یعقوب توکلی
27 مهر 1401
تشکیل رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی فلسطین، عکسالعملها و پیامدهای گوناگونی در میان مردم و دولتهای اسلامی داشت. اشغال تدریجی سرزمین تاریخی فلسطین با حمایت آشکار دولت انگلستان و مهاجرت دادن یهودیان از اروپا، امریکا و آسیا به این منطقه و به تبع آن، اخراج ساکنان اصلی آن، پروژه دهشتناکی بود که در اواسط قرن بیستم به توسط دولت صهیونیستی اسرائیل انجام گرفت. تحمیل دولت اسرائیل بر جهان اسلام، چندین جنگ خونین و گسترده و به همراه آن سالهای طولانی نزاع و خصومت را بر منطقه تحمیل کرده است. در کنار این منازعات، شبکه عظیمی از تماسها، مذاکرات سیاسی و رفت و آمدهای آشکار و نهان دیپلماتیک رقم خورده است. شاید کمتر کشوری در جهان به اندازة رژیم صهیونیستی، موضوع مذاکرات محرمانه و آمد و شدهای سیاسی و در عین حال جنگ خونین و گسترده و به همراه آن سالهای طولانی نزاع و خصومت را بر منطقه تحمیل کرده است. ایران یکی از کشورهایی است که به طور جدی درگیر این مباحث و منازعات منطقهای شد. این درگیر شدن به صورت همکاری با رژیم صهیونیستی و یا مخالفت با آن نمود یافته سرفصل مهمی از تاریخ ملت ایران را در پنجاه سال اخیر شکل داده است.[i]
در عین حال، اهمیت این واقعیت از دید بسیاری پوشیده نگهداشته شده است. جالب توجه آنکه در این دو دوره تاریخی پنجاه ساله به شدت متضاد و در نقطه مقابل یکدیگر قرار دارند:
دوره اول: دوره حکومت محمدرضا پهلوی؛ دوره همکاری و تعاون جدی شاه با رژیم صهیونیستی است به طوری که گستردهترین روابط امنیتی، نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را دولت برکشیده انگلستان و تحتالحمایه ایالات متحده در ایران با رژیم صهیونیستی داشت. این همکاری و حمایت یکی از علل اصلی سقوط رژیم شاه بود که به شدت پنهان نگه داشته میشد.
دوره دوم: دوره جمهوری اسلامی؛ یکی از علل اصلی وقوع انقلاب اسلامی و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، پیوند نظام پهلوی با اسرائیل بود. در نتیجه به طور طبیعی تخاصم طرفین بالذات بود و سرفصل جدیدی در تاریخ سیاسی کشور ایران گشوده است. شکلگیری بخشی از حوادث منطقه خاورمیانه به نوع رابطه رژیم پهلوی در مورد اسرائیل بر میگردد این بحث که مناسبات دوستانه و پیوند گسترده رژیم پهلوی با رژیم صهیونیستی تا چه اندازه مبتنی بر واقعبینی و یا منافع قدرتهای خارجی و وابستگی و پیوستگی منافع استعمار خارجی و استبداد داخلی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که شاه به خاطر انجام عملیات کودتا و بازگشت به تاج و تخت وامدار امریکا و انگلستان بوده در خور توجه عمیق است.
ما در این مقاله به موضوع اشغال فلسطین توسط دولت انگلستان و پیشینه تاریخی دولت یهود و مناسبات یهودیان با دولتهای ایرانی میپردازیم.[ii]
شکلگیری اولیه مناسبات رژیم پهلوی با صهیونیستها در فلسطین
مأموریت حبیبالله خان آل رضا (پدر امیرعباس هویدا) از مبلغان برجسته بهایی به عنوان کنسول ایران در فلسطین و شام و اهتمام وی در هماهنگ کردن یهودیان و بهاییان ایران مقیم فلسطین در جهت اهداف بهاییان حیفا و اقدامات وی برای حفظ منافع خود و بهاییت از مباحث و اسناد در خور توجه روابط تاریخی ایران و فلسطین در دوره معاصر است. اسنادی که حکایت از رقابت بهاییان و صهیونیستها در تصرف حکومت فلسطین دارد. در واقع میرزا حبیبالله خان هویدا توانست به میزان زیادی از تقدم مسئله فلسطین در سیاست خارجی منطقهای ایران بکاهد، مصادف شدن تشکیل کابینه احمد قوامالسلطنه با مهاجرت یهودیان به فلسطین و تصمیم دولت قوامالسلطنه در سال 1301 در خصوص منع اجازه سفر یهودیان به فلسطین که به پیشنهاد وزارت امور خارجه صورت گرفته بود و به دنبال آن ادعای «کمیته متحده یهودیان خارجه» در خصوص عدم تساوی حقوق یهودیان با هموطنان مسلم خود سبب تسلیم احمد قوامالسلطنه در برابر فشارهای خارجی و داخلی شد و تنها چهارده روز پس از تصویب، آن را لغو کرد. چرا که جامعه یهودیان و سازمانهای مختلف صهیونیستی در صدد طرح شکایت در جامعه ملل برآمده بودند. گزارش دیپلمات ایرانی از چگونگی انتقال سلاحهای قاچاق از بلژیک به فلسطین برای یهودیان و حمایت انگلستان از این موضوع، گزارش جنگهای شهری در بیتالمقدس و توضیح علل عدم موفقیت پلیس فلسطین و مستقل بودن تشکیلات پلیس یهود و هماهنگیهای انگلیسیها با آنان در 1 /8 /1314 از موضوعات قابل توجه دستگاه سیاست خارجی ایران بوده است. از جمله میتوان به حادثه قیام «براق شریف» ناشی از آشوبهای بیتالمقدس و کشتار بیرحمانه مسلمانان توسط افراطیون صهیونیست اشاره کرد که به قتل جمع زیادی از مسلمانان انجامید و در نهایت با دخالت انگلیسیها و با وضع جریمه سنگین برای مسلمانان یعنی اعدام سه مسلمان و حبس ابد هفده نفر دیگر، منتهی شد. تنها مجرم دستگیر شده صهیونیست که چند خانواده از مسلمانان را قتلعام کرده بود با وجود صدور حکم اعدام، عفو و آزاد شد. با طرح این مسئله در جامعه ملل متحد، محمدعلی ذکاءالملک فروغی، نماینده ایران و از یهودیان سابق بغداد و فراماسون باستانگرا، طی تلگرافی به مرکز در خصوص چگونگی حضور در جلسه «بررسی مسئله فلسطین» در 27 بهمن 1308 از ژنو اطلاع میدهد: «در عالم بیتکلفی اظهار کردم وقت مطالعه نداشتم. شورا نباید سکوت مرا حمل بر رضای من یا هم کیشهایم کنند. بنده را ممتنع شمردند.»[iii] در جریان برگزاری کنفرانس اسلامی فلسطین در سال 1310 که جهت بررسی مشکلات و معضل فلسطین تشکیل شده بود، دو نماینده ویژه از ایران معرفی شده بودند. اول میرزا یحیی دولت آبادی که براساس اسناد موجود، وی فراماسون و دارای مذهب ازلی از فرق بابیه بود. و دیگری سید ضیاءالدین طباطبایی، نخستوزیر انگلوفیل عامل کودتای 1299 ش / 1921 م. بود که پس از کودتا به فلسطین رفت و در آنجا در کنار اشتغال به کشاورزی به امر دلالی و خرید و فروش زمین از مسلمانان برای یهودیان اشتغال داشت. چرا که در این زمان مسلمانان بنابر فتوای علمای مسلمان از فروش زمین به یهودیان امتناع میکردند.
شورای جامعه ملل با درخواست دولت انگلستان و فشار مجامع تبلیغاتی صهیونیستی به بحث و گفتوگو نشست و در 24 ژانویه 1924 با تصویب سند قیمومیت فلسطین، انگلستان را به عنوان دولت قیم معرفی کرد. در عین حال، جامعه ملل میکوشید موضوع تشکیل دولت یهود را در حالتی نامعلوم نگه دارد. حسین علاء، نمایندة ایران درجامعه ملل در خصوص تصمیمات کمیسیون مربوط مینویسد.«کمیسیون ماندانا بیشتر با یهودیان همراهی میکند.[iv]» محمدعلی فروغی وزیر امور خارجه وقت در جهت حمایت از انگلستان و صهیونیستها طی تلکسی برای حسین علاء به وی یادآور میشود: باید طوری صحبت کرد که بدون ضدیت صریح با دولتی یا جماعتی، طرفداری از مسلمین نشان داده شود. پس از استعفای محمدعلی فروغی باقر کاظمی که وجهه مثبت و ملی داشت، به وزارت رسید. وی با عزیمت به ژنو در حمایت از حقوق فلسطینیها در جامعه ملل نطقی ایراد کرد که حاج امیر حسینی، در واکنش به این اقدام باقر کاظمی، طی نامهای در سال 1313 چنین اظهار داشت: «از طرف ادارة دائمی کنگره اسلامی و از طرف فلسطین بدبخت تشکرات... خود را تقدیم میدارم. چه دفاعی که حضرت اجل به نام دولت ایران از حقوق فلسطین به خاک و خون غلتیده فرمودید در نفوس کلیه مسلمین تأثیرات بیاندازه بخشید و شیرینترین خاطره در خاطر ایشان باقی گذاشت.» اما این موضع به خاطر وابستگی دولت وقت ایران به انگلستان به فراموشی سپرده شد ولی در اواخر سلطنت رضا شاه و به خاطر نزدیکی سیاستهایش به آلمان، ایران بار دیگر در جامعه ملل به دفاع از حقوق فلسطینیان پرداخت که با واکنش مثبت جهان اسلام روبهرو شد. چنانچه نماینده ایران در جامعه ملل در 19 /8 /1316 چنین گزارش میدهد: «نطق نمایندگان مصر و عراق و مخصوصاً ایران روح نوینی به کالبد افسرده اعراب فلسطین دمیده و باعث بسی امیدواری و دلداری آنها گردید.» اما این سخنان هیچگاه به اتخاذ سیاستی منسجم در خصوص فلسطین نینجامید چرا که اساس حاکمیت پهلوی اول و شاکله نیروهای سیاسی و دیپلماتیک آن را افرادی نظیر محمدعلی فروغی و سید ضیاءالدین طباطبایی و حسین علاء و یحیی دولتآبادی که از فراماسونهای برجسته انگلوفیل تشکیل میدادند که در نتیجه نمیتوانست از منافع و سیاستهای کلی دولت انگلستان منتزع باشد.
مخالفت علمای شیعه و ایرانی با صهیونیسم
از دیگر مباحث مهم در این خصوص تحلیل عملکرد روحانیت شیعه در خصوص تقسیم فلسطین است. فتوای مخالفت علمای شیعه و ایرانی با فروش و تقسیم اراضی فلسطین از افتخارات شیعیان به شمار میرود. از جمله فتوای معروف شیخ محمدحسین آل کاشفالغطاء از مراجع بزرگ نجف که فروشندگان زمین به یهودیان و عمل فروش را چنین تقبیح میکند: «... آیا بعد از این هم یقین ندارند که این فروش، جنگ با اسلام میباشد؟ آیا کسی شک دارد که این فروش یا همراهی در فروش و یا کوشش و دلالی با رضایت در کارها، جنگ با خدا و پیغمبر (ص) او و پایمال نمودن دین اسلام است؟... آنها را از دین و حوزه اسلام خارج و جزء کفار بشمارید و در تمام کارها از آنها دوری کرده با آنها ازدواج و معاشرت ننموده... خرید و فروش و سلام و علیک و رفت و آمد و گفت و شنید با آنها ننموده و به علاوه مردههای آنها را مشایعت نکرده و در قبرستانهای مسلمانان دفن ننمایند. اسامی آنان را بایستی درتمام مجامع (نوادی) و روزنامهها به اسم خارجشدگان از دین معرفی کرده و اسم ببرید. «محمد حسین آل کاشفالغطاء نجف»[v]
علمای دیگر ایرانی و شیعی ساکن بغداد و کاظمین نظیر سیدمحمدمهدی صدر، هبهالدین شهرستانی، سیدمحمدمهدی اصفهانی، سیدمحمدمهدی خراسانی، شیخ راضی آل یاسین، شیخ یوسف عطا مفتی بغداد و حبیبالعبیدی مفتی موصل نیز طی تلگرافی به وزارت امور خارجه انگلیس مخالفت شدید خود را با تقسیم فلسطین اعلام نموده آن را ضربتی به قلب اسلام و عرب دانستند. آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید بزرگ جهان تشیع طی یادداشتی در 12 مرداد 1316 دولت ایران را به تلاش برای احقاق حقوق ملت فلسطین ترغیب کرد. در 25 خرداد 1317 علمای شیعی با اجتماع در تحت قبه حضرت امیر (ع) در باب صدور حکم جهاد به مذاکره پرداختند و از علمای سوریه، لبنان، اردن، مصر، یمن، امارتنشینهای خلیج فارس، ترکیه، افغانستان و ایران برای شرکت در این اجلاس دعوت کردند و علامهکاشفالغطاء خود رأساً حکم جهاد صادر کرد: «ای اسلام و ای عرب بلکه ای برادر و یا اینکه ای بشر! وضعیتی که فلسطین سربریده به آن رسیده است به نظر همه مشهود اعیانی شده و چنانکه گفتیم باز هم میگوییم قضیة فلسطین قضیة بالاختصاص خود فلسطین نبوده... ای عرب ای مسلمین ای بشر و یا ای مردم؛ جهاد در فلسطین بر هر انسانی واجب شده نه بر عرب نه بر مسلمین تنها... این است دعوت و ندای عمومی اینجانب که به عرب واسلام میفرستم. خدا شاهد است که بنده دهه ششمی را از عمر تجاوز کردم و اگر ازدحام و ازدیاد انواع علل رنجوری بر این استخوانهای پوسیدهام حمله نمیکردند اول شخصی بودم که به این دعوت لبیک میگفتم. محمد آل کاشفالغطاء[vi]»
آیتالله کاشفالغطاء در هفتاد سال پیش به خوبی و روشنی از سیاست انگلستان و از اشتباه التجاء به بریتانیا میگوید:... کنگرههای منعقد و مقررات آن تقدیم میشود و هیئتها برای لندن مسافرت میکند با این همه اینها (قشون انگلیسی) شکم زنهای آبستن را در فلسطین سفره میکنند، بیگناهها را بیجان [میکنند] و خونهای پاک را روان میسازند و با تمام شدت به تبهکاریهای بزرگ خود ادامه میدهد. حجاز و اردن هم با چشم و گوش میبینند و میشنوند. حتی دو بز آنها از جا نجنبیدند. ای کاش به این هم اکتفا و شر خود را از سر فلسطین کوتاه میکردند و با ستمکاران مساعدت و همراهی نمینمودند. ولی عموم مسلمانان در اقطار زمین چیزی که دارند اعتراض است، هیاهوی نطق، مقالهنویسی، شعرگویی و بعضی مساعدتهای مادی بسیار کم که حال یک قطره آب بر سنگ را دارد و حال آنکه مسلمانان دارای هزاران بلکه میلیونها لیره هستند آیا هیچ شنیده شد که یکی از آنها با هزار لیره استرلینگ کمکی کرده باشد چنانکه یهودیان که عدهشان کمتر و طبعشان پستتر، میکنند.
موقعیت بینالمللی شکلگیری مناسبات گسترده رژیم پهلوی و اسرائیل
با تشدید بحرانهای بینالمللی و گسترش منازعات میان، قدرتهای اروپایی و امپراتوری عثمانی، این امپراتوری رو به ضعف نهاد و این امر سببساز تقویت احساس قدرت و گریز از مرکز در ایالات عثمانی و رشد اندیشه ناسیونالیسم و ملیتگرایی در این کشور شد.
از طرف دیگر قدرتهای اروپایی در درون کشورهای خود با مشکلی به نام «اقلیت یهودی» مواجه بودند؛ اقلیتی که در هیچ یک از مخاطرات منطقهای و ارضی و مرزی شرکت نمیجست اما به علت اشتغال در رشتههای پولساز اقتصادی نظیر صرافی و رباخواری و خرید و فروش زمین، بیشترین بهره را از حوادث و بحرانهای سیاسی و جنگهای اروپایی میبرد. به همین خاطر اندیشه جابهجایی و تجمع یهودیان در یک کشور متمرکز شکل گرفت. براساس طرحهای اولیه دولتهای اروپایی و آژانس یهود، مکان در نظر گرفته شده کشورهای افریقای جنوبی و یا اوگاندا در افریقا بود.
با ضعف و انحطاط دولت عثمانی و بررسی امکان نفوذ در سرزمین فلسطین که ارض مقدس یهودیان خوانده میشد، این اندیشه قوت گرفت که روند مهاجرت به سمت فلسطین صورت گیرد.
با وقوع جنگ جهانی اول و مداخله دولت عثمانی به نفع آلمان و شکست آن دولت در جنگ (که با تقویت و رشد احساسات ناسیونالیستی در کشورهای عربی و تحت اشغال امپراتوری عثمانی همراه بود به گونهای که نیروهای چریکی عرب و مسلمان در خدمت ارتش انگلستان بر ضد دولت عثمانی وارد جنگ شدند که با خاتمه جنگ و فروپاشی عثمانی این کشورها تحت قیمومیت انگلستان و فرانسه درآمدند) در طول سالهای 1918 تا سال 1947 جمع بسیاری از یهودیان از سراسر جهان به اسرائیل گسیل شدند. با وقوع جنگ جهانی دوم و پیروزی مجدد انگلستان در جنگ و پایان یافتن دوره قیمومیت دولت انگلستان، قدرتهای پیروز اجازه دادند تا دولت اسرائیل اعلام موجودیت نماید.
با روی کار آمدن رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی، تعاملات سیاسی میان این رژیم با کشورهای خاورمیانه بر حسب میزان ارتباط آن دولتها با دولت انگلستان تنظیم شد. این موضوع در چهارچوب روابط با انگلستان و امریکا قابل ارزیابی و بررسی است.
تحمیل دولت اسرائیل بر جهان اسلام، با تحمیل چندین جنگ خونین و گسترده و سالهای طولانی نزاع و خصومت همراه بوده است.
در کنار این منازعات، شبکةعظیمی از تماسها، مذاکرات سیاسی و رفت و آمدهای آشکار و نهان دیپلماتیک رقم خورده است که شاید کمتر کشوری در جهان به اندازة رژیم صهیونیستی، موضوع مذاکرات محرمانه و آمد و شدهای سیاسی و در عین حال، جنگ و منازعه سیاسی و نظامی داشته باشد. و یکی از کشورهایی که به طور جدی درگیر این منازعات منطقهای و بینالمللی شد ایران است که این درگیری به دو صورت همکاری همهجانبه و مخالفت گسترده در ایران نمود یافته است.
جالب آنکه دو دوره از چگونگی تعامل ایران و اسرائیل با یکدیگر وجود دارد که به شدت متضاد و متقابل با یکدیگر است که این امر ناشی از دوگانگی، دیدگاههای موجود در داخل ایران است.
از یک طرف رژیم پهلوی به عنوان حکومتی که خواستگاه اصلی آن در پیوند با امپراتوری انگلستان و همچنین یهودیان صهیونیست حاکم در انگلستان و ایالات متحده است پیوندهای بسیار عمیقی با رژیم صهیونیستی سامان داد. به گونهای که این پیوند همیشه مورد اعتراض مخالفان حکومت پهلوی قرار میگرفت؛ و به تبع آن رژیم پهلوی بالاجبار ناچار از اختفای هر چه بیشتر این روابط درآمد.
در نقطه مقابل نیروهای مذهبی مخالف با اسرائیل چه در قالب تضاد با منافع ملی و چه مسائل شرعی، هرگونه همکاری با اسرائیل و یا ارتباط با آن را برخلاف مصالح اسلامی و ملی مردم ایران دانسته هر گونه فداکاری در راه آزادی فلسطین را مشروع میدانستند. و اساساً یکی از دلایل تعمیق اختلافات میان رژیم پهلوی و مخالفان مذهبی آن، چگونگی گستره و عمق پیوند حکومت با اسرائیل بوده است. بیسبب نبود که بعد از شکلگیری جمهوری اسلامی، اسرائیل به عنوان دشمن اصلی منطقهای آن تلقی شد و اسرائیل نیز به همین میزان عمق و سطح خصومت خود را با جمهوری اسلامی ایران افزایش داد.
1ـ بررسی روابط سیاسی رژیم پهلوی و اسرائیل
با شکلگیری دولت اسرائیل در سال 1948 دو نگرش عمده در سیاست خارجی ایران بهوجود آمد، معالوصف بررسی روابط سیاسی رژیم پهلوی و اسرائیل با شناسایی (دوفاکتو) اسرائیل از جانب دولت وقت ایران آغاز شد. همزمان نیز دو نیروی قابل توجه سیاسی در ایران و در ارتباط با اسرائیل عمل میکردند: 1ـ گروه مخالفان روابط ایران و اسرائیل و شناسایی آن که شامل مخالفتهای مردمی، علما و روحانیون و احزاب سیاسی مستقل از رژیم پهلوی و جمعی از اعضای مستقل درون حاکمیت میشد. گروه دوم: بدنه اصلی حکومت پهلوی که به همراه مساعدت و فشار قدرتهای جهانی و لابی قدرتمند یهودی به شدت با برقراری و گسترش روابط با اسرائیل به طور جدی علاقهمند بود. در طول تاریخ روابط دو کشور نوعی مبارزه میان این دو جریان عمده وجود داشته است و فائق آمدن هر یک بر دیگری باعث تغییر موازنة قوا در منطقه به نفع یا علیه اسرائیل میشد. چنانچه رأی مخالف ایران به ورود اسرائیل به سازمان ملل، فائق آمدن گروه مخالفان و شناسایی دو فاکتو اسرائیل، پیروزی موافقان روابط اسرائیل را نشان میدهد. مجدداً قطع روابط با اسرائیل در دورة دکتر مصدق، پیروزی مخالفان و پیروزی کودتا و برقراری مجدد روابط، پیروزی موافقان اسرائیل تلقی میشود. اولین موضعگیری رسمی ایران در مخالفت با عضویت اسرائیل در سازمان ملل زمانی بود که هنوز محمدرضا شاه در کانون اصلی قدرت سیاسی قرار نگرفته بود. در نامهای که توسط وزیر امور خارجة وقت علیاصغر حکمت در 27 /1 /1328 / 16 /4 /1949 به عباس صیقل سرکنسول ایران در بیتالمقدس فرستاده شد، آمده است: «در قسمت نظریه وزارت امور خارجه در باب شناسایی یهود برای اطلاع شخص شما اضافه میشود که اصولاً روش دولت ایران در این خصوص با نظریة سایر دول اسلامی یکسان بوده و از این روی به نمایندگی شاهنشاهی در سازمان ملل متحد دستور داده شده است که به ورود دولت اسرائیل در سازمان ملل متحد رأی مخالف بدهد و نیز دولت فعلاً تصمیمی برای شناسایی حکومت اسرائیل ندارد.» هر چند جمله آخر حکایت از موقت بودن موضع دولت ایران دارد ولی فشارهای امریکا و انگلیس و فعالیتهای لابی یهود در شناسایی اسرائیل از سوی ایران مؤثر بوده است. چناچه الرأی العالم نوشت: «بعضی سیاستمداران خارجی مقیم تهران سعی میکنند دولت ایران را وادار به شناسایی اسرائیل و تبادل روابط سیاسی نمایند. این سیاسیون خارجی با سفارت امریکا در تهران رابطه دارند... و گفته شد اگر دولت ایران قبل از سایر دول اسلامی و عربی دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد شخص مزبور ضمانت میدهد که ایران وام هنگفتی با شرایط بسیار سهل از بانک بینالملل به دست آورد... و ظاهراً ممکن است ایران به همین ترتیب عملی نماید...،» از طرف دیگر، تلاش اسرائیل برای کسب موافقت ایران با سنگاندازی در مسیر خروج ایرانیان ساکن در فلسطین، همراه بود تا ایران را مجبور به شناسایی اسرائیل بنمایند،[vii] همچنین نامههای عباس صیقل در انعکاس درخواستهای اسرائیل، بلاجواب میماند و دکتر علیاکبر سیاسی، وزیر امور خارجه نامه وزیر امور خارجه اسرائیل را بیپاسخ گذارد. در اواخر سال 1328 «رضا صفینیا به عنوان نماینده فوقالعاده ایران در اسرائیل تعیین شد و مأموریت وی از طریق نصرالله انتظام به اطلاع نماینده اسرائیل در سازمان ملل رسید. اما دولت اسرائیل پذیرش دائمی وی را منوط به ارسال نامه رسمی وزیر امور خارجه ایران به وزیر امور خارجه اسرائیل دانست. دولت ساعد مراغهای با فترت ناشی از تعطیلی مجلس شورای ملی، در اعلامیهای رسمی در 23 اسفند 1328 دولت اسرائیل را به صورت (دوفاکتو) به رسمیت شناخت و عباس صیقل را به عنوان نماینده معرفی کرد. اما پذیرش دو فاکتو اسرائیل به همین سادگی صورت نگرفت. ویلیام شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه در این باره مینویسد:... از اسناد بایگانی اسرائیل معلوم میشود که اسرائیل شناسایی دوفاکتو خود را در [دی ماه 1328 / ژانویه 1950] با پرداخت رشوه قابل توجهی به محمدساعد مراغهای نخستوزیر وقت ایران بهدست آورد[viii] و مذاکرات را از جانب دولت اسرائیل یک امریکایی که هنوز (آدام) شناخته میشود و با موساد همکاری داشته است، رهبری میکرد. او ضمناً یک تاجر ایرانی را میشناخت که با نخستوزیر دوست و شریک تجاری بود. از طریق این شخص، نخستوزیر مطالبه چهارصد هزار دلار کرد تا هیئت وزیران و شاه را متقاعد کند که شناسایی دو فاکتو اسرائیل خدمت به منافع ایران است. در پی آن، ساعد در ملاقات با نماینده موساد اجازه مهاجرت یهودیان ایران و ترانزیت یهودیان دیگر کشورها از ایران را صادر کرد. حسین مکی در دوره دکتر مصدق در مجلس شورای ملی اعلام کرد که: دولت قبل با دریافت رشوه اقدام به شناسایی اسرائیل کرده است. روزنامه الحضاره چاپ دمشق در چهاردهم فوریه همان سال به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش داد که محمدساعد مراغهای اجازه داده است تا یهودیانی که قصد عبور از ایران برای رسیدن به اسرائیل را دارند از خاک ایران ترانزیت شوند و با ملاقات نماینده موساد در تهران با نخستوزیر، به رئیس اداره گذرنامه وزارت امور خارجه و رئیس پلیس کشور و رئیس پلیس مرزی دستور داد تا با نماینده موساد به عنوان نماینده کشور اسرائیل همکاری نماید. با روی کار آمدن سرلشکر رزمآرا روابط با اسرائیل وارد مرحله جدیدی شد و دولت اسرائیل شخصی به نام «پروفسور هد» از دانشگاه عبری اورشلیم را نامزد سفارت اسرائیل در تهران کرد. اما با ترور رزمآرا توسط خلیل طهماسبی یکی از اعضای فداییان اسلام، همه امیدهای اسرائیل برای شناسایی رسمی و علنی(دوژور) از بین رفت. با روی کار آمدن دولت دکتر محمد مصدق و جان گرفتن مبارزات ضد انگلیسی در ایران، افکار عمومی داخلی و خارج ایران خواستار قطع روابط ایران و اسرائیل شدند. جمعیتها، گروهها و علمای اسلامی از کشورهای مختلف طی نامههایی به آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی خواستار آن شدند که ایشان جهت قطع روابط با اسرائیل به حکومت فشار آورد. دولت دکتر مصدق در پانزدهم تیر 1330 با عنایت به اصل موازنه منفی، قطع رابطه با اسرائیل را به اطلاع عموم رساند. روزنامه اطلاعات به نقل از آیتالله کاشانی در 13 /4 /1330 نوشت: «پس گرفتن شناسایی اسرائیل از طرف ایران که رسمیت کافی و قانونی هم نداشت، قطعی است.»[ix] به دنبال آن کنسولگری ایران در بیتالمقدس تعطیل و صفینیا به ایران فرا خوانده شد. با وجود تعطیل شدن کنسولگری ایران و فراخوانی صفینیا نماینده ایران، شناسایی دوفاکتو عملاً لغو نشد از اینرو شاه در مصاحبه خود به سال 1339 مسئله تعطیلی کنسولگری در تیرماه 1330 را به خاطر مشکلات ناشی از قضیه ملی شدن نفت اعلام کرد. لیکن اقدام دکتر مصدق و دولت ایران بازتابهای بسیار مثبتی در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام داشت و روزنامههای عربی، «دکتر مصدق» را «زعیم شرق» نامیدند. با وجود این در دولت مصدق تلاشهایی برای برقراری ارتباط با اسرائیل در اواخر 1331 انجام شد. دکتر هیرشفلد استاد دانشگاه تلآویو در روزنامة جروزالم پست مینویسد: «... در سال 1952 دکتر محمد مصدق پیشنهاد کرد که سفارت ایران در اسرائیل باز گشایی شود. وی همچنین پیشنهاد کرد تا نفت ایران در اسرائیل فروخته شود. وی همچنین پیشنهاد کرد تا نفت ایران با تخفیف 25 درصد به اسرائیل به فروش برسد که اسرائیلیها نپذیرفتند. با سقوط دولت دکتر مصدق، شایعاتی در خصوص تجدید رابطه ایران و اسرائیل مطرح شد که عکسالعملهای تندی را در کشورهای عربی نظیر اردن و لبنان در پی داشت. دولت ایران مسئله ارتباط با اسرائیل را پیگیری کرد و طی دستورالعمل شماره 4556 مورخ 24 /12 /1332 وزیر امور خارجه، عبدالله انتظام به نمایندگی ایران در برن نوشت: «دولت شاهنشاهی با اسرائیل قطع رابطه نکرده و بلکه نمایندگی ما در آنجا فعلاً تعطیل است. بنابراین دید و بازدید با نمایندگان اسرائیل مانعی ندارد.»
در این میان ایالات متحده برای نزدیکی بین ایران و اسرائیل میکوشید زیرا پس از کودتای 28 مرداد 1332 ایران و اسرائیل دو ستون امریکا در منطقه به شمار میرفتند و تلاشهای آلن دالس، وزیر امور خارجه امریکا در کسب موافقت ایران برای همکاری با اسرائیل قرین موفقیت بوده است. شاه در سال 1337 ش / 1958 م و به دنبال وقوع کودتای ضدسلطنتی عراق در پاسخ به نامة «دیوید بنگورین» که در آن وی سیاست کوروش در قبال یهودیان را یادآور شده بود چنین پاسخ داد: «یادآوری سیاست کوروش در قبال مردم شما، برای من بسیار با ارزش است و من اکثر سعی خود را برای ادامه راهی که به وسیله این سنت قدیمی به وجود آمده، خواهم نمود.» در آذر ماه 1338 ابراهیم تیموری به تلآویو رفت. نمایندگی وی به عنوان جزئی از سفارت ایران در برن سوئیس تلقی میشد که به نام «برن 2» شناخته میشد و به دنبال آن «موشه ساسون» به عنوان نماینده گلدامایر نخستوزیر اسرائیل برای استقرار روابط سیاسی بین ایران و اسرائیل به ایران آمد و شاه دستوری دایر بر استقرار روابط به ساسون اعلام کرد تا نمایندة دو طرف در مقام وزیر مختار باشند. به دنبال این آمد و شدها و اعلام پذیرش اسرائیل توسط شاه، سرهنگ جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر ضمن اعلام قطع رابطه با ایران سخنان تندی علیه شاه ایراد کرد. شناسایی ایران برای اسرائیل بسیار اهمیت داشت چرا که در محاصرة ژئوپولتیک بسیار سختی قرار داشت. به دنبال آن، اسرائیل به هر بهانهای سعی کرد تا حضور خود را در ایران جدیتر نشان دهد. هر چند در ابتدا ادارة هشتم وزارت امور خارجه تحت عنوان سفارت «برن 2» در وزارت امور خارجه مسئول پیگیری روابط ایران و اسرائیل بود ولی بعد از قدرت گرفتن ساواک، کلیه امور زیر نظر ساواک انجام میگرفت.[x]
تلاش اسرائیل برای گسترش روابط ایران به حدی بود که مسئله از حوزه اختیار وزارت خارجه و ساواک خارج شد. اسرائیلیها با کلیه سازمانهایی که در ایران امکان برقراری تماس وجود داشت رأساً هماهنگ شدند. کارشناسان آنها را به اسرائیل دعوت میکردند به گونهای که وزارت امور خارجه ادامه این وضع را به مصلحت نمیبیند. روزنامه هاآرتص دربارة نوع روابط ایران و اسرائیل مینویسد: «یک بازدید چند روزه از ایران کافی است تا انسان به موقعیت عجیب اسرائیل در آن کشور پی ببرد... روابط ایران و اسرائیل که خوب و مستحکم است به روابط دو همسایهای شباهت دارد که فقط از روی بالکن با یکدیگر حرف میزنند.»
مجله هاعولام هزه نیز درباره گستردگی روابط ایران و اسرائیل و تظاهر ایران به پنهان ماندن این روابط به عدم دعوت از مقامات اسرائیل برای شرکت در جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در 21 /7 /1350 اشاره کرده مینویسد: «شاعر آلمانی هانریخ هاینه در یکی از اشعار خود به معشوقهاش میگوید: هنگامی که از بلوار عبور میکنی، لطفاً به من سلام نکن.» اکنون هم یکی از قهرمانان مجلات بانوان جهان، شاهنشاه ایران محمدرضا پهلوی، چنین تقاضایی از کشور اسرائیل دارد. اما با وجود این ایران و اسرائیل ظاهراً ارتباط گسترده دیپلماتیک ندارند ولی شاه و وزیر دربارش اسدالله علم بیشترین تلاش را برای حفظ منافع اسرائیل انجام میدهند. به عنوان مثال، در ماه می 1972 شاه با گلدا مایر ملاقات کرد که شامل عملیاتهای پنهان علیه تندرویهای ناصریست، خرید تسلیحات از اسرائیل و فروش نفت در ازای آن بود که میبایست مخفی بماند تا سبب تشدید دشمنی اعراب و ایران نشود. با همه اینها، ایران بعد از جنگ 1967 و بویژه پس از جنگ 1973 در برخورد با اسرائیل به صورت ظاهر تبلیغات میکرد و حمایت مختصری از فلسطینیها مینمود که صرفاً مصرف تبلیغاتی داشت. اما در زمان جنگهای اعراب و اسرائیل و تحریم نفتی اعراب در سال 1973، نفت ایران به اسرائیل صادر میشد که نقش اساسی در چرخش صنعت و اقتصاد اسرائیل داشت.
از اواخر سال 1356 روابط ایران و اسرائیل وارد مرحله جدیدی شد که در نهایت به قطع کامل انجامید. مسافرت انور سادات، رئیسجمهور مصر به بیتالمقدس در 28 آبان 1356 /19 نوامبر 1977 و آغاز مذاکرات صلح این کشور با اسرائیل با میانجیگری امریکا به امضای موافقتنامه کمپدیوید در 26 شهریور 1375 /17 سپتامبر 1978 انجامید. این مسئله هر چند از دید دولتمردان در حال سقوط رژیم پهلوی مثبت ارزیابی شد ولی موجب فداکاری عمومی و موضعگیری منفی به خصوص محافل و شخصیتهای مذهبی و در رأس آنها حضرت امام خمینی، و فشار بر دولت شاه گردید تا روابط خود را با اسرائیل مورد تجدید قرار دهد. از سوی دیگر، اوجگیری نهضت انقلابی ضدامریکایی و ضداسرائیلی روز به روز ضعف و ناکارآمدی دستگاه حکومتی و شخص شاه را به نمایش گذاشت. روزنامه معاریو در 26 شهریور 1357 در مورد روابط ایران و اسرائیل نوشت: «این واقعیت که در اوج بحران ایران در ابتدای ماه جاری محافل اسلامی قطع رابطه کامل بین ایران و اسرائیل را خواستار شدند ثابت میکند که حضور اسرائیلیها در ایران بسیار مشخص بود که خاری در چشم مخالفان داخلی است.» در 22 بهمن 1357 با فروپاشی نظام شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی سفارت اسرائیل تعطیل و همزمان در اختیار فلسطینیها قرار گرفت.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، سوره مهر، 1388، ص 491 – 530.
پینوشتها:
[i]. ولایتی، علیاکبر، ایران و تحولات فلسطین، وزارت امورخارجه، تهران، 1379، ص 100.
[ii]. همان، ص 128.
[iii]. همان، ص 133.
[iv]. همان، ص 139.
[v]. همان، ص 166.
[vi]. القبس، ش 1496، 13 /9 /1938م.
[vii]. ایران و تحولات فلسطین، ج 2، ص 4.
[viii]. شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص 69.
[ix]. اطلاعات، 13 تیر 1330.
[x]. ایران و تحولات فلسطین، ص 19.
تعداد بازدید: 1067