جواد کامور بخشایش
16 آذر 1401
واکنش امام در برابر اعطای تسهیلات دولت به بهاییان
از اقدامات دیگر امام در مقابله با بهاییت، اعتراض ایشان به حمایت مالی رژیم از بهاییان در جریان مسافرت آنان به لندن بود. در 7 اردیبهشت 1342 دو هزار نفر زن و مرد بهایی برای شرکت در اجتماع پانزده هزار نفری (کنفرانس ضداسلامی) قصد خروج از ایران و شرکت در جلسهای ضداسلامی را داشتند و دولت ایران نیز در حمایت مالی به هر یک پانصد دلار ارز به نرخ دولتی از طریق بانک مرکزی داد و آنان را با هواپیمای ایرانی راهی لندن کرد. این در شرایطی بود که در همان ایام حجاج بیتاللهالحرام برای عزیمت به سفر حج مشکلات زیادی داشتند.[1]
این رفتار دولت در بین علما و روحانیت بازتاب یافت و آنها این موضوع را به اطلاع مردم رساندند. حضرت امام نیز با انتقاد از موضوع آن را شاهدی بر سوءنیت دولت دانست و گفت: «بسیاری از پستهای حساس به دست این فرقه (بهاییت) است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند». ایشان در نامههای جداگانه به علمای مختلف کشور بویژه علمای همدان، کرمان و اردکان نوشت: «دستگاه جبار وسایل اجتماع فرقه ضاله عمال اسرائیل را در لندن فراهم نمود و به طوری که در بعضی روزنامهها منتشر شد به هر یک از دو هزار نفر مسافر یا بیشتر پانصد دلار ارز داد و در قیمت بلیت هواپیما هر نفری را قریب 1200 تومان تخفیف دادند تا جلسه ضداسلامی تشکیل دهند و آنها را به عنوان فرقه مذهبی معرفی کنند». ایشان در دیگر سخنرانیهای خود در همان سال ضمن هشدارهای متعدد به روحانیت فرمود: «... لازم است علمای اعلام متذکر شوند که با جزئی غفلت و اهمال، اسلام و مملکت اسلامی از دست خواهد رفت و با وحدت کلمه مسلمین، خصوصاً علمای اعلام، خطر مرتفع خواهد شد...» «...این سکوت مرگبار اسباب این میشود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهاییها، این مملکت ما، نوامیس ما پایمال شود...».
حضرت امام در آن روزها از همه فرصتها برای گفتن حقایق استفاده نموده و به روشنگری میپرداخت. در 23 اردیبهشت 1342 در جمع عدهای از طلاب و مردم فرمودند: «... دین شما مردم مسلمان در معرض مخاطره و هجوم قرار گرفته است، دولت شما میخواهد به دست بهاییها و اسرائیلیها شما را از بین ببرد. بدانید که دولت شما به دوهزار بهایی هر یک پانصد دلار کرایهی طیاره داده که به لندن بروند، جمع شوند و علیه قرآن و پیغمبر شما تصمیم بگیرند...» از حمایت دولت از یک بهایی پرده برداشت و افزود: «...دولت شما در یک معامله فروش روغن و مواد نفتی از شرکت نفت به [جیب] ثابت پاسال بهایی پنج میلیون تومان استفاده رسانیده است که با این پول مخارج اعزام بهاییها به لندن و تبلیغات بهایی تأمین بشود به مردم بگویید از مالیاتی که دولت شما از شما مسلمانها میگیرد این مخارج را میکند و یهودی و اسرائیلی و بهایی را تقویت میکند. اطلاع کامل دارم میخواهند برخلاف تمایل ملت مسلمان ایران و سایر ملل اسلامی و عرب دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسند...»[2].
مدتی بعد، در محرم 1342 ش برای اولینبار در دستههای عزاداری علیه اسرائیل شعار داده شد.
به گواه تاریخ، دولت اسرائیل اولین دولتی بود که بهاییت را به عنوان دین رسمی به رسمیت شناخت و با مرگ «عباس افندی» و دفن او در حیفا در 1300 ش، از آن پس حیفا شهر مقدس بهاییان و مرکز تجمع آنان گردید. در نظر بسیاری از علما، صهیونیستها و یهودیان عوامل اصلیِ آمریکا و انگلیس بودند و میکوشیدند دستگاههای سیاسی را در قبضه خود گیرند و به حذف اسلام و روحانیت بپردازند. حضرت امام با آگاهی از این موضوع و خطراتی که نفوذ صهیونیسم اسرائیل با پوشش بهاییت برای اسلام و ایران داشت در سخنرانی افشاگرانه خود در عصر عاشورا (13 خرداد 1342)، هدف اسرائیل از نفوذ به ایران، رابطه دولت با اسرائیل و خطر نفوذ بهاییت را چنین فاش کرد: «...اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای اسلام باشند، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد، اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد، اسرائیل به دست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید، ما را میکوبد، شما ملت را میکوبد، میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند، میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد، میخواهد ثروتها را تصاحب کند، اسرائیل میخواهد به دست عمال خود آن چیزهایی را که مانع هستند، آن چیزهایی را که سد راه هستند از سر راه بردارد، قرآن سد راه است باید برداشته شود، روحانیت سد راه است باید شکسته شود، مدرسه فیضیه و دیگر مراکز علم و دانش سد راه است باید خراب شود. طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه شوند باید کشته شوند، از پشتبام پرت شوند، باید سر و دست آنها شکسته شود. برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد. دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشههای اسرائیل به ما اهانت کرده و میکند...».[3]
سخنرانی شدیداللحن امام به دستگیری و حبس ایشان انجامید. در اعتراض به دستگیری امام، قیام خونین 15 خرداد شکل گرفت و با سرکوبی آن، بهاییان با اطمینان بیشتر و به صورت علنی در صحنه اجتماعی ـ سیاسی کشور ظاهر شدند و به عنوان یکی از ارکان اداره کشور به شمار آمدند. به نظر میرسد واکنش اصلی علما و روحانیون بویژه امام در قبال فعالیتهای بهاییان در ایرانِ دهه 1340، همان موارد مورد اشاره در نوشته حاضر بود. چون حضرت امام به فراست دریافته بود که حامی و بانی اصلی این فعالیتها دربار پهلوی است نوک پیکان حمله را متوجه شاه و رژیم او کرد و با سقوط نظام، بساط تبلیغات آیین بهاییت هم از ایران برچیده شد.
به اجمال میتوان گفت که از دیدگاه امام، بهاییت برای شکستن مذهب شیعه در ایران به وجود آمده بود و بهاییان در ایران به جاسوسی برای اسرائیل و آمریکا مشغول بودند. فتوای امام درباره بهاییان چنین است: «این طایفه ضاله کافر و نجس هستند. ازدواج با آنها جایز نیست و به حمام مسلمین نباید وارد شوند ـ 21 اردیبهشت 1343».[4]
چهرههای بهایی؛ با مصادیق سیاستهای سهگانه
همانگونه که اشاره شد پیوند بهاییت با رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد به اوج خود رسید و آنان در دو دهه آخر سلطنت محمدرضا به بالاترین مقامهای سیاسی،اقتصادی، فرهنگی و نظامی ایران دست یافتند. از این میان میتوان به نقش فعال بهاییان زیر در امور رژیم پهلوی اشاره کرد: سپهبد عبدالکریم ایادی، عباس هویدا، منصور روحانی (وزیر آب و برق و نیز کشاورزی)، عباس آرام (وزیر خارجه)، سپهبد اسدالله صنیعی (آجودان مخصوص محمدرضا در زمان ولیعهدی و وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی در زمان سلطنت وی)، غلامرضا کیانپور (وزیر دادگستری)، منوچهر تسلیمی (وزیر بازرگانی و اطلاعات)، دکتر منوچهر شاهقلی (وزیر بهداری و علوم)، فرخرو پارسا (وزیر آموزش و پرورش)، سپهبد پرویز خسروانی (فرمانده ژاندارمری ناحیه مرکز در جریان کشتار 15 خرداد 42، آجودان فرح پهلوی، معاون نخستوزیر و رئیس سازمان تربیت بدنی و مدیرعامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگی)، دکتر شاپور راسخ (رئیس سازمان برنامه و بودجه)، پرویز ثابتی (معاون سازمان امنیت)، ارتشبد جعفر شفقت (رئیس ستاد ارتش)، سپهبد علیمحمد خادمی (رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل هواپیمایی ملی ایران و هما) هژبر یزدانی (سرمایهدار مشهور)، حبیب ثابت مشهور به ثابت پاسال (رئیس محفل ملی بهاییان ایران، صاحب پیشین رادیو و تلویزیون و نیز مالک کارخانه پپسیکولا)، عباس رادمهر (رئیس کارگزینی بانک پارس) و دهها نفر دیگر.[5]
در این بخش از مقاله ده تن از مشهورترین این چهرهها معرفی میشوند:
1ـ عبدالکریم ایادی. پدرش از رهبران مذهبی و از عناصر مشهور بهاییها بود و این سمت از پدر به عبدالکریم نیز به ارث رسیده بود. عبدالکریم ایادی به عنوان پزشک مخصوص شاه، ارتباط نزدیکی با محمدرضا پهلوی داشت و به واسطه همین ارتباط، از موقعیت خود نهایت سوءاستفاده را میبرد. او را در صدر بهاییان حاضر در دستگاههای اداری دولتی و غیردولتی دانستهاند. به گفته فردوست ایادی نزدیک هشتاد شغل داشت و به واسطه موقعیتش، ثروتی فراوان اندوخت و در جهت گسترش فرقه بهاییت اقدامات زیادی انجام داد. او در گماشتن افراد بهایی در پستها و شغلهای حساس و مهم اختیار تام داشت. او پشتیبان همه جانبه هژبر یزدانی بود و هژبر قسمت زیادی از موقعیت و ثروت خود را مدیون حمایت ایادی میدانست. ایادی در امر قاچاق تریاک هم ید طولایی داشت.
عبدالکریم ایادی از مهمترین مهرههای انگلیس و آمریکا در دربار پهلوی بود و به گفته فردوست «نقشی را که ایادی تا پایان حکومت پهلوی برای غرب داشت مجموع مهرههای غرب نداشتند.» در مهر 1357 در اوج مبارزات انقلاب، از سوی محمدرضا پهلوی برکنار و بازنشسته گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی، اموال او مصادره شد و خود نیز با وضع مالی نسبتاً بدی به خارج از ایران گریخت و در 11 اردیبهشت 1359 در پاریس درگذشت.»[6]
2ـ فرخ رو پارسا. (متولد 1307 قم)، همسر احمد شیرین سخن ـ از ژنرالهای شاه، و اولین وزیر زن تاریخ ایران است. او تحصیلات خود را در دانشکده علوم سپس در دانشکده پزشکی تهران به پایان برد و از 1321 ش به استخدام دولت در آمد. در سالهای 1336 و 1337 ش رئیس سازمان همکاری جمعیتهای زنان ایران بود و در 1339 ش به سمت مدیر کل دبیرخانه دانشگاه ملی منصوب گردید. او در دوره بیستویکم، نماینده مجلس شورای ملی بود و در اردیبهشت 1344 به عنوان معاون پارلمانی وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد و از نمایندگی مجلس استعفا کرد. در آذر 1347 در جریان ترمیم کابینه هویدا به جای هادی هدایت به وزارت آموزش و پرورش رسید. پارسا در دوران تصدی خود در وزارت آموزش و پرورش مروّج فساد و بیدینی بود و به دلیل مذهب بهاییت و ضدیت با اسلام، مدارس اسلامی بویژه مدارس دخترانه را تحت فشار و محدودیت قرار داد و به داشتن حجاب حساسیت ویژهای نشان میداد و با همکاری ساواک با هجوم به مدارس دخترانه چادر و روسری دختران باحجاب را برمیداشت. تغییرات در متون درسی از دیگر اقداماتی بود که وی را در مقابل مذهبیون قرار داد.[7] او عضو حزب ایران نوین هم بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در اردیبهشت 1359 به اتهام غارت و حیف و میل اموال بیتالمال، فساد در آموزش و پرورش، همکاری با ساواک و سوءاستفاده از مقام و موقعیت خود در آموزش و پرورش محاکمه شد.
3ـ حبیبالله ثابت پاسال. (متولد 1281 ش، تهران) وی یهودیالاصل بود. کار خود را به عنوان کارگر ساده تعمیر دوچرخه آغاز کرد، سپس راننده کامیون شد و به دلیل علاقه به ماشینآلات، گاراژی برای تعمیر اتومبیل تأسیس کرد، سپس دامنه فعالیت خود را گسترش داد و در صنایع چوب، نجاری و مبلسازی به فعالیت پرداخت. گامهای بعدی وی تأسیس شرکت زمزم و پپسیکولا، کسب امتیازات واردات فولکس واگن، راهاندازی کارخانه لاستیکسازی جنرال تایر، تولید روغن موتور و شیشه مینا و تأسیس ایستگاه تلویزیونی ایران به دستور محمدرضا پهلوی بود. علاوه بر خودش که در دهها شرکت سهامدار بود پسرانش ایرج و هرمز نیز به تأسیس شرکت و کارخانه مشغول بودند.
وی عضو محفل روحانی ملی بهاییان ایران و در زمره بهاییان فعال در سیاست بود و برای انتخاب بهاییان در مجلسین سنا و شورا فعالیت مالی و تبلیغاتی زیادی میکرد. هدف او از وارد کردن بهاییان به مجلس نیز به تصویب رسانیدن مسلک بهاییت به عنوان یکی از ادیان رسمی کشور دانسته شده است. او یکی از سرمایهداران مرتبط با صهیونیسم بینالملل و از مؤسسان کلوپ روتاری و امین فرقه بهاییت در ایران بود و کلیه وجوه مرکز اداره موقوفات بهایی در ایران در اختیار وی قرار داشت.[8]
تأسیس شرکت زمزم با مخالفت شدید شخصیتهای مذهبی بویژه آیتالله بروجردی روبهرو شد. آیتالله بروجردی در همان ایام در استفتائات مردم، بهاییت را فرقه ضاله نامید و هر گونه معاملهای با افراد این فرقه را که انتفاعی برای آنها در برداشته باشد حرام دانست. پیرو همین نظرات شرکت مزبور از سوی اکثریت مردم تحریم شد و برخی دفاتر فروش آن در قم تعطیل گردید.
ثابت پاسال در 1368 در لوسآنجلس درگذشت.[9] به نوشته رابرت گراهام، او یکی از ثروتمندترین چهرههای تجارت ایران بود و این ثروت را با ساختن قصری شبیه قصر پتی تریانون ماری آنتوانت در تهران با هزینه تقریبی پانزده میلیون دلار به نمایش گذاشته بود.[10]
4ـ پرویز ثابتی. (متولد 1315 سنگسر شهمیرزاد سمنان). ابتدا شغل معلمی را برگزید و پس از اخذ لیسانس قضایی از دانشگاه تهران به خدمت اداره کل سوم ساواک در آمد و پلههای ترقی را به سرعت پیمود و به مدیریت کل اداره سوم رسید و به چهرهای شناخته شده در دستگاه اطلاعات و امنیت کشور تبدیل گردید. به مرور زمان، سلطه او از دستگاه امنیتی و اطلاعاتی کشور فراتر رفت و به یکی از قدرتمندترین شخصیتهای مملکتی تبدیل شد. او را طرفدار سیاست سرکوب دانستهاند. در بهار 1357 با اوجگیری مخالفتها، به شاه پیشنهاد داد کنترل و مهار مخالفان به ساواک واگذار شود اما شاه نپذیرفت. این «مقام امنیتی» مشهور با پیروزی انقلاب اسلامی از ایران گریخت و در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بودجه هنگفتی صرف اجرای طرحهای براندازی جمهوری اسلامی کرد.
ثابتی از پدر و مادری بهایی متولد شده بود و جالب آنکه بیشترین تمرکز کاری وی در ساواک بر مراکز مذهبی و سرکوبی جریانات و گرایشهای اسلامی بود. او نیز همچون ایادی از موقعیت خود سوءاستفادههای زیادی کرد.[11]
5ـ پرویز خسروانی. (متولد 1302 ش، تهران) برادر عطاءالله خسروانی که تحصیلات نظامی را در دانشکده افسری گذراند و در مهر 1340 درجه سرتیپی گرفت در همان ایام به فرماندهی ناحیه ژاندارمری تهران رسید.
خسروانی با دختری به نام ملیحه نعیمی از خانوادهای بهایی ازدواج کرد. پدر نعیمی از شخصیتهای متمول و از بزرگان فرقه بهایی بود. به واسطه همین ارتباطات خسروانی هم ثروت فراوانی به هم زد.[12]
او در دی 1344 به معاونت ژاندارمری کل کشور رسید. بعدها به معاونت نخستوزیری و سرپرستی سازمان تربیت بدنی انتخاب شد، درجه سپهبدی گرفت و با حفظ سمت به ریاست مرزبانی کل کشور رسید. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به اروپا رفت و در لندن ساکن شد.
6ـ عطاءالله خسروانی. (متولد 1298 ش، تهران). لیسانس علوم اجتماعی را از مدرسه علوم اجتماعی فرانسه گرفت. او در دوره پهلوی پستهای مهمی را به دست گرفت و البته وزارت کار و تبلیغات در فرانسه، مدیر کل وزارت کار، مدیر عامل سازمان بیمههای تأمین اجتماعی و معاون وزیر کار، وی در کابینه حسنعلی منصور و کابینه اول و دوم هویدا به وزارت کار، در کابینه سوم هویدا به وزارت کشور و در جریان تغییر کابینه دوباره به وزارت کار و امور اجتماعی رسید. مدتی کوتاه دبیرکل حزب ایران نوین بود.[13] در دوران دبیرکلیاش بر حزب، توانست تنها بین واحدهای کارگری و کشاورزی و تا حدودی کارمندان دولت نفوذ کرده توجه آنان را به خود جلب نماید. او مدتی نیز مدیر مجله افکار ایران بود.[14]
7ـ منصور روحانی. (متولد 1300 ش تهران) در 1337 ش از سوی محمدرضا پهلوی به عنوان مدیر عامل سازمان آب تهران انتخاب شد. در دوره نخستوزیری علی امینی نیز مدیریت او تمدید شد. روحانی در اسفند 1342 به عنوان وزیر آب و برق برگزیده شد و چهارده سال در مسند وزارتخانههای آب و برق، کشاورزی و منابع طبیعی نشست.
پدر روحانی از بهاییهای مشهور و پیشکار بهاءالملک و مسئول یکی از محفلهای بزرگ بهاییان در تهران بود. منصور نیز در بین مردم به بهایی بودن اشتهار داشت ولی هیچگاه به بهایی بودن خود تظاهر نکرد و در مواقعی نیز انتساب خود را به آن فرقه تکذیب نمود. این در حالی است که در برگههای زندگینامه روحانی در سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) مذهب او «بهایی» یا «مشهور به بهاییگری» آورده شده است.
روحانی در دوران وزارتش زد و بندها و اختلاسهای اقتصادی زیادی انجام داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی محاکمه و به عنوان مفسدفیالارض در 22 فروردین 1358 اعدام شد. او اعتقاد داشت، اختلاف روحانیت و رژیم باید ادامه یابد تا اینکه دولت ناچار شود برای ضربه زدن به فعالیت روحانیون، با دولت اسرائیل رابطه سیاسی برقرار کند و حتی در صورت لزوم با آن قرارداد نظامی منعقد سازد.
8 ـ منوچهر شاهقلی. (فرزند امامقلی، متولد 1302ش تهران). دارای مدرک پزشکی از دانشگاه تهران بود. شاهقلی را مشهور به بهاییت دانستهاند. او از مؤسسین کانون مترقی، عضو هیئت مدیره، عضو هیئت اجرایی و کمیته اجرایی حزب ایران نوین بود. در بهمن 1343 هنگامی که حسنعلی منصور به ضرب گلوله بخارایی راهی بیمارستان پارس شد شاهقلی تمام اقدامات و اعمال پزشکی را روی منصور انجام داد اما نتیجه نگرفت. در 1344 ش به وزارت بهداری رسید و این سمت را تا شهریور 1352 عهدهدار بود. همان سال وزارت علوم و آموزش عالی را عهدهدار شد و یک سال بعد از دولت خارج گردید.
9ـ اسدالله صنیعی. (فرزند آقاجان، متولد 1283 ش همدان). در مهر 1305 به ارتش پیوست و در 1307 ش دانشکده افسری را به پایان رساند. در دوره رضاشاه به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد وارد دربار شد و مشاغل و پستهای زیادی را عهدهدار گردید و تا درجه سپهبدی ارتقا یافت. به نظر فردوست صنیعی از چهرههای تراز اول بهاییت به شمار میرفت و به همراه عبدالکریم ایادی نقش مهمی در تحکیم مواضع این فرقه در نهادهای نظامی رژیم پهلوی داشت و از متنفذین در صحنه سیاسی کشور بود. وی در سالهای 1340 تا 1342 ش کفالت وزارت جنگ را برعهده داشت و در 1342 ش در کابینه حسنعلی منصور وزیر جنگ شد، در کابینه هویدا هم چند سالی در همان سمت باقی ماند و در 1347 ش با انجام تغییراتی در کابینه به وزارت تولیدات کشاورزی رسید. او نقش مهمی در امور نظامی، خریدهای تسلیحاتی و ارگانهای نظامی ایران داشت.[15] صنیعی از جمله کسانی بود که از لایحه مصونیت مستشاران امریکایی در ایران دفاع کرد.
10ـ هژبر یزدانی. (متولد سنگسر سمنان). پدرش رضاقلی گلهدار بود و او نیز شغل پدر را درپیش گرفت اما به تدریج و با بهرهگیری از عواملی چون برقراری ارتباط با جامعه بهاییت ایران و دربار پهلوی به یکی از ثروتمندان ایران تبدیل شد و به داشتن ثروت و کاخهای افسانهای معروف گردید. او در امور بانکداری و خرید سهام بانکها نیز فعالیت گستردهای داشت. او قصد داشت 26 درصد از سهام بانک صادرات ایران را خریداری کند اما بهایی بودن و حمایت شدنش از سوی رژیم پهلوی، واکنشهایی را در بین قشر مذهبی ایجاد کرد و مجبور به عقبنشینی شد. با اوجگیری مبارزات مردمی، هژبر در زمره افرادی قرار گرفت که شاه به منظور آرام کردن جو جامعه و منحرف ساختن اذهان عمومی آنها را به زندان انداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی وی از ایران گریخت.[16] هژبر یزدانی با همدستی عدهای از سران ساواک و نیز اطرافیان محمدرضا پهلوی از جمله ایادی، علم و اردشیر زاهدی سیستم اقتصادی فاسدی را ترتیب داده بودند که بعضی آن را نظام غارت نام نهادند.[17]
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، سوره مهر، 1388، ص 317 – 338.
پینوشتها:
[1]. روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، ج 1، تهران، عروج، 1381، صص 440 - 441.
[2]. همان، صص 451 ـ 452.
[3]. همان، صص 495 ـ 497.
[4]. همان، ص 909.
[5]. «بهاییت و رژیم پهلوی»، یاد ایام، شماره 29، 6 شهریور 1386، ص 35
[6]. دنیای ایران، ش 36، 1359، ص 1؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 7، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1372، ص 83؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 1 /201؛ سیاستهای دولت پهلوی در قبال اقلیت بهایی، صص 191 ـ 193.
[7]. پیرنیا، منصوره، «سالار زنان ایران»، واشنگتن، مهر ایران، 1374، صص 139 تا 144؛ رجال عصر پهلوی، غلامرضا نیکپی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص 97.
[8]. روزنامه کیهان، ش 16618، 5 مهر 1378، ص 8.
[9]. امید، جمال، تاریخ سینمای ایران، ج 1، تهران، روزنه، 1374، ص 120؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند 11 /3 /1339، ص 504؛ سیاستهای دولت پهلوی، ص 199.
[10]. گراهام، رابرت، ایران سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا، تهران، سحاب کتاب، 1358، ص 54
[11]. سیاستهای دولت پهلوی در قبال اقلیت بهایی، صص 194 و 195؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند، کد بازیابی، 1205؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج 5، شهید محمدجواد باهنر، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1379، ص 620؛ میلانی، عباس، معمای هویدا، تهران، اختران، 1380، ص 208.
[12]. مسعود انصاری، احمدعلی، پس از سقوط، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 25.
[13]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد پرونده 1553.
[14]. همان، کد پرونده 1552، ص 37
[15]. عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، تهران، نشر گفتار با همکاری نشر علم، 1380، ص 944.
[16]. هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1384، مقدمه؛ خدریخواه، علیاکبر، گوشههایی از زندگی هژبر یزدانی، مجله تاریخ معاصر ایران، ص 5، ش 17، بهار 1380، ص 90؛ آر کدی، نیکی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، 1369، ص 362.
[17]. مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ معاصر ایران، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 213
تعداد بازدید: 1066