13 تير 1402
در نیمه اول دهه 1340 بود که شیعیان در سنندج حسینیهای ساختند. در آن زمان این شهر فقط همین یک حسینیه را داشت. محرم و صفر که شد، از آیتالله گلپایگانی درخواست کردند که کسی را برای سخنرانی به آنجا بفرستند. از آنجا که آقای گلپایگانی نسبت به بنده محبت داشتند فرمودند که: «مناسب است که شما به آنجا بروی. همینطور که نظر آقای بروجردی بود، ما هم قائل به تقریب مذاهب هستیم. حواستان باشد که با دشمنانی که ما داریم، صلاح نیست که جنگ و درگیری ایجاد شود.» لذا من به سنندج رفتم و در همان حسینیه جایی مهیا کرده بودند که ساکن شدم و مردم به دیدنم میآمدند. قرار شد من روزها به حوزهای بروم که مدیرش یک شیخالاسلام شافعی بود و نماز جمعه هم داشت. شافعیها به شیعه نزدیکترند. یک مفتی هم به نام شیخ محمد مردوخ داشتند.
وقتی من با آنها صحبت میکردم، یکی از مسائلی که در جلسات خصوصی فوراً اظهار میکردند این بود که: «شماها اینجا که میآیید، صحبت از وحدت و اخوت و براداری و تقریب میکنید، از جایی دیگر که میروید حرف خودتان را میزنید و لعن و سب میکنید. عیدالزهرا دارید.» من اینطور پاسخ میدادم که: «اقداماتی که در گذشته صورت گرفته، گذشته است و نباید روی آنها تکیه کنیم. مگر معاویه دستور لعن علی(ع) را نداد؟ مگر شما علی(ع) را خلیفه چهارم نمیدانید؟ حالا آیا این درست است که ما این مسائل را به رخ شما بکشیم و بگوییم معاویهای که شما قبول دارید چنین کرده؟ ما یک نسل دیگری هستیم. اگر برخی از قدمای ما کارهایی کردند گذشته است.» آنها هم جوابی برای این پاسخ من نداشتند. در ادامه، من به او گفتم: «ما پشت سر شما نماز میخوانیم، اما شما پشت سر ما نماز نمیخوانید. پس ما یک قدم به تقریب نزدیکتریم.» او در پاسخ گفت: «نماز ما پیش شما باطل است، اما پیش خودمان درست است. ولی نماز شما پیش ما باطل است و پیش خودتان هم باطل است! چون شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه مینویسد: «شهادت به ولایت علی(ع) در اذان، از ساختههای مفوضه است.» این سخن عالم بزرگ شماست.» من هم اینگونه جواب دادم که: «در رسالههای مراجع نوشته شده که این جزء اذان و اقامه نیست، ولی اگر بگویید خوب است.» ولی من در نماز جمعهشان شرکت میکردم و پشت سر آنها نماز میخواندم، لذا برخورد من باعث شد که اینها یک مقداری نسبت به من علاقهمند شوند. حتی وقتی میخواستم برگردم، نامهای به آقای گلپایگانی نوشتند و تجلیل کردند که حضور ایشان در اینجا خیلی خوب و مفید بوده است.
شیعیان ارتشی آنجا هم هر ساله در دهه محرم مراسمی داشتند. من هم دیدم که مراسم امام حسین(ع) ترجیح دارد بر جنبه دولتی بودن آنها و گفتم شاید از همین طریق هم بتوانم اثرگذار باشم، لذا به مراسم آنها هم رفتم و سخنرانی کردم و به بهانههای مختلف در مورد یزید و ظلم حاشیه میزدم.
بالاخره یک روز از طرف ساواک یا شهربانی من را احضار کردند و گفتند: «شما در مورد وحدت شیعه و سنی صحبت کردهاید. یعنی میخواهید با جمال عبدالناصر (رئیسجمهور مصر که آن زمان با حکومت ایران اختلاف داشت) دست دوستی بدهید؟» گفتم: «شما چرا حاشیه درست میکنید!؟ من نماینده آقای گلپایگانی هستم و ایشان امر فرمودهاند که شما وحدت میان شیعیان و سنیان سنندج را حفظ کنید.» دنبال بهانه میگشتند تا برخورد کنند.
منبع: ستارهای در محراب: خاطرات آیتالله هاشم حمیدی، گفتوگو و تنظیم رضا اکبری آهنگر، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، 1400، ص 57 - 59.
تعداد بازدید: 540