فاطمه قلی زاده
کتاب تبریز در انقلاب از مجموعه تاریخهای محلی انقلاب اسلامی توسط هدایتالله بهبودی تدوین گردیده و چاپ اول آن در 1383ش از طریق مؤسسه چاپ و نشر عروج وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی انتشار یافته است. کتاب دارای 536 صفحه میباشد و صفحاتی از آن به اسناد اختصاص دارد. این اسناد در برگیرنده گزارشهای دستگاههای انتظامی، سیاسی و امنیتی رژیم پهلوی، اعلامیهها، نامهها و پیامهای رهبر انقلاب، روحانیون و گروههای مختلف میباشد. این کتاب بعد از مقدمه و پیشگفتار دارای 3 فصل است.
1- درگذشت آیتالله بروجردی تا تبعید امام؛
2- حوادث سال 1344 تا 1355؛
3- حوادث سال 1356 تا پیروزی انقلاب اسلامی؛
در پایان کتاب، منابع، ِفهرست اعلام شامل اشخاص، مکانها، روزنامهها و نشریات، کتابها، احزاب و گروهها ضمیمه شده است.
در بخش مقدمه کتاب به چگونگی و اهداف شکلگیری دفتر تدوین تاریخ محلی انقلاب اسلامی از ابتدای سال 1377 ش در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی اشاره شده است.
فصل اول کتاب با فوت آیتالله بروجردی که در دهم فروردین 1340 اتفاق افتاد، شروع میشود که سر فصل مهمی در شکلگیری جریان مبارزه به رهبری امام خمینی علیه نظام استبدادی پهلوی به شمار میرود شاه خوشحال از اینکه مانع بزرگ از سر راهش برداشته شده و بیهراس از قم و نفوذ مرجعیت میتواند هر کاری بکند سعی در خارج کردن مرجعیت از ایران دارد. او در اردیبهشت 1340 علی امینی را بعنوان نخستوزیر انتخاب و بدنبال آن انحلال مجلسین شورای ملی و سنا را اعلام می کند. طرح اصلاحات ارضی با ادعای تأمین عدالت اجتماعی و حمایت مالی امریکا از این طرح، مبحث بعدی کتاب است. پس از طرح اصلاحات ارضی چون صدای اعتراضی برنخاست، دولت علم در 14 مهر 1341، طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی را که مشتمل بر حذف آیین اسلام از شرایط نمایندگان و جایگزینی سوگند به کتابهای آسمانی به جای سوگند به قرآن، تساوی کامل حقوق زن و مرد و شرکت زنان در انتخابات بود به تصویب رساند. این لایحه اعتراض آیتالله خمینی را که مدرس حوزه علمیه و از علمای طراز اول این مرکز بود بدنبال داشت. این اعتراض تحولات فراوانی را موجب شد. اینکه شاه فهمید هنوز مخالفتها از بین نرفته و مسئله مرجعیت که 18 ماه در بلاتکلیفی بسر میبرد به سمت امام خمینی سوق پیدا کرده است. رهبری اعتراضات از جبهه ملی و تودهایها به رهبران روحانی منتقل شد و مسئله براندازی حکومت سلطنتی پهلوی مطرح گردید. در تبریز در مورد مسئله مرجعیت دودستگی بود بین مرجعیت آیتالله حکیم در نجف و آیتالله شریعتمداری در قم. مسئله مرجعیت امام قبل از طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح نبود اما پس از مخالفت ایشان با این مسئله و با فعالیتهای آقای قاضی طباطبایی از روحانیون بزرگ تبریز، مرجعیت امام خمینی اوج گرفت. مخالفت امام خمینی با طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی محدود به نوشتن نامه و تلگراف نبود بلکه ایشان نمایندگانی را از طرف خودشان برای برانگیختن روحانیان و اطلاعرسانی به مردم به سایر شهرها فرستادند. از جمله آقای سیدهادی خسروشاهی به تبریز اعزام شد تا روحانیان آن شهر را به همگامی با قم فرا بخواند. یکی از نتایج علنی مبارزه با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در تبریز تشکیل جلسات مشورتی بین روحانیان تبریز بود که در انسجام آنها در مقابل رژیم شاه بسیار مؤثر بود.
در روز 6 بهمن 1341 بازار تبریز به عنوان اعتراض به رفراندوم اصلاحات ارضی بسته شد. فردای روز انتخابات یعنی هفتم بهمن 41، آغاز ماه مبارک رمضان بود. روحانیان تبریز از این فرصت استفاده کرده بالای منابر علیه حاکمیت محمدرضا پهلوی سخنرانی کردند این سخنرانیها بعد از ماه رمضان، در اسفند 41 نیز ادامه داشت. در 22 اسفند 1341 امام خمینی پیامی به این مضمون به علمای ایران دادند. «چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش به هدم احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر اندازد. از این جانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر – عجلالله تعالی فرجه – جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم» (صص 69- 68). پس از این پیام روحانیان و گروهها نیز برپایی مراسم عید سال 1342 را تحریم کردند. در تبریز آقای سیدمحمدعلی قاضیطباطبایی در مسجد شعبان، تحریم عید نوروز را به اطلاع مردم رساند. در دوم فروردین 1342 که مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود در تبریز در مکانهای مختلف مراسم سوگواری برقرار بود از جمله در مسجد جامع تبریز که در بازار شهر واقع بود و در دل خود مدرسه علمیه طالبیه، مرکز آموزش طلاب علوم دینی را دارا بود. در روز حادثه مأموران شهربانی به درون مدرسه ریختند تا اعلامیه امام را که به دیوار نصب بودند، پاره کنند. اما با مقاومت شدید طلاب مدرسه روبرو شدند. زدوخورد شدیدی میان آنها درگرفت و سرانجام تعدادی از طلاب بیدفاع زخمی و مجروح شدند.
درگیری مدرسه طالبیه به بیرون رسید. در سطح شهر دو نفر از مردم به ضرب گلوله شهید شدند. بعدازظهر دوم فروردین به درخواست آقای قاضیطباطبایی اعلامیهای با امضاء سی ، چهل نفر از مجتهدین تبریز درباره این حادثه منتشر شد.
در محرم سال 1342 رژیم شاه، تمهیداتی را برای پیشگیری از اعتراضات مردمی شهرهای ایران از جمله تبریز به کار بست و از روحانیان خواست که علیه نظام شاهنشاهی صحبتی نکنند اما علیرغم خواست آنها، روحانیان و وعاظ تبریز به دستور مراجع قم بخصوص امام خمینی، یکی از محورهای سخنرانی خود را تهاجم قوای نظامی رژیم شاه به مدرسه فیضیه در قم و مدرسه طالبیه در تبریز و جنایاتی که در پی آن به وقوع پیوست قرار دادند. در روز عاشورا عزاداری سنتی مردم تبریز تبدیل به یک راهپیمایی بینظیر شد که از مدرسه طالبیه آغاز گردید. روحانیان بزرگ همچون آیتالله قاضیطباطبایی در پیشاپیش مردم حرکت میکردند. این راهپیمایی بدون اتفاق خاصی به پایان رسید. اما منبرهایی که رنگ و بوی کاملاً سیاسی داشت تا دوازدهم محرم (15 خرداد) ادامه داشت. پس از سخنرانی امام خمینی در 13 خرداد (روز عاشورا) علیه رژیم پهلوی، ایشان را در پانزدهم خرداد دستگیر کردند. خبر دستگیری ایشان در همان روز به مردم تبریز رسید. آنها که آماده راهپیمائی و اعتراض علنی بودند، در مقابل منزل آقای قاضی تجمع کرده و خواهان کسب تکلیف بودند. آقای شریعتمداری با نفوذی که در تبریز داشت از وقوع راهپیمائی و اعتراض جلوگیری کرد. اما بازار تبریز که به مناسبت عزاداریهای ماه محرم تعطیل شده بود با وقوع حادثه پانزده خرداد همچنان تعطیل ماند. بار دیگر با دخالت آقای شریعتمداری، بازار باز شد. هر چند در تبریز تظاهرات علنی نسبت به دستگیری و زندانی شدن امام خمینی صورت نگرفت اما سخنرانی وعاظ برقرار بود. بعد از 15 خرداد 42 موقعیت شهر تبریز ملتهب بود و مردم آماده درگیری با عوامل حکومت بودند. مقامات امنیتی شهر چاره را در دستگیری روحانیان مبارز دیدند.
به دنبال دستگیری امام خمینی و روحانیان پیشرو، نامهها و تلگرافهای زیادی به علمای طراز اول مخابره شد که مضمون آنها کسب تکلیف از مراجع و تقاضا از دولت برای آزادی امام و دیگر زندانیان بود. دولت هیچ اقدامی در جهت خواست روحانیت و مردم انجام نداد از اینرو علما تصمیم به مهاجرت گرفتند. این مهاجرت از شهرهای مختلف به تهران غیرمنسجم و خودجوش بود. آقای شریعتمداری که از متحصنین بود از علمای تبریز دعوت به این مهاجرت کرد. عدهای به تهران آمدند و تعدادی در تبریز برای ادامه مبارزه ماندند. تجمع علمای بزرگ در تهران موجب آزادی تعداد زیادی از روحانیان زندانی شد. ادامه تحصن به ویژه پس از صدور اعلامیهای که مرجعیت امام خمینی را با امضاء گروهی از مراجع و علمای طراز اول مورد تأکید قرار داده بود به زیان رژیم شاه بود لذا از اوایل مرداد با اعمال فشار به روحانیان متحصن، آنها را مجبور به ترک تهران کردند. روحانیان تبریز نیز به شهر خود بازگشتند. روز یازدهم مرداد خبر آزادی امام خمینی از زندان عشرتآباد و انتقال به محله داودیه در شمال تهران، در تهران و شهرستانها از جمله در تبریز پیچید. بازاریان تبریز با نصب پرچم بر سر در مغازهها و روشن کردن چراغها به ابراز شادی پرداختند.
از رویدادهایی که در اواخر مرداد و اوایل شهریور 1342 روحانیت تبریز را به واکنش علیه نظام حاکم واداشت انتخابات دورة بیست و یکم مجلس شورای ملی و دروة چهارم مجلس سنا بود اما پیش از آن، اقدام مقامات نظامی و امنیتی شهر تبریز نسبت به تبعید آیتالله قاضیطباطبایی در پی مخالفت ایشان با انتخابات و ترغیب روحانیت شهر در اعتراض به همهپرسی فرمایشی، با عکسالعمل شدید مردم روبه رو گردید و بازار تبریز در بیست و هفتم مرداد تعطیل شد.
مردم در فرودگاه شهر تجمع کردند. با اشاره خود آقای قاضی بازار باز شد. بار دیگر مردم تبریز در واکنش به تحریم انتخابات مجلس شورای ملی و سنا در سی و یکم مرداد 42 دست به تظاهرات زدند و شهر در تعطیلی کامل فرو رفت و مردم از گرفتن برگه شرکت در انتخابات خودداری کردند، اما علیرغم تمامی مخالفتها سرانجام نام نمایندگان منتخبی دولت از جمله نماینده مردم تبریز از صندوق بیرون آمد. روحانیان تبریز در اعتراض به این انتخابات غیرقانونی و فرمایشی، تلگرافی به امضای چهل و پنج تن به مجلس سنا و مجلس شورای ملی مخابره کردند، در آن نامه روحانیان از اهالی بازار و کسبه خواستند بازارها را تعطیل کرده و تنفر و انزجار خود را از عدم صلاحیت مجلسین و نمایندگانی که به مردم تحمیل شدهاند، اظهار کنند. در روز سیزدهم آذر 1342 چند تن از روحانیان تبریز از جمله محمدعلی قاضیطباطبایی را دستگیر و به زندان قزل قلعه تهران بردند. به دنبال دستگیری روحانیان تبریز، مردم دست به اعتصاب زدند و بار دیگر بازار و مغازهها بسته شد. این اعتصاب تا چهار روز ادامه داشت. رژیم شاه برای سرکوبی مردم، حکومت نظامی اعلام کرد و عدهای را بازداشت نمود. دانشجویان دانشگاه تهران نیز در اعتراض به دستگیری روحانیان تبریز، دست به اعتصاب زده و تظاهرات کردند. همچنین اعلامیههای فراوانی از طرف روحانیان بزرگ (خویی، شریعتمداری و...) علیه این اقدام حکومت منتشر گردید. روحانیان دستگیر شده تبریز پس از چهل و پنج روز از زندان قزل قلعه آزاد شدند. اما در تهران در حصر خانگی بوده و حق بازگشت به تبریز را نداشتند. در هجدهم فروردین 1343 امام خمینی از زندان آزاد شده و به قم منتقل گردید. در همان روز، روزنامه اطلاعات مقالهای با عنوان «اتحاد مقدس به خاطر هدف مقدس» چاپ کرد تا این توهم را به مردم القا کند که توافقاتی بین نهاد روحانیت و دولت پیدا شده است. در بیستم فروردین امام خمینی با اطلاع از موضوع از یکی از روحانیان میخواهد که در سخنرانی خود، نوشته روزنامه اطلاعات را تکذیب کند. در بیست و سوم فروردین در پی مکاتبات روحانیان تبریز با امام خمینی، ایشان مقاله مزبور را تکذیب کردند. ماه محرم 1384 ق که روز اول آن مقارن با بیست و سوم اردیبهشت 1343 بود با تمهیدات ساواک و دور نگهداشتن روحانیان تبریز از شهرستان، بدون جریان سیاسی سپری شد. آقای قاضی در نهم مرداد 1343 به تبریز رفت و در نخستن سخنرانیاش در مسجد شعبان گفت: «جهاد ما جهاد مسلحانه نیست. بلکه انسانی و قلمی میباشد و در این راه از حبس و تبعید و شکنجه و قزلقلعه نباید هراس داشته باشیم.» (ص 124) بار دیگر ایشان را در بیست و نهم مرداد دستگیر کردند و او را به مدت هشت ماه به عراق تبعید کردند. بدنبال تصویب مخفیانه طرح کاپیتالاسیون (مصونیت قضائی مستشاران امریکایی مقیم ایران) در 21 مهر 1343 در مجلس شورای ملی، امام خمینی در چهارم آبان 1343 در مخالفت با این طرح، پیام مکتوب داده و سخنرانی تندی در منزل شخصی خود با حضور 6000 نفر ایراد و در آن به مقامات داخلی و دول اسلامی اعلام خطر نمودند. رژیم شاه در واکنش به این حرکت امام خمینی، ایشان را در روز سیزدهم آبان 1343، به ترکیه تبعید کرد. مردم تبریز پس از شنیدن خبر تبعید امام در اولین اقدام بازار و مغازهها را تعطیل و در مساجد اجتماع کردند اما زود متفرق شدند و نتوانستند واکنشهای تندی نشان دهند.
آنچه گذشت چکیدهای از نخستین فصل کتاب بود که وقایع سالهای 43 – 1340 تبریز را روایت میکرد. دو فصل بعدی سیری از رخدادهای تاریخی تبریز از ابتدای سال 1344 است تا پیروزی انقلاب. عنوان فصل دوم کتاب «حوادث سال 1344 تا 1355» برههای از تاریخ تبریز را به تصویر میکشد که فضای کلی کشور در آرامشی نسبی به سر میبرد. اگر چه با سرکوب قیام 15 خرداد و تبعید رهبر نهضت، به گمان رژیم مخالفتها پایان یافته بود. اما زیر پوست شهر تبریز همچنان مبارزه ادامه داشت. عمده این مبارزات اگرچه زیرزمینی و نسبتاً مخفی بود اما هر ازگاهی مجالسی تشکیل میشد که مستقیماً رژیم را هدف میگرفت.
فصل سوم کتاب نیز «حوادث سال 1356 تا پیرروزی انقلاب» در تبریز را بررسی میکند. بیشتر حجم کتاب به این فصل اختصاص یافته و نویسنده با بهرهگیری از منابع اسنادی، تاریخ شفاهی، نشریات و کتابها، جزء به جزء وقایع این دو سال را روایت کرده است. در پایان کتاب فهرست این منابع همراه با فهرست اعلام نیز ضمیمه شده است.
تعداد بازدید: 6338