20 آذر 1403
مسائل زیاد است که مینویسند ولی روزی که به دیدن آقا در داودیه یعنی منزل آقای نجاتی رفتیم، دیدم آقا خیلی سیاه شده گردنش پوست پوست است. گفتم این چیست این غیرطبیعی است. آقا یقهاش را پس زد و انگشت روی پوست بدنش مالید و پوست بدنش از بالا لوله شد و هر کجا را که انگشت میگذاشت پوست لوله میگشت، دیدم تمام پوست سینه کنده شد وحشت کردم گفتم نکنید میترسم سینهتان زخم شود، یقه پیراهنش را بست. گفتم چرا اینطور شده؟ گفت: در جایی قرارم دادند که تمام پوست بدنم از گرما ریخت و چند بار دست روی زمین گذشت و گفت مثل آتش بود، مثل آتش بود. داغ بود، میسوزاند. یعنی در جایی که آقا را برده بودند وضع چنین بوده است. آنها تصمیم داشتند با این فشارها آقا را بشکنند ولی خدا آنها را شکست. خیلی متأثر شدم اشک در چشمانم گشت که هنوز آن را بر سینه احساس میکنم. بعد از چند روز آقا را به منزل آقای روغنی در قیطریه بردند و برای ما هم منزلی اجاره کردند شش ماه در آنجا بودند.
منبع: ثقفی، علی، بانوی انقلاب: نگاهی کوتاه به زندگی خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی(س)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1394، ص 95 - 97.
تعداد بازدید: 131