یعقوب توکلی
11 آبان 1401
روابط نظامی رژیم پهلوی و اسرائیل
روابط نظامی ایران و اسرائیل در چند حوزه مهم قابل بررسی است: 1ـ مبادله وابسته نظامی 2ـ دورههای آموزش نظامیان ایرانی در اسرائیل و حضور نیروهای نظامی اسرائیل در ایران 3ـ خریدهای تسلیحاتی ایران از اسرائیل و همکاریهای لجستیکی و پشتیبانی و فنی و مبادله اطلاعات نظامی.
سرهنگ «یعقوب نیمرودی» اولین وابسته نظامی رسمی اسرائیل در ایران به سال 1338 محرمانه وارد ایران شد. هر چند وی قبلاً در 30 /10 /1334 به عنوان معاون آژانس یهود به ایران آمده بود، ولی اینبار به عنوان هماهنگکننده سیا، موساد و ساواک عمل میکرد و با «شاپور ریپورتر» نزدیکی داشت. در کنار حضور فعالانه نیمرودی در جهت نزدیک شدن مقامات نظامی ایران به اسرائیل و تعمیق روابط نظامی، وی افسران ایرانی و خانوادههایشان را به اسرائیل میفرستاد و افسران اسرائیلی را برای بازدید از پادگانها و مراکز نظامی به ایران میآورد. دکتر «دوریل» در گزارش به «اسحاق رابین» مینویسد: «تمام اینها ثمره زحمات سرهنگ نیمرودی است وگرنه وزارت خارجه ایران با این سفر مخالف بود و سعی میکرد در مراسم دخالت کند و در واقع این سفر مترادف با یک پیروزی بزرگ بود.» در این چارچوب، تمام افسران ارشد و ژنرالهای ایران از اسرائیل دیدن کردند و جمع بسیاری از افسران در اسرائیل آموزش نظامی دیدند.
خرید تسلیحات و همکاریهای لجستیکی یکی از مهمترین عرصههای همکاری ایران و اسرائیل و حضور اسرائیل در ایران بود. سپهبد «علیکیا» رئیس اداره دوم ستاد ارتش در گسترش روابط نظامی ایران و اسرائیل نقشی بسیار مهم ایفا میکرد و به همراه ژنرال هرکابی، اساس روابط نظامی ایران و اسرائیل را پیریزی کرده بودند. از اوایل دهه 1340 آمد و شدهای مقامات عالیرتبه نظامی دو طرف از امور عادی مناسبات بین دو کشور بود و برای تشویق افسران ایرانی، سفارت اسرائیل بهای روادید داوطلبان مسافرت را میپرداخت و عموم افسران برای معاینه پزشکی به بیمارستان نظامی «تل هاشومر» اعزام میشدند. تعمیر هواپیماهای نظامی، آشپزخانههای صحرایی، فروش خمپارهاندازهای سنگین، توپهای کششی هویتزر، مسلسلهای یوزی و سایر سلاحها توسط اسرائیل به ایران در حالی صورت میگرفت که ایران به اسرائیل به چشم امریکای کوچک مینگریست و اسرائیل از این طریق درآمدهای سرشاری به دست میآورد. مهمترین طرحهای نظامی مشترک دو کشور طرح تولید موشکهای زمین به زمین با برد 450 کیلومتر و حامل کلاهکهای غیراتمی 350 پوندی بود. این معامله بر اساس مبادله نفت با اسلحه بود و مجموع آن به 2 /1 میلیارد دلار بالغ باشد. ایران میبایست به عنوان پیشپرداخت 250 میلیون دلار پرداخت کند ولی این قرارداد به انجام نرسید. حکومت ایران در روابط نظامی خود با اسرائیل به عنوان دلال اسلحه نیز نقش ایفا میکرد و اسلحه اسرائیلی را به کردها و پاکستانیها میرساند. اسدالله علم در خاطرات روز 29 خرداد 1349 خود مینویسد: «استدعای شرفیابی سفیر پاکستان را عرضه کردم که گله داشت توپهای ضدتانکی که به وسیله دولت ایران از اسرائیل خریداری نمودهاند اسرائیلیها تحویل نمیدهند با آنکه به اسم ایران است. فرمودند آخر اینها دارند علناً با اسرائیل دشمنی میکند.»
روابط امنیتی رژیم پهلوی و اسرائیل
روابط امنیتی ایران و اسرائیل بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و تأسیس ساواک شکل گرفت. طرح تأسیس ساواک، اندیشه مشترک مقامات اطلاعاتی امریکا و انگلیس بود. تأسیس و پیریزی ساواک بر عهده سازمان سیای امریکا نهاده شد و دفتر ویژه اطلاعات را سرویس جاسوسی انگلیس بنا نهاد. در مراحل بعد، با هماهنگی امریکا و انگلیس نفوذ خزنده اسرائیل در ساواک آغاز شد. برای برقراری ارتباط بین ساواک و سرویس اطلاعاتی اسرائیل دلایل فراوانی وجود داشت چرا که شاه و مشاورانش به این نتیجه رسیده بودند که به منظور حفظ روابط ایران و اسرائیل، بهترین گزینه حفظ روابط سازمانهای امنیتی است و این دو سازمان میبایست مناسبات دو کشور را کنترل نمایند. چرا که روابط آشکار به نفع دو رژیم نبود. از طرفی تمرکز فعالیتهای سازمان سیا بر کا.گ. ب، سازمان جاسوسی شوروی بود در حالی که تلاش ساواک در بخش اعظم فعالیتهایش روی انقلابیون عرب متمرکز بود و این بهترین نقطه اشتراک ساواک و موساد بود. به همین خاطر موساد اطلاعات آموزشی گستردهای در اختیار ساواک قرار داد. لذا به دستور شاه «تیمور بختیار» اولین رئیس ساواک در سفر به اسرائیل با «ایسر هارل» رئیس موساد ملاقات کرد و به «یاکوب روز» رئیس مرکز موساد در پاریس معرفی شد که تمام روابط موساد و ساواک از طریق وی هماهنگ گردد. به دنبال آن در سال 1337 ش نمایندگی تجاری از سوی اسرائیل در تهران افتتاح شد و برای سالها به صورت پوششی برای عملیات موساد و ساواک عمل میکرد. یک نویسنده یهودی در کتابی به نام hit team نوشته است: «از جمله شعبات عمده سازمان اطلاعات و امنیت اسرائیل یک وزارت خارجه پنهانی است که با کشورهایی که دول آنها بنا به علل سیاسی، مذهبی یا جغرافیایی نمیتوانند با اسرائیل روابط دیپلماتیک آشکار داشته باشند، در تماس باشند. در این موارد سازمان اطلاعات و امنیت اسرائیل مأموران خود را به این گونه کشورها اعزام میدارد... از جمله کشورهای مورد بحث ترکیه و ایران و مراکش میباشند.»
با ورود «یعقوب نیمرودی» به ایران، آموزش و سازماندهی ساواک به یاری اسرائیل و به کمک نیمرودی صورت میگرفت. در آغاز دو یا سه تیم ده نفره برای مدت دو سال به اسرائیل اعزام شدند. ولی ساواک برای آموزش بازجویی، ضدبراندازی، خطشناسی و سایر تخصصها از استادان اسرائیلی بهره میبرد و این مسئله به حدی گسترش یافت که تعداد متخصصین جاسوسی و ضدجاسوسی اسرائیل که دورههای آموزش ساواک را اداره میکردند از تعداد مربیان امریکایی بیشتر شد. در طی دو دهه 50 ـ 1340 سازمان امنیت ایران تعداد زیادی از مأموران و افسران عالیرتبه ساواک را برای فراگیری شگردهای جاسوسی و کسب اطلاع به اسرائیل اعزام کرد. در کنار این همکاریها، آمد و شد مقامات امنیتی در عالیترین سطح و به همراه مبادله اطلاعات علیه گروههای چریکی بویژه گروههای مسلمان و چپگرای ایران که با سازمان آزادیبخش فلسطین روابطی داشتند، شدت گرفت. در عین حال اسرائیل در ایران سه پایگاه عمده و مهم برونمرزی در جنوب و غرب ایران احداث کرد. ارتشبد «حسین فردوست» در صفحه 366 خاطرات خود توضیح میدهد که: «... سرتیپ «علوی کیا» به من اظهار کرد که مدتی است اسرائیلیها سه پایگاه برون مرزی در غرب و جنوب ایران احداث کردهاند... نیمرودی بابت این پایگاهها هر ماه مبلغی رشوه به سرتیپ علوی کیا و سرلشکر معتضد که رئیس قسمت اطلاعات خارجی ساواک بودند، میدهد. این سه پایگاه در خوزستان و ایلام و کردستان مستقر بودند و اسرائیل بهترین مأموران خود را برای اداره این پایگاهها مأمور کرده بود و هدف پایگاههای برونمرزی اسرائیل در ایران، عراق و کشورهای عربی بود.»[1]
تأسیس پایگاه موساد در خوزستان یکی از اقدامات مهم در زمینه همکاری امنیتی دو رژیم بود. موساد از میان عرب زبانان بومی خوزستان جمع زیادی را به استخدام درآورد که با پاسپورتهای جعلی با گذر از مرز ضمن برقراری ارتباط با بستگان و دوستان خود در خاک عراق گاه و بیگاه در تأسیسات و مؤسسات نظامی و سیاسی بصره و بغداد نفوذ میکردند. این در حالی بود که اصلاً نیروهای ساواک و موساد درگیر مسائل اطلاعاتی نمیشدند. ایران و اسرائیل به وسیله بهرهگیری از این پایگاهها قادر بودند که اطلاعات با ارزش را درباره تسلیحات روسی به دست آورند. بویژه آنکه درباره هواپیماهای میگ روسی اطلاعات بسیاری داشتند اما هنگامی که اسرائیلیها میخواستند این اطلاعات را به سیا بفروشند متوجه شدند که ساواک این اطلاعات را قبلاً به طور مجانی به سیا داده است.[2] پس از کودتای «عبدالسلام عارف» در 16 بهمن 1341 / 8 فوریه 1963، فعالیتهای ضدایرانی در عراق افزایش یافت. عراق با تشکیل «حزبالتحریر العربی» به قصد کسب استقلال برای خوزستان ایران، رهبری آن را به «محیالدین ناصر» یکی از مقامات شرکت ملی نفت ایران سپرد. عبدالسلام عارف مبلغ سیصد هزار پوند به همراه مقداری سلاح به وی داد و از او برای سفر به عراق دعوت کرد. «محیالدین ناصر» پس از بازگشت از عراق کابینهای یازده نفره تشکیل داد و دفاتر حزب «التحریرالعربی» را در خرمشهر، اهواز، آبادان و دزفول ایجاد کرد. این برنامه به سرعت توسط پایگاه اسرائیلی کشف شد و هشتاد نفر از افراد محیالدین ناصر دستگیر شدند. هجده نفر به حبس ابد و ناصر و دو تن دیگر به اعدام محکوم شدند.
یکی دیگر از همکاریهای عمده ساواک و موساد علاوه بر همکاریهای گسترده با سازمان اطلاعاتی ترکیه، همکاری بر سر قضیه کردهای عراق و غارت منابع و آثار فرهنگی و عتیقه ایرانی بود.
در خصوص قضیه کردستان یک مجله اسرائیلی به نام هاعولام هزه در تاریخ 31 /1 /1963 منافع اسرائیل را در کردستان چنین توضیح داده است: «ما مایلیم که یک کردستان مستقل و آزاد تشکیل گردد تا بتوانند مانند ما در یک منطقه که اکثریت آن را اعراب تشکیل میدهند یک کشور غیر عربی به وجود بیاورند. ما دراین منطقه محتاج هم پیمان هستیم و دوستی کردها خود به خود به قدرت ما خواهد افزود بلکه خواهد توانست ما را به آن عده از اعراب مترقی عراق، الجزایر و مصر که از تمایلات کردها طرفداری میکنند، نزدیک سازد.»
درک نیات اسرائیلیها در خصوص کردستان چندان پیچیده نبود و مقامات ایرانی نیز بر این مسئله وقوف داشتند. «مرتضایی» مسئول نمایندگی ایران در اسرائیل در گزارش خیلی محرمانه در 3 /4 /1354 به وزارت امور خارجه چنین مینویسد: «اسرائیل نه به سبب دوستی با کردها بلکه به سبب دشمنی خود با عراق و به مصداق ضربالمثل نه به خاطر حب علی(ع) بلکه به خاطر دشمنی با معاویه در سالهای اخیر کوشیده است که بین ملت یهود و کرد شباهتهایی را اثبات و سرنوشت کردها را با سرنوشت خود یکسان قلمداد کند.»[3]
به همین خاطر، دولتین و سازمانهای امنیتی ایران و اسرائیل همکاریهای گستردهای در وقایع کردستان داشتند چرا که ایران نیز با مشغول داشتن ارتش عراق با کردها مانع فشار و دخالت عراق در مرزهای غربی و جنوبی ایران میشد و دیگر اینکه امنیت مرزهای شرقی اسرائیل تضمین بیشتری مییافت و این بارزترین دلیل و توجیه همکاری شاه و اسرائیل بود. حملات سازمان یافته کردها به رهبری «ملا مصطفی بارزانی» علیه بغداد در سال 1961 آغاز شد و تا چهارده سال با حمایت شاه و اسرائیل تداوم یافت. در اوایل دهه 1340 مقامات ساواک ملاقاتی بین «ملا مصطفی بارزانی» و رئیس ستاد ارتش اسرائیل «سپهبد زوی تسور» و دو مقام بلندپایه دیگر از وزارت دفاع اسرائیل ترتیب دادند. هیئت اسرائیلی از پیرانشهر با لباس کردی وارد خاک عراق شد و در آنجا با بارزانی ملاقات کردند. درخواست عمده کردها از هیئت اسرائیلی امکانات لجستیک برای گسترش چندین دوره عملیات و تغییر از ماهیت جنگ چریکی به جنگ منظم و گسترده بود. از آن پس در سال 1342 ش کمکهای فراوان به شکل تسلیحات، مهمات و مشاوره نظامی اسرائیلیها از طریق مرز ایران با همراهی و کمکهای ساواک روانه کردستان عراق شد و در تابستان 1341 اولین دوره آموزشی برای افسران کرد توسط مربیان اسرائیلی آغاز گردید.
پایگاههای اسرائیل تا سال 1346 در ایران فعال بود ولی پس از آن اعلام کردند چون اطلاعات کامل شده است پایگاهها را تعطیل و به اسرائیل منتقل کردهاند و از طریق شبکههای ایجاد شده به فعالیت خود ادامه دادند. آنها از طریق همین عوامل و با استفاده از پول و زن به سفارتخانههای عربی نفوذ کرده از آنها عکسبرداری میکردند. وقتی ایران بودجه حمایت از کردها را کاهش داد اسرائیل این خلاء را پر کرد و پس از جنگ 1967 تجهیزات روسی غنیمت گرفته شده از ارتشهای مصر و ساف تحویل کردها شد و ماهیانه مبلغ پانصد هزار دلار به کردها پرداخت میشد. ملا مصطفی بارزانی نیز در پاییز 1352 از اسرائیل دیدار کرد. پس از بحران سال 1970 وکشتار فلسطینیها در عملیات سپتامبر سیاه «ملک حسین»، پادشاه اردن، با ارسال تجهیزات و مهمات غنیمتی از انبار سازمان آزادیبخش فلسطین به کردها به صف مبارزه اسرائیل و ایران علیه عراق پیوست تا ارتش 260 هزار نفری عراق را که سه لشکر آن در مرزهای اردن مستقر بودند به خود مشغول سازد. جالب اینکه کلیه کمکهایی که توسط اسرائیل و ایران به کردها میشد با اطلاع و اجازه امریکا صورت میگرفت. روزنامه جروزالم پست نوشت: «سلاحهایی که از طرف CIA (سیا) و به دستور شخص «پرزیدنت نیکسون» به طور محرمانه در سال 1351 دراختیار کردهای عراق گذاشته شد انواع اسلحه روسی بود که اسرائیل از اعراب به غنیمت گرفته بود.»
پیگیری بیشتر این حوادث ما را به نتایج قابل توجهی از هماهنگی سرهنگ «یعقوب نیمرودی» در اجرای این عملیات میرساند. یکی دیگر از عرصههای حضور و دخالت اسرائیل با کمک سازمان امنیت اسرائیل و ساواک، تاراج سرمایههای ملی کشور بود. در مقیاس بسیار وسیع، سرمایههای ملی و گنجینههای کهن ایران با اطلاع مقامات رژیم پهلوی غارت میشد که در این بین آثار سفالینه املش از اهمیت ویژهای برخوردار بود. یکی از افراد بسیار فعال در این امر «ایوب ربانو» نام داشت که در طول سالیان متمادی در تمامی نقاط ایران دست به حفاری زد و بزرگترین مجموعه آثار باستانی ایران را گردآوری کرد که برخی از آنها در جهان بینظیر بوده است. «موزه تصئیل» اسرائیل مجموعه آثار ایرانی را به نمایش گذاشت که ارزش آنها در آن زمان به 5 /4 میلیون لیره اسرائیل میرسید. در گزارشی که نمایندگی ایران در تلآویو در 28 آذر 1344 فرستاد، آمده است: «کلکسیون مربوط به هنر ایرانی در موزه اسرائیل در نوع خود یکی از مهمترین کلکسیونهای جهان میباشد که ارزش آن به سه میلیون دلار میرسد و در این کلکسیون آثاری وجود دارد که بهایی برای آن نمیتوان گذاشت زیرا در جهان منحصر به فرد میباشد. در ظرف دو سال کلکسیونی که در اورشلیم متمرکز شد شامل آثاری 3000 ساله از دوران ماقبل تاریخ تا قرن شانزدهم بود.» نمایشگاه آثاری که از طرف محسن فروغی فرزند محمدعلی خان فروغی (ذکاءالملک) در سال 1345 برگزار شد شامل سیصد عدد از این شاهکارهای تاریخی بود. در مورد سرقت اشیای عتیقه، اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه در سال 1347 با تجاهل به وزارت فرهنگ و هنر مینویسد: «در مورد نحوه خروج این اشیاء از ایران اطلاعی در دست نیست ولی مرتباً در چمدانهای یهودیانی که به اسرائیل میروند اشیاء عتیقه ایرانی، به خصوص نسخ خطی کتب مختلف مخفی شده و بدون جلوگیری پلیس وارد اسرائیل میشود.» از سارقان برجسته این اشیاء سرهنگ یعقوب نیمرودی بود که در جریان سالهای حضور خود در ایران اشیاء فراوانی را غارت کرده بود. مجله هاعولام هزه در 27 /7 /1357 نوشت: «وقتی یعقوب نیمرودی مأموریت خود را به پایان رسانید... خانهاش در اسرائیل سراسر با آثار ایرانی تزیین شده است... گنج واقعی در خانه آقای نیمرودی کلکسیون آثار باستانی بویژه ظرف سفالین از املش متعلق به 3000 سال قبل از میلاد همچنین آثار باستانی دوره اسلامی (700 سال قبل) وجود دارد. بدون شک خانه نیمرودی یک مرکز فرهنگ و هنر اصیل ایرانی است که آثار آن طی سالها تلاش تهیه شده است.»
ختم کلام، گزارش اداره کل هشتم ساواک در 27 /1 /1357 به ریاست ساواک است که در آن آمده است: «در تاریخ 14 /1 /1357 از سرویس مرکزی اسرائیل در تلآویو شخصی تماس گرفت و اظهار داشت شخصی به نام یعقوب نیمرودی... که اکنون میلیونر است امروز میخواهد پیش ما (به اسرائیل) بیاید و با خودش چیزهایی دارد که ما نمیخواهیم با آنها به این طرف و آن طرف بگردد کاری کنید که او راحت از تهران خارج شود...»[4]
روابط فرهنگی و آموزشی رژیم پهلوی و اسرائیل
ارائه اطلاعات در خصوص روابط فرهنگی و آموزشی میان رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی به خاطر گستردگی در این فرصت ممکن نیست وآنچه که در این مقاله آورده میشود مختصری از مجموعه اطلاعات گسترده در اینباره است.
در بعد همکاری گسترده میان اسرائیل و دولت ایران گام اول اسرائیل تلاش برای آموزش مدیران ایرانی در اسرائیل بود که یک دسته سی نفری در سال 1341 به سرپرستی مهندس صبری به اسرائیل اعزام شدند؛ هر چند اسرائیلیها در این دور در تلاش برای جلب مدیران ایرانی بودند تا آموزش جدی آنها.
در کنار امر آموزش برای کارمندان وزارت کشور و شهرداریها، آموزش برای مبارزه با بیسوادی هم برگزار شد و در پی آن در اوایل دهه 1350 تعداد دانشجویان ایرانی در اسرائیل به 350 نفر رسید و متقابلاً افرادی برای آموزش زبان فارسی و مطالعات ایرانی به ایران سفر کردند. ابراهیم تیموری در گزارش خود به تاریخ 26 /5 /1342 به صراحت از امکان آموزش این افراد در ایران به سطح پایین آموزشها در اسرائیل برای نفوذ در ایران و سایر کشورها توضیح میدهد.
همکاری توریستی بین دو کشور عمدتاً با هماهنگی اسدالله علم صورت میگرفت و مهمترین اتفاق فرهنگی میان ایران و اسرائیل که اعتراضات گستردهای را برانگیخت طرح جشنهای 2500 ساله بود.
تدی کولک شهردار بیتالمقدس و مدیر کل نخستوزیری اسرائیل که به دعوت اسدالله علم به تهران آمده بود در این سفر برگزاری جشنهای 2500 ساله را مطرح کرد که در پی اجرای این پیشنهاد مطبوعات اسرائیلی مقالات متعددی در تمجید از برگزاری این جشنها نوشتند. شاید ذکر قطعنامه مجمع عمومی کنگره جهانی یهودیان برای این همراهی و هماهنگی کافی باشد.
«مجمع عمومی کنگره جهانی یهود اطلاع یافت که اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران و دولت آن کشور مقرر داشتهاند مراسم یادبود 2500 ساله تأسیس شاهنشاهی ایران را به دست کورش کبیر برگزار کند.
شورای اجرایی کنگره را مأمور میکند که به نوبه خود این یادبود بزرگ را در زمینه بینالمللی آن، مورد تجلیل قرار دهد و از تمام سازمانها و جوامع یهودی در سراسر جهان خواستار است که طی باشکوهترین مراسم حق شناسی خود را نسبت به این قهرمانان بزرگ تاریخی که در کتاب آسمانی تورات از بزرگواری او نسبت به ملت یهود سخن رفته، ابراز دارند.»[5]
به دنبال آن کنگره کمیتهای را در اورشلیم تشکیل داد که وظایف ذیل را توسط سازمانهای یهودی در کشورهای جهان پیگیری نماید:
1ـ تشکیل کنفرانسهایی در کشورهای مختلف جهان به مناسبت برگزاری این یادبود
2ـ تدوین تاریخ مربوط به کورش براساس متن و منابع و مآخذ تورات
3ـ تلاش برای اجرای برنامهای خاص برای تدریس در مدارس یهود
4ـ نامگذاری خیابانها و میدانها در پایتخت و شهرهای مختلف جهان به نام کوروش
5ـ فعالیتهای مطبوعاتی بینالمللی درباره این یادبود
6ـ نامگذاری دو جنگل به نامهای کوروش کبیر و محمدرضا شاه (که نشانه بیشترین احترام در اسرائیل است)
7ـ تخصیص بورسهای تحصیلی به نام کوروش کبیر در اسرائیل برای مطالعات و تحقیقات فرهنگی
برگزاری جشنهای 2500 ساله برای رژیم پهلوی رسوایی بزرگی بهبار آورد و اتفاقاً ابتکار و حمایت اسرائیل در این مسئله کاملاً به ضرر رژیم پهلوی تمام شد. با وجود آنکه شاه و علم صلاح ندانستند مقامات رسمی اسرائیل را برای حضور در جشنهای 2500 ساله دعوت نمایند، مجله هاعولام هزه در مقالهای نوشت:
«عدم دعوت ایران از مقامات اسرائیلی همانند حکایت شاعر آلمانیها نریخ لایکه است که معشوقهاش میگوید اگر از بلوار عبور میکنی از آن طرف خیابان حرکت کن تا با شما روبهرو نشوم.»
«یکی دیگر از اقدامات ماهرانه اسرائیلیها، بسترسازی برای سفر مقامات، فرهنگیان و روشنفکران و اصحاب مطبوعات به اسرائیل بوده است. نویسندگان صاحب قلمی چون خلیل ملکی، داریوش آشوری، جلال آلاحمد به اسرائیل دعوت شدند و تخصیص بورسهای تحصیلی تدوین تاریخ کوروش کبیر از جمله اقدامات اسرائیلیها در این باب بوده است.»[6]
یکی دیگر از اقدامات متقابل فرهنگی اسرائیل و ایران برگزاری بازی فوتبال تیمهای ملی ایران و اسرائیل به سال 1348 در تهران بوده است. در این بازی پرچمهای اسرائیل در استادیوم امجدیه (شیرودی) تهران برافراشته شد. اما عدهای از اعضای مؤتلفه اسلامی وسازمان مجاهدین خلق، نظیر اسدالله لاجوردی و عزتالله شاهی هنگام بازی، پرچمهای ایران و اسرائیل را به آتش کشیدند و اعلامیههایی در ورزشگاه پخش کردند و علیه اسرائیل شعار دادند سپس به سمت دفتر هواپیمایی اسرائیل «ال عال» رفته آن را منفجر کردند که مدتها موضوع بحث و پیگیری مقامات امنیتی ایران و اسرائیل بود.[7]
اسرائیلیها در تبلیغ و تقویت عوامل خود در ایران دقت و توجه ویژهای داشتند. جذب تعداد بسیاری از توریستهای خارجی برای تماشای مراسم ورزشی شعبان جعفری با هدف کسب درآمد برای وی و حمایت شخص مایر عزری از وی از دیگر نمونههای حضور فرهنگی اسرائیل در ایران عصر پهلوی دوم است.[8]
در این میان آمد و شدها و همکاریهای توریستی نیز با هماهنگی «اسدالله علم» صورت میگرفت. «تدی کولک» مدیر کل نخستوزیری اسرائیل پیگیر امور مربوط به ایران بود، در چهارم مرداد 1341 به تهران عزیمت کرد. در این سفر تدی کولک در خصوص توسعه جهانگردی و هتلداری و همچنین گسترش انجمنهای روتاری بینالمللی با «اسدالله علم» به مذاکره پرداخت. او همان کسی است که طرح جشنهای 2500 ساله را مطرح کرد و ولخرجیهای کلان در این جشن باعث آبروریزی رژیم پهلوی شد. از طرف دیگر تلاش برای برقراری روابط با تیمهای ورزشی و حضور در میادین ورزشی از جمله این سیاستها بوده است. در سال 1345 مرکز ایرانشناسی در دانشگاه تلآویو تأسیس شد و پروفسور «شمعون شامیر» از صادق صدریه تبادل اطلاعات و منابع گسترده جهت گسترش تحقیقات در خصوص ایران و فرهنگ آن را مطرح نمود. در همین سال فرهنگ عبری ـ فارسی توسط «سلیمان حییم» نویسنده یهودی ایرانی منتشر شد و در فستیوال فیلمهای کودکان در سال 1345 در تهران، اسرائیل با سه فیلم «یوسف و برادرانش»، «کودک ولگرد» و «مزرعه» شرکت جست و فیلم «کودک ولگرد» برنده مدال طلای این فستیوال شد. روزنامه معاریو مینویسد: «به ندرت اتفاق میافتد که پرچم اسرائیل در ایران به اهتزاز درآید... این فرصت در فستیوال فیلمهای کودکان به وجود آمد که تحت سرپرستی شاه ایران در سینمای دیاموند در تهران برگزار شد.»
یکی دیگر از اقدامات ماهرانه اسرائیلیها، بسترسازی برای سفر مقامات و فرهنگیان و روشنفکران و اصحاب مطبوعات به اسرائیل بوده است. این سفر عمدتاً بدون اطلاع و هماهنگی وزارت امور خارجه صورت میگرفت که آمار آن بسیار گسترده و در خور توجه است. یکی دیگر از حوزههای تلاش یهودیان، افسانهسازی و تاریخسازی در مورد رفتار کوروش کبیر و روابط ایران قدیم و یهودیان بود، تلاش صهیونیستها برای گسترش باستانگرایی افراطی زمینهساز موفقیت صهیونیستها در ایران بوده است. روزنامه معاریو در تاریخ 9 /10 /1964 از قول یک یهودی اسرائیلی به نام «یهو شوع گیبلوع» طی مقالهای مینویسد: «کتاب مقدس در دستم بود و توانستم به راهنمایم نشان بدهم که اعلامیه کورش شما در مورد بازگشت یهودیان به وطن از فصل اول کتاب عزرا به بعد این افتخار را داشت که حسن ختام کتاب کتابها قرار گیرد.» لمرخاک مینویسد: «اگر پیروزی داریوش نبود دوره دوم سلطنت یهود به وجود نمیآمد و بنابراین مسیحیت و اسلام نیز به وجود نمیآمدند. قتل کمبوجیه و شورش و اقوام امپراتوری بزرگی که کوروش بنیان نهاد ساختمان بیتالمقدس را متوقف گذاشت و اگر پیروزیهای داریوش نبود خانه خدا(معبد سلیمان) دوباره ساخته نمیشد.»
نفوذ خزنده صهیونیسم در فرهنگ ایران که با وجود عوامل یهودیالاصلی چون «محمدعلی فروغی» و «قوامالملک شیرازی» شروع شده بود در نیمه دوم دهه 1340 به توسط دانشمندان وابسته به ساواک به ترویج «مدینه فاضله اسرائیل» منتهی شد. نویسندگان صاحب قلمی چون «خلیل ملکی»، «داریوش آشوری» و «جلال آلاحمد» به اسرائیل دعوت شدند. هر چند آشوری و ملکی به تبلیغ «سوسیالیسم کیبوتصی» پرداختند اما جلال آلاحمد با نوشتن کتاب سفر به ولایت عزرائیل به افشای ماهیت صهیونیسم پرداخت. این اقداماتی بود که یهودیان صهیونیست در جهت گسترش نفوذ خود در عرصه فرهنگ، سیاست و اقتصاد ایران داشتهاند. حمایت از بهاییان و حمایت متقابل بهاییان از تشکیل دولت اسرائیل و پیوند گسترده آنان در طول سالهای متمادی در ایران از سیاستهای غیر قابل انفکاک رژیم پهلوی و دولت اسرائیل بوده است. مشهورترین آنها نخستوزیر شاه، امیر عباس هویدا، بهایی فرزند میرزا حبیبالله خان آل رضا، بهایی و حامی اصلی بهاییان در اسرائیل بود. عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص شاه نیز از بهاییان معروف و از عوامل عمده اسرائیل در ایران به شمار میرفت.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، سوره مهر، 1388، ص 491 – 530.
پینوشتها:
[1]. فردوست، حسین، خاطرات، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 2، تهران، ص 366.
[2]. ولایتی، علیاکبر، ایران و تحولات فلسطین، وزارت امورخارجه، تهران، 1379، ص 207.
[3]. همان، ص 219.
[4]. همان، صص 228 ـ 227.
[5]. شاهدی، مظفر، زندگی سیاسی علم، مؤسسه مطالعات پژوهشهای سیاسی، ص 219.
[6]. توکلی، یعقوب، ماهنامه زمانه، ش 1، ص 59.
[7]. احمد احمد، خاطرات، به کوشش محسن کاظمی، حوزه هنری، تهران، 1379، ص 212.
[8]. جعفری، شعبان، خاطرات، به کوشش هما سرشار، نشر ثالث، تهران، 1381، ص 236.
تعداد بازدید: 1179