مراد سلیمانی زمانه
اسدالله عَلَم از تیر 1341 تا اسفند 1342 به مدت بیستماه بر مسند نخستوزیری تکیه زد. در آن برهه محمدرضا پهلوی از نگاه خود به بسیاری از مشکلات و بحرانهای داخلی و خارجی پایان داده و با سرکوب مخالفین، بهگونهای فزاینده در روش استبدادی حکومت گام نهاده و به ویژه دولت، مجلس و مجموعة حاکمیت را مقهور اراده و خواستة خود ساخته بود.
مهمترین حادثه زمان نخستوزیری اسدالله عَلَم حمله به مدرسه فیضیه، دستگیری، زندان، تبعید و سربازگیری طلاب و به ویژه قیام 15 خرداد بود که گذشته از چگونگی حادثه، علل و عوامل آن، بدون شک نقش عَلَم در آنها بسیار مؤثر بود. روز 15 خرداد 1342 در قم، تهران و برخی شهرهای دیگر روحانیون، بازاریان و دیگر اقشار مردم به دنبال بازداشت امام خمینی(ره)، علما و فقهای دیگر دست به تظاهرات زده و با انتشار شعارهایی علیه دولت حکومت پهلوی به راهپیمایی پرداختند. دولت عَلَم به سرکوبی تظاهرکنندگان پرداخت و به روی آنها آتش گشود، دستور آتش و کشتار خونین از نظر عَلَم تنها راه فرونشاندن بحران موجود بود.
بخشی از مذکرات هیئت دولت حکومت پهلوی که به ریاست اسدالله عَلَم، در ساعت 17 روز 15خرداد 1342 انجام شد چنین است که علم گفت:
«ما اینطور حساب کردیم قبل از عاشورا کسی را نگیریم(1)، شاید عدهای در عاشورا از میان بروند ... اما در این جا غیر از [آیتالله] خمینی و [آیتالله] قمی که در قم و مشهد گرفتیم، بقیه گردانندگان مشهور نیستند و با این که عکس از آنها داریم ولی صحیح شناخته نمیشوند. روز تاسوعا دو هزار نفر آمدند، شعار دادند زنده باد خمینی، مرگ بر دشمنان وی، روز عاشورا هم، همینطور شعار دادند. اگر آن روز دست به تفرقه میزدیم، مردم زیاد زیر دست و پا میرفتند، خود بنده با همة خطری که مرا تهدید میکرد، شب عاشورا رفتم به چند مجلس روضه و باعث تعجب آخوندها میشد. تصمیم ما بر این بود که روز شنبه [آیتالله] خمینی را در قم و [آیتالله] قمی را در مشهد بگیریم ولی اتفاقی افتاد که باعث شد زودتر بگیریم، دو چیز اتفاق افتاد.1. [آیتالله] خمینی در قم منبر رفت و هتاکی زیاد به اعلیحضرت کرد 2.خبر دیگر آن که قم و مشهد با هم، هم صدا بشوند و کار خیلی سخت بشود. لذا دیشب 4 بعد از نیمهشب، [آیتالله] خمینی را گرفتیم و امروز صبح در مشهد [آیتالله] قمی را گرفتیم، چون خبر به تهران رسید، بلوا شروع شد و ما شانس آوردیم، زیرا آنها تشکیلات قویتری داشتند و کوچک نیست با آنکه از صبح عدهای مجروح و کشته شدند...»(2).
اسناد صورت مذاکرات هیئت دولت عَلَم در روزهای 15، 18 و 29 خرداد 1342 که در سال 1362 توسط روابط عمومی نخستوزیری منتشر شد حکایت از وحشت آنها از عمق دامنه قیام دارد. آنها گرچه مرام و مسلک قیام را به گمان خود «ارتجاع» و «کمونیسم» میدانستند اما اعتراف داشتند که «حادثه بزرگی اتفاق افتاده» و «اعلام حکومت نظامی آخرین تیر ترکش بوده است.» در عظمت قیام همان بس که آن را قابل مقایسه با هیچ یک از قیامهای گذشته نمیدانستند: «بلوای امروز شبیه هیچ کدام از قیامهای گذشته نیست این از [قیام] سیام تیر هم مهمتر است.» و به همین علت بود که با وجودی که ساواک و نیروهای انتظامی اطلاع قبلی داشتند اما عملاً کاری نتوانستند برای پیشگیری آن انجام داده و غافلگیر شدند. عَلَم هم میکوشید تا آن را به عوامل و پول خارجی مثل «عراق و مصر» نسبت دهد اما عباس آرام، وزیر امور خارجه این احتمال را قبول نداشت.(3)
اسدالله عَلَم به منظور سرکوب قیام، در همان روز و در جلسة هیئت دولت حکومت نظامی را به مدت 50 روز تصویب و ابلاغیهای به شرح زیر از طرف نخستوزیر برای وزارت جنگ ارسال شد:
«هیئتوزیران تصویب نمودند که در تهران و حومه مقررات حکومت نظامی برای مدت 50 روز برقرار گردد. وزارت جنگ مأمور اجرای مفاد این تصویبنامه میباشد.»(4)
تصویب 50 روز حکومت نظامی نشان از عمق ترس هیئت حاکمه از سقوط حکومت پهلوی در نتیجة قیام 15 خرداد بود. در پی تصویب حکومت نظامی از جانب دولت و اعلان آن از رسانههای گروهی، سپهبد نعمتالله نصیری نیز به عنوان فرماندة نظامی تهران طی اعلامیهای هرگونه رفت و آمد در پایتخت و حومه را از ساعت 20 ممنوع کرد. هدف از حکومت نظامی، سرکوب شدید مردم، دستگیری افراد مورد نظر در شب، جلوگیری از تجمع و حرکت مردم و جمعآوری اجساد و انتقال به مکانی نامشخص جهت محو آثار کشتار و مشخص نشدن تعداد کشتهشدگان بود.(5) پس از آن تهران به صورت ویرانهای درآمده بود که از طرف قوای بیگانه اشغال شده باشد. در بیشتر میدانها، چهارراهها و مراکز حساس پایتخت، تانک و توپ و کامیون نظامی، مملو بود از سرباز گمارده، سربازانی که بدون جهت به سوی مردم تیراندازی میکردند. آنها سعی داشتند به هر نحو مردم را پراکنده و بر اوضاع مسلط شوند. این علاوه بر برنامهها و حرکت ساواک بود که از یک هفته قبل سرلشگر پاکروان به ساواکهای سراسر کشور دستور نظارت و زیر نظر داشتن مساجد و دستگیری وعاظی را داده بود که علیه دولت صحبت میکنند.
نکتة روشن این که تظاهرکنندگان قصد داشتند هر آنچه مظاهر بیدینی و فساد است از جمله مغازههای مشروبفروشی را در مسیر خود از بین ببرند. خیابانهای ری، امیرکبیر، شاهرضا، پاستور، ناصرخسرو، سه راه سیروس، چهارراه گلوبندک و میدانهای شوش، مولوی، سرچشمه و بهارستان شاهد اوج تمرکز تظاهرات در تهران بودند.(6)
همچنین گزارش سایر شهرها از روز 15 خرداد چنین است: از قم به ساواک تهران گزارشی با شماره 3159 رسید که طبق اطلاع جمع مقتولین غیر نظامی تاکنون در حدود 22 نفر و مجروحین 36 نفر است. با این حال جمعیت هنوز در صحن باقی است و مرتباً شعار میدهند. تعداد زیادی زنان در مسجد اعظم به نفع امام خمینی(ره) اجتماع نمودهاند.(7) حاجآقا مصطفی در صحن برای مردم سخنرانی و تقاضا کرده ساعت 5.:17 دو مرتبه در مسجد فیضیه جمع شوند.(8) اما از ساعت 17 به علت بسته شدن درها و مراقبت از مدخلها توسط نیروی انتظامی اجتماعی صورت نگرفت.(9)
مردم ورامین از جمله پیشگامان قیام 15 خرداد 1342 بودند. در روز 15 خرداد مردم پیشوا، سناردک، محمدآباد و برخی دیگر از روستاهای ورامین مشغول مراسم سوگواری سالار شهیدان و یاران وفادارش بودند، که خبر بازداشت امام خمینی(ره) توسط حاج حسن مقدس به گوش آنها رسید و قرار شد ساعت یک بعد از ظهر در صحن امامزاده جعفر(ع) جمع شوند. جمعیت حاضر شده در صحن حدود 5 هزار نفر ذکر شده است که برخی از آنها نیز کفن پوشیده بودند و برخی دیگر داس و چوب داشتند، آنها با ممانعت از حضور زنان به طرف ورامین حرکت کردند. در ورامین نیز چون مردم از بازداشت امام خمینی(ره) مطلع شده بودند، جمعیت مورد استقبال قرار گرفت و افراد دیگری به جمعیت پیوستند تا راهی تهران شوند. راهپیمایان با پیمودن حدود 10 کیلومتر راه، در ساعت 5 بعداز ظهر به نزدیک پل باقرآباد رسیدند و از دور متوجه شدند که نیروهای نظامی و انتظامی جاده را بستهاند. وقتی به نزدیک پل رسیدند هدف گلولههای نظامیان مستقر در آنجا قرار گرفتند. با شروع تیراندازی عدهای که در جلوی راهپیمایان بودند، شهید و زخمی شدند و به زمین افتادند و بقیه جمعیت نیز از طریق نیزارها و مزارع کشاورزی اطراف پل، دور شدند.(10)
عَلَم همچنین در جلسه روز 18 خرداد 1342 هیئت دولت میگوید:
«آقایان لابد تأیید مینمایید که این شدت لازم بود، زیرا اگر به این شدت عمل نمیشد، معلوم نبود این مملکت دست کیست، ... به نظر میرسد شدت [عمل] اثر خود را کرده است، ولی ممکن است باز اتفاقاتی بیفتد. البته اگر افتاد، آقایان باید تأیید بفرمایید به همان شدت بزنیم.»(11)
اسدالله عَلَم ده سال پس از واقعة 15 خرداد 1342، در تاریخ 15 آذر 1352، ضمن یادآوری خاطرات دوران نخستوزیری خود، جریان چگونگی برخوردش با تظاهرکنندگان را چنین شرح میدهد:
«در جریانات 15 خرداد و اغتشاش تهران و ایران که نخستوزیر بودم جز ارتشبد نصیری که آن وقت رئیس شهربانی بود بقیه تقریباً دست و پای خود را گم کرده بودند و بدینجهت من ناچار شدم نخستوزیری را ترک کرده و تقریباً تمام روز را درشهربانی در ستاد عملیات باشم که اینها دستپاچه نشوند. با اینکه از نخستوزیری دستور کتبی هم گرفتند باز ترسیدند و دائماً به من میگفتند باید دید ریشة این کار کجاست. در صورتی که هیچ نظامی لازم نیست که ریشه کار را جستوجو کند.(12)
آنچه در این یادداشت در خور اهمیت است، اینکه این کشتار ریشه در کینة وی از شرکتکنندگان در قیام به خصوص روحانیون دارد. همچنین از اینکه دیگران بهخصوص نظامیان بخواهند در برابر وی به عنوان نفر دوم کشور اظهارنظر بکنند، سخت برآشفته میشود. برای همین، اظهارنظر نظامیها را برنمیتابد و با گزارش این نوع صحبت سران نظامی به شاه قصد دارد وی را از اتکای کامل به نیروی نظامی باز دارد. در این یادداشت صحبت از ترس و دستپاچگی ارتش است که محمدرضا پهلوی نیز این موضوع را نفی نمیکند. ضمناً با تکرار وقایع آنروز در مقام نخستوزیر اعمال خود را بارها به عنوان سند افتخارآمیز برای شاه بازگو میکند و قصدش این است که به شاه بفهماند وی فرد شایستهای برای روزهای بحرانی است. نخستوزیر در خاطراتش خوشخدمتی خود را به اربابش یادآور و در لفافه خود را ناجی شاه و کشور میخواند:
« وقایع 1342 را، که به ناآرامیهای خشونتآمیز 15 خرداد در پی دستگیری [آیتالله] خمینی منجر شده بود و شاه به من تلفن کرده بود تا قصد دارم چه اقدامی بکنم، یکبار دیگر یادآوری کردم. گفتم: به خاطر دارید که به اعلیحضرت عرض کردم که به نقطه حساسشان خواهم زد و وقتی گفتم دمار از روزگارشان در خواهم آورد شما خندیدید. چاره دیگری نبود. اگر ما عقبنشینی کرده بودیم، ناآرامی به چهارگوشة ایران سرایت میکرد و رژیم ما با شرایط ننگآوری سقوط میکرد. در آن موقع حتی این را به شما عرض کردم که، اگر خود من هم از مسند قدرت به زیر کشانده شوم، شما همیشه میتوانید با محکوم کردن و اعدام من به عنوان مسبب آنچه واقع شده، خود را نجات دهید... شاه گفت، بله، خوب به یاد دارم. هرگز خدمات شما را فراموش نمیکنم.»(13)
عَلَم در این یادداشتها خوشخدمتیاش را برای محمدرضا پهلوی راجع به خونریزی و کشتار بازگو میکند. او برای بقا در قدرت و خشنودی شاه دست به آدمکشی میزند و صراحتاً به این موضوع اعتراف میکند و تمام مسؤلیتها را به عهده میگیرد. در هر جا که بحث از روحانیت و دوران نخستوزیری خود است میگوید: «به شدت آنها را کوبیدم.»(14) و هر وقت خاطرات 15 خرداد 1342 را ورق میزند موفقیت خود را در سرکوب بیرحمانة تظاهرکنندگان، به واسطة پشتیانی شاه از اقدام و تصمیم خودش ذکر میکند.
عَلَم سالهای متمادی نقش خود را در جرأت دادن به شاه ادامه داد. در این ماجرا اگرچه نخستوزیر وقت سلطنت را نجات داد، اما این سرکوب شمارش معکوس سقوط حکومت پهلوی را رقم زد و پانزده سال بعد به انقلاب اسلامی انجامید.
پینوشتها:
1- طی روزهای 14 تا 16 خرداد هزاران نفر به اتهام شرکت در تظاهرات دستگیر و بازداشت شدند. ن.ک: دهنوی، محمد، قیام 15 خرداد 42 به روایت اسناد، تهران: خدمات فرهنگی رسا، 1360، اکثر صفحات.
2- متن کامل مذاکرات هیئت دولت طاغوت در پانزده خرداد 1242: اسناد فاش نشدهای از قیام خونین 15 خرداد، تهران، روابط عمومی نخستوزیری، 1363، ص 35.
3- همان، ص 55.
4- دهنوی، پیشین، صص 33-34.
5- منصوری، جواد، اسناد 15 خرداد، تهران، سوره مهر، 1376، ص 186.
6- دهنوی، پیشین، ص 106.
7- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد دوم، (فیضیه)، چاپ اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 442. لحظاتی پس از دستگیری امام خمینی(ره)، همسایگان ایشان مطلع شده و چند دقیقه بعد گروه زیادی از مردم به طرف صحن مطهر حرکت نموده و به بازداشت امام اعتراض میکنند. جمعیت زیادی در نخستین ساعات صبح در حالیکه از دستگیری امام به شدت ناراحت بودند و شعارهای مرگ بر شاه و درود بر خمینی و ... میدادند به طرف صحن به حرکت درآمدند. اما در بین راه با مأموران نظامی مسلح روبهرو شدند. آنها بلافاصله به سوی مردم آتش گشودند و مردم نیز با چوب و سنگ و پارهآهن به مقابله با آنها برآمدند. تیراندازی و آدم کشیهای مأموران در شهر قم تا بعداز ظهر ادامه یافت و بر اثر آن صدها نفر از مردم بیگناه قم و زایران حرم در آن شهید و مجروح شدند. محمدحسن رجبی، زندگینامه سیاسی امام خمینی(ره)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 216.
8- همان، ص 343.
9- همان، ص 444.
10- محمدعلی حاجیبیگیکندری، انقلاب اسلامی در ورامین، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 250-260.
11- طلوعی، محمود، چهره واقعی عَلَم، چاپ سوم، تهران، نشر عِلم،1392، ص 566.
12- عَلَم، امیراسدالله، یادداشتهای عَلَم، جلد سوم، چاپ ششم، تهران، انتشارات کتابسرا ، 1385، ص 276.
13- عَلَم، امیراسدالله، یادداشتهای عَلَم، جلد پنجم، چاپ ششم، تهران،کتابسرا ،1385، صص437-438.
14- عَلَم، امیر اسدالله، یادداشتهای عَلَم، جلد هفتم، تهران، کتابسرا، 1393، ص 53.
تعداد بازدید: 4142