راوی: حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر مهدوی خراسانی
22 مرداد 1397
به دنبال سخنرانی تاریخی امام خمینی در مدرسهی فیضیه در عصر عاشورا (13 خرداد 1342) امام در 15 خرداد 1342 شبانه توسط ساواک دستگیر و به تهران منتقل شدند و به دنبال آن قیام 15خرداد روی داد و در همانحال علما و وعاظی که در منبر به بازداشت امام اعتراض کرده بودند، زندانی شدند. با فشار افکار عمومی، رژیم پهلوی به تدریج علما را آزاد کرد و مجبور شد حصر امام را نیز بشکند و امام در 18 فروردین 1343 از زندان آزاد شدند و به قم بازگشتند. از آن تاریخ، جایگاه امام به عنوان رهبر سیاسی و مذهبی بر همگان مشخص شد و بیت ایشان محل رفت و آمد کسانی گردید که با شاه به مبارزه برخاسته بودند.
بعد از اینکه از زندان آزاد شدم، از تهران همراه با عدهای حدود هجده نفر از جمله مرحوم مهدی عراقی، شهید سیدعلی اندرزگو، برادر خانمم حاج علی حیدری و عدهای دیگر از کسانی که به قول معروف نهضتی بودیم، به قم، خدمت حضرت امام رفتیم.
فکر میکنم روز عید مبعث بود، امام آن موقع خانه دامادشان آقای اشراقی بودند، جمعیت هم از حرم تا منزل امام صف ایستاده بودند که بیایند و امام را ببینند ودست ایشان را ببوسند.
وقتی که از منزل آقای اشراقی به منزل امام آمدیم، دیدیم در بسته است. بعد از مدتی در باز شد و داخل رفتیم، امام هنوز نیامده بودند و در خانهی آقای اشراقی بودند. خیل جمعیت هجوم آوردند تا وارد خانه شوند، خانه قدیمی بود و احساس میکردم الان فرو میریزد... در را بستند. وقتی امام داخل منزل آمدند و دیدند که در بسته است، با ناراحتی فریاد زدند: چرا در را بستهاید؟... مگر اینجا خانهی ساواک است، بروید در را باز کنید... بعد در را باز کردند و جمعیت به داخل منزل وارد شدند.
داخل حیاط چند درخت انار بود. فشار جمعیت به قدری زیاد بود که حاج مهدی عراقی و حدود سی – چهل نفر وسط حیاط دستها را به هم داده بودند تا جلوی فشار جمعیت را بگیرند. فشار جمعیت درختان انار وسط حیاط را میخواباند. منزل امام در چهارگوش بود و حالت نیمطبقه داشت، اتاقها دورتادور آن بودند و مردمی که از در میآمدند از داخل حیاط میرفتند خدمت ایشان. امام هم بالا ایستاده بودند.[1]
[1] خاطرات حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر مهدوی خراسانی، تدوین: مهدی قیصری، تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1395، صص69 تا 70
تعداد بازدید: 2658