مقالات

دو حادثه در دوم فروردین 1342 (مدرسه فیضیه و مدرسه طالبیه)

بخش اول

علی سکندری

11 اسفند 1400


تحولات و تکاپوهای حوزه‌های علمیه، مدارس وابسته به آن و چهره‌های برجسته و تأثیرگذار آن، نشانگر پیوند مستحکم و ژرف با روند مبارزه‌های سیاسی ـ فرهنگی مردم مسلمان ایران، علیه دستگاه حاکمه پهلوی دوم بود. حکومت پهلوی بیش از هر شخص و گروهی از این واقعیت آگاه بود. از این رو ماجراهای حوزه‌های علمیه و روی‌کرد مراجع به وقایع سیاسی ـ فرهنگی را به دقت زیرنظر داشت.

اسناد و مدارک، خاطرات شاهدان عینی و منابع مکتوب تاریخی، گواه این مدعاست که پس از فوت آیت‌الله بروجردی (1340 ش) رژیم می‌پنداشت حوزه‌های علمیه ـ بویژه حوزه علمیه قم ـ قدرت نفوذ و تأثیرگذاری خود را از دست داده‌اند و دیگر مرجعی که مورد اجماع و اتفاق همگانی قرار گیرد وجود ندارد.[1] اما سیر وقایع و تحولات جامعه، دولتمردان پهلوی را غافل‌گیر کرد و قدرت تحلیل وقایع سیاسی و فرهنگی از آنها گرفته شد.

تحقیق حاضر، با این رویکرد در پی آن است که موضوع را با عناوین زیر، واکاوی کند:

مدرسه فیضیه پایگاه قیام در انقلاب اسلامی، زمینه‌سازی هجوم به مدرسه فیضیه، عزای عمومی نوروز 42، فاجعه اول (تهاجم و فاجعه) حوزه علمیه تبریز کانون انقلاب‌ها، فاجعه دوم (هجوم به مدرسه طالبیه تبریز)، بازتاب حوادث فاجعه‌آمیز قم و تبریز، واکنش علما، مردم به فجایع قم و تبریز، دعوت به مهاجرت و نتیجه دو فاجعه.

 

مدرسه فیضیه پایگاه قیام در انقلاب اسلامی

مدرسه فیضیه از بناهای عهد صفویه، در جنب صحن قدیمی حرم مطهر حضرت معصومه(س) در قم بنا شده است. تاریخ بنای آن را سال 934 ق دانسته‌اند.

با تأسیس حوزه علمیه قم توسط آقای حائری (م 1320 ش) مدرسه فیضیه رونق خود را بازیافت، و در عصر مرجعیت آیت‌‌الله بروجردی، این مدرسه به صورت مرکزی برای روحانیون قم درآمد. از سال 1341 تحول نوینی با رهبری امام خمینی در مدرسه فیضیه به وجود آمده بود؛ چنان که پس از سال‌های پی‌درپی، روح تازه‌ای بر کالبد این مدرسه دمیده شد و سر منشأ تحولات مهم در بسیاری از محافل سیاسی در سراسر کشور گردید. فیضیه پس از قیام 15 خرداد 1342 در بسیاری از محافل سیاسی تأثیرگزار بود و مردم یگانه پناهگاه خود را برای رهایی از سلطه نظام استبدادی از درون اطاق‌های کوچک و اندیشه‌های روحانیون پاک و روشنفکر جستجو می‌کردند.[2]

در سال‌های پس از 1342 ش حساسیت فیضیه برای رژیم نامشروع پهلوی بیشتر از دیگران ملموس بود. حتی برخی از علمای درجه یک قم نیز حساسیت و اهمیت فیضیه را احساس نمی‌کردند؛ چرا که بعضی از آنان مداخله در امور دولت و سیاست را صلاح نمی‌دانستند. از این رو مدرسه فیضیه پایگاهی برای طلاب علوم دینی و فضلای انقلابی پیرو خط امام خمینی در حوزه علمیه گشت. در حجره‌های آن بیشتر طلاب و فضلایی ساکن بودند که در جریان انقلاب اسلامی یا به جمع شهدای انقلاب اسلامی پیوستند و یا در حساس‌ترین مراکز تصمیم‌گیری نظام اسلامی مشغول شدند و رسالت دینی و اجتماعی خود را دنبال کردند.

زمینه‌سازی هجوم به مدرسه فیضیه

با وفات آیت‌الله بروجردی (1340 ش) و آیت‌الله کاشانی (م 1340 ش) به ظاهر دو مانع اصلی اصلاحات رژیم پهلوی، برداشته شد. محمدرضا پهلوی و دولت او تصور می‌کردند که دیگر مانعی در برابر اجرای اصلاحات دیکته شده از سوی دولت آمریکا وجود ندارد. بنابراین به تصویب قوانینی دست زدند[3] که متناسب با روح اسلام و فرهنگ جامعه نبود. درگذشت آیت‌الله بروجردی این توهم را برای شاه و دولتمردان وقت ایجاد کرد که روحانیت ایران تضعیف شده و شهر قم به عنوان یکی از کانون‌های بزرگ مبارزه روحانیت با رژیم شاه، مرکزیت خود را از دست داده است. بر این اساس حکومت پهلوی به اصلاحات مورد نظر دولت آمریکا، شتاب بیشتری داد و هم‌زمان کوشید تا مسئله مرجعیت را به خارج از ایران منتقل کند.[4] این موضوع سبب شد تا مراجع تقلید، علیه خودکامگی‌های رژیم، واکنش نشان داده و رژیم را از روزی باز دارند که نسبت به انزوا کشیدن احکام اسلام در پیش گرفته بودند. همان‌طور که مسعود بهنود بر این باور است این برخورد و مقابله مستقیم با حکومت از سوی روحانیت، از ابتدای سلطنت محمدرضا پهلوی تا این زمان، سابقه نداشته است.[5]

دولت اسدالله علم براساس برنامه‌های اعلام شده قبلی، برای اجرای فرامین شش ماده‌ای شاه ـ که یکی از آنها تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود ـ در 14 مهر 1341 لایحه‌ انجمن‌ها را در 92 ماده و هفده تبصره به تصویب رساند. خبر لایحه در 26مهر در روزنامه کیهان و اطلاعات منعکس شد. در ماده سوم این لایحه که شرایط انتخاب‌کنندگان و در ماده پنجم که شرایط انتخاب شوندگان ذکر شده بود، شرط مسلمان بودن و شرط مرد بودن حذف شد. اما در قانون قبلی به حالت سلبی آن تصریح شده بود. همچنین در مورد قسم‌نامه اعضای انجمن در ماده 41 چنین آمده بود:‌

«یک جلد کتاب آسمانی را به جلسه می‌آورند و در مقابل جایگاه رئیس قرار می‌دهند؛ ابتدا رئیس و سپس یک یک اعضای انجمن در مقابل کتاب آسمانی قرار گرفته و پس از بوسیدن «کتاب آسمانی» سوگندنامه را قرائت می‌کنند. در سوگندنامه نیز آمده بود که: «من به این کتاب آسمانی سوگند یاد می‌کنم.»[6]

در بسیاری از قوانین اساسی و عادی، برای تمامی کارگزاران شرط مسلمان، بودن و عمل به احکام اسلامی لحاظ شده بود و سوگند به قرآن که اصل اساسی و پذیرفته شده در نظام مشروطه ایران بوده است،[7] بنابراین تغییر سوگند قرآن به کتاب آسمانی و حذف شرط مسلمانی، حساسیت مرجعیت شیعه را برانگیخت و مراجع تقلید و بویژه آیت‌الله خمینی پی به مسائل پشت پرده بردند؛ در نتیجه موضع‌گیری هماهنگ آنها پایه‌گذار مبارزه‌ای شد که نیروهای مذهبی به رهبری مرجعیت شیعه، سال‌های متمادی رژیم نامشروع شاهنشاهی را به چالش کشیدند. حذف برخی قوانین و افزودن برخی بدون نظر مردم، در واقع مشروعیت رژیم را زیر سؤال برده بود.

به دنبال اعلام تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، در شانزدهم مهر از سوی روزنامه‌ها، امام خمینی با ابتکار تلاش کردند تا مراجع با وحدت موضع، به رسالت تاریخی خود عمل کنند.[8] امام در نشستی که با علما و مراجع عظام داشتند، نقشه‌های استعماری دول بیگانه را تشریح کردند و تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را نمونه‌ای از آن توطئه‌ها دانستند. سپس مسئولیت علما را در مقابل استقلال کشور و حفاظت از اسلام یادآوری کردند.[9] پس از این امام و دیگر مراجع تقلید با صدور بیانه‌هایی به شاه، نگرانی‌های خود را اعلام داشتند.[10] این گونه وحدت و هماهنگی مراجع ایران، بار دیگر آن عظمت دوران مرجعیت آیت‌‌الله بروجردی را به دست آورد.

شاه در جواب تلگراف مراجع تقلید موضوع را به نخست‌وزیر و دولت محول کرد؛[11] مراجع تقلید نیز پس از دریافت تلگراف شاه، تلگراف‌هایی را برای اسدالله علم (به عنوان نخست‌وزیر) مخابره کردند و خواستار لغو این لایحه شدند.[12]

امام خمینی با ارسال تلگرافی به اسدالله علم در 28 /7 /1341 هشدار دادند و اقدام‌های دولت را در این مدت، خلاف شرع اقدس و مبانی صریح قانون اساسی دانستند و قانون‌گذاری دولت را براساس مواد قانون اساسی برخلاف قوانین اسلام، قانون اساسی و قوانین مجلس شورای ملی اعلام کردند. ایشان از علم خواستند تا به سرعت این مصوبه را اصلاح کند.[13] به دنبال بیانیه‌های مراجع تقلید قم، دیگر مراجع و علما در شهرهای نجف، تهران، مشهد و تبریز نیز به صحنه آمدند و دولت علم را محکوم کردند.[14]

پس از تبادل تلگراف‌هایی بین مراجع و نخست‌وزیر، سرانجام علم تسلیم نظر مراجع تقلید شد و در تلگرافی اعلام کرد: «در جلسه هیئت دولت تصویب شد که تصویب‌نامه مورخ 14 /7 /1341 لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی قابل اجرا نخواهد بود.»[15] لغو این لایحه از سوی دولت و انعکاس آن در مطبوعات، سبب شادی مراجع و مردم گردید. اگر چه عقب‌نشینی علم از موضع غیراسلامی و انسانی، نشانگر پیروزی مراجع تقلید بود،‌ ولی هدف اصلی شاه از مصوبه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، اجرای سیاست‌های دیگری بود که شاه در 19 دی 1341 با عنوان اصول شش‌گانه انقلاب سفید، رفراندوم را اعلام کرد.[16]

با اعلام این خبر در روزنامه‌ها که با طرح قبلی در حمایت از شاه بسیج شده بودند،[17] مراجع قم از خود واکنش نشان دادند و با تشکیل جلسه‌های پی‌درپی[18] و انتشار اعلامیه، رفراندوم آمریکایی را محکوم و تحریم کردند.[19]

برخلاف تبلیغات دامنه‌دار رسانه‌های داخلی و خارجی در حمایت از رفراندوم و تمجید و تجلیل از انقلاب سفید، چند روز قبل از رفراندوم در دوم و سوم بهمن، مردم مسلمان شهرهای تهران و قم راهپیمایی کردند و بازار تهران به حمایت از مرجعیت تعطیل شد و از سوی دیگر سبب سرکوبی و دستگیری مردم و علما شد.[20] شاه در 6 بهمن 1341 رفراندوم را اجرا کرد.

پس از اعلام نتایج رفراندوم، شاه در یک سخنرانی، دوباره تساوی حقوق زن و مرد و شرکت زنان در انتخابات مجلس را اعلام کرد.[21] هیئت دولت نهم، در اسفند 1341 به شکل رسمی حق مشارکت زنان را در انتخابات مجلس شورای ملی، تصویب و اعلام کرد. علما و مراجع تقلید در این خصوص از خود واکنش نشان دادند.[22] شاه نیز در 23 اسفند 1341 در برابر مخالفت مراجع تقلید واکنش تند و توهین‌آمیزی نشان داد[23] و به این شکل درگیری‌های لفظی و قلمی سبب فاجعه‌های ننگینی از سوی شاه گردید که از آن جمله تهاجم به مدارس فیضیه قم و طالبیه تبریز بود.

 

عزای عمومی نوروز 1342

در حالی‌که سال 1341 با همه فراز و نشیبش به پایان می‌رسید، اواخر اسفند همین سال از سوی امام خمینی اعلامیه‌ای صادر شد و در آن عید نوروز 1342 به دلیل سیاست‌های اسلام‌زدایی رژیم پهلوی، عزای ملی اعلام گردید.[24] به دنبال اعلام عزای عمومی ازسوی امام بسیاری از علما و روحانیون نیز این سال را عزای عمومی اعلام کردند. این موضوع سبب شد که مردم مسلمان، علما و روحانیون در روز عید نوروز به جای تبریک، به یکدیگر تسلیت بگویند. در بسیاری از مساجد، حسینیه‌ها و منازل علما، مجالس عزا برپا گردید. و در مدرسه فیضیه، پرچمی بالا رفته بود که عزادار بودن ملت ایران و تجاوزهای رژیم شاه به اسلام، قانون اساسی و حقوق مردم را بیان می‌کرد. بسیاری از روحانیون و طلاب علوم دینی حوزه علمیه، نوار سیاهی که گویای سوگ و اندوه بود، بر سینه زده بودند.[25]

رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌‌الله خامنه‌ای در این زمینه می‌گویند:

«... به دنبال اعلام عزای عمومی از طرف امام، ما تصمیم گرفتیم طلاب را وادار کنیم که لباس سیاه بپوشند و رفتیم دنبال تهیه لباس مشکی. من خودم پیراهن مشکی تهیه کردم، پول که نداشتم تا قبای مشکی درست کنم. ناچار برای آن روز یک پیراهن مشکی خریدم. طولی نکشید که تهیه لباس مشکی در میان طلاب رواج پیدا کرد. از عید نوروز یا یک روز پیش از آن هر روحانی و هر طلبه‌ای را که در قم می‌دیدید، مشکی بر تن داشتند.»[26]

امام خمینی افزون بر صدور اعلامیه، در پایان درس خارج روز آخر سال 1341 بر این موضوع که ما امسال عید نداریم، تأکید داشتند. ساواک در گزارش 1 /1 /1342 از سخنرانی امام می‌نویسد: عصر روز 29 /12 /1341: خمینی در مسجد اعظم مطالبی به شرح زیر اظهار داشت:

«آقای علم بی‌سواد است. اطرافیان شاه خائن هستند. من نمی‌ترسم و مبارزه را ادامه خواهم داد. دولت به دین اسلام صدمه می‌زند و ما عید نداریم و مردم این دولت را نمی‌خواهند».[27]

هم‌زمانی نوروز و تحریم مراسم عید نوروز و سالگرد شهادت امام صادق(ع) فرصتی مناسب برای علما و روحانیون ایجاد کرد تا در پرتو آن درباره اوضاع جاری کشور گفت‌وگو کنند و مردم را به قیام علیه رژیم دعوت نمایند. از سوی دیگر، رژیم دنبال موقعیتی بود تا با ایجاد درگیری ساختگی بین دهقانان از یک سو و مردم از سوی دیگر، زمینه حضور نیروهای سرکوبگر نظامی و انتظامی را فراهم سازد. همه این مسائل در واقع بیانگر حوادثی بزرگ بود که در دوم فروردین، دو فاجعه در دو شهر اتفاق افتاد و ماهیت رژیم پهلوی و اندیشه‌های اسلام‌‌زدایی او برای همگان آشکار گردید.

 

منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینه‌ها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، سوره مهر، 1388، صص 435 – 457.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. کوثر، ج 1، مجموعه سخنرانی‌های امام خمینی، ص 67؛ کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ج 2، صص 25 ـ 19.

[2]. دوانی، علی، نهضت روحانیون، بنیاد فرهنگی امام رضا(ع)، ج 3، ص260؛ رجال عصر پهلوی، دکتر منوچهر اقبال، به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، صص 69 ـ 68.

[3]. از جمله این قوانین، اصلاحات ارضی و لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود.

[4]. انصاری، حمید، حدیث بیداری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374، ص 38؛ مدنی، سیدجلال‌، تاریخ سیاسی معاصر، چ 3، قم، دفتر انتشارات اسلامی، صص 575 ـ 570.

[5]. بهنود، مسعود، از سیدضیاء تا بختیار، 1369، ص 480.

[6]. اطلاعات سالانه، ش 4، 1342، صص 75 ـ 73؛ حسینیان، روح‌الله، 3 سال ستیز مرجعیت شیعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص 124 ـ 123.

[7]. مجموعه مصوبات ادوار اول و دوم قانونگذاری مجلس شورای ملی، اداره قوانین و مطبوعات مجلس، تهران 1318؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، صص 125 ـ 124.

[8]. خاطرات آیت‌الله خرم آبادی، به کوشش محمدرضا احمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 138.

[9]. روحانی، سیدحمید، بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی، انتشارات راه امام، ج 1، ص 149.

[10]. صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379، ج 1، ص 78؛ اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ج 1، ص 26؛ نهضت روحانیون ایران، ج 3، صص 45 ـ 44؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 20.

[11]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 129.

[12]. نهضت روحانیون ایران، ج 3، ص120؛‌ امامی، محمدمهدی، زندگی‌نامه آیت‌الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص 95 ـ 89.

[13]. سعید عظیمی‌نیا، مجله 15خرداد، ش 25، س 6، بهار 1376، ص 11، به نقل از آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اسناد امام خمینی؛ صحیفه نور، ج 1، ص 80.

[14]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 28 و ج 5، ص 18 و ج 3، صص 23 - 40 و ج 2، صص 54 ـ 1؛ غلامرضا جلالی، مشهد در بامداد نهضت امام خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 142.

[15]. محمدتقی فلسفی: خاطرات و مبارزات، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 243؛ مجله 15 خرداد، ص 11؛ روزنامه اطلاعات، 10 /9 /1341.

[16]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، صص 177 ـ 175.

[17]. روزنامه اطلاعات، 2 دی 1340، به نقل از خبرگزاری آسو‌شیتدپرس؛ گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 2، ص 1610.

[18]. نهضت امام خمینی، ج 1، ص 22؛‌ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، صص 180 ـ 177.

[19]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، صص 57 - 60 و ج 5، ص 31؛ نهضت روحانیون ایران، ج 3، ص 209.

[20]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، صص190 ـ‌180.

[21]. طلوعی، محمود، پدر و پسر، نشر علم، چ 3، ص 725؛ رجبی، محمدحسن، زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی‌، 1377، ص 266.

[22]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 59؛‌ زندگی‌نامه آیت‌الله گلپایگانی، صص 94 - 95.

[23]. همان، ص 98.

[24]. تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، صص 25 ـ 24.

[25]. تشیع، محمدحسن، 15 خرداد، ش 18 س 4، 1374، ص 75؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 24؛ «خاطرات آیت‌الله میرزا علی مشکینی»، 15 خرداد، س 1، ش 1، ص 24.

[26]. «خاطرات آیت‌الله خامنه‌ای» 15 خرداد، 1373، ش 14، ص 70.

[27]. 15 خرداد، بهار 1374، ش 18، ص 70؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 25؛ رجبی، محمدحسن؛ زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 269.



 
تعداد بازدید: 1383



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.