حسن تهرانی
آيتاللّه حسن تهرانى كه در سال 1312 به دنيا آمده است و سالها از محضر استادان گرانقدرى چون مرحوم آيتاللّه بروجردى، آيتاللّه حائرى و امام خمينى كسب فيض كرده است، ساليانى است كه در حوزه علميه قم، به تدريس مشغول است. ايشان پس از پيروزى انقلاب اسلامى مسئوليت دادگاه انقلاب اسلامى قم، دادگاه ويژه روحانيت و دادگاه انتظامى قضات را برعهده داشت و غير از تدريس در حوزه علميه، مسئوليت گزينش قضات را نيز عهدهدار بود.
اين مصاحبه در تاريخ چهاردهم تير 1372 در قم با ايشان انجام شده است.
حادثه مدرسه فيضيه
قضاياى 15 خرداد، احتياج به بيان مقدماتى دارد. اين واقعه از روز سوگوارى شهادت حضرت امام صادق عليهالسلام در مدرسه فيضيه آغاز شد. مأمورين رژيم به مراسمى كه در آن روز برپا شده بود، يورش بردند و مجلس را بهطور كلى بههم زدند. اين حركت رژيم در فيضيه، منجر به پايين انداختن طلاب از بالاى ساختمان مدرسه فيضيه و خرد شدن شيشههاى مدرسه شد، آنقدر كه مجبور شديم از درى كه به سمت رودخانه باز مىشد، فرار كنيم. عدهاى هم به آب زده و به آن طرف گريختند. روز بعد كه به فيضيه مراجعت كرديم، لباسها و عمامههاى غرق در خونى را ديديم كه همه حكايت از فاجعهاى عظيم داشت. چادرى در آنجا غرق در خون بود كه گويا كسى را سربريده بودند.
به خاطر دارم، زمانى كه آن وقايع تأسفبار را براى امام عرض كرديم، ايشان با آن روحيه الهى خود فرمودند: «الحمدللّه» و اظهار خوشحالى كردند از اينكه رژيم با ايجاد چنين جنايتهايى خود را مفتضح و رسوا كرده و ظلم و ستمگريش را به مردم نشان داده است.
ادامه اين ماجرا به واقعه 15 خرداد رسيد.
خبر دستگيرى امام را صبح زود در منزل شنيدم، كه گويا قبل از اذان صبح، اين حادثه روى داده بود. مردم بىاختيار از منزل بيرون ريختند. همه مبهوت بودند و هيچكس نمىدانست كه چه بايد كرد. اين شرايط بهت و سرگردانى، تا زمانى كه در صحن بزرگ حضرت معصومه سلاماللّه عليها جمع شديم، ادامه داشت. در حالى كه خيابانهاى اطراف صحن نيز مملو از جمعيت بود، آنجا دستور راهپيمايى به طرف خيابان را دادند، همه به راه افتادند. عمال رژيم، سوار بر ماشينها و با روشن كردن چراغها و بوقزدنهاى عجيب، براى متفرق كردن و ارعاب مردم تردد مىكردند. به ياد دارم يكى از طلاب كه تا روز قبل نزد من درس مىخواند، آن روز بر اثر اصابت شانزده گلوله، بدنش قطعه قطعه شد. هواپيماهاى جنگى متعددى با سر و صداهايى عجيب به پايين آمده و مردم را مىترساندند، آنقدر كه حتى به چند مورد سقط جنين منجر شد. ستمگرى دستگاه، كاملاً براى مردم هويدا شده بود و موجب شد كه مردم روز به روز، بيشتر دنباله ماجرا را بگيرند. تمامى قشرها، از دانشجو و دانشگاهى گرفته تا كسبه و تجار، همه به مخالفت با رژيم برخاستند. يكى از رفقاى ما كه برادر حضرت آيتاللّه مهدوى كنى و از بزرگان اهل علم است، مىگويد:
«ما روز 15 خرداد، در كن بوديم و به محض اطلاع از جريان، همراه پسر خالهام كه ايشان نيز روحانى است، به طرف تهران حركت كرديم. به محض اينكه در تهران از اتومبيل پياده شديم، مردم چون مىدانستند ما از قم مىآييم و خبر تازهاى داريم، دور ما را گرفتند و مأمورين هم بلافاصله ما را دستگير كردند و به كلانترى بردند. دائما افراد انقلابى را به آنجا مىآوردند، محوطه كلانترى [نيز] بسيار شلوغ شده بود. دو نفر از كارآگاههاى آنجا، بدون اينكه متوجه ما باشند، بين خودشان چنين مىگفتند: چه خمينى را بكشند و چه به زندان ببرند، پيروزى با اين ملت است! براى اينكه راه وى، راه امام حسين عليهالسلام است. از اين برخوردها و گفتهها چنين برمىآيد كه راه حق آن مرد، حتى بر دشمنانش نيز ثابت شده بود».
اسارت امام دو ماه به طول انجاميد و پس از آن چند ماه نيز در حصر بودند تا اينكه ايشان را در نيمه شبى آزاد كردند. ايشان فرداى آن روز، در يك سخنرانى به شرح وقايع زمان دستگيرى خود پرداختند و گفتند: «مرا به مدت دو ماه در اتاقى بردند كه آن قدر هوايش خفه كننده بود كه نفسم گاهى به تنگى مىرفت و...». رژيم به محض اينكه مشاهده كرد ايشان پس از آزادى، بلافاصله سخنان كوبنده خود را بر ضد دستگاه حاكمه ادامه مىدهند، چارهاى نديد مگر آنكه ايشان را به خارج از كشور تبعيد كند.
اين تبعيد، ضربه عميقى بر پيكر رژيم وارد ساخت. رژيم پس از تبعيد ايشان، افراد ديگرى كه اهل علم و در انقلاب مؤثر بودند، به نقاط دورافتاده كشور تبعيد كرد. اين امر برخلاف تصور رژيم، باعث بيدارى مردم دور افتاده كشور شد. مكانهايى چون: سيستان و بلوچستان، چهار محال و بختيارى، سقز، سنندج و حتى چهل ـ پنجاه فرسخى كرمان، تبعيدگاه مبارزين بود. سعى رژيم بر اين بود كه با چنين اعمالى در درجه اول، روحيه حضرت امام را تضعيف كرده و ثانيا از طرفداران ايشان بكاهد. در حالى كه امام نه تنها تأثيرى از اين عمل نگرفته بود، بلكه با واكنش شديدتر و محكمتر به راه خويش ادامه داد و از سوى ديگر، مردم نيز آگاهتر شدند. امام در خارج از كشور بهطور مرتب به سخنرانى و صدور اعلاميه ادامه دادند و در حقيقت انقلاب را دقيقا رهبرى و وظيفه هركس را به طريقى تعيين كردند.
امام را پس از تركيه به نجف تبعيد كردند، به تصور آنكه امام تحتالشعاع علماى بزرگ قرار گرفته و به خاطر سابقه هزار ساله حوزه علميه نجف و حضور علماى بزرگ، به گونهاى در ميان ايشان، كمرنگ شده است. اما با ورود ايشان به حوزه نجف، فضلايى كه خود را مستغنى از درس و حوزه مىدانستند، بلافاصله در جلسههاى درس ايشان شركت كردند و حتى بارها اقرار كردند كه: ما تاكنون تصور مىكرديم كه به درس احتياج نداريم! قدرت علمى امام به سرعت براى بزرگان و علماى نجف ثابت و بر عظمت ايشان افزوده شد. تا جايى كه رژيم دريافت نمىتواند با كسى كه مراجع بزرگ به علم و تقوا و ديانت او معتقد و معترف هستند، دربيفتد. امام با اصرار بزرگان، در نجفاشرف مشغول به تدريس شدند. به ياد دارم زمانى كه به نجف مشرف شده بودم، در جلسههاى درس ايشان شركت مىكردم. ايشان در آن زمان، سخنرانيهاى مفصلى درباره تشكيل حكومت اسلامى داشتند. در يكى از همين روزها، امام در ميان بحث، درباره حكومت اسلامى فرمودند: «بعضى افراد تصور مىكنند كه پول خمس و وجوهات، تنها براى اداره حوزههاى علميه است، در حالى كه تنها خمس بازار بغداد براى تمام حوزههاى علميه عراق و ايران و ديگر ممالك اسلامى كافى است ـ اگر بدانند كه خمس بر مسلمين واجب است و به واقع بپردازند ـ خمس نه فقط براى اداره حوزه علميه، بلكه در حقيقت براى تشكيل حكومت اسلامى است». امام در صحبتهاى فقهى خود، هميشه مقصدى عالى را در ذهن مبارك و در بيان، دنبال مىفرمودند.
سرانجام حكومت استبداد متوجه شد كه روز به روز بر موفقيت ايشان در نجف افزوده مىشود، و در واقع به معروفيتى خاص نايل مىشوند؛ بنابراين تصميم گرفت كه ايشان را مجبور به ترك نجف كند. امام نخست به كويت تشريف بردند، كه در مرز، كويت با اقامت ايشان موافقت نكرد و از دادن ويزا خوددارى نمود. امام با روحى بسيار ملكوتى و الهى فرمودند: «اگر هيچ كشورى به من اجازه اقامت ندهد، كشتى اجاره مىكنم و روى آبهاى بينالمللى زندگى كرده، امّا حرفهايم را به سرتاسر دنيا مىرسانم». اين سخنان، ما را به ياد حضرت رسولاللّه صلواتاللّه عليه مىاندازد؛ در زمانى كه مشركين جمع مىشوند تا درصدد اغفال حضرت برآيند و به ايشان پيشنهاد مىكنند كه اگر دست از مبارزه خود بردارند، در مقابل هر چه بخواهند، به ايشان مىدهند. حضرت فرمود: «اگر خورشيد را به دست راستم بدهيد و ماه را در دست چپ من بگذاريد، من از حرف خود دستبردار نيستم». اين حرف به اين معنى است كه اگر زمين و آسمان را به من ببخشند، هرگز طالب آن نخواهم بود، بلكه هدف الهى خود را دنبال مىكنم. اولياى خدا اگر به دنبال حكومت بودند، تنها به دليل جنبه الهى آن بود. مولىالموحدين سلاماللّه عليه مىفرمايند: «به حكومت هيچ علاقهاى ندارم، مگر آنكه داد مظلوم را از ظالم بگيرم».
هدف امام تشكيل حكومت اسلامى بود و تمامى سخنرانيها، اعلاميهها و پيامهاى ايشان دربردارنده همين هدف اصلى و واقعى است كه مردم مسلمان واقعى و موحد واقعى گردند و اين عمل، سعادت و اصلاح دنيا و آخرت را به دنبال خواهد داشت.
چگونگى شكلگيرى جامعه مدرسين
در آن زمان، جامعه مدرسين حوزه علميه، مانند امروز تشكيلات رسمى نداشت، بلكه افراد براى انجام وظيفه به آنجا مىآمدند. آنها اعضاى مشخصى نبودند تا بتوانند از ورود ديگران جلوگيرى كنند. از سال 42، جامعه مدرسين در منزل برخى از افراد، تشكيل مىشد. در زمان تبعيد امام فعاليتهايى براى از بين بردن رژيم سلطنتى، چه به صورت جلسه و چه به صورت نشر اعلاميهها و گاهى گرفتن امضاى كتبى از آقايان در زير اعلاميهها، انجام مىگرفت. از نخستين اعلاميههايى كه از سوى علما در قم، به نام «جامعه مدرسين» صادر شد، اعلاميهاى درباره مرجعيت حضرت امام بود. چون رژيم قصد داشت كه ايشان را از افراد بىسواد جلوه دهد تا براى تضعيف و از بين بردن ايشان، مانعى چون «اجتهاد مسلم» وجود نداشته باشد؛ بنابراين جامعه مدرسين، وظيفه شرعى خود دانست كه به مرجعيت ايشان شهادت دهد. از جمله افرادى كه اين اعلاميه را صادر كردند مىتوان به آقايانى چون آيتاللّه خزعلى، آيتاللّه فاضل و آيتاللّه مشكينى كه همه آنها علماى معروفى بودند اشاره كرد. براساس اعلاميه مذكور، تقليد از ايشان جايز است و مسلما تا فردى مجتهد مطلق يا متجزى نباشد، تقليد از وى جايز نيست و به اين ترتيب بايد اعلم از ديگران يا حداقل مساوى آنها باشد. اين اعلاميه را دوازده نفر از بزرگان امضا كردند، تا نعوذباللّه رژيم جرئت دستگيرى يا خداى ناكرده نابودى ايشان را به خود راه ندهد.
بازتاب دستگيرى امام در بين جامعه مدرسين
در جريان دستگيرى حضرت امام علما و بهخصوص جامعه مدرسين حوزه علميه قم، فعاليت گستردهاى در جهت مهاجرت به تهران و اعتراض به رژيم انجام مىداد. از جمله علمايى كه براى فعاليت، به تهران مهاجرت كردند، مىتوان به آقاى شريعتمدارى و آقاى ميلانى ـ كه بزرگترين علماى مشهد مقدس بودند ـ اشاره كرد كه به شهر رى آمدند و به فعاليت پرداختند. حوزههاى علميه نيز بپا خاستند. تنها حضرت آيتاللّه العظمى گلپايگانى، براى حفظ حوزه لازم دانستند كه در قم بمانند و همان زمانى كه از ايشان در مورد اجتهاد امام سؤال شده بود، ايشان به مرجعيت امام، شهادت دادند. ديگر علما نيز با اعلاميههاى مختلف، جدّيت و مقاومت خود را در مقابل رژيم نشان دادند. علماى معروفى چون آيتاللّه مطهرى مرتبا به خدمت امام مىرسيدند و كسب دستور مىكردند تا براى رژيم ثابت شود كه افراد مهم و شناخته شده با ايشان در ارتباط هستند و براى شخصيت امام ارزش والايى قايلند.
تقوا و تواضع حضرت امام
امام در ارتباط با مراجع ديگر، كاملاً فروتن و متواضع بودند. به ياد دارم كه پس از چهل روز تعطيلى حوزه علميه، به مناسبت وفات آيتاللّه العظمى بروجردى، امام به ادامه درس آن مرحوم پرداختند و در نخستين روز فرمودند: «اين مرد با تمام عظمتش هيچ چيز برايش باقى نمانده، الاّ عمل صالحش. اين مرد روحانى، هر چه كار كرده براى خدا كرده و به هيچ چيز ديگر جز «اللّه» توجه نداشته.»
همگان بهخوبى مىدانند با اينكه امام به لحاظ علمى، از بسيارى افراد بالاتر و يا دستكم مساوى بودند، هرگز براى كسب مقام مرجعيت تلاش نمىكردند. هر چه به ايشان براى چاپ رساله اصرار مىشد، قبول نمىكردند ـ البته چنين مضمونى در روايات هم هست: «همانطور كه از شير فرار مىكنى، از مرجعيت نيز بترس». ـ ارائه ندادن رساله از سوى ايشان، تا زمانى كه برايشان ثابت نمودند كه يك تكليف شرعى است، طول كشيد. براى ايشان دليل آوردند كه اگر شما قبول نكنيد، ممكن است افرادى نااهل بخواهند سرنوشت مردم را تغيير دهند و يا رژيم دست به كارهايى خلاف و ناهنجار بزند. در اينجا بود كه امام پذيرفتند، والاّ ما كه از شاگردان نزديك و از خصيصين ايشان بوديم، نمىتوانستيم به راحتى يك نسخه از حاشيه ايشان بر عروهالوثقى را بگيريم در حالى كه ديگران ده تا ده تا، بيست تا بيست تا رساله در اختيار افراد مىگذاشتند.
امام در زمان رسيدن به مرجعيت، ابدا راضى نبودند كه كسى دست از تقليد ديگرى بردارد و مقلد ايشان گردد، مگر كسى تغيير مرجع را وظيفه شرعى خود بداند كه آن بحث ديگرى است.
آغاز بحث مسائل مستحدثه، از ديدگاه حكومت اسلامى
امام در زمان مراجعت به قم، بحث مسائل مستحدثه را آغاز كردند. اين مسائل در كتب فقهى ذكر نشده است و قاعدتا پس از تشكيل حكومت اسلامى، مردم جوياى اين گونه مسائل خواهند بود. بنابراين در زمانى كه حكومت در دست علما قرار بگيرد، علما مىبايست پاسخگوى مسائل دينى مردم، شامل سياست، عبادت، اقتصاد، تجارت و تمامى امور زندگى باشند.
چرا امام در فاصله سالهاى 41و 42 به صحنه سياست وارد شدند؟
به چند دليل امام، در سالهاى 40 به بعد و در حدود 63 سالگى در صحنه سياست وارد شدند؟ چرا قبل از آن چندان فعال نبودند؟ پاسخ اين سؤالها چنين است كه هر اقدامى، احتياج به آماده كردن زمينهاى دارد. امام در همان زمانى كه كتاب كشفالاسرار را نوشتند، ذهن مباركشان مشغول به اين مسائل بود، ولى صلاح نمىديدند تا در اين مورد اقدام قاطعى داشته باشند؛ حتى در زمان مرحوم آيتاللّه بروجردى ايشان پيشنهاد كردند كه براى رسيدن به اجراى احكام اسلام، بايد به حوزه نظم بيشترى داد.
پس از فوت آيتاللّه بروجردى، كمكم مقدمههاى مرجعيت ايشان آماده شد و زمينه را براى فعاليتهاى سياسى آمادهتر ديدند. بىشك سخن ايشان به عنوان مرجع، اثر بيشترى در دلها گذاشت. بحثها و سؤالهايى كه در همان سالهاى 40 و 42 در حضور امام مطرح مىشد، شاهدى بر ديدگاههاى حكومتى ايشان است كه بسيارى از آن مطالب را در تركيه به رشته تحرير درآوردند. حتى بزرگان ديگر حوزه، روحيه انقلابى و حكومتى داشتند، از جمله آيتاللّه مشكينى ـ كه ممكن است مايل نباشند نامشان در اينجا برده شود ـ در مورد ايشان، به ياد دارم كه بيش از سى سال پيش، من كتابى از شاه، كه در آن ذكر كرده بود حجاب مقولهاى خرافاتى است و... را نزد ايشان بردم و گفتم: «آيا اين شخص منكر ضرورت اين امر نشده است؟ آيا قتل وى جايز نيست؟» ايشان فرمودند: «البته كه جايز است و اگر كسى چنين اقدامى كند، منّت بر سر ما گذاشته». در نتيجه به طريق اولى و به نحو اكمل، اين روحيه در خود حضرت امام مسلما بيشتر بود، زيرا تمامى اين علما از شاگردان ايشان بودند.
نقش قيام 15 خرداد، در تحول حوزههاى علميه
فعاليتهاى امام در جريان پانزدهم خرداد، تأثير عميقى بر تحول حوزهها گذاشت. ـ چه در حوزههاى بزرگى چون قم و مشهد و چه در حوزههاى كوچكتر مانند اصفهان و يا ديگر حوزهها ـ طلاب از كوچك و بزرگ متوجه وظيفه شرعى و الهى خود شدند كه مىبايست با دستگاه طاغوتى و ستمگر حاكم مقابله كنند. با وجود آنكه مسائلى چون امر به معروف و نهى از منكر، جهاد، حدود، ديات و قضا... از زمان شيخ طوسى، سپس علامه حلى، مرحوم محقق حلى و نيز در زمان سيد اين مسائل مطرح بوده، اما چون قدرت حكومت در دست اين بزرگان نبود، مسائل فقهى آنگونه كه در مسائل روزمره و حكومتى مردم مورد احتياج است، وجود نداشت. بنابراين ماجراى 15 خرداد باعث شد كه مسائل فقهى گستردهترى در زمينه دولت، قضا و قانون مطرح شود. در نتيجه حوزههاى علميه در اين باره بحث كردهاند و نظريههاى اسلامى، سياسى و اجتماعى از آن مكان صادر گرديد.
يكى از مسائل بسيار مورد توجه ـ كه پس از جريان 15 خرداد در حوزهها به رشد واقعى رسيد ـ مسئله اهم و مهم بود. براى مثال افراد بسيارى كه در 15 خرداد 42 جان خود را از دست دادند، حكم شرعى مشخصى را مدنظر نداشتند و اساس تشخيص آنها اين بود كه راه، راه حق است و در اين راه انسان بايد از همه چيز خود بگذرد. شكى نيست كه عاقل، مهم را فداى مهمتر مىكند. اين بحث، تنها بحث دينى و حديثى نيست، بلكه كاملاً عقلى است و در ممالكى كه حتى منكر خدا و قيامت هستند نيز اين مبحث اجرا مىشود. بر فرض كسى كه با هواپيماى خود، به كشتى دشمن مىزند، به اين دليل نيست كه براى خودش ارزشى قايل نمىباشد، بلكه براى نابودى دشمن، ارزشى بيش از جان خود قايل است. مقصود اينكه از آغاز حادثه 15 خرداد، بحث اهم و مهم آغاز شد و اينكه بقاى دين خدا از حفظ جان آدمى، بسيار مهمتر است، در ديدگاه اسلامى مجددا مطرح شد.
علی باقری، خاطرات پانزده خرداد؛ قم(دفتر اول)، ویراست دوم، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1388
تعداد بازدید: 4809