03 خرداد 1403
در 3 خرداد 1343 به مناسبت اولین سالگرد قیام 15 خرداد[1] (به تاریخ قمری) مجلس ختمی در منزل امام خمینی برقرار بود. ساواک آن را چنین گزارش میدهد:
«در اواسط انعقاد مجلس عزاداری در منزل آقای خمینی یکی از حاضرین شعاری به این شرح داده (به روح شهداء 12 محرم صلوات بفرستید) در این بین یداللّه نام قاری قرآن اظهار نموده: شعار ندهید. مجلس عزاداری است. ولی پس از ختمِ مجلس، آقای خمینی به قاری مزبور اعتراض کرده و گفته است چرا شعار ندهند. در چنین روزی خون سیهزار نفر از مسلمین را به ناحق ریختهاند و این جمله را دو بار تکرار نموده و سپس قاری مذکور را از مجلس بیرون کرده است. ضمناً در حین تشکیل مجلس شخص کوتاه قدی که هویت وی فعلاً مشخص نشده و بعداً نسبت به دستگیری وی اقدام خواهد شد[!] و گفته میشود که از بازاریهاست پشت میکروفون قرار گرفته و مطالبی به شرح زیر ایراد نموده است: ما پیرو قرآن هستیم و تا آخرین قطره خون خود را در راه قرآن میدهیم ـ زیر بار ننگ نمیرویم ـ زیر بار اسرائیل نمیرویم ـ بدانند که ما از همان مردم هستیم که با جان خود بازی کردند. نامبرده پس از بیانات فوق ضمن دعا اظهار نموده: خدایا آنها را با شهدای کربلا محشور بدار. سپس حاج مرتضی برقعی[2] ضمن بیاناتی به بازماندگان شهدا تسلیت گفته و اظهار نموده: باید افتخار کنید که کسان شما در این روز شهید شدند و این مجلس را حضرت آیتالله خمینی به مناسبت یادبود آنها برقرار نموده. به خود ببالید چنین شخصی صاحب عزاست[3]. مجلس مذکور در ساعت 1100 به پایان رسیده است.»[4]
پینوشتها:
[1]. 3 خرداد 1343 12 / محرم 1384.
[2]. سیدمرتضی برقعی در سال 1332ق در قم متولد شد. تحصیلات ابتدایی، مقدمات، درس خارج و دروس معقول را آموخته، در حدود 2 سال هم دروس طب را فراگرفت. وی از سن 15 سالگی منبر رفته و به تبلیغ پرداخت. (قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 6، 1382، ص 46) برقعی در سال 1366 ش. درگذشت. (قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 6، 1382، ص 46)
[3]. در گزارش دیگری از همین مجلس، مأمور ساواک اینطور مینویسد:
«ساعت 55 /9 بود که آقای برقعی منبر رفت و در تحت عنوان حق و باطل سخن گفت و موضوع پانزده خرداد را به جلو آورد و تعریف از آقای خمینی نمود و اظهار داشت در چنین روزی چقدر زنهایی بیشوهر و مردهایی بیزن و زنهایی بیفرزند شدند. هنوز زنان و مردان نگاهشان به درب منزل است که فرزندانشان به منزل بیایند. در این موقع زنی خیلی گریه میکرد. اظهار داشت نمیدانم این زن داغ چند جوان دیده و مصیبت زینب خواند و گفت زینب در کوفه صبر کرد و گفت باید روزی در شام، یزیدیان و حکومت بنیامیه را از هم بپاشیم... و سپس چند شعر به یاد بود شهدای امروز قرائت کرد. (قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 6، 1382، ص 46)
تعداد بازدید: 213