد که حداکثر دو سوم کل زمینهای زراعی از بخش خصوصی به تعاونیهای روستایی منتقل شد. ارسنجانی امیدوار بود که این اصلاحات: «هرچه زودتر [دهقانان] را از وضعیتی که اندکی بهتر از بردگان دربند بودند، نجات دهد.[15] بررسیها درباره برنامه اصلاحات ارضی بر این نکته تأکید دارند که: «فشار خارجی مؤثرتر از فشار داخلی بر طبقه حاکم ایران بود تا برای جمعیت روستایی کشور کاری انجام دهند»[16] علاوه بر این، کندی وزیر کشاورزی خود ارویل فریمن را برای ملاقات با امینی و ارسنجانی به تهران فرستاد تا درباره بهترین مسیر اجرای این برنامه گفتوگو کند.[17]
اصلاحات ارضی برای تحقق بخشیدن به دموکراسی در ایران امری ضروری بود. این «فراتر از یک موضوع اقتصادی یا اجتماعی است و بیشتر ماهیت سیاسی دارد».[18] از طریق ایجاد تعاونیهای روستایی، تشکلهای زراعی، بازارها، گنجاندن دهقانان در زندگی سیاسی به واسطه انجمنهایی که منافع آنها را نمایندگی میکرد، و تشکیل نهادهایی برای پاسخگویی به خواستههای رو به رشد آنها در پی افزایش آگاهی سیاسی، دموکراسی به تدریج به مثابه یک روش زندگی تبدیل میشد. دولت آمریکا آن زمان احساس میکرد که این شکل از توسعه سیاسی موجب گسترش دموکراسی در سراسر کشور خواهد شد. کارگروه نتیجهگیری کرد که «در این میان هدف افزایش تدریجی مشارکت بوسیله افزایش سواد و آگاهی سیاسی عناصر عمدتاً شهرنشین کشور است».[19] در حالیکه این تحولات در جریان بودند، انتخابات عمومی عقب میافتاد چرا که کارگروه به این نتیجه رسیده بود: «ایران هنوز برای یک اجماع دموکراتیک آماده نیست.»[20]
ارسنجانی همسو با تفکر آمریکایی عنوان کرد اصلاحات ارضی یک «اصلاح کلیدی» برای ایجاد یک «دموکراسی سالم» در ایران خواهد بود.[21] مهمترین گام برای کاستن قدرت مالکان بزرگ غایب، انتقال زمینها به دهقانان و تشکیل طبقه جدیدی از مالکان دهقانی جدید بود. از آنجا که میتوان به شکل دموکراتیک شوراهای روستایی ایجاد کرد، به همین ترتیب شوراهای شهر و روستا را نیز میتوان در نهایت مسئولیت مدنی شکل داد.[22] همانند برنامه «دموکراسی پایه» پاکستان، دولت کندی امیدوار بود شاکله دموکراسی از پایین به بالا با پیشبرد اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از بالا به پایین راه را برای یک انتقال با ثبات و کنترلشده به دموکراتیک فراهم کند.[23] ایرانیها یاد خواهند گرفت چطور رأی بدهند، پیش از اینکه اجازه کامل این کار را پیدا کنند.
بنابراین، نادرست است که همانند مطالعات پیشین بگوییم کندی اصلاحات سیاسی را مادامی که با روند دموکراتیکسازی تقابل پیدا نمیکرد، مطلوب میدانست.[24] اصلاحات سیاسی اقدامی فوری برای تضمین ثبات کوتاهمدت نبود، بلکه به عنوان بخشی از راهبرد بلندمدت برای ایجاد ایرانی فعال و طرفدار غرب طراحی شده بود. گرچه اصلاحات آمریکایی به دلیل ترس از تسلط ملیگرایان یا سایر گروههای افراطی نسبت به برگزاری سریع انتخابات محتاط بود، اما نهایتاً دموکراسی، هدف نهایی این اصلاحات بود.[25] امینی جایگاه خود را در طرح آمریکا درک میکرد و میدانست که کار او به مثابه رهبری «انقلابی از بالا» است که مبتنی بر فرمول «دموکراسی تحمیلی» یا «دموکراسی منضبط» است.[26] چنین حرکتی، همراستا با عقبنشینی شاه به نقش پادشاه مشروطه و نه یک حاکم، همچنان هدف کلیدی برنامه اصلاحی کندی در ایران بود. ثبات کوتاهمدت مهم بود اما مانع از هدایت آمرانه ایران به سوی دموکراسی و ثبات بلندمدت نمیشد.
کارگروه ویژه ایران در اکتبر 1961/مهر 1340 پیروزمندانه اعلام کرد، « شاه بیشتر در پی خواستههایی که آمریکا مطرح کرد، در ظاهر و باطن از جایگاه آشکار سیاسی که سالها آن را در اختیار داشت، عقب نشسته است.»[27] درحالی که برخی میهراسیدند تداوم دخالت آمریکا نهایتاً منجر شود شاه به سوی اتحاد شوری حرکت کند، مردان مرزهای نو بر کار خود مصمم باقی ماندند. اطمینان آنها به حدی بود که وقتی شاه در نهایت مخالفت خود را با سیاستهای مداخلهجویانه نشان داد، هولمز دستورالعملی دریافت کرد مبنی بر اینکه او را تحت فشار گذارد که امینی با حمایت آمریکا بر امور تسلط داشته باشد و [شاه] به جای اینکه بخواهد بار دیگر کنترل را بهدست بگیرد، از وی حمایت کند.[28] این عتاب جدی نه تنها باعث شد که شاه به این موضوع تن دهد، بلکه باعث شد او با صدور فرمانی به امینی اجازه دهد در غیاب مجلس بتواند سیاستهایش را به قانون تبدیل کند.[29] کاخ سفید هولمز را به خاطر فراهم کردن قدرت و ظرفیت بیشتر برای آنکه امینی کارش را انجام دهد، تحسین کرد.[30] تسلط آمریکا بر شاه به نظر مطلق میرسید.
سر باز زدن از انتخابات جدید، به خشم عمومی داشت دامن میزد و این به آسانی قابل کنترل نبود.[31] فرمان سلطنتی شاه فقط این تنش فزاینده را تشدید کرد. آمریکاییهایی که امیدوار بودند پیشینه امینی با گروههای اپوزیسیون او را از خشم عمومی محافظت کند، معلوم شد بیاساس است. هر چند او با مصدق و نهضت ملی همکاری داشت اما این مسئله تحتالشعاع سرپرستی او در هیئت اعزامی برای حل مناقشه نفتی در سال 1954/1333 قرار گرفت. این توافقنامه به عنوان یک تحقیر ملی تلقی میشد که کنترل منابع نفتی ایران را در اختیار شرکتهای غربی قرار میداد. اپوزیسیون ملیگرا این قرارداد را محکوم کردند و امینی به عنوان نماد یک خائن شناخته شد. علاوه براین، اندکی بعد از انتصاب امینی جمعتی حدود 80 هزار نفر علیه او به خیابان آمدند و گفتند که آنها با هر نخستوزیری که آمریکا به آنها تحمیل کند، مخالف هستند؛ فارغ از اینکه چه پیشینهای داشته باشد.[32] امید به حمایت عمومی از نخستوزیری امینی به سرعت در میان اعتراضات و راهپیماییهای معترضان در خیابانهای تهران بر باد رفت. با اتحاد شاه و مردم علیه امینی، تنها چیزی که او را در رأس قدرت حفظ میکرد حمایت آمریکا بود. تا ژانویه 1962/ دی 1340 این حمایت نیز از بین رفت.
در سال نو جلسه تازه کارگروه ویژه شکل گرفت و در آن سیاستهای جدیدی نسبت به ایران در پیش گرفته شد. اعتراضات علیه شاه و امینی منجر به تقویت کسانی شد که مخالف دخالت آمریکا بودند. کندی به طور فزایندهای هراسان بود که سیاستهای آمریکا به جای توسعه و ثبات، شاه را به سمت اتحاد جماهیر شوروی سوق دهد. توصیههای کارگروه ویژه این تغییر را نشان میداد که بهترین سیاست در حال حاضر اطمینان داشتن از وفاداری ایران به غرب است و بدین منظور «باید از دولتهای مورد قبول شاه حمایت کنیم.»[33] از اینجا به بعد از توصیههای قبلی فاصله زیادی گرفته شد؛ توصیههایی که معتقد بودند آمریکا باید بگوید کدام دولتها قابل قبول هستند. حال و هوای مردان مرزهای نو را کومر بهخوبی توصیف کرده که این سیاست «راه به جهنم میبرد.» سرویسهای اطلاعاتی آمریکا همچنان وقوع یک انقلاب را محتمل میدانستند، مگر اینکه اصلاحات ریشهای انجام میگرفت، اما دولت آمریکا به سمت حاکمیت شخصی شاه در حال تغییر بود. در مقابل، کومر اعتقاد داشت که این وضعیت حتی «مداخله در امور داخلی ایران بیش از آنچه که در گذشته صورت میگرفت»[34] ضروری میکرد. در تأیید این موضوع کویلر یانگ معتقد بود که «چه این کار را بکنیم یا نکنیم لعنت میشویم پس بیایید کاری انجام دهیم که ارزش این لعنت را داشته باشد.»[35]
با وجود این، تغییرات در مناسبات بینالمللی و شکست دیگر طرحهای بلندپروازانه باعث ایجاد تغییر در ذهن رئیسجمهور درباره کارایی چنین برنامههایی شده بود. مسائل ایران در حوزههای دیگر که سیاستهای توسعه محور روستو پیاده شده بود، تکرار شد. بهخصوص اینکه برنامه اتحاد برای پیشرفت با وجود رشد اقتصادی ضعیف، بیثباتی و کودتاهای نظامی امری شکست خورده بود.[36] حوادث در ایران نیز به همین شکل راکد بودند.[37] اصلاحات ارضی قلب اصلاحات دوران امینی، به سرعت در میان فساد و ناکارآمدی به گل نشست. هرچند امینی تورم را با موفقیت مهار کرده بود اما اقدامات اقتصادی سختگیرانه او باعث سقوط اطمینان بازار و نرخهای سرمایهگذاری و افزایش شدید بیکاری شد.[38] به همین ترتیب، برخوردهای او با متخلفان مالیاتی به گونهای بود که آنها دستگیر میشدند، اما در نهایت تعهداتشان را انجام نمیدادند. بلافاصله اطلاعات آمریکا گزارش داد که در میان ناکامیهای مداوم، امینی درگیر «مریضی، خستگی و ناتوانی یا بیمیلی برای پیشبرد خواستههایش» در دولت شده است.[39]
با وجود شکست کلی برنامههای توسعه روستو، کندی شروع به طرفداری از سیاستهایی کرد که ضرورتهای جنگ سرد را اولویت قرار میداد. برای پافشاری بر این تغییر، روستو بیسر و صدا از کاخ سفید خارج و از مرکز تصمیمگیری دور شد. کندی در آن زمان توضیح داد که «والت پر از طرح است... شاید یکی از ده تای آنها کاملاً درخشان باشد. متأسفانه شش یا هفت مورد آنها نه تنها قابل توجه نیستند بلکه بسیار خطرناک هم هستند. من خلاقیتش را تحسین میکنم اما بسیار بهتر خواهد که او از کاخ سفید خارج شود»[40] موقعیت جدید روستو در وزات امور خارجه به این معنا بود که نفوذ وی و به طور کل جریان مردان مرزهای نو نزد کندی افول کرد.[41] افول به این معنا بود که در بحران بعدی که گریبان ایران را بگیرد، آمریکا از شاه انتظار خواهد داشت نظم را برقرار کند و نه امینی که اکنون منفعل شده بود. به دلیل مرز مشترک با اتحاد جماهیر شوری و منابع سرشار نفتی، ایران آنقدر اهمیت داشت که بیثباتسازی بدون اینکه دستاوردی داشته باشد، پر خطر بود.
با بحرانی که پیش روی ایران وجود داشت، مسیر جدید کندی دقیقاً چند ماه بعد آشکار شد. در ژوئن سال1962/ خرداد 1341 امینی با بحران بودجه مواجه شد و برای گرفتن کمک به آمریکا رو آورد. در شرایطی که دولت کندی پیش از این در کمبود بودجه کمک میکرد اما اکنون از این کار خودداری کرد.[42] در عوض هولمز دستورالعملهایی برای افزایش اقتدار شاه بر دولت و اینکه او بتواند شخصاً «نظم و انضباط را اعمال کند.» دریافت کرد. [43] با وجود مخالفتهای مردم، شاه و حالا هم آمریکا، امینی در 18 جولای 1962/ 27 تیر 1341 از سمت خود استعفا داد. مطالعات پیشین نشان میدهد که ایالات متحده «با وحشت نظارهگر این بود که چطور شاه کنترل کامل بر دولت را به دست گرفت» و سیاست آمریکا به دلیل نبود امینی بیش از قبل تغییر کرد.[44] دیگران ادعا میکنند که سقوط امینی در درجه اول به دلیل عوامل داخلی مانند درگیری میان او و شاه بود.[45] در حقیقت برکناری امینی ناشی از پا پس کشیدن آمریکاییها از حمایت وی به عنوان تنها عامل بقای او در قدرت بود.[46] درست همانطور که مداخله آمریکا باعث روی کار آمدن وی شد، به همین ترتیب همین امر نیز زمان و نحوه خلع وی را مشخص کرد. امینی مغموم قطعاً فهمید و در روز استعفایش علناً اعلام کرد فقدان حمایت آمریکا وی را مجبور به استعفا کرد.[47] تجربه امینی برای پیشبرد اصلاحات و مدرنسازی بینتیجه ماند و دولت آمریکا برای برقراری نظم مجدد به شاه چشم دوخت. واشنگتن برای ایجاد بنیانی برای ایران مدرن دموکراتیک تلاشهای مشخصی کرد، اما نارضایتیهای مردمی و شاهی که پیاپی زخم خورده، منجر شد این پروژه با شکست مواجه و آن سیاستها را کنار بگذارند، زیرا مواجهه با ضرورتهای جنگ سرد و اتخاذ اولویت حفظ یک ایران با ثبات غربمحور بالاتر از هر چیزی اهمیت داشت.
به لطف دولت آمریکا که در نقاط دیگر رفتهرفته مشکلاتش کمتر شده بود، شاه به مرکز فرآیند سیاسی بازگشت و در اندک زمانی این مجال را یافت که خود را تثبیت کند.[48] برای اطمینان از اینکه دوباره به حاشیه رانده نخواهد شد، شاه سیاستی در پیش گرفت که ظاهراً در راستای اهداف اصلاحی آمریکا بود، در حالی که در واقعیت برای افزایش قدرت شخصی خود بود. در ژانویه 1963/ بهمن 1341 او از «انقلاب سفید»، برنامه اصلاحی شش اصلی که در آن متعهد به اقداماتی شد که در جهت اصلاحات پیشنهادی آمریکا قرار داشت، رونمایی کرد. هدف نهایی کندی دموکراسی و اجتناب از یک انقلاب غیر قابل کنترل بود، اما شاه قصد داشت علیرغم اعتراض عمومی، اقتدارگرایی را بازگرداند.[49] مصداق این تفاوت نگرش شاه در اصلاحات ارضی شکل گرفت. شاه بیش از اینکه قصد آموزش دهقانان برای یک آرمان دموکراتیک را داشته باشد، در پی این بود که در ازای زمین از دهقانان به عنوان یک ستون محکم برای حمایت از حاکمیت خود استفاده کند. راهبرد او تبعات آنی به همراه داشت؛ هزاران دهقان طرفدار شاه با اتوبوس از روستا آورده شده بودند تا اعتراضات و تظاهرات گروههای ناراضی را سرکوب کنند.[50] در یک همهپرسی سراسری 99.9 درصد آرا به سود برنامه اصلاحات شاه بود.[51] علیرغم این نتیجه کاملاً تقلبی، رسانههای غربی این روند را مورد تحسین قرار دادند و کندی شخصاً از رهبری شاه برای بر عهده گرفتن ظاهری اصلاحات حیاتی ستایش کرد.[52] حتی کومر اذعان داشت که ایالات متحده «مجبور خواهد شد این ببر را هدایت کند» و از اقدامات جدید شاه حمایت کند.[53] کارگروه طی گزارشی در می سال 1963/ اردیبهشت 1342 شاه را به خاطر «جلب رضایت آمریکا برای اصلاحات»[54] ستایش کرد. در شرایطی که ایالات متحده اصلاحاتی با هدف به حاشیه راندن شاه آغاز کرده بود، سرانجام شاه موفق شد اصلاحات را تضعیف کند و در خدمت منافع شخصی خود قرار دهد. انقلاب سفید او منجر به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی میشد، اما هرگونه پیشرفت در توسعه سیاسی را کنار میگذاشت. بنابراین او با حمایت کامل ایالات متحده به عنوان تنها رهبر دیکتاتور ظاهر شد.
شکست مردان مرزهای نو، شاه را به اعتماد به نفسی زائدالوصف سرشار کرد و به او اجازه داد مخالفان داخلی را با قدرتی هرچه تمامتر سرکوب کند. واکنش او به اعتراضات در ژوئن سال 1963/ خرداد 1342 نشان از بازگشت او به سیاستهای سرکوبگرانه بود. تظاهراتی وسیع که با خشونتهای پراکنده در تهران همراه بود، منجر به کشتهشدن صدها و شاید هزاران معترض شد.[55] کندی به جای اینکه شاه را سرزش کند وی را دلداری داده و به وی اطمینان میداد که «این نارضایتیها به تدریج از بین میروند.»[56] مبارزه طولانیمدت ایرانیها برای حاکمیت دموکراتیک بار دیگر با حمایت یک قدرت خارجی ناکام ماند، زیرا [برای قدرت خارجی] ثبات کوتاه مدت از یک انسجام دموکراتیک بلند مدت ارزش بیشتری داشت.
در ادامه، آمریکا تمرکز کمتری بر ایران و بیشتر بر مسائل داخلی و جنوب شرق آسیا داشت. در پی ترور کندی، دولتهای جانشین کندی به شاه اطمینان دادند که از او حمایت بیشتری خواهند کرد و اینکه تصمیم گرفتند انقلاب سفید وی را به اهدافش برسانند. سازمان سیا و سفارت آمریکا که زمانی از نزدیک بر وضعیت داخلی ایران نظارت میکردند، اکنون به یکی از مشوقان رژیم شاه تبدیل شده بودند. پس از اینکه پرزیدنت نیکسون از شاه درخواست کرد که حافظ منافع آمریکا در منطقه باشد، نظارت داخلی به طور کامل حذف شد. یک مقام وزارت امورخارجه در آن زمان اینطور میگوید که که «گزارش دادن از یک متحد در زمانی که او ابزار منتخب شماست» از نظر سیاسی کار معقولی نیست.[57] بر این اساس تعداد کارمندان سیاسی در سفارت آمریکا از هفده نفر در دهه 1960/ 1340 به فقط دو نفر در سال 1977/ 1356 کاهش یافت.[58] بدون اصلاحات سیاسی، یک انقلاب غیرقابل کنترل ناگزیر بود و هرچه آن نزدیکتر میشد ایالات متحده بیتفاوتتر میشد. در اواخر دسامبر 1978/ آذر 1357، یک ماه قبل از اینکه شاه مجبور به فرار از کشور شود، رئیسجمهور جیمی کارتر اصرار داشت که ایالات متحده «انتظار کامل دارد که شاه در رأس قدرت در ایران باقی بماند.»[59]
نیروهایی که در اواخر دهه 1970/ 1350 علیه شاه متحد شدند، همان نیروهایی بودند که صد سال قبل برای اولینبار به حکومت استبدادی اعتراض کردند. با جلوگیری از استقرار مشروطه سلطنتی نخست به دست انگلیسیها و روسها و سپس آمریکاییها، اقتدارگرایی اجازه یافت بسیار فراتر از زندگی حیات طبیعی خود دوام پیدا کند. دوران کندی آخرین تلاشی بود که با گذار کنترل شده به سمت دموکراسی، از سقوط نهایی جلوگیری میشد. ناتوانی در پیشبرد روشی پایدار، ناشی از نبود یک برنامه طولانیمدت و نفهمیدن وضعیت داخلی ایران، این ناکامی را قطعی کرد. از یک سو این کنایهای دردناک است؛ در حالی که کندی ایالات متحده را به اجرای برنامهای بلندمدت و جدی برای اصلاحات سیاسی در ایران متعهد کرد، در زمان دولت او شاه در نهایت «همه مخالفان رژیم خود را از میان برداشت.»[60]
این دوره از روابط ایران و آمریکا در تحقیقات پیشین عمدتاً یا مورد مطالعه قرار نگرفته یا توجه چندانی بدان نشده است.[61] اندک افرادی که این دوره را بررسی کردهاند نقش آمریکا در بازگشت ایران به اصلاحات را چندان که باید مورد توجه قرار ندادهاند. به عنوان مثال جیمز بیل میگوید سیاست کندی بیش از آنکه ساختار سیاسی ایران را تغییر دهد به حفظ ایران توجه داشت. همینطور ویکتور و.نمچناک معتقد است کندی بیشتر به دنبال حفظ و ثبات وضع موجود بود.[62] در حالی که اصلاحات برای حفظ ایران در مقابل یک انقلاب غیر قابل کنترل اتخاذ شده بود، تمرکز آن بر دموکراسی تحت لوای یک پادشاهی مشروطه به وسیله اجرای یک توسعه گامبهگام روستویی به قصد تحول رابطه تاریخی میان شاه و مردم بود. نمچناک همچنین براین باور است که دولت کندی درک بسیار خام و سطحی از اصلاحات داشت و میزانی که آنها به دنبال تغییر سیاسی بودند دستکم گرفت. در حقیقت، برنامه توسعه روستویی با هدف نهایی و آشکار برای دموکراسی پایدار طراحی شده بود.
نویسندگان دیگر تلویحاً اشاره کردهاند که اصلاحات امینی مستقل از آمریکا شکل گرفت یا اینکه کندی علاقه چندانی به ترویج اصلاحات نداشت.[63] اپریل سامیت مینویسد کندی «کسانی که بهدنبال رویکرد تازه بودند نادیده میگرفت» و در حالی که او ممکن است «درباره اصلاحات در ایران» سخن گفته باشد، اما اقدام چندانی نکرده است.[64] اما بررسی دقیقتر اسناد و مدارک نشان میدهد که اصلاحات نظیر انتصاب امینی، از سوی دولت آمریکا به ایران تحمیل شد؛ دولت آمریکا دخالت همه جانبه را تنها راه جلوگیری از فاجعه میدانست. ناکامی در اتحاد با طرفداران دموکراسی در ایران و به جای آن دشمنی با آنها از طریق به تعویق انداختن اجرای سیاستهای انتخاباتی، باعث شد ناآرامیهای داخلی آینده غیر قابل کنترل شوند. بیثباتی و هراس از اینکه یک شاه وحشتزده ممکن است به دامن شوروی سوق داده شود دولت [کندی] را متقاعد کرد که کنترل اوضاع داخلی ایران را به شاه واگذار کند. در نبود یک جایگزین مناسب، دولت کندی امیدوار بود شاه ثبات و اصلاحات را به سرانجام رساند و از این طریق از انقلاب جلوگیری کند. شاه تمام تمرکز خود را بر اقدامات اقتصادی ـ اجتماعی بنا کرد بدون اینکه به اصلاحات سیاسی توجه کند، اما بروز یک انقلاب غیر قابل کنترل را قطعی کرد.
سیاست کندی در ایران نشانگر تأثیر سهمگین نیروهای برونزا است که توانایی تسریع دگرگونی در حکومتهای استبدادی را دارند. همچنین بر خطرات ناشی از ناکامی تمرکز بر برنامهریزی بلند مدت و احترام نگذاشتن به خواستههای داخلی تأکید میکند. امینیِ آزرده اندکی پس از خروج اجباری شاه در سال 1979/ 1357 در مصاحبهای اظهار داشت که دولت کندی یک گناه خاص مرتکب شد، زیرا باید شاه را در مسیر صحیح قرار میداد قبل از اینکه خیلی دیر شود.»[65] اگر طرفداران اصلاحات در اوایل دهه 1960/1340 احترام و شناخت بیشتری نسبت به خواستههای ایرانیان داشتند، این امر کاملاً امکانپذیر بود که انقلاب 1979/1357 را با گذاری که ویرانی کمتری]برای آمریکا[ داشته باشد و حکومتی که با منافع آمریکا همخوانتر باشد، جایگزین کرد.
پینوشتها:
[1]. دیوید کلیر، استاد مدعو در مرکز دانشگاه بوستون در رشته روابط بینالملل است. وی دکترایش را در رشته علوم سیاسی در دانشگاه بوستون در سال 2013 / 1392 گرفته است. رساله دکتر کالیر به نقش ایالات متحده در ترویج و جلوگیری از دموکراسی در ایران در دوران حاکمیت شاه طی سالهای 1941-1979 / 1320 ـ 1357 پرداخته است.
[2]. David Collier, To Prevent a Revolution: John F. Kennedy and the Promotion of Democracy in Iran, Diplomacy & Statecrraft, 24 : 3, 456 – 475.
[3]. برای مطالعه ترجمه نقد کتاب دیوید کالیر به نشانی زیر مراجعه کنید:
http://22bahman.ir/show.php?page=post&id=22330
[4]. B.M. Harris, “Literacy Corps: Iran’s Gamble to Conquer Illiteracy,” International Review of Education, 9/4(1963), p. 431.
[5]. Desmond Harney interview recorded by Habib Ladjevardi, 15 October 1985, Iranian Oral History Collection, Harvard University: http://ted.lib.harvard.edu/ted/deliver/~iohp/Harney,+Desmond.01
[6]. “Last Call in Iran,” New York Times (2 June 1961), p. 30.
[7]. “Diffident Dr. Amini,” Economist (14 July 1962), 49; “Shah Orders Amini to Press Reform,” New York Times (15 November 1961), p. 4
[8]. Rostow, Stages of Economic Growth, p. 22.
[9]. Cullather, Hungry World, p. 4
[10]. Ibid., p. 161.
[11]. Battle memorandum to Bundy, 11 August 1961, Kennedy Papers NSF Box 116.
[12]. Victor Nemchenok, “That so Fair a Thing Should be So Frail: the Ford Foundation and the Failure of Rural Development in Iran, 1953–1964,” Middle East Journal, 63/2(2009), p. 3
[13]. ببینید:
William Gaud interview, recorded by Joseph E. O’Connor, 21 February, 1966, 40. Oral History Program (John F. Kennedy Library, Boston, MA)
جالب اینجاست که افسانه نجمآبادی در بررسی کلی خود از اصلاحات ارضی در ایران از این مصاحبه با گود دستیار مدیر آژانس توسعه بینالملل برای خاورمیانه و جنوب آسیا استفاده کرد تا ثابت کند که ایالات متحده در این مدت در برنامه اصلاحات ارضی امینی نقش چندانی نداشته است. دروغهای سردرگم کنندهای در گفتههای گود نهفته است که برنامه اصلاحات ارضی شاه «تا آنجا که به ما مربوط میشود یکم عجیب و غریب و ناگهانی بود». نجم آبادی این مطلب را با ارجاع به قانون اصلاات ارضی در ژانویه 1962/دی 1340 دولت امینی میداند. در واقع گود به صراحت عنوان میکند که منظورش انقلاب سفید شاه است که در ژانویه 1963/دی 1341 اعلام شد.
Afsaneh Najmabadi, Land Reform and Social Change in Iran (Salt Lake City, UT, 1987), p. 78.
[14]. “Time, Gentlemen, Please,” Time (9 June 1961), p. 25.
[15]. “Iran Gets Action in Land Reform,” New York Times (29 July 1961), p. 13.
[16]. Najmabadi, Land Reform, 80; George B. Baldwin, Planning and Development in Iran (Baltimore, MD, 1967), p. 93.
[17]. ببینید:
Freeman in Iran,” Boston Globe (13 October 1961), 11; “Freeman Visits Iran,” Washington Post (13 October 1961), B5.
[18]. Smith, America’s Mission, p. 218.
[19]. A Review of Problems in Iran and Recommendations for the National Security Council, A Report of the Task Force on Iran, 15 May, 1961, Kennedy Papers NSF Box 115a.
[20]. “Status of Specific Recommendation as Approved by the President—the Situation in Iran, for meeting of the Iran Task Force,” 2 August 1961, Ibid. NSF Komer Box 426; Robert Komer “Our Policy in Iran,” 20 October, 1962, Ibid. NSF Box 119.
[21]. “Iran Gets Action in Land Reform,” New York Times (29 July 1961), p. 13.
[22]. Richard Bissell, “Policy Paper on Iran,” attached to Belk memorandum to Bundy, 24 February 1961, Kennedy Papers NSF Box, 115a
[23]. “Gift for Dr. Amini,” Economist (2 December 1961), p. 57.
برای دمکراسیهای ابتداییتر ببینید:
K.B. Sayeed “Pakistan’s Basic Democracy,” Middle East Journal, 15/3(1961), pp. 249–63.
[24]. Nemchenok, “Search of Stability,” pp. 10, 16, 20
[25]. Komer memorandum to Kennedy, 4 August 1961, “Embassy Concerns on NEA Study of Possible US Actions re: The Long Term Political Situation in Iran,” 27 August 1961, Embassy air gram to Rusk, 18 October 1961, all Kennedy Papers NSF Box 116.
[26]. “Foreign Affairs—A Revolution from the Top,” New York Times (24 July 1961), p. 22.
[27]. Task Force Report—Iran, 9 October 1961, Kennedy Papers NSF Box 426.
[28]. Embassy telegram to Rusk, 18 October 1961, Rusk telegram to Ambassador, 31 October 1961, Ambassador memorandum to Rusk, 6 November 1961, all Ibid. NSF Box 116
[29]. “The Shah’s Proclamation on Reform,” reprinted in Middle East Journal, 16/1(1962), p. 86
[30]. Battle memorandum to Bundy, “Report by Chairman, Iran Task Force,” 18 January 1962. Kennedy Papers NSF Box 116.
[31]. Embassy telegram to State Department, 10 May 1961, RG 59 Central Files 788.00/5-961
[32]. Chehabi, Iranian Politics, 164;
ایرج امینی، بر بال بحران، ص 401.
[33]. Komer memorandum to Kaysen, 19 January 1962, Kennedy Papers NSF Box 116.
[34]. Ibid.
[35]. Ibid.; Komer memorandum to Kennedy, 3 October 1961, Ibid., NSF Box 426; Saunders memorandum to Rostow, 24 November 1961, Ibid. NSF Box 116.
[36]. ببینید:
Jeffrey F. Taffet Foreign Aid as Foreign Policy: the Alliance for Progress in Latin America (New York, 2007), pp. 45–48; Stephen G. Rabe John F. Kennedy: World Leader (Washington, DC, 2010),
pp. 82–97; Jerome I. Levinson and Juan de Onis, The Alliance That Lost its Way: a Critical Report on the
Alliance for Progress (Chicago, IL, 1970).
[37]. تا 1971/1350، تنها 3.967 روستا از 60.000 روستا بر اساس قانون لایحه اصلاحات ارضی تقسیم شده بودند.
Najmabadi, Land Reform and Social Change p. 94
[38]. “Diffident Dr. Amini,” Economist (14 July 1962), p. 49.
[39]. CIA Information Report, 14 May, 1962, Department of State telegram to Embassy, 16 June 1962, both Kennedy Papers NSF Box 116.
[40]. Townsend Hoopes, The Limits of Intervention: An Inside Account of How the Johnson Policy of Escalation in Vietnam was Reversed (New York, 1969), p. 21.
[41]. Milne, America’s Rasputin, pp. 9–10.
[42]. ببینید:
Komer memorandum to Kennedy, 4 August 1961, Task Force Report, Follow-Up Measures to Support the Amini Regime, 10 August 1961, both Kennedy Papers NSF Box 116; “Iran Aid Planned by US and Bonn,” New York Times (4 August 1961), p. 3; “Dr. Amini’s Defeat,” Economist (21 July 1962), pp. 20–21.
[43]. Department of State memorandum to Embassy, 16 June 1962, Department of State memorandum to Embassy, 20 June 1962, Kennedy Papers NSF Box 116.
[44]. Summitt, “White Revolution,” p. 568; Nemchenok, “Search of Stability,” p. 357.
[45]. Bill, Eagle and the Lion, 147; Pollack, Persian Puzzle, pp. 84–85; N.R. Keddie, Modern Iran: Roots and Results of Revolution (New Haven, CT, 2003), p. 144; Blake, US–Soviet Confrontation in Iran, pp. 165–166.
[46]. نقل شده که یقیناً شاه اظهار داشته «امینی آدم آمریکا است و بنابراین آمریکا میتواند از او حمایت کند.»
Komer memorandum to Bundy, 1 June 1962, Kennedy Papers NSF Box 322.
[47]. Current Intelligence Memorandum, CIA Office of Current Intelligence, OCI No. 2412/62, 18 July 1962, Ibid. NSF Box 116; Ali Amini, interview recorded by Habib Ladjevardi, 6 December 1981, Iran Oral History Collection, Harvard University; “Worldgram,” US World & News Reports (30 July 1962), pp. 65–66; “Iran Premier Quits, Holds US to Blame,” Boston Globe (19 July 1962), p. 3.
[48]. ببینید:
Komer memorandum to Bundy, 27 July 1962, Kennedy Papers NSF Box 424; reminiscences of Colonel Gratian Yatsevitch.
[49]. ببینید:
Hooglund, Land and Revolution in Iran, pp. 45–50; M.A. Katouzian, “Oil Versus Agriculture: a Case of Dual Resource Depletion in Iran,” Journal of Peasant Studies, 5(1978), p. 357
[50]. “Iran Peasants Riot, Beat Election Foes,” Los Angeles Times (25 January 1963), p. 11; CIA telegram, 23 January 1963, Kennedy Papers NSF Box 116a.
[51] به شکل کنایهآمیزی شاه در سال 1960/1339 نوشت وقتی که رهبران کمونیست و فاشیست انتخابات برگزار میکنند، 99.9 درصد آرا را به حزب حاکم میدهند. «من در حیرتم که چه تعدادی از افراد آگاه را با اینجور چیزها میتوان فریب داد.»
Mohammad Reza Pahlavi, Mission for my Country (New York, 1961), p. 162
[52]. A.M. Ansari, “The Myth of the White Revolution,” Middle Eastern Studies, 38/3(2001) p. 19; Kennedy telegram to the Shah, telegram, 29 January 1963, Kennedy Papers NSF Box 119.
[53]. Komer to Bundy, memo, 29 January 1963, Ibid. NSF Box 116a.
[54]. Task Force Report “US Strategy for Iran,” 21 May 1963, Ibid. NSF Box 340.
[55]. Abrahamian, Between Two Revolutions, 461; Keddie, Modern Iran, 147; Marvin Zonis, The Political Elite of Iran (Princeton, 1971), p. 63; Cottam, Nationalism in Iran, pp. 306–309; A. Ansari, Modern Iran Since 1921: The Pahlavis and After (New York, 2003) p. 160.
[56]. Rusk telegram to the Shah, 16 July 1963, Kennedy Papers NSF Box 119.
[57]. Richard Sale “Carter and Iran: From Idealism to Disaster,” Washington Quarterly, 3(1980), p. 86
[58]. Ibid.
[59]. President’s News Conference, 12 December 1978, in Alexander and Nanes, United States and Iran, pp. 463–64.
[60]. Goode, “Reforming Iran,” p. 28.
[61]. ببینید:
Ansari, Modern Iran; Keddie, Modern Iran; Ali Gheissari and Vali Nasr Democracy in Iran: History and the Quest for liberty (New York, 2006); Abrahamian, Between Two Revolutions.
به طور مشابه، در گزارشهای رسمی سیاست خارجی کندی اشاره چندانی به ایران نشده است. ببینید:
Rabe, Kennedy; Robert Dallek, An Unfinished Life: John F. Kennedy, 1917–1963 (Boston, MA, 2003); Lawrence Freedman, Kennedy’s Wars: Berlin, Cuba, Laos, and Vietnam (New York, 2000); James N. Giglio The Presidency of John F. Kennedy (Lawrence, KS, 1991); Latham, Right Kind of Revolution, pp. 143–153.
[62]. Nemchenok, “Search of Stability,” pp. 341–369.
[63]. Goode, “Reforming Iran,” pp. 13–29.
[64]. Summitt, “White Revolution,” p. 568.
[65]. Ibid., p. 572.
تعداد بازدید: 1297