رحیم روحبخش
06 بهمن 1400
فرضیه
در بررسی کلی از آغاز و تداوم رویدادهای منتهی به قیام 15 خرداد 1342، به محوریت مذهب و نهادهای مرتبط، در آن وقایع میتوان پی برد. بر این اساس، سؤال بنیادین نوشتار حاضر این است که نهادهای مذکور در آن مقطع تاریخی چگونه به تعامل سیاسی با هم دست یافتند و حضور و نقش آفرینی در عرصه سیاست و مبارزه را در پیش گرفتند؟ برای پاسخ به این پرسش، فرضیه اصلی این نوشتار به این شرح ارائه میشود.
«در جریان نهضت، مراجع در رأس جنبش با صدور اعلامیه و ایراد سخنرانی، رویکردهای خلاف شرع و قانون نظام حاکم را به چالش کشیدند. روحانیون و بازاریان نیز در تعامل با هم، آموزههای این گفتمان سیاسی ـ مذهبی را تبلیغ نموده با حضور در عرصه مبارزه، به یارگیری از تودههای مؤمنین مذهبی پرداختند.»
بر این اساس چارچوب نظری این شبکه را میتوان به شکل هرمی ترسیم کرد که در رأس آن مرجعیت و در دو وجه هرم بازار و روحانیت و بالاخره در قاعده آن تودههای مذهبی ایفای نقش میکردند. هر چه ارتباط و انسجام بیشتری میان لایههای این شبکه بهوجود میآمد، گسترش آموزههای نهضت و در نتیجه امکان دستیابی آن به موفقیتهای بالاتر افزایش مییافت (مثل لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی) و هر چه در سلسله مراتب ارتباطی آن اخلال ایجاد میشد، عملکرد شبکه دچار نقصان میگردید (مثل لایحه کاپیتولاسیون). همچنین، فراز و فرود نهضت از مؤلفههای چندی تبعیت میکرد، از آن جمله عزم هیئت حاکمه و دستگاه امنیتی در مقابله با جنبش، نقش تعیین کنندهای داشت. اما از آنجا که هدف این نوشتار، تبیین رویکرد سیاسی نهادهای مذهبی در آغاز دهه 1340 میباشد. از این زاویه، فرضیه مذکور ـ علیرغم نارساییها ـ مورد آزمایش قرار میگیرد. بر این اساس نقشآفرینی سلسله مراتب هر یک از نهادهای سهگانه مذکور و زمینههای رویکرد مبارزاتی آنها در دهه 1330 و آغاز 1340 به شرح ذیل مورد واکاوی قرار میگیرد.
1ـ مرجعیت: مرجعیت شیعه، نهادی هزار ساله است. ادوار مرجعیت تقلید را بهطور کلی میتوان به دو دوره قبل و بعد از تمرکز تقسیم کرد. دوره نخست با آغاز غیبت کبری امام زمان شروع و بهصورت پراکنده و ساختاری محلی، تداوم یافت اما به تدریج با توسعه ارتباطات و سهولت رفتوآمدها تأسیس چاپخانه و چاپ رساله، تأسیس پست و تلگراف و... روحانیت شیعه امکان یافت که نخستین گام را در جهت ایجاد تمرکز و در نتیجه اقتدار مرجعیت بردارد.
درخصوص اولین فردی که با تمرکز مرجعیت در وی، رهبری متمرکز شیعه حاصل شد، سه نظریه وجود دارد. استاد مرتضی مطهری با اشاره به بازتاب فتوای تحریم تنباکوی میرزای شیرازی (فوت 1312 ق) بر تمرکز مرجعیت واحد به ایشان تأکید میورزد.[1] دکتر حمید عنایت از مقبولیت عام شیخ مرتضی انصاری (فوت 1281ق) بهعنوان مرجع اعلم و مورد تقلید شیعیان بهعلت استعداد و نبوغ ذاتی او سخن میراند.[2] و بالاخره مرحوم عبدالهادی حائری، عام یافتن مرجعیت را به شیخ محمدحسن نجفی (فوت 1266ق) صاحب جواهر الکلام نسبت میدهد.[3]
به هر حال هر کدام از مراجع مذکور را بهعنوان نخستین فرد در تمرکز مرجعیت بدانیم. این نکته مسلم خواهد بود که بعد از آنان مرجعیت شیعه به ترتیب در آیات عظام: آخوند ملامحمد کاظم خراسانی (فوت 1329 ق)، سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی (فوت 1337 ق)، میرزا محمدتقی حائری شیرازی (فوت 1339 ق)، شیخ فتحالله شریعت اصفهانی است (فوت 1330 ق)، سید ابوالحسن موسوی اصفهانی (فوت 1367 ق) و محمدحسین طباطبایی بروجردی (فوت 1380 ق برابر با 1340ش) تمرکز یافت. البته مراجع دیگری نظیر: میرزا محمدحسین نائینی و شیخ عبدالکریم حائری (هر دو فوت 1355 ق) همزمان با ابوالحسن اصفهانی به مقام مرجعیت نایل آمده بودند.
به این ترتیب آیتالله بروجردی از زمره آخرین مراجعی به شمار میرود که تقریباً مرجعیت متمرکز را بهدست آورد. همزمان با دوره پانزده ساله زعامت بروجردی بر شیعیان و ریاست ایشان بر حوزه علمیه قم (1340 ـ 1324 ش) تحولات سیاسی بزرگی در جامعه ایران و نیز رویکرد کشور به مدرنیسم، چالشهای فکری زیادی در جامعه ایجاد شد. ایشان گویا بهدلایلی چند و از آن جمله: تجربه روحانیت در مشروطه نقش خود را خارج از عرصه سیاست تعریف کرده بر پرورش طلاب و آموزش مجتهدان اهتمام میورزید.
با عنایت به این رویکرد، ایشان در صدد بر آمد تا به وضعیت طلاب رسیدگی کرده نهادهای مذهبی و از آن جمله حوزههای علمیه کشور را که از ضربات دوره رضاشاه به سختی جان به در برده بود، ساماندهی کند. شاید بتوان دستاوردهای مرجعیت آیتالله بروجردی را به شرح ذیل بیان نمود:
1ـ1ـ سیستم وکالت وجمعآوری سهم امام: ایشان از زمانی که به قم عزیمت نمود و مدیریت حوزه را به دست گرفت و به مرجعیت شیعیان نایل آمد، به منظور سروسامان دادن به امور وکالت، برخی از امور مرجعیت را تحت نظام دفتر و حساب درآورد. با ایجاد دفتری که در آن نام وکلا، حدود وکالت، مضمون وکالتنامه، محل سکونت وکیل و نام کسانی که به معرفی و توثیق آنها این وکالت داده شده درج میشد. ضمناً دفتر دیگری برای مراسلات تنظیم نمود. نامهها با نمره وارد میشد و با نمره جواب داده میشد. این اقدام در محیطی انجام میگرفت که شعار مشهور حوزویان «نظم در بینظمی» بود و رمز بقاء روحانیت را در حساب و کتاب نداشتن میدانستند.[4] حامد الگار ضمن اشاره به اهتمام آیتالله بروجردی به تشکیل سازمانی برای جمعآوری وجوه شرعیه در سراسر ایران، پیامدهای آنرا اسباب استقلال و ثبات مالی فراوان برای حوزه و کاربردهای وسیع آن در جریان انقلاب اسلامی ذکر میکند.[5]
1ـ2ـ سازماندهی روحانیت: روحانیون در مقایسه با سایر اقشار و طبقات اجتماعی و حتی تشکلهای سیاسی، سازمان یافتهترین نیروهای اجتماعی ایران را تشکیل میدهند. سازمان، هم وسیله کسب قدرت است و هم وسیله اجرای آن. وجود سلسله مراتب و همبستگیهای داخلی، انسجام این طبقه اجتماعی را افزایش داده است. تأسیس حوزه علمیه قم، گامی بزرگ در تشکل روحانیون بود. برجستگیهای ویژه حاج شیخ عبدالکریم حائری ـ بنیانگذار حوزه قم ـ طلاب کثیری را از اقصا نقاط کشور رهسپار قم کرد. بسیاری از فارغالتحصیلان دورههای نخست این حوزه، خود از بنیانگذاران حوزههای علمیه شهرستانها شدند. توان مالی و تمرکز مرجعیت آیتالله بروجردی، بیش از پیش گستره جغرافیایی حوزهها را افزایش داد. حتی تکاپوهای ایشان به احداث مساجد و مراکز مذهبی و بهخصوص مدارس دینی به تقلید از مدارس جدید انجامید.[6]
1ـ3ـ تبلیغات در عرصه جهانی: یکی از اقدامات مهم آیتالله بروجردی، تلاش برای نزدیکی مذاهب اسلامی بود. بدین منظور، تماسهایی با مرکز «دارالتقریب بینالمذاهبالاسلامیه» برقرار شد که منجر به صدور فتوای معروف شیخ شلتوت مفتی و رئیس جامعالازهر مصر در پذیرش شیعه بهعنوان یکی از مکاتب فقهی در کنار مکاتب اهل تسنن گردید. ایشان همچنین اقدام به اعزام مبلغ مذهبی به کشورهایی نظیر امریکا و آلمان نمود. این رویکرد بعدها با احداث مراکز اسلامی در برخی کشورها دنبال شد. تعامل با رهبران سایر ادیان و بهرهبرداری از تجارت تبلیغی آنها و فعالیتهایی برای معرفی تشیع با انتشار مجلاتی نظیر درسهایی از مکتب اسلام با تیراژ گسترده و در سطح جهانی، از جمله برخی از اقدامات آیتالله بروجردی در این راستا بود.
1ـ4ـ اقتدار مرجعیت: بدون تردید، مرجعیت آیتالله بروجردی در دهه 1330، نمونه کاملی از اقتدار مراجع معاصر بود. اقامت ایشان در قم و دست یابی سریع و آسان بازاریان تهران و اقشار مختلف کشور به ایشان، سیل وجوه شرعیه را به سوی حوزه قم جاری ساخت. در واقع «پرداختهای روزافزونی که قبلاً به روحانیون محلی داده میشد، اکنون به مرجع تحویل میگردید، بیشک نتیجه تمرکز معنوی و مالی نیز افزایش اقتدار مرجعیت بود»[7]
بهطور کلی مشروعیت و اقتدار مرجعیت از سه خاستگاه منشأ میگیرد. نخست خاستگاه معرفتی، که مبتنی بر احادیث و روایت وارده دال بر رهبری مذهبی فقهای شیعه در دوره غیبت میباشد. دوم خاستگاه روانشناختی، شیعه به الزام دینی رهبری پذیر است. این رهبری در مقام بیان فتوا بر ساختمان روحی و روانی مقلدان تأثیر میگذارد، هر چند فتوای او از نظریات شخصیاش منشأ میگیرد ولی از اعتقاد راسخ به اتصال به منبع وحی نیز بیبهره نیست.
بالاخره خاستگاه اجتماعی: اقتدار معنوی و مادی مرجع، دست او را برای اقدام سیاسی میگشاید. زیرا قدرت او در تعامل با جامعهای است که مردمان آن خود را مقید به رعایت اصول شرعی دانسته، معیار شرعی بودن کارهایشان را در نظر مرجع جستجو میکنند از این روست که حوزه وسیعی از مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... در حیطه اقتدار مرجعیت قرار میگیرد.
آیتالله بروجردی در زمره مراجع برجسته تاریخ معاصر بود که به این مرحله از اقتدار نایل آمد و از خاستگاههای سهگانه مرجعیتی مذکور بهره برد و در روح و جان تودههای مذهبی نفوذ یافت. آنان به وجود و حضور آیتالله فخر میفروختند. بازاریان و سایر اقشار با جان و دل وجوه شرعیه خود را برای عظمت این نهاد میپرداختند. بهتدریج حوزه اقتدار او در اقصا نقاط کشور گسترش یافت. افزایش گستره جغرافیایی شبکه وکلا و نفوذ ایشان، هر چند از چشم دستگاه امنیتی پنهان نبود، ولی از آنجا که رویکرد عمومی آیتالله، دوری از سیاست بود، نظام حاکم، خطری را از ناحیه رشد آن احساس نمیکرد. به این ترتیب، روحانیت بهصورت یک شبکه منسجم در سراسر کشور ابراز وجود نمود. حوزههای علمیه شهرستانها، مدارس دینی، مساجد، تکایا، بیوت علما و... پایگاههای این شبکه بود. حوزه علمیه قم مکانی مقدس و در عین حال مرکز ثقل این شاخههای پراکنده مذهبی تلقی میشد که بهطور مستمر از نظر فکری و مالی آنها را تغذیه میکرد.
ـ مرجعیت بعد از آیتالله بروجردی: آیتالله بروجردی در دهم فروردین 1340 دارفانی را وداع گفت: از تشییع جنازه ایشان بهعنوان «بزرگترین مراسم تشییع جنازه یک عالم دینی تا آن زمان» سخن گفته شده است. جاده حد فاصل تهران ـ قم در روز مراسم، خطی ممتد از حرکت ماشینهایی بود که عازم شرکت در مراسم خاکسپاری آیتالله بودند. هیئتهای مذهبی از شهرهای: بروجرد، کرمانشاه، ملایر، همدان، مشهد، تبریز، لنگرود، زرند، مزلقان، رفسنجان، کرمان، یزد، اصفهان، اراک، اطراف قم، قزوین، خرمآباد و... به قم آمده بودند.[8] پیشاپیش، اولیای شهر «تدابیر لازم برای تهیه نان، گوشت، خواربار و مکانی برای استراحت واردین اتخاذ کرده بودند.»[9]
با این حال، نکته عمده انتخاب مرجع جدید بود. اسناد ساواک از اواخر سال 1338 بیانگر حساسیت آن سازمان نسبت به تحولات در حوزه علمیه و مرجعیت است. در گزارش تفصیلی 14 /1 /1339 ضمن اشاره به سنجش افکار روحانیون در خصوص برخی علمای نجف و قم که قابلیت مرجعیت دارند، راهکارهای حمایتی حکومت از یکی از مراجع پیشنهادی به شرح ذیل ارائه گردیده: 1ـ دیدار مرجع منتخب با شاه و انعکاس وسیع تبلیغی آن 2ـ تکریم و استقبال از وی در مشهد و تهران 3ـ دعا به وی بعد از شاه و بروجردی توسط وعاظ 4ـ تجزیه و تحلیل شخصیت وی توسط رسانهها و محافل مذهبی. بهدنبال این گزارش، موقعیت و سوابق برخی مراجع به شرح ذیل تهیه گردید: 1ـ آیتالله حکیم: شایعه پیشوایی وی بعد از بروجردی بیشتر بوده و دولت عراق نیز از مرجعیت وی حمایت میکند. 2ـ آیتالله شریعتمداری: در بین آذربایجانیها نفوذ دارد 3ـ آیتالله مرعشی نجفی: طرفدار دولت است 4ـ آیتالله خمینی: از مخالفین کمونیزم بوده و علاقهمند به عوامل اجتماعی میباشد.[10]
بر این اساس هیئت حاکمه دست به کار شد تا با ابتکار عمل، هدایت جریانات مذهبی و انتخاب مرجع جدید را بهعهده بگیرد. بدین منظور رسانهها و تبلیغات رسمی، طی مدتی طولانی، بر روی این موضوع متمرکز گردیدند. یکی از طلاب، فضای تبلیغاتی حاکم را چنین ترسیم کرده است: «وسایل ارتباط جمعی به تفصیل اخبار و گزارشهای مراسم رحلت و خاکسپاری و مجالس بعد از آن را منتشر میکردند. جراید کشور به معرفی مجتهدین واجد صلاحیت مرجعیت شیعه پرداخته بودند. مریدان و علاقهمندان به هر یک از مجتهدین سعی میکردند. برای مرجع و مراد خود در روزنامهها بیشترین تبلیغات را منعکس نمایند. خبرنگاران در قم، نجف، مشهد، شیراز و اصفهان از علما و مجتهدینی که زمینه مرجعیت داشتند، زندگینامه و عکس تهیه و منتشر میکردند و به ترتیب اولویتی که دستگاه داشت به معرفی ایشان میپرداختند. نام مراجع نجف در اولویت قرار داشت: آیات عظام سیدمحسن حکیم، سیدعبدالهادی شیرازی، سیدمحمود شاهرودی، سیدابوالقاسم خویی و سیدعبدالله شیرازی و در قم آیات عظام: گلپایگانی، شریعتمداری، نجفی مرعشی، عبدالحسین عراقی و به صورت خیلی کوتاه و مختصر از امام خمینی نام برده میشد، در تهران، آیتالله خوانساری و در مشهد آقایان میلانی و قمی، در شیراز آقای بهاءالدین محلاتی و در اصفهان آقای عبدالرحیم ارباب مطرح شدند.»[11]
بدین ترتیب همه شواهد و قراین از اولویت آیتالله حکیم حکایت میکرد. شاه نیز با مخابره تلگراف تسلیت رحلت بروجردی به حکیم بر این نظر صحه گذاشت. از منظر مردم این اقدام شاه، از نیات سوء هیئت حاکمه ایران مبنی بر انتقال مرجعیت از قم به نجف و به تبع آن از تضعیف حوزه علمیه پرده برمیداشت. از اینرو مرجعیت آیتالله حکیم در ایران رونقی نگرفت زیرا شاه «طوری بود که به هر کس تلگراف میکرد آن را از نظر مرجعیت ساقط میکرد. پس حکیم گرچه از نظر مرجعیت از همه اینها جلوتر بود اما مرجعیتش در ایران قوت نگرفت. پس قم به اصطلاح امکان پیدا کرد که رشد کند.»[12] در پی این تحولات، برخی از جریانات که همچنان نظر به مراجع نجف داشتند آیتاللهالعظمی سیدعبدالهادی شیرازی را معرفی کردند و «خیلیها در قم... بیشتر به آسید عبدالهادی متمایل شدند.»[13] همزمان سیاست ایجاد تفرقه نیز در بین مراجع قم در دستور کار حکومت قرار گرفت.[14] در این عرصه تبلیغاتی «مقدسین» به گلپایگانی و خوانساری، آذربایجانیها به شریعتمداری و قمیها به نجفی مرعشی روی آوردند.[15]
مرجعیت امام خمینی: بررسی اجمالی سوابق فکری و رویکرد سیاسی آیتالله خمینی نشان میداد که ایشان در آغاز دهه 1320 با نگارش کتاب کشفالاسرار به سیاستهای ضددینی رضاشاه پاسخ داد، در دهه 1330 در درسهای فقهی خود برای شاگردان نوگرایش بحث ولایت مجتهد را طرح کرد. در آغاز دهه 1340 و بهخصوص بعد از قیام 15 خرداد بر نفی سلطنت تصریح کرد؛ و در اواخر همین دوره، در نجف نقش ولیفقیه در حکومت اسلام را تبیین نمود. در واقع مرجعیت ایشان، پنج سال قبل از رحلت آیتالله بروجردی، با تحریر فتاوایی بر حاشیه عروهالوثقی و همچنین نگارش حاشیه بروسیله النجاه سیدابوالحسن اصفهانی مطرح شده بود.[16] لکن این تحریرات به زبان عربی بود و خود ایشان نیز حاضر نبود «رسالهای از خود منتشر کند».[17] اما اینک همین شاگردان، فرصت را غنیمت شمرده و در صدد تبلیغ مرجعیت امام برآمدند. در گام نخست یکی از آنان طی مصاحبهای با خبرنگار کیهان اعلمیت ایشان را مطرح کرد،[18]سپس جمعی از آنها، نزد امام رفته با ایجاد تکلیف شرعی، اجازه چاپ رساله ایشان را گرفتند،[19] جمعی دیگر نیز رضایت وی را برای برگزاری مجلس ترحیم بروجردی کسب کردند و بالاخره تعدادی نیز موافقت برخی منبریهای تهران را برای تبلیغ اعلمیت امام در منابر جلب نمودند.[20] اما آنچه که امام را کانون توجهات مردم قرار داد، رویکرد سیاسی ایشان و پیشگامی در مبارزه بود که همین امر مرجعیت سیاسی وی را رقم زد.
2ـ روحانیت: یکی از سؤالات اساسی پیرامون وقایع منتهی به قیام 15 خرداد، بررسی زمینههای رویکرد سیاسی بخشی از روحانیت اعم از: علمای حوزه، طلاب، اهل منبر و غیره میباشد. چنین بهنظر میرسد که علیرغم خط مشی آیتالله بروجردی در کنارهگیری از سیاست، طیفی از عناصر داخل و خارج حوزه، این رویکرد را به چالش کشیدند. سر نخهای این جریان را میتوان در میراث مبارزات آیتالله کاشانی و فداییان اسلام در دهه 1320 و اوایل دهه 1330 و همچنین فعالیتهای نوگرایانه اقلیتی از طلاب در نیمه دوم همین دهه جستجو کرد. تعدادی از این روحانیون که اینک حوزه و فضای آنرا ناتوان از پاسخگویی به چالشهای جدید فکری عصر مدرن میدیدند، گام در عرصههای جدیدی نهادند و به تبلیغ و تدریس در محیطهای دانشگاهی روی آوردند. کسانی چون مطهری، طالقانی، بهشتی، مفتح، باهنر و بسیاری دیگر در این مقطع و پس از آن فعالیتهای خود را به خارج از حوزه انتقال دادند و بعضاً با استقرار در مراکز علمی و همچنین مساجد تهران و در تعامل با روشنفکران و گروههای سیاسی ـ مذهبی، تعریف جدیدی از اسلام در عرصه سیاست و اجتماع مطرح کردند.
طیفی دیگر نیز با فعالیت در همین عرصه به چاپ و نشر کتاب و مجله اهتمام ورزیدند. در شرایطی که اختناق حاکم در دهه 1330، امکان هر گونه فعالیت سیاسی را از گروهها و معارضان نظام سلب کرده بود، مبارزه فرهنگی، عرصه فراخی بود که میتوانست عناصر نوگرا را جذب خود کند. مهدی حائری تهرانی از پیشگامان این عرصه در مصاحبهای میگوید: «در سال 1335 به همراه آقایان جعفر سبحانی، موسی صدر، بهشتی، مطهری و صادقی که طیف شاگردان علامه طباطبایی را تشکیل میدادیم، در کنار نهضت علمی در فلسفه، برنامه تفسیر علامه را نیز شروع کردیم. این برنامه را سپس به دانشگاهها کشاندیم، در مرحله بعد با همکاری استاد، چاپخانه دارالعلم را در سال 1336 تأسیس کردیم. هدف از تأسیس آن، چاپ متون دینی بهصورت صحیح و منقح بود که این برنامه را در ازای پرداخت مبلغی به طلاب انجام میدادیم. سپس مؤسسه دارالفکر را به عنوان یک مرکز مطبوعاتی دینی مرتبط با خارج از کشور، راه انداختیم. بدین صورت در حوزه تهران، نهضتی فرهنگی با استفاده از طلبههای تهرانی را سامان بخشیدیم. چون در قم... انجام اصلاحات در حوزه مقدور نبود. لذا مجدداً در تهران، تشکلی تحت عنوان «جامعه محصلین تهرانی» که جمعی در حدود دویست نفر بودند تشکیل دادیم و در کلاسهایی با عنوان تفسیر قرآن و نهجالبلاغه متشکل شدیم. بعدها این تشکل مورد تقلید بسیاری از شهرها و استانها قرار گرفت و آنها نیز در حوزههای خود چنین برنامههایی را پیاده کردند.»[21]
بهجز این فعالیتها، گروههایی دیگر نیز اقدام به چاپ و نشر مجلاتی نظیر مکتب تشیع و درسهایی از مکتب اسلام کردند نشریه نخست با مدیریت هاشمی رفسنجانی، محمد جواد باهنر و محمد باقر مهدوی در سال 1336 منتشر شد و طی هفت سال فعالیت مستمر موفق شد در کنار انتشار مجله، چهار فصلنامه و هفت سالنامه منتشر نماید. رفسنجانی در مصاحبهای چاپ این مجله را زمینهساز: نگارش مقالات با کیفیت از طرف طلاب، آشنایی با محققان و روشفکران و فضای مطبوعاتی، ایجاد شبکه توزیع نشریه در سراسر کشور ذکر کرده است.[22] اما مجله مکتب اسلام نیز یکی از معتبرترین و پرتیراژترین مجلاتی بود که به همت نُه نفر از فضلای حوزه علمیه قم و با صاحب امتیازی مکارم شیرازی در بهمن 1337 راه اندازی شد.[23] انتشار این مجلات در شرایطی که بسیاری از بزرگان حوزه «مخالف نگارش مقاله و انتشار مجله»[24] بودند، اقدامی جسارتآمیز از سوی روحانیون نوگرا تلقی گردید.
این فعالیتها نوید ظهور اقلیتی نوگرا در عرصه مذهبی را میداد. غالب این افراد از شاگردان کلاسهای درس فقه امام خمینی بودند و اندیشههای خود را از ایشان الهام میگرفتند، مشخصه بارز کلاسهای امام، سعی در ایجاد ارتباط میان فقه با عرفان و ملاحظات سیاسی بود. رحلت آیتالله بروجردی و تجزیه مرجعیت فرصتی برای آنان فراهم آورد که مرجعیت سیاسی امام را مطرح کنند. این گروه از نظر سنی، جوانان و بعضاً میانسالان حوزه را تشکیل میدادند و چون جزء نیروهای عادی حوزه بودند، کسی آنها را همراهی و حمایت نمیکرد از اینرو مشکل مشروعیت داشتند. زیرا به آنان گفته میشد، جوان و کمتبحر در دانش فقهی هستند. از اینرو پیدا شدن عالمی چون امام که میتوانستند در پس او سنگر بگیرند، به آنان مشروعیت میداد. بخشی از این نیروی اقلیت برای سازماندهی خود در برابر دو نیروی اکثریت سنتی و اقلیت دولتی،اقدام به تشکیل «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» نمودند.[25]
در چنین شرایطی طرح و تبلیغ مرجعیت امام خمینی، رسالتی بر دوش نوگرایان حوزه تلقی میشده ایندو از سالهای پیش، نسبت به هم شناخت یافته و در تعاملی فکری به این باور رسیده بودند که برای پیاده کردن دیدگاههای نوگرایانه خود از دین، چارهای از ایجاد بستری دینی مبتنی بر رابطه مجتهد ـ مقلد وجود ندارد، از اینرو با تمام توان خود به طرح و تبلیغ مرجعیت امام اهتمام ورزیدند که بازتاب آن در فاصلهای نه چندان دور یعنی قیام 15 خرداد به منصه ظهور رسید.
3ـ بازار: از بازاریان و اصناف همواره بهعنوان متحدان سنتی علما نام برده میشود. نقش تاریخی تجار و اصناف در تعامل با روحانیون در انقلاب مشروطه بر کسی پوشیده نیست. در تاریخ معاصر ایران، هر گاه جنبشی به پیشگامی علما رهبری شده است، بازاریان از زمره اولین طبقاتی بودند که به آن پیوستهاند. نهضت روحانیت در آغاز دهه 1340 یکی از این جنبشهاست که بازاریان، نقش مهمی در آن ایفا کردند.
برای بررسی زمینههای این رویکرد، لازم است، نقش آفرینی بازاریان در عرصه سیاست را در یکی دو دهه قبل از آن مورد بررسی قرار داد. صرف نظر از حضور و نقش اقشار و طبقات مختلف در جنبش ملی شدن صنعت نفت، چنین بهنظر میرسد که جریان اصلی بازار در این مبارزه در تعامل با جبهه ملی، آیتالله کاشانی و فداییان اسلام، بوده است. اما کودتای 28 مرداد و به اغما رفتن این سه جریان، فترتی ایجاد کرد که در کمتر از یک دهه بار دیگر با آغاز نهضت روحانیت، بازاریان در کنار متحد سنتی خود ظاهر شوند. مهمترین تشکل بازاری که در خلال نخستین ماههای نهضت و در تعامل با مرجعیت سیاسی و روحانیت مبارز شکل گرفت: هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود.
بررسی مختصر، برخی مشابهتها و همنواییها بین مؤتلفه با فداییان اسلام را نشان میدهد. خاطره رهبری نواب و قابلیت تشکل او در یارگیری از جوانان فعال در بازار و مساجد، بنیانگذاران مؤتلفه را که خود خاستگاه بازاری داشتند، به یارگیری از این ذخیره نیروی انسانی سوق داد. آنان از زمینههای نهادی و سازمانی فعال در بازار نظیر: هیئتهای مذهبی، جلسات و محافل دورهای، اصناف، مساجد، تکیهها و... بهره برده از آنها برای بنیانگذاری تشکل سیاسی خود استفاده کردند. چنانچه تجارب و میراث فداییان را میتوان از همان گامهای نخست تشکیل مؤتلفه نظارت کرد.
خاستگاه بازاری فداییان، اشتغال غالب اعضای آن در مشاغل رده پایین بازار اعم از شاگردان مغازهها و یا خردهفروشی بوده است. برخی از همین عناصر بعد از سرکوب فداییان و رونق اوضاع اقتصادی کشور بعد از کودتا، وضعیت کاری و شغلی خود را سر و سامان داده خود به صاحبان مغازه و حجرهداران بازار تبدیل شدند. مهدی عراقی، ابوالقاسم رفیعی، محسن لبانی، هاشم امانی، محمود محتشمیپور، احمد شهاب، حسین صالحی و... از زمره کسانی بودند که در این مسیر گام نهاده، تجارب خود را از دوران مبارزه در فداییان به مؤتلفه انتقال دادند.
وجه اشتراک دیگر، خاستگاه هیئتی این دو تشکل بود. اسناد و مدارک مربوط به فداییان، فعالیتهای اعضای آنرا در دهها هیئت مذهبی به شرح ذیل گزارش دادهاند: هیئت جوانانی بنیفاطمه، هیئت عزاداران حسینی، هیئت کارگران کفاش میدان دروازه دولاب، هیئت کارگران صنف سراج، هیئت شاه نجف، هیئت پیر عطا، هیئت محبان الحسین، هیئت قائمیه، هیئت انصارالائمه، هیئت قائمی علمالقرآن، مکتب توحید و مکتب جعفری[26] چنانچه مؤتلفه نیز از ائتلاف هیئتهای مذهبی به شرح ذیل تشکیل گردید:
الفـ هیئت بازار دروازهایها: این هیئت متشکل از گروهی از بازاریان اطراف مسجد امینالدوله تهران بودند که ابتدا بهنام هیئت مؤید به فعالیتهای خیریه پرداختند و بهتدریج بعد از آشنایی با دکتر بهشتی ـ به واسطه امام جماعت مسجد بهنام شیخ عبدالکریم حق شناس ـ گام در عرصه مبارزه نهادند و در جریان مخالفت مراجع با لایحه انجمنها، برای کسب تکلیف به دیدار مراجع قم شتافته با امام خمینی آشنا شدند، مهدی عراقی، حبیبالله عسگراولادی، حبیبالله شفیق و ابوالفضل توکلی از اعضای منتخب این هیئت در کمیته مرکزی مؤتلفه بودند.
ب ـ گروه اصفهانیها: این گروه منسوب به اصفهان بودند که بعدها فعالیتهای خود را به تهران منتقل کردند. هسته اولیه گروه از تجمع در حجره یکی از بازاریان و رایزنی درباره مسائل کشور تشکیل گردید. محمود میرفندرسکی، علاءالدین میرمحمدصادقی، عزتالله خلیلی و مهدی بهادران از اعضای این هیئت در مؤتلفه، مسجد سلطانی تهران را محل فعالیت خود قرار داده در آغاز از استاد مطهری و سپس دکتر بهشتی برای ایراد سخنرانی، یاری جستند، آنان نیز در جریان لایحه انجمنها، گام در عرصه سیاست نهادند و در این مسیر از بیانات واعظ ثابت هیئت یعنی شیخ علیاصغر مروارید بهره گرفته با کمک آیتالله منتظری و خزعلی با امام خمینی آشنایی و ارتباط یافتند.[27]
ج ـ هیئت مسجد شیخ علی: این هیئت بهواسطه حضور شخصیتهای برجستهای نظیر: صادق امانی و صادق اسلامی و همچنین سابقه فعالیت در دهه 1320 از دو هیئت فوقالذکر متمایز میباشد، آنان نخست با یاری یکی از استادان خود در «جامعه تعلیمات اسلامی»، گروه شیعیان را به منظور پیاده کردن شریعت در جامعه با اجرای امر به معروف و نهی از منکر بنیان گذاشتند. اما بعد از کودتای 28 مرداد در این گروه انشعاب حاصل شد و انشعابیون از جمله امانی با بازسازی مسجد شیخ علی، هیئتی به همین نام تشکیل دادند. این مسجد بهعلاوه مسجد لرزاده محل فعالیتهای آنان بود. آنان نیز با شروع نهضت روحانیت در ارتباط با عناصر مبارزی چون عراقی، به حمایت از مراجع علیه لایحه انجمنها پرداخته و اعلامیههای شدیداللحنی ـ که یادآور اعلامیههای تند فداییان اسلام بود ـ علیه هیئت حاکمه صادر کردند.
این هیئتها بهتدریج طی فعالیتهایی که در جریان مبارزه علیه لایحه انجمنها بهعمل آوردند و از جمله دیدارهایی که با مراجع و به خصوص امام خمینی داشتند، متأثر از دو عامل بیرونی ـ توصیههای امام ـ و درونی ـ آگاهی سران هیئتها از آسیبهای پراکنده کاری ـ در صدد ائتلاف برآمده و در آغاز سال 1342، هیئتهای مؤتلفه اسلامی را تشکیل دادند.
منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینهها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 306 - 342.
پینوشتها:
[1]. مطهری، مرتضی، «مشکل اساسی در سازمان روحانیت» (مقاله)، در کتاب: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، تهران، شرکت سهامی انتشار، بیتا، ص 181.
[2]. عنایت، حمید، اندیشههای سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، 1372، ص 279.
[3]. حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران، امیرکبیر، 1364، ص 82.
[4]. مطهری، مرتضی، «مزایا و خدمات مرحوم آیتالله برجرودی» از کتاب: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، تهران، شرکت سهامی انتشار، بیتا، صص 245 ـ 249.
[5]. الگار، حامد، انقلاب اسلامی در ایران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بیتا، ص 64.
[6]. دوانی، علی، زندگانی زعیم بزرگ تشیع آیتالله بروجردی، تهران، مطهر، 1371، صص 242 ـ 243.
[7]. اندیشههای سیاسی در اسلام معاصر، ص 279.
[8]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به کوشش علی باقری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1376، ص 77، سخن علیمحمد تاکندی.
[9]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده 202، ص 24.
[10]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 1، زمینهها، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، صص 178 ـ 180.
[11]. خاطرات حجتالاسلام علیاکبر محتشمیپور، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، ص 167.
[12]. انقلاب ایران به روایت رادیویی بی.بی.سی، به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، طرح نو، ص 109، سخن سیدابوالحسن بنیصدر.
[13]. دوران مبارزه، هاشمی رفسنجانی، زیرنظر محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، ص 116.
[14]. فصلنامه یاد، سال 3، ش 11، تابستان 1367، ص 48، (علیاکبر محتشمیپور).
[15]. خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، پیشین، ص 267، (عبدالمجید معادیخواه).
[16]. تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی؛ از مرجعیت امام خمینی تا تبعید، به کوشش عبدالوهاب فراتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، ص 22، (آیتالله محمدعلی گرامی).
[17]. همان، ص 22، (آیتالله نعمتالله صالحی نجفآبادی).
[18]. همان، ص 28، (آیتالله یوسف صانعی).
[19]. دو هفتهنامه پیام انقلاب، سال 3، 30 بهمن 1361، ص 30، (آیتالله محمدمهدی ربانی املشی).
[20]. تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ص 27، (آیتالله یوسف صانعی).
[21]. مصاحبه مهدی حائری تهرانی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 1، تاریخ مصاحبه 16آذر 1372.
[22]. ماهنامه حوزه، سال 2، ش 11، مهر 1364، ص 41.
[23]. نقد عمر؛ زندگانی و خاطرات علی دوانی، تهران، رهنمون، 1381، ص 201.
[24]. مصاحبه مهدی حائری تهرانی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[25]. باقی، عمادالدین، «روحانیانی که به نوگرایی دینی میپیوندند»، روزنامه نشاط، ش 109، 28 تیر 1378، ص 7.
[26]. گلمحمدی، احمد، جمعیت فداییان اسلام به روایت اسناد، ج 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص 461، 470، 485 و 417؛ همچنین: امینی، داود، جمعیت فداییان اسلام، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، صص 345 ـ 346.
[27]. مقدم، کاظم، خشونت قانونی، شرح حال شهید حاج صادق امانی همدانی، تهران، محدث و دفتر نشر برگزیده، 1380، صص 135 ـ 141.
تعداد بازدید: 1449