امام خمینی(ره) در 21 فروردین 1343 در جمع علما و روحانیون و مردم شیراز از ایجاد اختلاف در بین علما و ملت اظهار نگرانی کردند و از علمای شیراز خواستند تا طلاب را آماده کرده و مردم را متحد کنند. متن سخنان ایشان چنین است:
سلام مرا به علمای شیراز خصوصاً حضرت آیتالله محلاتی(1) برسانید و از طرف من دست ایشان را ببوسید و بگویید: شما خیلی به رنج بودید؛ زندان رفتن شما و اقدام شما فراموش نمیشود؛ سیزده روزی که در جایی، نظیر جای چاقوکشها به سر بردید، مورد نظر ولیعصر ـ عجلالله تعالی فرجه ـ خواهد بود. الحال بدانید و به مردم برسانید، به هر وسیلهای که میشود مردم محترم فارس و سایر جاها را مطلع فرمایید که اینها با سرنیزه، کشتن و زندان کردن و سایر اعمال وحشیانهای که در دنیای امروز، حتی در آفریقا و ملل دیگر، به کلی انجام نمیشود، نمیتوانند پیش ببرند و جلوی احساسات مسلمانها را بگیرند و اسلام را از بین ببرند؛ و شکست میخورند. لذا آمدند و نقشة مهمتری کشیدند. ممکن است فعلاً نه کشتن باشد و نه زندان و نه کار زشت دیگری؛ زیرا با اینها پیش نبردند. ای کاش؛ اینطور چه عیب داشت؟ همه جا را بگیرند، همه را ببرند و عدهای را بکشند؛ دیگران هستند؛ لکن نقشهای که مهمتر است و اینها دارند، این است که میخواهند بین علما و ملت اسلام اختلاف بیندازند. اینها میخواهند بگویند علما با انقلاب شاه موافقند؛ تا مردم را برگردانند، و سرمایة علما را که مردم هستند، از دستشان بگیرند. به آیتالله العظمی محلاتی و سایر علمای شیراز بگویید که طلاب را تهذیب کنید، مردم را متحد فرمایید. حواستان جمع باشد؛ مواظب باشید. به همة مردم برسانید، اینها دشمن هستند؛ دشمن اسلام هستند؛ دشمن ملت هستند.
همه در یک صف هستیم
پیغمبر اسلام عرب است؛ ما اختلاف نداریم و نباید داشته باشیم. کوچک و بزرگ نداریم؛ بالا و پایین نداریم؛ مُقدم و مؤخر نداریم؛ همه در یک صف هستیم. ما همه برای اسلام و برای خدا قیام میکنیم و باید برای خدا باشد؛ نه برای دنیا. هیچ کس بر دیگری فضیلتی ندارد. اختصاص به حوزه ندارد؛ همه موظفند. آنها خیال کردند آیتالله بروجردی فوت کرد، اسلام هم فوت کرد. اشتباه میکنند؛ بدخیال میکنند. پیغمبر و علی و سایر ائمه ـ علیهمالسلام ـ و سایر بزرگان از دنیا رفتند و اسلام باقی ماند. خمینی هم میمیرد. من عمرم به آخر رسیده؛ چند روزی بیش، از عمرم باقی نیست. شما ای طلاب و ای فضلا که جوان هستید، کوشش کنید. من میمیرم، دیگری میآید؛ دیگری میرود، و دیگری میآید. اسلام محفوظ باشد. دست بوسیدن و عکس و تقدم و تأخر اسم، معنی ندارد... حوزة علمیه باید به کار اسلام بخورد. اگر حوزة علمیه به کار اسلام نخورد، بیهوده است، مبتذل است، واجب است بر همه و همة خطبا و مسلمین که مردم را مطلع کنند؛ زیرا اصل اسلام در خطر است. در اصل که اختلاف نیست؛ مگر فرعی است که اختلاف نظر داشته باشند؟ مگر یقین دارند که اسلام در خطر نیست؟ هیچکس نباید صلاح را در سکوت بداند، نباید هیچکس این فکر را بکند.
علاقة مردم به دین
من از بعضی تعصباتِ بیجا رنج میبرم. گاهی بعضی مطالب را از طلبههای جوان میشنوم، سرم درد میگیرد. عکس یعنی چه؟ اینها موهومات است. خمینی هم اگر برای خدا کار نکند، مردم از بینش میبرند؛ نابودش میکنند. ... [باید] برای رضای خدا، برای دین مردم کار کرد؛ نه برای دنیا. به خدا قسم، آنهایی که ساکت شدند ـ که دنیا را هم از آنها میگیرند ـ بیچاره میشوند، مردم دین میخواهند. علما و روحانیت خدمتگزار دین هستند؛ لذا آنها را دوست میدارند؛ والاّ اگر فهمیدند که برای دنیاست و برای حبّ ریاست ا ست و امثال آن، هیچ اعتنایی به آنها نمیکنند. من نمیتوانم پول را بگیرم و به طلاب بدهم؛ ولی مردم گرسنه و بیچاره بمانند و دین از بین برود. اما اگر چنین کنم باید نابودم کنند، بیرونم کنند. مردم کاملاً حواسشان جمع است. مردم دیندار، آدم خدمتگزار به دین میخواهند؛ هر کس برجستهتر شد، او را دوست میدارند. علاقة مردم به ما برای دین است. این ابراز علاقه، برای اظهار علاقه به دین است. اشتباه میکنند آنهایی که میخواهند بین علما و مردم و دین جدایی بیندازند؛ آنها رسوا شدند. سیدضیاء(2) به شاه گفته است، گرفتن این مرد، اشتباه بوده؛ آزاد کردن او هم اشتباه بوده. آنها مفتضح شدند.
اگر مطبوعات ما نمینویسند، خارجیها مینویسند؛ به من رسیده و میرسد که در خارج چه خبرها شده، چقدر اینها رسوا شدهاند. انزجار این مردم از آنها بر تمام دنیا، ثابت شد. آنهایی که مردم را به اشتباه میاندازند، خیانت میکنند. این مطبوعات، خائن هستند. در جواب تلگراف حضرت آیتالله العظمی خویی خیلی اشتباه کاری کرده بودند. در ضمن چند جمله تمام مقاصدشان را گفته و حرفهای ما را رد کرده بودند. گفته بودند: علما حقیقت اسلام را نفهمیدند؛ ما فلسفة احکام را میفهمیم. گفته بودند: پیغمبر آرزوی تساوی داشت؛ اینها مرادشان از تساوی حقوق، عدالت اجتماعی نیست؛ ممکن است اگر علما ساکت شوند، کمکم حرف از ارث و طلاق و غیر اینها به میان بیاورند. آنها دشمن هستند؛ باید شما متحد شوید. اختلاف را دور بیندازید، و از گوشة زندان نباید ترسید. از بین رفتن اسلام... است. باید اسلام بماند، و قرآن هم بماند. خمینی از بین برود، برود؛ دیگری هم از بین برود، برود. هدف ما حفظ اسلام و قرآن است، نه حفظ دنیای خود. همه یک هدف داریم؛ همه شریک هستیم؛ اختلاف نداریم و نباید داشته باشیم. از عموم ملت ایران تشکر میکنیم؛ خصوصاً از علما و روحانیون، و همچنین از ملت فارس و روحانیون و علمای آنها بسیار ممنون و متشکرم. خداوند همه را مؤید و منصور بدارد.*
پینوشتها:
1ـ آیتالله بهاءالدین محلاتی
2ـ سید ضیاءالدین طباطبایی با همدستی رضاخان و همکاری انگلیسیها، یکی از عوامل عمدة کودتای اسفند 1299 بود که بعدها منجر به اضمحلال سلسلة قاجار و ایجاد سلسلة پهلوی و به سلطنت رسیدن رضاخان شد.
* صحیفه امام، ج 1، صص 273 - 275
تعداد بازدید: 6631