عبدالكريم بىآزار شيرازى
حجتالاسلام والمسلمين عبدالكريم بىآزار شيرازى، سال 1323 در شيراز متولد شد و مقدمات حوزههاى دينى را در همانجا گذراند، سطوح عالى در درس خارج را در قم و نجف در محضر علماى بزرگ از جمله حضرت امام خمينى فراگرفت و تمامى بحثهاى مسائل مستحدثه ايشان را تقرير كرد. از سال 1348 با دارالتقريب قاهره و دفتر نشر فرهنگ اسلامى به همكارى پرداخت و سال 1354 رهسپار دانشگاه مكگيل كانادا شد و در انستيتو مطالعات اسلامى به تحصيل پرداخت. در سال 1362 به عضويت فرهنگى دانشگاه الزهرا درآمد و از سال 1365 به معاونت پژوهشى آن دانشگاه منصوب گرديد. اكنون رياست دانشكده الهيات و ادبيات دانشگاه الزهرا را به عهده دارد.
وى تاكنون بيش از يكصدوبيست جلد كتاب نوشته است كه عناوين تعدادى از آنها عبارتند از:
جهان ديگر، گذشته و آينده جهان، مجموعه قرآن و طبيعت، همبستگى مذاهب اسلامى، اسلام آيين همبستگى، دوره رساله نوين امام خمينى (شامل مسائل عبادى، اقتصادى، خانواده، سياسى، حقوقى و مناسك حج)، دوره رساله نوين فقهى پزشكى (شامل مسائل بهداشتى و درمانى و تربيتى و روانشناسى) دوره تفسير كاشف ميثاق در قرآن به فارسى و انگليسى، الوحدهالاسلامية (به عربى)، دوره قرآن در ادب فارسى، تاريخ و مبانى ترجمه قرآن و... .
آنچه در پى مىآيد حاصل مصاحبهاى است كه در تاريخ 31 ارديبهشت 72 با ايشان صورت گرفت.
آغاز انقلاب اسلامى
آغاز جريان 15 خرداد و انقلاب امام به پس از ارتحال حضرت آيتاللّه العظمى بروجردى برمىگردد. تا وقتى كه آيتاللّه بروجردى در قيد حيات بودند، دستگاه حاكم و ايادى بيگانگان، ايشان را سدّى در برابر خود مىديدند و هنگامى كه ايشان فوت كردند، آنها بلافاصله خواستند زعامت را از ايران منتقل كنند تا ديگر مانعى برايشان نباشد. البته در نجف اشرف آيات عظامى وجود داشتند كه به حق مراجع شايستهاى بودند، اما هدف رژيم، هدف درستى نبود، حتى در نوشتههايى كه بعدها مشخص شد، صريحا اعلام كرده بودند كه: «روحانيت مانع از اجراى برنامههاى دستگاه حاكم است.» و از اينرو سعى مىكردند مسئله زعامت و مرجعيت را در ايران بسيار بىاهميت جلوه دهند.
بعد از ارتحال آيتاللّه بروجردى، تلگرافهايى به نجف اشرف ارسال شد و افرادى را كه صلاحيت زعامت و مرجعيت داشتند، به شكل كمرنگى در روزنامهها معرفى كردند و بالاخره بعد از گذشت مدتى، معرفى بسيار كمرنگترى براى امام ترتيب دادند؛ آن هم به اين عنوان كه: «ايشان هم يكى از مدرسين حوزه علميه قم هستند.» البته مردم آشنايى زيادى با امام نداشتند و تنها كسانى كه اهل فن و از علما و فضلاى بزرگ حوزه بودند مىدانستند كه ايشان چه شخصيت عظمى و والايى دارند. عوامل بيگانه هم اجمالاً مىدانستند كه حضرت امام يك فرد انقلابى است و از اينرو سعى مىكردند كه ايشان را مطرح نكنند؛ از طرف ديگر، به موازات پىگيرى چنين سياستى، به تدريج مشغول اجراى برنامههاى خود شدند.
يكى از اين برنامهها، تصويب لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى بود؛ كه در آنجا هم سعى كردند قيودات اسلامى را در اين لايحه ضعيف و بلكه حذف كنند. امام و ساير مراجع كه اين خطر را احساس مىكردند و مىديدند كه در پشت پرده چه توطئههايى در كار هست، اقدام به صدور اعلاميههايى در جهت روشنسازى افكار عمومى كردند.
در همان زمان، جمعى از بازاريان قم در محضر درس امام خمينى حاضر شدند، من در آن جلسه حضور داشتم و امام خواستند از آنها پرسيده شود كه: «چه كار دارند؟ براى چه به آنجا آمدهاند؟»
بازاريان جواب دادند: «به علت مسائلى كه پيش آمده و توطئههايى كه در شرف وقوع است.»
امام در آنجا براى اولينبار يك سخنرانى انقلابى بسيار جالبى ايراد كردند و سخنان خود را با آيه «اِنّ الذين قالو ربُّنااللّه ثم استقاموا، تتنزّل عَلَيهم الملائكه الا تخافوا...» شروع كردند. اين سخنرانى به قدرى نافذ و دلنشين بود كه حتى يكى از بازاريان از شدت تأثر بىهوش شد. و ديگران هم واقعا تحتتأثير قرار گرفتند و گريه كردند. به دنبال همين سخنرانى بود كه حركتهاى انقلابى آغاز شد و در پى صدور اعلاميههاى متعدد، دولت مجبور به عقبنشينى شد. با اين حال، معلوم بود كه اين عقبنشينى مصنوعى است.
حادثه مدرسه فيضيه
به دنبال اين برنامه، جلساتى به مناسبت ارتحال امام صادق عليهالسلام در منزل امام و مدرسه فيضيه برقرار شد. صبح آن روز، ابتدا در منزل امام مجلسى برقرار شد. وقتى ايشان براى شركت در مراسم وارد حياط شدند، با آن بينش قوى كه داشتند، به خوبى خطر را حس كردند. عدهاى از اخلالگران از تهران آمده بودند تا مجلس را به هم بزنند. من در اين جلسه نيز حضور داشتم و مىديدم كه عدهاى مجهولالحال، مرتب بلند مىشدند و تقاضا مىكردند كه امام شخصا سخنرانى كنند و هدفشان اين بود كه در ميان سخنرانى امام، مجلس را به هم بزنند و زد و خوردى در منزل امام به وجود بياورند؛ يعنى همان كارى كه قرار بود در مدرسهى فيضيه بكنند.
مدتى بعد، ناگهان امام از مجلس بلند شدند و به اندرونى رفتند و راهنماييهايى كردند و پس از چند دقيقه برگشتند. سپس، يكى از فضلاى قم بالاى منبر رفت و يك سخنرانى انقلابى ايراد كرد، همين كه اين افراد توطئهگر خواستند جلسه را با شعار و صلوات به هم بزنند، با استفاده از رهنمودى كه امام داده بودند، دستور داد درِ منزل را ببندند و اعلام كرد كه هر كس خواست شعار بيجا بدهد، محكم بزنيد توى دهانش. همين امر باعث شد كه كسى جرئت نكند شعار بيجا بدهد و مجلس را به هم بزند.
در آخر، جلسه به خوبى تمام شد و توطئهگران و اخلالگران نتوانستند به اهدافشان برسند. البته آنها تصميم گرفتند كه همين توطئه را بعدازظهر آن روز در مدرسه فيضيه اجرا كنند. من در اين جلسه نيز شركت داشتم. در طبقه بالاى مدرسه نشسته بودم و از بالا شاهد و ناظر بودم كه عدهاى از اخلالگران، جلوِ منبر نشسته بودند و حين سخنرانى حجتالاسلام انصارى، يكى از آنها كلاهش را برمىداشت و با اين اشاره، ديگران بىدليل صلوات مىفرستادند. اين عمل چندينبار تكرار شد، اما سخنران با مهارت زيادى جلسه را اداره كرد. وقتى اخلالگران متوجه شدند كه به اين سادگى نمىتوانند جلسه را به هم بزنند، دو نفر از آنها بر سر يك نخ سيگار، سر و صدا به راه انداختند. اينبار متأسفانه مجلس به هم خورد و جمعيت به تدريج حركت كرد و آنها شروع به كتككارى كردند. غير از اخلالگران حاضر در جلسه، عده زيادى از كماندوها هم در بيرون آماده بودند تا با استفاده از فرصت، جوّ را متشنج كنند. عدهاى از طلاب از خودشان دفاع كردند و عدهاى هم در اتاقها پنهان شدند و بقيه از مدرسه بيرون رفتند.
بعد از ديدن اين صحنهها، با عبور از دارالشفاء (مدرسه كنار مدرسه فيضيه) خود را به كوچه رساندم و به سوى منزل امام حركت كردم. نزديك غروب به آنجا رسيدم، قبل از ورود، از دور صداى امام را شنيدم. احساس كردم ايشان عصبانى شدهاند و دارند به كسى پرخاش مىكند. با توجه به آن صحنهاى كه در مدرسه فيضيه ديده بودم، تصور كردم كه اخلالگران و افراد ساواك به منزل امام رفتهاند و ايشان به آنها پرخاش مىكند. وارد حياط منزل شدم و بلافاصله سنگى از باغچه برداشتم تا چنانچه لازم شد، از امام دفاع كنم. فورا به طبقه بالا و آن اتاقى كه امام تشريف داشتند، رفتم. خوشبختانه آنطور كه فكر مىكردم، نبود. يكى از دوستان امام داشت از ايشان خواهش و تمنا مىكرد كه اجازه بدهند، درِ منزل را ببندند تا مبادا اخلالگران داخل منزل بريزند. امام خيلى ناراحت و عصبانى شده بودند و مىگفتند: «مگر خون من رنگينتر از خون مردم است؟! اگر بناست كه حمله كنند و طلاب را اذيت بكنند و اين چنين آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهند، من هم مستثنا نيستم و درِ منزل بايد تا ساعت 11 شب باز باشد!»
در همين اثنا، اذان گفته شد و امام پايين آمدند و در صحن حياط منزل، به همراه حاضران به اقامه نماز جماعت پرداختند، بعد، به همان اتاقى كه قبلاً بودند برگشتند. من دنبالشان رفتم و عدهاى ديگر هم آمدند. در همين اثنا، برادر بزرگوار امام، جناب آيتاللّه پسنديده هم كه نگران حال امام بودند، تشريف آوردند. به تدريج افراد ديگرى هم از مدرسه فيضيه آمدند. همه متأثر بودند و بعضيها با ديدن آن صحنههاى فجيع، ديگر روحيهاى برايشان باقى نمانده بود. در چنين شرايطى، امام با بينش وسيعى كه داشتند، با تبسم فرمودند: «هيچ ناراحت نباشيد. اين ماجرا به ضرر اين رژيم غاصب است، و شما به هيچوجه نگران نباشيد. اينها مايه رسوايى اين دولت خواهد بود...!» و صحبتهاى ديگرى كه بسيار روحبخش بود و روحيه حاضران را به كلى تغيير داد و روح تازهاى در كالبدشان دميد. آنها هم هر كدام به مدرسهها و خانههايشان رفتند و پيام روحبخش امام را در محافل نقل كردند.
البته بعد از آن هم، امام طى اعلاميه بسيار جالبى شاه و دولت را واقعا رسوا كردند. اين برنامهها همچنان ادامه داشت. البته مجروحان حادثه تا مدتى در بيمارستان بودند، اما دولت دستور داد كه همه را از بيمارستانها بيرون بريزند. در مقابل، امام فرمودند مجروحان را در خانهها پرستارى كنند و براى آنها هدايايى فرستادند. اين كار باعث رسوايى بيشتر دولت شد. امام در سخنان و اعلاميههاى متعدد و پىدرپى، مرتب دولت را رسوا مىكردند؛ تا اينكه ايام محرم و صفر فرا رسيد و درسهاى حوزه تعطيل شد. در اين ايام، طبق معمول، طلاب براى تبليغ به شهرستانها مىرفتند. امام در آخرين جلسه درسشان، باز هم سخنرانى بسيار جالبى ايراد كردند و اينبار توصيه كردند كه طلاب بروند و فجايع و جناياتى را كه دولت مرتكب شده است، براى مردم بازگو كنند. به دنبال اين سخنان، طلاب براى تبليغ، راهى شهرستانهاى خودشان شدند، و من هم به همين منظور رهسپار شيراز شدم.
وقتى در شيراز با شهيد آيتاللّه دستغيب ملاقات كردم، مسئله خيلى برايشان جالب بود و مىگفتند: «نمىدانم اين مرد بزرگ چه روحيهاى دارد كه هر كسى از طرف او مىآيد، داراى يك روحيه انقلابى است و معلوم است كه روحى تازه در او دميده شده.»
ما در شيراز، برنامهها و جلسات گوناگونى داشتيم و براى پخش پيام و اعلاميه و سخنان امام فعاليت مىكرديم. البته همه اين فعاليتها به ساواك گزارش مىشد و به همين دليل، در جريان نهضت 15 خرداد حدود يك ماه در شيراز زندانى شديم. البته در ميان اين مدت، اخبار كم و بيش به گوشمان مىرسيد.
بعد از اينكه از زندان خارج شديم، بلافاصله به قم و تهران رفتيم. در اين هنگام، امام در حصر بودند. من و چند نفر از دوستان كه در زندان شيراز بوديم، تلاش كرديم تا امام را ملاقات كنيم، ولى متأسفانه موفق نشديم. تا اينكه يك شب در قم مژده داده شد كه امام را از تهران به قم آوردهاند. ما بلافاصله به منزل ايشان رفتيم و در آنجا با جمع كثيرى مواجه شديم كه شبانه براى ديدار امام آمده بودند. البته اين جريانها براى امام و براى انقلاب امام، يك موفقيت بزرگ محسوب مىشد.
خاطرهاى از امام
در يكى از اين روزها، جمعى از طلاب و فضلاى شهر براى ديدار امام به قم آمدند و چون رنج سفرِ طولانى را بر خود هموار كرده بودند، امام به صورت خصوصى، نيمساعت براى آنها سخنرانى كرد. در اين ميان، براى من خيلى جالب بود كه بدانم افكار امام، پس از مدتى كه در حصر تهران بودند، چيست؟ و حالا كه به قم منتقل شدهاند، چه اهدافى دارند؟ ايشان به طلاب مشهد فرمودند: «من دو آرزو دارم: يكى اينكه به مشهد بيايم و به زيارت امام رضا عليهالسلام مشرف شوم؛ و ديگر اينكه رسالهاى بنويسم كه تمامى مسائل روز و مستحدثه را دربر داشته باشد. رسالههايى كه اكنون در دست مردم است، نقص دارد، فقط بخشى از احكام فقهيّه را داراست و بسيارى از مسائل سياسى و اقتصادى و حقوقى و امر به معروف و نهى از منكر را دربر ندارد.»
اين نكته براى من بسيار جالب بود. پس از چند روز، امام تصميم گرفتند كه يك درس جديد و خصوصى به نام مسائل مستحدثه در منزلشان داير كنند. بنده از همان ابتدا با شور و شعف بسيار در اين جلسات شركت كردم و امام در هر جلسه، بحثها و مسائل روز را يكى پس از ديگرى مطرح مىكردند و احكام فقهى و شرعى آنها را به سبك فقه جواهرى بيان مىداشتند. من از اين بحثها و درسها يادداشت برمىداشتم. در ميان كسانى كه در اين كلاس حضور داشتند، فرد ديگرى هم بود كه اين درسها را يادداشت مىكرد. پس از آنكه امام دوازده بحث از مسائل مستحدثه را مطرح فرمود، آن شخص درسهاى پاكنويس شده را به امام تقديم كرد تا هنگام جمعبندى مباحث، مورد استفاده قرار بگيرد.
ماجراى تهيه تحريرالوسيله
در همين اثنا، مأمورين ساواك شبانه به منزل امام يورش بردند و بسيارى از كتابها و از جمله همين يادداشتها را برداشتند و پس از دستگيرى امام، ايشان را به تهران بردند و از آنجا به تركيه تبعيد كردند.
چيزى نگذشت كه امام از تركيه، نامهاى براى فرزندشان آيتاللّه سيدمصطفى خمينى فرستادند واز ايشان خواستند كه رساله وسيلهالنجاة آيتاللّه اصفهانى را كه رساله جامعى بود، به انضمام كتاب جواهرالكلام و برخى ديگر از كتابهاى فقهى، براى ايشان به تركيه بفرستند. پس از مدتى كتابها براى امام فرستاده شد و ايشان كه منتظر چنين فرصتى بودند و تمام هدفشان اين بود كه براى مردم و جامعه، قوانينى را براساس فقه و مكتب اسلام ترسيم بكنند، در مدت اقامت در تركيه روى اين مسائل كار كردند و به اين ترتيب رساله تحريرالوسيله تدوين و تنظيم شد. سپس مسائل مستحدثه و روز را به آن منضم كردند و اين رساله، جامعِ تمامى مسائل حقوقى و سياسى و عبادى، همان چيزى بود كه دشمن در صدد جلوگيرى از آن بود.
همچون داستان حضرت يوسف كه تبعيد او توسط برادرانش به محبوبيت حضرت يوسف بيش از پيش افزود، تبعيد امام نيز چنين وضعى پيش آورد.
رژيم شاه تلاش كرد كه امام را تبعيد كند تا انقلاب رشد پيدا نكند، اما اتفاقا تبعيد امام به تركيه فرصت بسيار مناسبى شد تا ايشان به تدوين چنين رساله جامعى بپردازند.
امام در خاطرات خودشان هم مرقوم داشتهاند كه وقتى درحصر بودند، كتاب خاطرات نهرو را مطالعه مىكردند. مىبينيم كه چگونه اين مرد وقتى در زندان بوده، به طرح تشكيل حكومت مىپردازد و بعد از آزادى همان طرحها را اجرا مىكند. همچنين سوكارنو و ساير رهبرانى كه در زندان بودند، در شرايطى كه حتى هيچ اميدى براى آزاد شدن آنها نبوده، طرحهايى براى انقلابشان مىريختند، با اين اميد كه اگر خودشان هم زنده نماندند، ديگران، اين طرحها را پياده كنند. همچنين نوشتهاند كه گرچه امام صادق عليهالسلام خليفه نبودند، اما طرح حكومتى را ارائه دادند(1) كه باعث شد چندين حكومت شيعه در دنيا به وجود بيايد.(2)
انتقال به نجف
وقتى امام از تركيه به نجف منتقل شدند، من در نجف اشرف بودم و بلافاصله همراه جمع كثيرى از طلاب براى استقبال از ايشان به كاظمين رفتيم.
مراسم استقبال از امام حدود يك ماه طول كشيد و شهر به شهر و منطقه به منطقه از ايشان استقبال بسيار شايان و پرشورى در قالب مجالس گوناگون و سخنرانيهاى مفصل شكل گرفت. من بسيارى از اين سخنرانيها و برنامههاى تظاهرات را طى نامههايى به دوستان منعكس مىكردم و آنها هم نامهها را به صورت اعلاميههايى در مىآوردند و در قم و ساير نقاط منتشر مىكردند. وقتى هم كه امام وارد نجف اشرف شدند، استقبال پرشورتر شد و علما و مراجع به ديدار ايشان آمدند.
پس از اتمام مراسم استقبال و ديدارها، امام در نجف اشرف، سلسله درسهايى را در زمينه مسائل اقتصادى تحت عنوان بيع شروع كردند. اين مسئله هم يكى از نكات بسيار مهمى بود كه شايد بسيارى از آن مطلع نبودند و نمىدانستند كه چرا امام مسائل اقتصادى را در نجف مطرح كردهاند. در واقع، از اين مباحثات فقهى، كه همه براساس فقه جواهرى و مكاسب شيخ انصارى بود، امام مطالب و مباحث اقتصادى و سياسى خود را به بهترين وجه لابهلاى اين مباحث مطرح مىكردند و شاگردان ايشان هم استفاده مىكردند. البته من به خاطر دارم كه ايشان در اولين جلسه، طى يك سخنرانى، بحث سياسى بسيار جالبى را بيان داشتند كه مخاطب اصلى آن كشورهاى اسلامى و رؤساى آنها بود، و در واقع جنبه نصيحت و هشدار داشت. اين سخنرانى هم از نوار پياده و پس از تكثير به ايران ارسال شد. در اين سخنرانى امام از مشاهدات خود، از آثار باعظمت دولت عثمانى در تركيه سخن گفتند كه چگونه در اثر اختلاف و به راهانداختن جنگ شيعه و سنى، آن همه سرزمينهاى وسيع اسلامى را از دست دادند و استعمار آنها را قطعهقطعه كرد و هر وجب از آن را به شاهكى دست نشانده سپرد.
تأكيد بر ضرورت حفظ وحدت
در نجف اشرف، امام با آن بينش وسيع و هوشيارى فراوانى كه داشتند، همواره توطئههاى اخلالگران را كه بر ايجاد تفرقه و اختلاف ميان امام و ساير علما متمركز شده بود، خنثى مىكردند و مؤكدا دستور به حفظ وحدت مىدادند. خود ايشان هم اصول حفظ وحدت را، چه عملى و چه لفظى، به بهترين وجه رعايت مىكردند؛ حتى به دليل رعايت اين اصول، با دشواريها و مشكلات بسيارى مواجه مىشدند. به خاطر دارم كه مرحوم شهيد آيتاللّه سيدمصطفى خمينى هم بخشى از اين رسالت را به دوش داشتند و براى حفظ وحدت، هر روز در نماز جماعت يكى از علما و مراجع شركت مىكردند. اين اقدامات نقش مهمى در خنثى كردن توطئه بيگانگان داشت و چه بسا كه هدف اصلى بيگانگان از انتقال امام به نجف، همين ايجاد اختلاف و تفرقه بين ايشان و ديگر علما بود. توطئهاى كه امام مثل هميشه با واقعبينى و هوشيارى خود به آن توجه كردند و در آن مقطع حساس، پيوسته به حفظ وحدت و اهميت فراوان آن تأكيد داشتند.
پىنوشت:
1- نمونه طرح حكومتى امام صادق عليهالسلام را در كتاب مكاسب شيخ انصارى، ص 61، نسخه خطى، و ج 4 رساله نوين ملاحظه فرمائيد.
2- مانند حكومت جعفرى در ايران و حكومت فاطميان در مصر، مغرب و اندلس و... .
علی باقری، خاطرات پانزده خرداد؛ قم(دفتر اول)، ویراست دوم، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1388
تعداد بازدید: 4851