رضا زارع
22 آذر 1400
3ـ تلاش اسرائیل در جهت آشکارسازی مناسبات
مقامات اسرائیل از زمان آغاز برقراری ارتباط با ایران، همواره سعی و تلاش داشتند تا به هر نحو ممکن ایران را متقاعد به آشکارسازی روابط با خود نمایند. برای دستیابی به این هدف، برخی اوقات برخلاف تمایل مقامات ایرانی، اخبار مربوط به سفر مقامات اسرائیلی بهخصوص نخستوزیر آن را در رسانههای خود منعکس مینمودند که با واکنش شدید مقامات ایران مواجه میشدند. آنها همچنین سعی داشتند ایران را در عمل انجام شده قرار دهند. به عنوان نمونه: هواپیمای حامل دیوید بن گوریون ـ نخستوزیر اسرائیل ـ در سفر به برمه، به بهانه نقص فنی در تهران فرود اجباری کرد. دکترامینی ـ نخستوزیر ایران (برخلاف انتظار بن گوریون مبنی بر استقبال رسمی از وی) ـ در پاویون دولتی فرودگاه، از او استقبال و در همانجا با وی مذاکره کرد.
از میان راههایی که اسرائیلیها به منظور آشکارسازی روابط دنبال میکردند دو مورد آن از ویژگی خاصی برخوردار بود؛ یکی مصاحبه محمدرضا پهلوی و دیگری نامههای بن گوریون به شاه.
الف ـ مصاحبه شاه و واکنش اعراب
مقامات اسرائیلی در سفرهای خود به تهران و در ملاقات با مقامات عالیرتبه ایران همواره بر این موضوع تأکید میورزیدند که شناسایی رسمی اسرائیل از جانب ایران تحقق یابد. ژنرال هرزوگ ـ رئیس اطلاعات ارتش اسرائیل ـ در ملاقات با شاه در کاخ مرمر ـ این خواسته را تکرار کرد. شاه ضمن علاقهمندی بسیار در تصریح شناسایی اسرائیل، میخواست قبل از موافقت با پذیرش سفیر رسمی اسرائیل، از واکنش کشورهای عربی آگاه شود. از این رو، با توجه به عدم صدور اعلامیه رسمی مبنی بر بازپسگیری شناسایی از سوی ایران به هنگام تعطیلی کنسولگری ایران در اسرائیل در زمان دکتر مصدق، سعی داشت این موضوع را امری که در زمان گذشته انجام پذیرفته، تلقی کند. بنابراین، در مصاحبهای مطبوعاتی در اول مرداد 1339، در پاسخ به عبدالرحمن فرامرزی ـ مدیر مسئول روزنامه ـ درباره شناسایی اسرائیل اظهار داشت:
این شناسایی سابقاً صورت گرفته بود و امر تازهای نیست. منتهی روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفه جویی، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است؛ ولی این موضوع شناسایی، چیز تازهای نیست.[1]
در میان کشورهای عربی، واکنش جمهوری متحده عربی مصر نسبت به مصاحبه مطبوعاتی شاه از همه شدیدتر بود. جمال عبدالناصر در 4 آذر 1339 در بندر اسکندریه با طرح این مسئله که شاه، اسرائیل را به رسمیت شناخته است، در سخنرانی پرشور خود علیه شاه ایران گفت:
شاه خود را با قیمتی ارزان به امپریالیسم فروخته است. ما سفارت خودمان را در ایران تعطیل میکنیم و منتظر روزی میشویم که ایران از ارتجاع، فساد و انحراف آزاد شود و آن گاه مجدداً سفارت خود را به روی مردم با شرافت ایران میگشاییم.[2]
ناصر در همان روز، دستور اخراج جمشید قریب ـ سفیر ایران در مصر ـ را صادر کرد. دولت ایران بیدرنگ به اظهارات ناصر عکسالعمل نشان داد و به سفیر مصر 24 ساعت مهلت داد تا خاک ایران را ترک کند. بدینترتیب، روابط دو کشور، قطع و جنگ تبلیغاتی شدیدی بین آن دو آغاز شد. عباس آرام ـ وزیر امور خارجه ایران ـ در 5 مرداد 1339، طی جلسهای مطبوعاتی در وزارت امور خارجه، قطع روابط ایران و مصر را اعلام کرد و گفت:
به طوری که خبرگزاریهای خارجی اطلاع دادهاند، جمال عبدالناصر دیروز در اسکندریه به بهانه اینکه دولت شاهنشاهی به تازگی اسرائیل را به رسمیت نشناخته، در اظهارات جنونآمیزی ضمن اهانت به مقدسات ملی ایران، اعلام داشته که روابط سیاسی خود را با دولت شاهنشاهی قطع کرده است. امروز از طرف وزارت امور خارجه به سفیر کبیر مصر ابلاغ شد که در ظرف 24 ساعت از ایران برود و تا وقتی که رژیم ملی و قانونی مطابق مصالح ملت مصر در آن کشور برقرار نشود، دولت ایران نمایندهای به آنجا اعزام نخواهد داشت.[3]
عباس آرام همچنین در همان تاریخ همه سفرا و نمایندگان دولتهای عربی و اسلامی را به وزارت امور خارجه فرا خواند و دو سند را به آنها نشان داد. سند نخست، متن نامهای بود که دولت ایران در 16 مارس 1950 خطاب به موشه بشارت ـ وزیر امور خارجه وقت اسرائیل ـ ارسال کرده به موجب آن دولت اسرائیل را به طور دوفاکتو به رسمیت شناخته بود. سند دوم مربوط به تلگرافی بود که در 1951 از سوی کاظمی ـ وزیر امور خارجه دولت مصدق ـ به شرح زیر به سفارتخانههای ایران در کشورهای اسلامی مخابره شده بود:
دیروز در مجلس، تصمیم به انحلال ژنرال کنسولگری ایران در بیتالمقدس گرفته و تذکر داده شد که دولت ایران، دولت اسرائیل را به طور «دوژوره» (حقوقی) به رسمیت نخواهد شناخت. این اقدام را دولت ایران فقط به خاطر دول اسلامی کرده است؛ به دول مزبور اطلاع دهید...
در پایان تلگراف نیز تصریح شده بود که شناسایی دو فاکتو به قوت خود باقی است.[4]
هرچند اقدامات وزارت امور خارجه تا حدودی در خنثیسازی اقدامات ناصر مؤثر بود، اما مطبوعات کشورهای تندرو عربی که از دیدگاه ناصر تأثیر میپذیرفتند، با طرح پرسشهای مختلف از شاه، تصمیم وی را عملی خصمانه علیه کشورهای عربی قلمداد کردند و نظر مردم ایران و دیدگاه شاه را در مورد اسرائیل هماهنگ نمیدانستند. در همین ارتباط، روزنامه الاخبار در شماره 2511 مورخ 3 /5 /39 در بخشی از مقالهای مینوشت:
هیچگونه مصلحت آشکار یا پنهانی برای ایران در مورد شناسایی اسرائیل وجود ندارد. احساسات حقیقی ملت ایران با ما اعراب و مسائل عادلانه ما میباشد، نه با اسرائیل. روابط ملت ایران با ملت عرب محکم و قدیمی است و از آوارگی یک میلیون عرب خشمناک میشود و با شناسایی کسانی که یک میلیون عرب را آواره نمودهاند، موافقت ندارد... طرز فکر ملت ایران این است. ولی سیاست شاهنشاه ساکن کاخ مرمر از تمایلات ملت ایران سرچشمه نمیگیرد.[5]
در بخش دیگری از مقاله، با اشاره به فرار شاه و بازگشت وی از طریق استعمار در جریان کودتای 28 مرداد 1332 و اینکه شاه خود را مدیون استعمار دانسته ملزم به اجرای اوامر آنهاست، آمده است:
شاهنشاه ایران در هر چیز مدیون استعمار است و به این جهت علاقه دارد که تعلیمات و اوامر استعمار را به مورد اجرا گذارد. شاهنشاه ایران یگانه شخصی است که از میان عاقدین پیمان بغداد در خاورمیانه باقی مانده است. نوری سعید (نخستوزیر انگلوفیل عراق در سالهای مربوط به دهههای 1920 و 1930) و عدنان مندرس (نخستوزیر در اواسط دهه 1950) رفتند و شاه ایران باقی مانده با این گونه اقدامات میخواهد وجود و شخصیت خود را به ما یادآوری نماید. آنتونی ایدن (نخستوزیر انگلیس در سالهای 7 ـ1355) ـ بزرگترین طراح پیمان بغداد ـ که او هم به نوبه خود برکنار شده است، در روز انعقاد پیمان در مجلس عوام انگلستان اظهار داشت که مهمترین امتیاز پیمان آن است که توجه اعراب را برای اولینبار از خطر اسرائیل به خطر دیگری معطوف میدارد؛ مقصود او جماهیر شوروی بوده است.[6]
افزون بر اینها، ناصر در برابر اظهارات شاه، اقدامات دیگری انجام داد. دبیر کل وقت جامعه عرب بلافاصله با سران و مسئولان سیاسی دول عرب تماس گرفته آنها را تشویق کرد تا سیاست مشترک شدیدی علیه ایران اتخاذ کنند. برخی محافل سیاسی، علمی و فرهنگی نیز در حمله و اعتراض به شاه، ناصر را همراهی کردند. مثلاً اتحادیه کل دانشجویان فلسطین اعتراضات شدید خود را در مورد شناسایی اسرائیل مجرم، اعلام کردند. جمعیت امامان مساجد جمهوری متحد عرب نیز کمال تأسف خود را نسبت به خروج ایران از دایره همبستگی کشورهای عربی و اسلامی و شناسایی صهیونیستهای دستپرورده استعمار ابراز داشتند و اظهار امیدواری کردند که پیشوایان عرب و رهبران اسلامی در اعاده ایران به اجتماع دول اسلامی در حمایت از حقوق آوارگان عرب همدستی کنند.[7]
همچنین، رئیس «دانشگاه الازهر» مصر با ارسال تلگرافی به شاه ایران، نگرانی علمای این دانشگاه و کلیه مسلمانان را اعلام داشت و خواستار تجدید نظر شاه در مسئله شناسایی اسرائیل شد. شاه هم در پاسخ، موضوع شناسایی را سوءتفاهم دانست و با اشاره به روند شناسایی اسرائیل در سال 1950، روابط حسنه با اسرائیل را نفی کرد و پافشاری مصر را بر روشهای تفرقهافکنانه و استناد به شایعات و گزارشهای مغرضانه، موجب تفرقه در جامعه اسلامی دانست. تلگراف شیخ محمود شلتوت خطاب به محمدرضا پهلوی و پاسخ شاه به شرح زیر است:
اقدام دولت آن اعلیحضرت در شناسایی گروه راهزنان اسرائیلی، احساسات ما و کلیه علمایی را که در الازهر جمع شدهاند، برانگیخت. معتقدیم که احساسات کلیه مسلمانان در مغرب و مشرق زمین به همین نحو برانگیخته شده است. این اقدام با اقداماتی که برای تقویت روابط برادرانه، علمی و مذهبی بین کلیه طوایف اسلامی به عمل آوردهایم و آن را تبریک فرمودهاید، منافات دارد. لذا این پیام را به شما ارسال میداریم و امیدواریم هرچه زودتر در این تصمیم خطیر به منظور حفظ وحدت مسلمانان تجدیدنظر بفرمایید.
محمود شلتوت ـ رئیس دانشگاه الازهر[8]
تلگراف از قصر همایونی به قاهره:
صاحبالمساحه الاستاد الاکبر الشیخ محمود شلتوت
از دریافت تلگراف شما که دلیل علاقه و وحدت نظر جامعه اسلامی است، مسرور گشتیم و از اینکه تولید یک سوءتفاهمی موجب تبادل نظر برای کشف حقیقت در جامعه اسلامی گردیده است، خرسندی حاصل. البته تاکنون آگاهی یافتهاید که در سال 1950 دولت ایران، اسرائیل را به عنوان «دو فاکتو» شناخت و این شناسایی در زمان حکومت دکتر مصدق در سال 1951 که مأمور ایران از اسرائیل احضار شد، تأیید گردید. تاکنون هم شناسایی «دوژوره» به عمل نیامده و این روشها مکرر مورد تقدیر ممالک و ملل اسلامی واقع گردیده و در صدد تغییر آن روش نیز نیستیم. پس موردی برای نگرانی علمای اعلام و جامعه اسلامی وجود نمیتواند داشته باشد. با این حال، میل دارم برای مزید اطمینان خاطر آن شخصیت دینی و سایر علمای محترم الازهر تصریح کنم که روش ما در مواجه شدن با مصالح جامعه اسلامی همواره یک روش روشن و ثابت بوده و بر اساس پشتیبانی از حقوق مسلمانان در هر نقطه از جهان که باشد، بدون در نظر داشتن اختلاف نژاد یا طایفه استوار است و به همین سبب در محافل بینالمللی پشتیبان ثابت اصول مصالح اسلامی بودهایم و در هر قضیه بزرگتر و کوچکتر که پیش آید، حتی در قضیه اقلیت مسلمانان قبرس و سایر اقلیتهای اسلامی، طرفدار مصالح مسلمان شناخته شدهایم و لازم به یادآوری نیست هنگامی که مسئله کانال سوئز در شورای امنیت مطرح بود، نماینده ایران از حقوق حقه مصر دفاع کرد و همچنان در موقعی که قوای اجنبی به مملکت مصر حملهور شد، با آنکه غیر از جهت جامعه اسلامی در آن سرزمین مصالح خاصی نداشتیم، دولت ایران از تقبیح تجاوز قوای اجنبی خودداری نکرده و به علاوه، شخصاً راجع به ضرورت خروج قوای بیگانه از مصر، آنچه میسر بود، اقدام کردم. جا دارد یک نکته ناگفته نماند که روشهای تفرقهانداز و استناد به شایعات و احتمالات و سوءظنها و گزارشهای مغرضانه بیاساس که شرعاً مذموم و چه بسا موجب تفرقه در جامعه اسلامی گشته و آثار نامطلوب به بار میآورد، مورد دقت واقع شود. از باریتعالی مسئلت دارم همواره آن ذات محترم را در استحکام مبانی وحدت جامعه اسلامی مؤید و موفق بدارد.
10 مردادماه 1339 ـ محمدرضا پهلوی[9]
ب ـ نامههای دیوید بن گوریون به محمدرضا پهلوی
کودتا در عراق و وحدت مصر و سوریه در 1958 از جمله رخدادهای مهم منطقه بود که دکترین میثاق حاشیهای را تقویت میکرد، بر همین اساس، دیوید بن گوریون در زمستان آن سال در نامهای به شاه، ضمن تمجید از اقدامات کوروش در ارتباط با یهودیان، خواهان گسترش روابط با ایران شد. او در نامه خود، موازنه جدید قدرت را در منطقه مورد بررسی قرار داده خطراتی را برشمرده بود که اردن و سایر کشورهای طرفدار غرب را در منطقه تهدید میکرد. شاه نیز در پاسخ به وی نوشت که خاطره روش سیاسی کوروش را در قبال ملت یهود گرامی میدارد و مایل است که طبق سنت باستانی، این روش را ادامه دهد. بدینترتیب با پیوستن ایران به این اتحاد غیرمکتوب، مثلث شکل گرفت.[10]
آخرین تلاش دیوید بنگوریون نخستوزیر اسرائیل، ارسال نامهای دیگر برای شاه بود که آن را در واپسین روزهای نخستوزیری خود در 1963 به تهران فرستاد. نویسنده کتاب داستان انقلاب به نقل از کتاب مثلث ایرانی نوشته، ساموئل سگو ـ از مقامات امنیتی سابق اسرائیل ـ درباره محتوای نامه دیوید بن گوریون به محمدرضا پهلوی و پاسخ شاه به وی چنین مینویسد:
با وجود خطراتی که از طرف نیروهای مذهبی مخالف اسرائیل در ایران، متوجه شاه و منطقه شده بود، دولت اسرائیل از فشار خود به شاه ایران برای برقراری روابط کامل دیپلماتیک بین دو کشور نکاست. بن گوریون پس از اعلام طرح وحدت سه کشور مصر و سوریه و عراق، فرصت را برای تجدید تلاش در این زمینه مساعد تشخیص داد و روز 23 مه 1963 / دوم خرداد 1342 طی نامهای به شخص شاه که به وسیله فرستاده ویژهای به تهران ارسال گردید، متذکر شد که موقعیت ژئوپلتیک ایران و اسرائیل ایجاب میکند که این دو کشور بر همکاریهای خود برای مقابله با دشمنان داخلی و خارجی بیفزایند. بن گوریون با اشاره به همکاریهای گذشته دو کشور در زمینههای نظامی و امنیتی و کشاورزی و تبلیغاتی، متذکر شد که همکاری در تمام این زمینهها در صورت برقراری روابط کامل دیپلماتیک، بین دو کشور قابل توسعه است. بن گوریون همچنین تأکید کرد تا زمانی که روابط دو کشور جنبه محرمانه و اسرارآمیز دارد، اسرائیل نمیتواند حداکثر امکانات خود را در ایران به کار بگیرد.
بنگوریون در نامه خود به نتایج وحدت مصر و سوریه و عراق اشاره کرده نوشته بود که افزایش قدرت و پرستیژ ناصر، منافع حیاتی ایران و اسرائیل را به خطر خواهد انداخت. نخستوزیر اسرائیل همچنین متذکر شده بود که ناصر ممکن است به ماجراجوییهای تازهای در خلیج فارس و شیخنشینهای ساحلی خلیج ]فارس[ به خصوص کویت و همچنین خوزستان دست بزند و امنیت کشتیرانی را در کانال سوئز و شط العرب به خطر بیندازد و موانعی در راه عبور آزاد محمولههای نفتی ایران و کویت به وجود آورد. بن گوریون در ادامه این مطلب نوشته بود که «موضع غیرمصمم» ایران در قبال اسرائیل، دیکتاتور مصر را به ادامه ماجراجوییهای خود تشویق میکند و تنها از طریق «مخالفت جدی و فعال» با ناصر میتوان او را وادار کرد که در داخل مرزهای کشور خود بماند و از توسعهطلبی و کسب قدرت و پرستیژ در دنیای عرب خودداری نماید.
بنگوریون در ادامه نامه خود به شاه نوشته بود که ایران تنها کشوری نیست که اعراب میکوشند سیاستهای خود را در قبال اسرائیل به آن دیکته کنند. آنها سعی کردند از برقراری رابطه بین اسرائیل و اتیوپی و قبرس و یونان هم جلوگیری به عمل آورند، ولی هر سه کشور مزبور، مداخله اعراب را در امور داخلی خود رد کردند و دلیلی بر خودداری ایران از اتخاذ چنین رویهای وجود ندارد. نخستوزیر اسرائیل این عذر مقامات ایرانی را که مخالفت رهبران مذهبی مانع برقراری روابط کامل دیپلماتیک بین ایران و اسرائیل است، رد کرده نوشته بود که همین رهبران مذهبی مخالف برقراری روابط سیاسی بین ایران و کشورهای متحد کمونیست (نیز) هستند، ولی ایران با همه این کشورها رابطه برقرار کرده است. بن گوریون در پایاننامه خود نوشته بود که توسعه همکاری بین اسرائیل و ایران، نه فقط سیاست توسعهطلبی ناصر را در منطقه مهار خواهد کرد، بلکه کشورهای معتدل و میانه رو را هم تشویق خواهد نمود که در برابر او ایستادگی کنند.
شاه، نامه بن گوریون را با دقت و علاقه زیادی خواند و به نماینده نخستوزیر اسرائیل گفت که کلمه به کلمه مضمون این نامه را تأیید میکند. او گفت که اگر خودش هم میخواست نامهای درباره مسائل منطقه بنویسد، همین کلمات و جملات را به کار میبرد. شاه از ناصر به عنوان یک «دشمن» یاد کرد و گفت ناصر نه فقط کمک نظامی شوروی و دکترین نظامی شوروی را پذیرفته، بلکه عملاً تابع فلسفه سیاسی شوروی شده شیوههای تبلیغاتی آنها را به کار میبرد. شاه همچنین گفت سوریه و عراق هم کم و بیش مثل مصر هستند و امکان دخالت ترکیه در سوریه و اقداماتی را از طرف ایران در عراق برای تقویت مخالفان رژیمهای حاکم بر آن دو کشور عنوان نمود. در این میان، شاه به نفوذ سیاسی اسرائیل در آمریکا اشاره کرد و از نخستوزیر اسرائیل خواست که از نفوذ خود در واشنگتن برای افزایش کمک نظامی آمریکا به ایران استفاده کند.
درباره مسئله روابط دیپلماتیک با اسرائیل، شاه گفت که موضع آقای بنگوریون را درک میکند، ولی بر این نکته تأکید نمود که مخالفت رهبران مذهبی در ایران مورد جدی و واقعی است. او گفت که «ملاها» از روابط او با اسرائیل برای خنثی کردن برنامههای اصلاحی وی بهره برداری میکنند. با وجود این، شاه گفت که اگر طرح وحدت مصر و سوریه و عراق عملی شود، درباره موضوع برقراری روابط دیپلماتیک با اسرائیل تصمیم خواهد گرفت.[11]
تلاش بنگوریون در این نامه هم منجر به رسمی شدن روابط نشد؛ در واقع، مشکل اصلی شاه، همانگونه که در پاسخ به نامه بنگوریون اذعان میکرد، مخالفت جدی و واقعی رهبران مذهبی بود که در رأس آن حضرت امام خمینی قرار داشت. با وجودی که پیام خصوصی بن گوریون برای شاه در خرداد 1342 ارسال شده بود و برای اولینبار در 1988 از سوی ساموئل سگو ـ از مقامات امنیتی سابق اسرائیل ـ فاش شد، اما حضرت امام در عصر عاشورا / 13 خرداد همان سال، با نگاه ژرف و عمیق خود در سخنرانی آن روز، به افشاگری روابط سری و محرمانه رژیم شاه و اسرائیل پرداخت و مقابله با خطر اسرائیل را امری ضروری و حیاتی برای جهان اسلام عنوان کرد؛ به گونهای که گویا از محتوای نامه نخستوزیر اسرائیل به شاه آگاهی کامل داشت.
4 ـ مبارزه حضرت امام و تأثیر آن در مناسبات سیاسی
امام در اولین موضع رسمی، یکی از عوامل مخالفت با رژیم پهلوی را عدم همسویی این رژیم با تحریم نفتی علیه اسرائیل و عدم قطع روابط دیپلماتیک با این رژیم میداند و در اینباره میفرماید:
یکی از جهاتی که ما را در مقابل شاه قرار داده است، کمک او به اسرائیل است... او نفت مسلمین را غصب کرده به اسرائیل داده است. این خود از عوامل مخالفت من با شاه بوده است.[12]
در سال 1341 و در پیام مشهور امام، به مناسبت نوروز 42 به کشته شدن مسلمانان و روحانیت به دست دولت، برای حفظ منافع اسرائیل اشاره شده است. پس از آن امام به مناسبت وقایع مختلف در داخل و خارج از ایران این مقوله را به طور جدی طرح کردهاند. از جمله در پیام امام درباره لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از سلطه صهیونیستها بر منافع و تأسیسات ایران انتقاد شدیدی به عمل آمده است. در همین سال در پاسخ به اصناف شهرستان قم، در خصوص مصوبه دولت علم برای روابط اقتصادی با اسرائیل، آن را خطری بزرگ برای اسلام و استقلال کشور دانستند. سال 42 در پاسخ به نامه علمای یزد، خطر اسرائیل را بسیار جدی دانسته همه را به اعتراض علیه اسرائیل و دولت پهلوی فرا خواندهاند.[13]
یکی از مهمترین مواضع حضرت امام در برابر اسرائیل، سخنرانی تاریخی ایشان در خصوص روابط شاه با اسرائیل، در 13 خرداد 1342 مقارن با عصر عاشورا در جمع روحانیون میباشد. در بخشی از آن آمده است:
... روابط ما بین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید. این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟...[14]
پس از افشاگری حضرت امام از روابط پیچیده و پنهانی شاه با اسرائیل، رژیم پهلوی دیگر نتوانست آزادی حضرت امام را تحمل نماید و ایشان را دستگیر کرده به زندان فرستاد. حضرت امام بعد از آزادی از زندان در سال 43 و به دنبال آن تبعید به خارج از ایران، همواره در سخنرانیها و اعلامیههای خود به افشاگری روابط پنهانی رژیم شاه و اسرائیل پرداخته مقابله با خطر نفوذ اسرائیل در ایران و جهان اسلام را تا سقوط رژیم پهلوی دنبال میکرد.
نتیجهگیری
هرچند رژیم پهلوی با سرکوب قیام پانزده خرداد و تبعید حضرت امام و شناسایی و دستگیری عناصر مبارز و با حمایت آشکار قدرتها بهخصوص آمریکا فصل جدیدی از مناسبات سیاسی با اسرائیل را گشود روابط خود را، حتی در ابعاد اقتصادی و نظامی، با رژیم اشغالگر قدس تحکیم و گسترش داد؛ اما این حقیقت را درک نمود که با مخالفت جدی و آشکار روحانیت و حمایت مردم به رهبری حضرت امام مواجه است و اوج این مخالفت در قیام پانزده خرداد تجلی یافت.
یکی از آثار مهم مبارزه سیاسی حضرت امام با رژیم پهلوی این بود که بهرغم تمایل فراوان شاه، از ایجاد روابط آشکار و رسمی با اسرائیل، جلوگیری نمود وشاه هرگز حاضر نشد که این روابط را آشکار سازد و تا پایان حکومت وی این ارتباط گسترده، به صورت پنهانی و غیررسمی ادامه یافت، بنابراین میتوان گفت دوران مبارزات حضرت امام در آن مقطع، بویژه قیام پانزده خرداد، نقطه عطفی برای مبارزه آشکار و فراگیر علیه اسرائیل شد و این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت و در واقع مناسبات ایران و اسرائیل و افشای آن از سوی حضرت امام خمینی به حدی تأثیرگذار بود که به عنوان یکی از عوامل اصلی سقوط شاه به شمار میآید.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، سوره مهر، 1388، صص 415 – 436.
پینوشتها:
[1]. روزنامه کیهان، یکشنبه 2 /5 /1339، ش 5117، ص 17.
[2]. اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات اجتماعی ایران، تهران، انتشارات علمی، 1375، ص 147.
[3]. آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1368، صص176 ـ 175.
[4]. قانون، مرتضی، دیپلماسی پنهان، تهران، نشر طبرستان، 1381، صص 278 ـ 277.
[5]. روابط ایران و اسرائیل به روایت اسناد نخستوزیری، ص 90.
[6]. همان، ص 91.
[7]. همان، ص 16.
[8]. دیپلماسی پنهان، صص 282 ـ 281.
[9]. همان، صص 285 ـ 283.
[10]. ایران و تحولات فلسطین، ص 98.
[11]. طلوعی، محمود، داستان انقلاب، تهران، نشر علم، 1370، صص213 ـ 211.
[12]. صحیفه نور، ج 4، مصاحبه مورخ 16 /9 /1357.
[13]. روزنامه کیهان، ش 17819، «صهیونیسم در نگاه امام خمینی»، سعید کرمی، سه شنبه 4 آذر 1382، ص 6.
[14]. فلسطین از دیدگاه امام خمینی، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373، ص 27.
تعداد بازدید: 1703