بر این اساس، هم رشد و بالندگی حوزه های علمیه در بخشی از حیات آن قابل تفسیر است و هم سکون و سکوت حوزه ها در برهه هایی دیگر از زمان، قابل تحلیل است و هم بی مهری حوزه های علمیه به علوم و معارف جدید بشری، در دوران معاصر قابل توضیح است. براساس همین مبانی، جریان های فکری سیاسی حوزه علمیه قم، در سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۷ و پس از آن نیز قابل بررسی است.
با این مقدمه کوتاه، پژوهش حاضر معتقد است که نیروهای درون حوزه علمیه قم، در فاصله سال های فوق، علیرغم اسلام محوری همه آنها، براساس نوع تفسیر خاص از قرآن و روایات و متأثر از عوامل سیاسی اجتماعی آن زمان، به سه جریان عمده تقسیم می شوند؛ البته در کنار این سه جریان غالب، جریان های فرعی و چهره های منفردی نیز در حوزه علمیه قم و بعضاً دیگر حوزه های علمیه شهرستان ها حضور دارند که تحت الشعاع همان جریان های عمده قرار می گیرند.
1. گروه نخست همان جریان سنتی حوزه است راهبرد عمده این گروه که شاید بیشترین حامیان را تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه دارد، حفظ حوزه علمیه و گسترش کمی وکیفی آن براساس برداشت های سنتی از اسلام بود. این جریان، طبعاً نمی توانست چنان حضور فعال و گسترده ای در مسایل سیاسی اجتماعی کلان جامعه داشته باشد. رهبران این طیف از روحانیون که تجربه تاریخی و سرخوردگی های پیشین از دوران مشروطه، رضاخان و نهضت ملی نفت را در حافظه تاریخی خود داشتند و سیره آیات عظام حائری و بروجردی را نیز شاهد بودند، برای موفقیت راهبرد خویش حفظ و گسترش حوزه های علمیه به لحاظ سیاسی و به واقع در مواجهه با رژیم شاه، خواستار دور ماندن مراجع شیعه و حوزه های علمیه از سیاست بودند. ایشان اعتقاد داشتند که مبارزه با رژیم، به ویژه اگر تند و قهرآمیز باشد، نمی تواند به نفع حوزه های علمیه و در نهایت به نفع دین تمام شود. نتیجه این تفکر، غیر سیاسی شدن این طیف از روحانیون بود که اکثریت را در حوزه علمیه قم داشتند. اینان به رغم مخالفت با برخی سیاست های اجتماعی و فرهنگی شاه، تبلیغ احکام دین، تحصیل در حوزه ها و پرداختن به شئونات مرجعیت را وظیفه خطیر و اسلامی خویش می دانستند.
ویژگی های مشترک رهبران این گروه، در تفکر سنتی آنان نسبت به دین و جامعه، و رویکرد پرهیز از درگیری با رژیم شاه در سطح کلان است؛ البته حفظ و گسترش حوزه های علمیه، با همان کار ویژه های سنتی نیز هدف اصلی این رهبران است.
به ظاهر گفتار زیر از امام خمینی، در زمینه پی گیری موضع مراجع در مورد تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی، نیز به همین تفکر اشاره دارد: «همراه اهل بصیرت تبادل نظر کردیم. مابین آنها اشخاصی صلاح را خاموشی دانسته و تذکر دادند، دیگر وظیفه ما انجام شده است، هرگاه اعلام مخالفت کنیم، موجودیت حوزه علمیه قم به مخاطره می افتد، دقت کردم دیدم مطلب به عکس استنباط طبقه احتیاط کار است».1
قرائن حاکی است که در قضیه اصلاحات ارضی سال 42 نیز همین گرایشات دخالت داشت2 و اصلاً مبارزه روحانیت با لوایح ششگانه، به اعتقاد این جریان، مبارزه مذهبی بود و اینان نمی خواستند، جنبه های سیاسی قضیه را مورد بحث قرار دهند.3
2. گروه دوم روحانیونی هستند که نوعاً محافظه کار و عملگرا هستند. ویژگی اصلی این جریان به لحاظ سیاسی، پایبندی آنان به اصول مشروطیت و قانون اساسی آن است. آنان با دارا بودن این دو ویژگی، یعنی محافظه کاری و عملگرایی، هم سیاست های اجتماعی فرهنگی رژیم شاه را نقد می کنند و هم حاضرند، برای رسیدن به اهدافشان، به چانه زنی با رژیم بپردازند. اعتراض این گروه از روحانیون، چیزی فراتر از پایبندی رژیم شاه به اصول قانون اساسی و برگزاری انتخابات آزاد نیست؛ البته این جریان در آستانه انقلاب و با تشدید اقدامات رژیم، اعتراض خود را علیه استبداد و وابستگی و دین ستیزی رژیم اعلام کردند؛ با این همه واکنش این جریان در این گونه مسایل، نه ستیزه جویی انقلابی، که نوعی مبارزه سیاسی مسالمت آمیز بود که بیشتر در قالب نکوهش نقض قانون اساسی و آزادی های شهروندی و گسترش فرهنگ و اخلاقیات غیر مذهبی جلوه گر می شد.
علی رغم نگاه سنتی این گروه به دین و آموزه های آن، عملکرد آنان در حوزه تبلیغ دین و فرهنگ، با توجه به ویژگی عملگرایی آنان، رویکردی نوگرا تلقی می شود. اینان با ایده اصلاحات در حوزه علمیه قم، هم از سازماندهی، نظم و انضباط دم می زنند و هم با استفاده از ابزارهای جدید، مانند مجله و رابطه با روشنفکران، سعی در ایجاد ارتباط با مخاطبان جدید، با ادبیات نو دارند. بنابراین، نوگرایی آنان عمدتاً در تجدید سازمان و نوآوری در وضعیت و برنامه حوزه ها خلاصه می شود.
بی گمان در رأس رهبری این جریان، باید از آیت الله شریعتمداری نام برد که پس از فوت آیت الله بروجردی در سال 1340 ش، به عنوان یکی از مراجع تقلید، مورد توجه بخش مهمی از طلاب و مردم قرار می گیرد. عملکرد شریعتمداری در حوزه فرهنگی، عمدتاً حول محور دارالتبلیغ و فعالیت آن قرار دارد. واقعیت این است که نیاز حوزه علمیه به اصلاح ساختار و بازسازی برنامه های آن، از یکی دو دهه پیش، ذهن برخی از حوزویان دور اندیش و واقع نگر را به خود مشغول کرده بود؛ اما هر بار که این مسئله مطرح می شد، با موانعی که عمدتاً همان تفکر سنتی، تحجر و جمود حاکم بر حوزه ها بود، روبرو و مانع از عملی شدن آن می گردید.
سرانجام با تأسیس دارالتبلیغ توسط شریعتمداری و انتشار مجله مکتب اسلام، فضای جدیدی در بخشی از مجموعه حوزه قم پدید آمد. در مجموع، به نظر می رسد که عملکرد مجموعه دارالتبلیغ و مجله مکتب اسلام، با همه حوادث پیرامونی آن، حرکت فرهنگی نو و جدیدی در حوزه علمیه قم به حساب می آمد که سال ها روند یکنواخت و سنتی خود را حفظ کرده بود و با هرگونه نوآوری مخالفت می ورزید.
همچنین این مجموعه، هیچ وقت برای رژیم شاه مشکل ساز نبود، چنان که رژیم نیز در مسیر فعالیت این مجموعه مانعی ایجاد نکرد. به نظر می رسد که این تعامل و هماهنگی نانوشته، نتیجه رویکرد جریان دوم به مسایل سیاسی و رژیم شاه از یک سو و نگاه رژیم به فعالیت های این جریان از سوی دیگر است.
از نگاه سیاسی، شریعتمداری خود را طرفدار اصول مشروطیت و قانون اساسی آن می دانست و بر این موضع خود، حتی در آستانه پیروزی انقلاب نیز تأکید داشت و معتقد بود که شاه باید بر طبق قانون اساسی سلطنت کند4 و تلاش هایی نیز برای انصراف امام خمینی از این جمله ایشان که «شاه باید برود» انجام داد.
طبعاً چنین دیدگاهی می توانست، وی را با دیگر گروه های سیاسی غیر روحانی که چنین خط و مشی ای داشتند، نزدیک کند، چنان که به گفته عبدالمجید معادیخواه، شریعتمداری در آغاز نهضت اسلامی، یعنی اوایل دهه 40 حرکت هایی را برای جذب جریان روشنفکری در قم شروع کرده بود و با سیاسیون جبهه ملی و نهضت آزادی و دیگران رفت و آمدهایی داشت. 5
به هر حال، وجود این ویژگی ها در رهبری جریان دوم کافی بود، تا فاصله این گروه با جریان اول و رهبری آن حفظ و تداوم یابد و طبعاً این فاصله، با جریان سوم که مبارزه، براندازی و تشکیل حکومت اسلامی از اولویت های آنان بود، عمیق تر گردد.
3. گروه سوم روحانیونی هستند که از لحاظ نظری به پیوند دین و سیاست اعتقاد کامل دارند و در حوزه عمل، براندازی نظام سلطنتی و برقراری نظام ایده آل، براساس آموزه های اسلام، از آرمان های اصلی آنان است. در رأس این جریان امام خمینی با ویژگی های منحصر به فرد خود قرار داشت که مراجع تقلید گذشته را به علت تسامح و مماشات با حاکمان مسئول می دانست.6 در بدنه اصلی این جریان نیز شماری فضلا و مدرسان سطح عالی حوزه بودند که گذشته فعالیت سیاسی برخی آنان، به زمان حیات آیت الله بروجردی باز می گردد؛ گرچه حاضر به رویارویی و مخالفت با عملکرد بروجردی نیز نبودند.7
نیروهای این جریان، با همه تفاوت هایی که با هم دیگر داشتند، در آن مقطع زمانی، در مورد مسائلی مانند اعتقاد به برپایی حکومت اسلامی، اعتقاد به رهبری سیاسی و علمی امام خمینی ومبارزه برای براندازی رژیم شاه، بین آنان اتفاق نظر وجود داشت؛ البته باید توجه داشت که از لحاظ گرایش فکری، اکثریت نیروهای این جریان نیز، در فضای گفتمان سنتی دین قرار دارند که با وارد کردن عنصر سیاست در دین، و اعتقاد به مبارزه انقلابی، می توان آنان را «سنت گرایان رادیکال» نامید که به اسلام سیاسی اعتقاد دارند.
با این حال، تعداد محدودی از آنان، به ویژه شخص امام خمینی، دارای ظرفیت هایی فراتر از سنت هستند که هر چه زمان به پیروزی انقلاب نزدیک تر می شود، نمودهای این ویژگی، ظاهرتر می گردد و در دوران ده ساله رهبری ایشان در پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جلوه هایی از این شکوفایی فکری را به حوزویان عرضه می دارد که خود موجب مرزبندی های جدید در درون جریان سوم می گردد.
در ادامه و در جهت روشن تر شدن مرزهای هر سه جریان، به اختصار، روند شکل گیری و گسترش جریان سوم بررسی می شود.
پیش تر اشاره شد که حوزه علمیه قم، متأثر از اندیشه و سیره آقایان حائری و بروجردی، تا ابتدای دهه 40، به مسائل سیاسی و فعالیت مبارزاتی چندان علاقه ای از خود نشان نمی داد، بلکه نسبت به معدود حرکت های سیاسی روحانیون خارج از حوزه نیز مقاومت می کرد؛ نمونه آن بی مهری حوزه علمیه قم نسبت به مبارزات مدرس و کاشانی و فعالیت های فداییان اسلام است. این نهاد، نسبت به نوآوری های فقهی کلامی مبتنی بر استدلال عقلی نیز حساسیت داشت و حتی به تغییر در روش ارائه دروس سنتی حوزه هم عکس العمل نشان می داد.8 به نظر می رسد که این مرکز با همه ویژگی های شکلی و محتوایی خود در اوایل دهه 40، در اختیار نسلی از حوزویان قرار گرفت که اقلیتی معدود از آنان، از سال های اواخر دهه 30، فعالیت هایی را در زمینه های فکری سیاسی، برخلاف روند عمومی حوزه علمیه قم شروع کرده بودند. امام خمینی به عنوان یکی از این معدود افراد و البته از ممتازترین آنان، فضای حوزه علمیه قم را در آن دوران چنین بازگو می کند:
«در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است، عده ای مقدس نمای واپسگرا، همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند... . تفکر شاه سایه خداست و یا با گوشت و پوست نمی توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلّف به جهاد ومبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می دهد و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان (عج) باطل است و هزاران ان قلت دیگر...».9
پرسش اساسی مطرح در اینجا این است که با چنین فضای تاریک و جایگاه پایینی که سیاست و مبارزه در حوزه علمیه قم در آن زمان داشت، چگونه حرکتی برخلاف این فضا به وجود آمد و به جریان سوم در کنار دو جریان دیگر تبدیل می شود.
پاسخ به پرسش بالا نیازمند بررسی جایگاه امام خمینی و اندیشه و عملکرد وی به عنوان رهبر بلامنازع گروه سوم است که در ادامه بررسی می شود.
حیات فکری سیاسی امام خمینی
امام خمینی با همه ویژگی ها و شهرت علمی، پس از رحلت آیت اللّه بروجردی، نخست نسبت به دیگر شخصیت های حوزه که به عنوان مرجع مطرح بودند، مشهور نبود. دلیل این امر نیز به خصوصیات و ویژگی های اخلاقی ایشان باز می گشت که خود را از شهرت و ریاست دور نگه می داشت.10 تنها موضع گیری های قاطع ایشان، در مورد موضوعاتی مانند تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی، حادثه فیضیه، دستگیری وی و ... بود که ایشان را از محبوبیت و شهرتی حتی در آن مرحله بیشتر از مراجع دیگر برخوردار ساخت.11 طبعاً این موضع گیری ها، نتیجه ویژگی اعتماد به نفس و اعتقاد به هدف است که از وی شخصیتی شجاع و کم نظیر ساخته بود. مقایسه اطلاعیه ها و سخنرانی های ایشان در مورد حوادث آن دوران، با اطلاعیه ها و موضع گیری های دیگر مراجع، گویای این واقعیت است.
بدین سان امام خمینی با کشاندن مبارزه به کانون اصلی فعالیت های مذهبی، یعنی حوزه علمیه قم، ضمن شکست سنت دیرینه حاکم بر این مرکز، خود در رأس جریانی قرار گرفت که مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی و تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان راهبرد خود قرار داده بود.
بی گمان حوادث سیاسی اجتماعی ایران در یک قرن اخیر و پیامدهای مثبت ومنفی آن برای جامعه ایران و حوزه های علمیه و نیز عملکرد شخصیت های دیگر در این حوادث، از جمله امور تأثیر گذار در شکل گیری شخصیت و اندیشه سیاسی اجتماعی امام خمینی است که وی توانست، از این تجربیات گرانسنگ، برای ادامه نهضت اسلامی تا پیروزی، حفظ و تداوم این پیروزی، تا زمان حیات خویش، بهره بگیرد. وی به خوبی دریافته بود که تحولات سیاسی اجتماعی ایران در صد سال اخیر، روند تکاملی را طی کرده است که می توان با ادامه و هدایت آن به نقطه دلخواه رسید.12
امام خمینی در زندگی سیاسی خویش از برخی شخصیت های سیاسی اجتماعی نیز تأثیر پذیرفته است. به نظر می رسد که مرحوم مدرس، از جمله شخصیت های مورد علاقه امام خمینی است که شاید بیشترین تأثیر را به اندیشه سیاسی ایشان داشته است. امام خمینی که به صورت مکرر، به حضور مدرس و منزل ایشان رفت و آمد داشته است،13 در ضمن پیامی به مناسبت تعمیر و بازسازی آرامگاه مدرس، اظهار می دارد: «در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرس که القاب برای او کوتاه است، ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می نمود»14 و بالاخره «مثل مدرس به این زودی ها پیدا نمی شود».15
آیت اللّه کاشانی نیز از دیگر شخصیت هایی است که امام خمینی از نزدیک او را می شناسد16 و از شجاعت و اسلام خواهی وی به نیکی یاد می کند17 و مظلومیت ترور شخصیت او را که خود شاهد آن بوده، بارها یادآور می شود.18
امام خمینی در تجربه سیاسی خود، نقاط قوت و ضعف روحانیت و حوزه های علمیه را مدنظر داشته است و در یک نگاه کلی نسبت به روحانیت، آنان را به روحانیت اصیل و راستین، و روحانیت راحت طلب و متحجر تقسیم می کند.19 ایشان نسبت به گروه دوم حساسیت بیشتری دارد و بارها خطر آنها، به ویژه در لباس جمود و تحجرگرایی را گوشزد کرده است.20
امام خمینی خطر دانشگاه بدون تهذیب را از بمب اتم بالاتر می داند و خطر حوزه های علمیه بی تهذیب را از دانشگاه هم بالاتر می شمرد.21
در جمع بندی نگاه امام خمینی به تاریخ معاصر ایران و روحانیت، این نتیجه دست می دهد که وی ضمن بازشناسی آموزه های دینی از خرافات و موهوماتی که قرن ها دامن گیر اسلام و مسلمانان گردیده، و تشخیص اهم از مهم، و تقدم اهم در جهت مبارزه با رژیم پهلوی و معرفی چهره واقعی استعمار و هشدار نسبت به نفوذ بیگانگان، استراتژی خود را بر تهاجم به شاه، به عنوان مشکل اول مملکت، افشاگری نسبت به اسرائیل و امریکا، به عنوان حامیان اصلی رژیم شاه و دفاع از کیان اسلام قرار داده است.
امام خمینی با آگاهی از مسیری که انتخاب کرده بود، نهضت را مرحله به مرحله پیش برد؛ این در حالی بود که دو جریان دیگر، در برابر حوادث سیاسی اجتماعی جامعه ایران و عملکرد رژیم پهلوی موضع انفعالی و تدافعی داشتند؛ بدین معنا که واکنش دو جریان دیگر با تفاوت ماهوی که با همدیگر داشتند نه مبارزه جویی سیاسی و انقلابی، بلکه نوعی اعتراض مسالمت آمیز و مقاومت فرهنگی و اخلاقی بود که بیشتر در غالب نکوهش مظاهر بی دینی، فساد و دعوت مردم به پایبندی به مذهب جلوه گر می شد.22
به هر حال، گزارش های تاریخی و دقت در متن اطلاعیه ها و اعلامیه ها که از طرف هر یک از رهبران سه جریان یاد شده در برابر حوادث اوایل دهه 40 و پس از آن صادر شده است، نشان از دیدگاه ها و خط و مشی ای است که به خوبی ترسیم کننده مرزهای فکری سیاسی هر سه جریان است.
بطور مشخص و برجسته می توان آغاز شکل گیری جریان سوم به رهبری امام خمینی را پس از آمدن اسدالله علم در مقام نخست وزیری و طرح انجمن های ایالتی و ولایتی دانست، تصویب این لایحه، گرچه با اعتراض به ظاهر یکپارچه مراجع همراه بود و در پی کشمکشی نه چندان کوتاه، علم به ناچار تسلیم خواست مخالفان شد؛ ولی در واقع این مقاومت و اصرار امام خمینی مبنی بر اعلام رسمی لغو لایحه بود23 که به لغو رسمی آن در دهم آذر ماه 1341 منجر گردید. قرائن و شواهد نشان می دهد که در قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی، بعضی آقایان ناچار شدند، وارد میدان شوند، بعضی اصلاً تکلیف نمی دانستند و بعضی نیز صلاح نمی دیدند که به مخالفت با لایحه بپردازند و معتقد بودند که ما باید معتدل باشیم.
این تنها امام خمینی بود که با صراحت اعلام کرد که «اگر همه آقایان هم کنار بروند، من تا آخر قضیه را دنبال می کنم».24 طرح لوایح ششگانه از طرف رژیم که اندک زمانی پس از عقب نشینی رژیم در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی مطرح شد نیز، عکس العمل متفاوت هر سه جریان را در پی داشت. مواضع دو جریان اول دراین قضیه و حوادث پس از آن، بسیار محتاطانه و محافظه کارانه بود و بعضا با سکوت و نگرانی از به هم خوردن وضع موجود حوزه به همراه بود. امام خمینی که با انتخاب روش «مبارزه منفی»، عید نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرده بود، مورد موافقت دیگر آقایان واقع نشد25 و سرانجام با ناامیدی از همراهی حوزه ها با ایشان، در مبارزه با رژیم، آخرین اخطار را یک ماه پیش از دستگیری و زندان، چنین اظهار می دارد:
«وای بر این علمای ساکت! وای بر این نجف ساکت! این قم ساکت! این تهران ساکت! این مشهد ساکت! این سکوت مرگبار، اسباب این می شود که زیر چکمه اسرائیل، به دست همین بهاییان، این مملکت ما، این نوامیس ما، پایمال بشود. وای بر ما و بر این اسلام! وای بر این مسلمین! ای علما، ساکت ننشینید، نگویید علی مسلک شیخ رضوان الله علیه و الله شیخ اگر حالا بود تکلیفش این بود».26
در حادثه فیضیه همان سال نیز، وقتی پیشنهاد امام خمینی مبنی بر صدور اعلامیه مشترک مورد قبول گلپایگانی و شریعتمداری واقع نمی شود، ایشان به تنهایی، اعلامیه معروف « شاه دوستی یعنی غارتگری)27 را صادر می کنند. در حادثه دستگیری امام خمینی نیز، در حالی که طلاب جوان، طرح مهاجرت به تهران را به عنوان حمایت از ایشان سامان می دادند که از طرف علم نخست وزیر وقت تهدید به محاکمه صحرایی شده بود، بعضی مراجع، به خصوص بعضی اطرافیان آنها، بی تفاوت یا مخالف چنین حرکت هایی بودند. 28
نکته قابل توجه دیگر در عملکرد امام خمینی پس از آزادی از زندان، شروع درس «مسایل مستحدثه» در تابستان آن سال است که نشان از آغاز یک حرکت علمی نو در حوزه علمیه در راستای اهداف نهضت اسلامی بود.
چالش دیگر روحانیت و طلاب حوزه علمیه قم با رژیم شاه، قضیه کاپیتولاسیون بود که سرانجام تبعید امام خمینی در 13 آبان 43 را در پی داشت. دریافت این خبر توسط امام خمینی موجب شد که بار دیگر، با موضع گیری صریح و قاطع، چرخه مبارزه به حرکت در آید. چنین موضع گیری ای هیچ سنخیتی با اهداف و عملکرد دو جریان دیگر نداشت. بر همین اساس بود که در جریان قضیه کاپیتولاسیون، ایشان تقریباً تنها بود و مراجع دیگر حمایتی از ایشان نکردند؛ لذا رژیم با تأخیر چند روزه پس از دستگیری، ایشان را تبعید و خبر آن را سریعاً منتشر کرد و با کنترل گسترده، عکس العمل را از همه علاقمندان به ایشان سلب کرد.
آیت اللّه طاهری خرم آبادی معتقد است که در قضیه تبعید امام خمینی، نه مردم و نه علما و مراجع، عکس العمل قابل توجهی از خود نشان ندادند. در این مرحله، سکوت و سکون مرگبار، همه جا را فرا گرفته بود و تنها واکنش کمرنگ و ضعیف، تعطیلی چند روزه درس های حوزه علمیه قم بود که آن هم پس از دو هفته شروع شد و گویی آب از آب تکان نخورده است.29 دیدار نمایندگان مراجع با امام خمینی در دوران تبعید ایشان در ترکیه، آخرین اقدام کم مایه و بی تأثیر در این زمینه است.
از دیدگاه تحولات درونی روحانیت و حوزه علمیه قم، مهم ترین تحولی که پس از تبعید امام خمینی رخ داد، پررنگ شدن مرز جریان های سه گانه ای است که تا به حال بخشی از دیدگاه ها و عملکرد آنها بررسی شده است. در واقع جریان اول و دوم، با مصلحت اندیشی، شکست ظاهری 15 خرداد را مستمسک خوبی برای اشتباه بودن عملکرد جریان سوم قرار دادند؛ از این رو اگر جریان اول، یعنی جریان سنتی حوزه، در این مرحله از مبارزه در جا زد و نتوانست، مانند گذشته، به ظاهر هم که شده، با مبارزان همراهی کند، کار جریان دوم، یعنی جریان روحانیون محافظه کار، بعضاً به رویارویی با انقلابیون کشیده شد.30
واقعیت این است که پیامد تبعید امام خمینی ضربه سنگینی بر جریان سوم، یعنی روحانیون انقلابی حوزه علمیه قم، وارد ساخت. جو ناامیدی بر این جریان سایه افکنده بود. مراجع عکس العمل اصولی و اساسی نسبت به تبعید ایشان انجام ندادند. برخی ترجیح دادند که سکوت کنند و بالاتراز آن زمزمه ای بود که «امام خمینی دارد حوزه را به هم می زند»، لذا نیروهای جریان سوم در یک اقلیت قرار گرفتند که فعالیت های اندک آنها برای زنده نگاه داشتن نام امام خمینی، بعضاً با موانعی از طرف دیگر جریان ها31و نیروهای امنیتی رژیم رو به رو می شد.32
افزایش خشونت رژیم نسبت به مبارزان و کنترل گسترده آنان و سکوت نسبتاً طولانی امام خمینی، تقریباً نیروهای مبارز و انقلابی را به تأمل در شیوه مبارزه و حتی در ادامه آن وا داشته بود.33 پیام همه اینها نسبت به نیروهای جریان سوم، زمینه گرایش به مبارزه مسلحانه در برخی و گرایش به فعالیت علمی، فرهنگی و سیاسی، در قالب تشکل های مختلف، در برخی دیگر را فراهم کرد.
بخش اخیر پس از تبعید امام خمینی به تهران مهاجرت کردند و به محافل روشنفکری و دانشگاهی نزدیک شدند و در آستانه پیروزی انقلاب، هسته اولیه «جامعه روحانیت مبارز تهران» را شکل دادند34 و از اعضای اصلی شورای انقلاب بودند که وظیفه انتقال قدرت را به عهده داشتند. این در حالی بود که دو جریان دیگر، در ایام تبعید امام خمینی، با حاکمیت بر حوزه علمیه قم، حیات خود را به دور از سیاست و مبارزه و در رونق دروس سنتی حوزه و بعضا تأسیس مدارس جدید و برنامه ریزی منظم تر ادامه دادند.
امام خمینی که در تبعید به سر می برد، مسایل سیاسی اجتماعی ایران را تعقیب می کرد، و همواره تا آنجا که جو حوزه نجف، اجازه می داد، نگرانی خود را در قالب سخنرانی، بیانیه و نوشتن نامه به نیروهای مبارز در ایران و حتی سران رژیم منتقل می کرد. از مجموعه سخنرانی ها، اعلامیه ها و نامه های ایشان در طول این مدت، دو دغدغه اصلی را می توان دریافت. یکی عملکرد و سیاست های رژیم شاه بود که تضعیف مذهب، فرهنگ، اقتصاد و استقلال ایران را در پی داشت و دیگری سکوت، سکون و بی تفاوتی حوزه های علمیه، به ویژه حوزه علمیه قم در قبال عملکرد و سیاست های رژیم بود. 35
پی نوشت ها:
1. روح الله خمینی، صحیفه امام، ج 1، ص 193.
2. مصاحبه هاشمی رفسنجانی، یاد، سال چهارم، ش 16، ص 41.
3. همان.
4. صحیفه امام، ج 5، صص 399، 437 و 472.
5. یاد، سال سوم، ش 11، ص 70.
6. صحیفه امام، ج 1، ص 311.
7. یاد، سال دوم، ش 8، ص 43.
8. همان، ش 6، ص 18.
9. صحیفه امام، ج 21، صص 278 ج 279.
10. خاطرات پانزده خرداد، دفتر پنجم، به کوشش علی باقری، خاطره محمد حسین رحیمیان، ص 135.
11. همان، خاطره کنی.
12. صحیفه امام، ج 5، ص 407.
13. همان، ج 3، ص 244.
14. همان، ج 19، ص 73.
15. همان، ج 18، ص 276.
16. همان، ص 248.
17. همان، ج 13، ص 430 و ج 14، ص 464.
18. همان، ج 18، ص 248.
19. همان، ج 21، صص 274، 275، 277 و ج 2، ص 397.
20. همان، ج 13، ص 413 و ج 14، ص 169.
21. همان، ج 13، ص 418.
22. یحیی فوزی، مبانی اندیش های گروه های سیاسی اسلامگرا در ایران قبل از انقلاب، قسمت اول، پژوهشنامه متین، سال ششم، ش 23 و 24، ص 174.
23. صحیفه امام، ج 1، صص 83 و 102.
24. علی دوانی، یاد، سال سوم، ش 12، ص 66.
25. صحیفه امام، همان، ص 155.
26. همان، ص 159.
27. خاطرات آیت الله خزعلی، تدوین حمید کرمی پور، ص 110.
28. یاد، سال هفتم، ش 25، صص 36 و 37 و 38، محمد عبایی خراسانی.
29. خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ج 1، به کوشش محمدرضا احمدی، ص 331.
30. صحیفه امام، ج 1، صص 333 و 334 و ج 2، ص 68.
31. یاد، سال هشتم، ش 29 و 30، ص 100.
32. همان، صص 17 ج 123 و ش 31 و 32، صص 97 ج 102.
33. همان، سال نهم، ش 33 و 34، ص 41.
34. همان، صص 43 ج 44.
35. صحیفیه امام، ج 2، صص 122، 363 و ج 3، صص 45، 229 و 230 و ج 21، ص 379.
پگاه حوزه (ویژه حوزه های دینی) - 24 مرداد 1386 - شماره 48
تعداد بازدید: 4063