مقالات

فرقه بهاییت، پیدایش، اوج و فرود

بخش اول

جواد کامور بخشایش

02 آذر 1401


در نیمه دوم قرن سیزدهم، هم‌زمان با دوره دوم حکومت قاجار، در ایران فرقه‌ای به رهبری «علی‌محمد شیرازی» پدید آمد که بعدها عنوان «بابیه» به خود گرفت و رهبر آن «باب» نامیده شد. علی‌محمد در ابتدا خود را باب امام عصر می‌دانست اما پس از مدتی خود را حجت و مهدی موعود خواند و سخنانی گفت و نوشت که بی‌شباهت به دعوی الوهیت نبود. با مرگ «سیدکاظم رشتی»، از معروف‌ترین عالمان شیخیه، گروهی از شیخیه نیز به باب پیوستند. باب در 1260 ق خود را قائم منتظر خواند و به حجاز رفت تا از آنجا دعوی ظهور کند و چون جرئت آن را نیافت به بوشهر بازگشت که بلافاصله دستگیر گردید و علما ابتدا او را در شیراز در معرض امتحان قرار دادند و چون از اثبات دعوی خود باز ماند، توبه کرد، ولی به دلیل طرح دعوی بازداشت شد. مدتی بعد با حمایت والی اصفهان به آن شهر رفت. اما با فوت والی اصفهان، او را به قلعه چهریق در نزدیکی اورمیه بردند. سپس به دستور دولت به تبریز انتقال یافت و چون در برابر سؤالات علما بی‌پاسخ ماند و خود را موحد و مسلمان نامید و بار دیگر توبه و طلب عفو کرد. هم‌زمان با این رویداد، پیروان باب در خراسان و مازندران و فارس و زنجان به حمایت از وی، آشوب‌های مسلحانه‌ای به راه انداختند و دولت از ترس گسترش آن آشوب‌ها، با گرفتن فتوا از علما، علی‌محمد را در 28 شعبان 1266 در تبریز اعدام کرد.[1] مورخان (اعم از بهایی و غیربهایی) بر این نکته اتفاق‌نظر دارند که عامل اصلی سرکوب فتنه بابیان و اعدام علی‌محمد باب شخص امیرکبیر بوده است.[2]

با مرگ علی‌محمد باب که در طی حدود چهار سال، پیروان زیادی دور خود جمع آورد، میان طایفه بابیه بر سر جانشینی و من لایظهر اللهی اختلافات عمیقی به وقوع پیوست. در این میان، رقابت برادران میرزا یحیی (صبح ازل) و میرزا حسینعلی نوری (که بعدها خود را من لایظهرالله نامید) بر سر جانشینی استادشان بیش از دیگران خودنمایی می‌‌کرد.[3] از آن زمان به بعد پیروان میرزا یحیی را ازلیان و پیروان میرزا حسینعلی را بهاییان نامیدند و بدین‌ترتیب از همان ایام فرقه بهاییت به عنوان شاخه‌ای از آیین ساختگی باب متولد شد و تاکنون به حیات خود ادامه داده است. با مرگ میرزا حسینعلی بهاء در 1312 ق، پسرش عباس که بعدها عبدالبهاء نامیده شد به جای وی نشست و رهبری بهاییان را به مدت بیش از سی سال بر عهده داشت. پس از مرگ وی نوه دختری‌اش مشهور به شوقی افندی به جانشینی او انتخاب شد و به عنوان سومین رهبر بهاییان تلاش زیادی برای بقا و دوام بهاییت انجام داد و در این راه به طرح تأسیس تشکیلاتی به نام بیت‌العدل دست زد. او پس از خود چارلز میسن ریمی امریکایی را به جای خود نشاند.

بدین‌ترتیب، چارلز میسن‌ریمی، فرزند یکی از روحانیون کلیسای اسقفی جای شوقی افندی را گرفت. او خود را شبان بهاییان می‌نامید. پس از او نیز افرادی دیگر رهبری بهاییان را عهده‌دار شدند. تا چندی پیش هم شخصی به نام جمشید معانی در اندونزی خود را سماءالله و رهبر بهاییان می‌نامید.[4]

بهاییت در برهه‌های گوناگون در تداوم و تحکیم موقعیت برخی حکومت‌ها و دولت‌ها ایفایِ نقش کرد. در این میان، نقش پیروان این فرقه در ایران بویژه در دوره پهلوی بیشتر بود. زیرا بهاییان بر این باور بودند که ایران سرزمین موعود آنان است، لذا برای تشکیل حکومت بهایی در ایران تلاش‌هایی کردند و با آنکه ادعای دوری از سیاست را داشتند[5] در دوره پهلوی‌ها بویژه پهلوی دوم مناصب و سمت‌های سیاسی و اقتصادی حساسی در اختیار گرفته کوشش‌های زیادی برای تبلیغ آیین خود انجام دادند. با آنکه قشر مذهبی جامعه آن روز اقداماتی علیه فرقه مزبور انجام داد اما به دلیل حمایت حکومت و دولتمردان از آن و نیز نفوذ بهاییان در پست‌های حساس مملکتی، تلاش‌های مذهبیون راه به جایی نبرد. مقاله حاضر با نگاهی اجمالی به روند فعالیت‌های بهاییان در دوره پهلوی اول و دوم، تعامل حکومت پهلوی با آن فرقه، تقابل علما و مذهبیون و در رأس آنان امام خمینی در دوره زمانی 1340 تا 1342 با آن فرقه را بازکاوی و شخصیت‌ها و عده‌ای از رجال با نفوذ آن فرقه را در دوره زمانی ذکر شده معرفی می‌کند.

 

پژوهش در بهاییت

پژوهشگران و تاریخ‌نگارانی که به موضوع بهاییت پرداخته‌اند، به دو دسته‌اند: دسته اول، بهاییت را نه دین و آیینی نو، که فرقه و مسلکی شکل گرفته توسط بیگانگان می‌دانند و برای آن هیچ‌گونه اصالتی قایل نیستند و آن را حرکتی مشکوک و برخاسته از بازی‌ها و برنامه‌های بیگانگان مانند انگلیس و روس در ایران عصر قاجار و آمریکا و انگلیس در عصر پهلوی اول و دوم می‌دانند و هدف آن را ضربه زدن به اسلام قلمداد می‌کنند. این دسته بهاییت را «فرقه ضاله»ای می‌دانند که از آغاز تاکنون براساس جریانات سیاسی و خواسته‌های مبهم و مشکوک خارجیان در سرزمین‌های اسلامی، به قصد تضعیف این جوامع شکل گرفته است. روابط نزدیک میان بهاییان و اسرائیل نیز این گرایش را تقویت می‌کند.[6] دسته دوم بهاییت را دین و مذهب جدید و جداگانه و دستگاه فکری و عقیدتی مستقلی می‌دانند که باید در کنار دیگر اقلیت‌های دینی ارمنی، آشوری و زرتشتی و هم عرض آنها، مورد مطالعه قرار گیرد. در حالی که در قانون اساسیِ مشروطه فقط سه اقلیت زرتشتی و کلیمی و ارمنی را به رسمیت شناخته بوده[7] پس، نمی‌توان آنها را اقلیت دینی رسمی و مشروع در ایران دانست و از منظر نظم و قانون مستقر در جامعه جایگاهی برای آنان در نظر گرفت و اگر نتوان آن را آیین ساختگی، خارجی، فتنه‌[8] و مرام و حزب سیاسی[9] نامید، باید فرقه‌ای مخالف اعتقادات مذهبی شیعه و رویارو با شیعه دانست که با افکار و اندیشه‌های خود در تخریب عقاید شیعیان جهان می‌کوشد.[10]

 

بهاییت و حکومت رضاشاه

ابتدای حکومت رضاشاه با آغاز رهبری شوقی افندی ـ نوه و جانشین عباس افندی ـ هم‌زمان است. در آن دوران گرچه سران اصلی بهاییت در خارج از کشور (عمدتاً در اروپا و آمریکا) به سر می‌بردند، اما امور بهاییان ایران از مجاری داخل کشور اداره می‌شد.[11] اگرچه سیاست‌های رضاشاه در قبال بهاییان کاملاً مشخص و روشن نبود و آشکارا هم اعلام نگردید، امّا این سیاست‌ها تلویحاً و حتی در خفا با ملاحظه موقعیت و توانمندی اکثریت جامعه صورت گرفت؛ سیاست‌هایی که نه تنها منشأ قانونی و اعتبار حقوقی نداشت بلکه از اراده نخبگان سیاسی بویژه شخص شاه ناشی می‌شد.[12] با این حال می‌توان گفت که پس از کودتای 1299 و نیز در دوران آغازین سلطنت رضاشاه، ایران وارد عرصه‌ای شد که در آن ستیز با اسلام و گرایش به باستان‌گرایی آشکار گردید.[13] روح‌الله حسینیان معتقد است که نفوذ عناصر بهایی در سازمان حکومتی ایران، از همان زمان رضاشاه آغاز شد چرا که وی به دلیل بیگانگی با پیکره و سنن جامعه ایران، افراد وابسته به گروه‌های دینی خاص بویژه بابی‌ها و بهایی‌ها را در اداره دیوانسالاری کشور به کار گماشت.[14] نیز اجرای برنامه‌های ناسیونالیستی رضاشاه که حضور و فعالیت هر فرقه، حزب، سازمان و حتی گروه مذهبی را با بدبینی می‌نگریست و با آن مخالفت برمی‌خاست، مشکلات زیادی در ادامه فعالیت‌های آموزشی، اداری و مذهبی بهاییان فراهم آورد که بسته شدن مدارس بهایی یکی از پیامدهای سیاست‌های رضاشاه بود.[15] او مدرسه بهاییان در مجاورت کاخش را تعطیل کرد،[16] اما از سوی دیگر با محدود کردن قدرت نیروها و گروه‌های اجتماعی مذهبی‌ گروه‌هایی که به‌طور غیرمستقیم بر روند فعالیت‌های مؤثر بهاییان کمک کرد. بخش عمده‌ای از توان تبلیغاتی و اجتماعی خود را بر مقابله با بهاییان متمرکز کرده بودند. در آن دوره سیاست دین و روحانیت زدایی رضاشاه مطابق میل و هدف بهاییان بود که نوعی همکاری میان دولت و بهاییت انجامید و همین اقدامات به تدریج شکاف‌های فکری و عقیدتی عمیقی بین شاه و روحانیون ایجاد کرد[17] و زمینه را برای ورود اقلیت‌ها به سازمان حکومتی ایران فراهم آورد که از آن جمله می‌توان به اسدالله صنیعی بهایی اشاره کرد که در دوره رضاشاه به سرگردی و آجودانی مخصوص ولیعهد وقت رسید و در دوره محمدرضا سپهبد شد و مشاغل حساسی را تصاحب کرد.[18] البته خود رضاخان هم به تقویت فرقه‌های بهاییت و آیین‌های یهودی و زرتشتی و مسیحی در برابر تضعیف اسلام بی‌میل نبود.[19] چرا که فرقه‌هایی چون بابیه و بهاییه به جدایی دین از سیاست معتقد بودند از این‌رو این موضوع دستاویز خوبی برای رضاخان در برابر روحانیان شیعی بود که در برابر اقدامات ضددینی او دست به تحرکاتی می‌زدند.

با خلع رضاشاه از قدرت در شهریور 1320 زمینه بهتری برای رشد فعالیت‌های سازمانی بهاییان فراهم آمد. با این حال، شرایط جدید نیز آرامش اجتماعی کاملی برای بهاییان ایران محسوب نمی‌شد چرا که با حذف استبداد رضاشاهی، هیئت‌ها و سازمان‌های اسلامی دوباره فعال شدند و فعالیت‌های خود را در حوزه‌هایی چون مبارزه با کمونیسم، مبارزه با کسروی گرایی و مبارزه با بهاییت گسترش دادند.[20] به گفته توکلی طرقی در دهه 1320 چه در عرصه عمومی و چه در فضای سیاسی بهاییان به دلایل سیاسی و مذهبی هدف حمله‌های فیزیکی و هجمه‌های تبلیغاتی قرار داشتند. پیوندی که در ذهن تاریخی ایرانیان میان بهاییان و خارجیان تحت‌تأثیر تئوری توطئه برقرار بود آنها را به دشمنانی تبدیل ساخته بود که باید از میان برداشته می‌شدند. او می‌افزاید که حذف فیزیکی بهاییان از جمله اولین اقداماتی بود که این گروه‌ها بدان دست زدند. کشته شدن عبدالحسین هژیر به دست سیدحسین امامی در 1328 ش نشانی دیگر از آغاز مرحله خشونت علیه بهاییان بود.[21] گفته‌های توکلی طرقی به این دلیل از مسیر واقع دور است که در همان دوران بهاییان با تشکیل انجمن‌های شور روحانی و محافل ملی و محلی، فعالیت‌های خود را سرعت بیشتری داده بودند. جالب‌تر آنکه جامعه بهایی در طی سال‌های 1320 تا 1332 ش با بهره‌برداری از فقدان سرکوب سیاسی رسمی و در شرایطی که دولت وقت فاقد تعصب و جهت‌گیری مذهبی نسبت به آنان بود پشتوانه لازم را به منظور شرکت فعال در حوزه عمومی به دست آورد.

نفوذ بهاییان در حوزه‌های اداری کشور در زمان محمدرضا پهلوی نیز تداوم یافت و آنها روز به روز به مناصب حساس و کلیدی بیشتر کشور دست می‌یافتند. در 1333 ش یکی از تحولات مهم جامعه بهایی ایران به وقوع پیوست و محفل روحانی ملی بهاییان ایران در اسرائیل به رسمیت شناخته شد که در نتیجه آن گستره نفوذ بهاییان در ایران فزونی گرفت. می‌توان گفت پیوند بهاییت با رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد به اوج خود رسید و در دو دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی بهاییان به بالاترین مقامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ایران رسیدند.

در تبیین سیاست‌های پهلوی در قبال بهاییت سه مشخصه آشکار دیده می‌شود؛ همکاری، اعطای منافع، و ایجاد پایگاه قدرت. بهاییان تحت‌تأثیر این سه مشخصه از فرصت بی‌نظیری برای رشد و گسترش اداری، نفوذ سیاسی و توان اقتصادی بهره‌مند شدند. بهاییان در زمره آن دسته از گروه‌هایی بودند که با نفوذ در دستگاه‌های دولتی و اداری و رشد کمی و کیفی، به پایگاه قدرت رژیم تبدیل شدند. سیاست محمدرضا پهلوی در قبال بهاییت و آن دسته از گروه‌های اجتماعی و سیاسی که از سوی رژیم خطرناک تشخیص داده نمی‌شدند و در عین حال پایگاهی در بین توده‌های مردمی نداشتند و تهدیدی برای حکومت به شمار نمی‌رفتند، بی‌طرفی در امور دینی و اعتقادی آنها و گهگاهی استفاده ابزاری از آنان در محدود ساختن قدرت روحانیتی بود که راه را بر ستم‌ها و قانون‌شکنی‌های رژیم می‌بست. رشد و گسترش دستگاه اداری و محفلی بهاییت در فاصله سال‌های 1357 ـ 1333 نیز در نتیجه اجرای همین سیاست بوده است. از آنجا که اجرای نقشه‌های جهانی ده ساله و نُه ساله و طرح‌های محلی پنج ساله بهایی با به قدرت رسیدن سلطنت پهلوی بویژه محمدرضا، هم‌زمان شد، جامعه بهایی ایران از این رویداد تاریخی بیشترین بهره را در جهت تحکیم و گسترش نفوذ خود بُرد و از این بُعد رژیم پهلوی به اولین و مهم‌ترین عامل بقا و رشد اقلیت بهایی در ایران تبدیل گردید و بهاییان علاوه بر گسترش دستگاه اداری و محفلی خود، به‌رغم اذعان به عدم مداخله در سیاست، در پست‌های حساس مملکتی نیز نفوذ یافتند و از پزشک مخصوص شاه گرفته تا وزارت در کابینه‌های متعدد را در اختیار گرفتند و مسیر تحکیم و توسعه خود را هموار ساخته حتی در سیاست‌گزاری حکومت ایفای نقش کردند.[22]

 

اولین واکنش‌ها

نفوذ روزافزون بهاییان در بدنه قدرت حکومت پهلوی گاه واکنش‌هایی را در میان جامعه مذهبی آن روز در‌پی‌داشت و به گفته حجت‌الاسلام فلسفی پیوسته از ولایات مختلف نامه‌هایی به آیت‌الله بروجردی می‌رسید که بهایی‌ها به طور مرتب در حال نضج گرفتن و توسعه کار خود هستند و رهبر آن فرقه در عکا ـ واقع در فلسطین اشغالی ـ دستور داده است که بهاییان فعالیت خود را در شهرها و قصبه‌ها گسترش دهند.[23] آیت‌الله بروجردی که مدت‌ها پیش از آن، با احساس خطر نفوذ بهاییان سعی داشت از راه‌های قانونی به مقابله با آنها بپردازد در اثر اعتراضات عمومی تصمیم به مقابله مردمی و فراگیر با آن فرقه گرفت. لذا اولین واکنش و اقدام عمومی علیه بهاییان به دستور ایشان در رمضان 1333 ش با سخنرانی‌های حجت‌الاسلام فلسفی در مسجد شاه [امام خمینی کنونی] تهران آغاز شد. فلسفی در سلسله سخنرانی‌های خود با اظهار نگرانی از نفود بهاییت فرقه مزبور را ضاله نامید. با پخش مستقیم سخنرانی‌های وی از رادیو، افکار عمومی علیه بهاییت تشدید شد و حرکتی عمومی علیه آن فرقه آغاز گردید که به تخریب حظیره‌القدس[24] و دیگر مکان‌های متعلق به بهاییان و نیز تعطیلی نشریات آنها انجامید و مقامات دولتی نه تنها در مقابل این اقدامات به ظاهر سکوت اختیار کردند بلکه در اقدامی نمادین در تخریب حظیره‌القدس شرکت جستند تا آرامش را به جامعه باز گردانند.[25] در همان ایام آیت‌الله بروجردی در نامه‌ای از حجت‌الاسلام فلسفی به دلیل سخنرانی‌های منتقدانه‌اش تشکر کرد و در نامه مزبور بهاییت حزبی سیاسی و تشکیلاتی منظم نامید که سال‌هاست با صرف پول‌های گزاف و مجهول‌المخزن و تبلیغات دامنه‌دار خود آشکارا بر ضدمذهب رسمی مملکت می‌کوشد. ایشان سپس در مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان خواستار طرد بهاییان از ادارات دولتی و در مرحله بعد اخراج تمام بهاییان از کشور شد. سیاست رژیم در برابر چنین خواسته‌هایی در مراحل اولیه همکاری ظاهری و مقطعی با روحانیون، سپس سکوت و تسامح نسبی در برابر اقدامات بهاییت بود به گونه‌ای که ناکامی جامعه مذهبی آن روز علیه بهاییت به سرد شدن روابط آیت‌الله بروجردی و محمدرضا پهلوی انجامید. درک رژیم از عمق نارضایتی مذهبی مردم که در نتیجه حوادث پس از رمضان 1333 حاصل شد او را در حفظ امنیت کشور، مقابله با بهایی ستیزی و جلوگیری از قدرتمند شدن مذهبیون مصمم ساخت.[26]

سال‌های آغازین دهه 1340 از چند منظر قابل بررسی است؛ اول آنکه اقلیت بهایی در این دوره نیز همچنان بر رشد و گسترش کمی وکیفی خود ادامه داد و با عضویت در حزب ایران نوین و نفوذ در دستگاه‌های اداری، اقتصادی و سیاسی به یکی از مراکز پایگاه قدرت رژیم تبدیل شد به گونه‌ای که رفته رفته بر سرنوشت ایران حاکمیت یافت. دوم با فوت آیت‌الله بروجردی در فروردین 1340 محمدرضا پهلوی فرصتی برای خارج کردن مذهب از امور اجتماعی به دست آورد و با بهره‌گیری از اقلیت‌هایی چون بهاییان برنامه‌های به اصطلاح اصلاحی خود را آغاز کرد. سوم؛ با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، جامعه مذهبی ایران مرحله جدی و جدیدی از مبارزات خود را علیه رژیم پهلوی و نیز فرقه بهاییت آغاز کرد و ضمن افشای ماهیت واقعی آن فرقه و افشای روابط صهیونیست‌ها با آن، نوعی مبارزه منفی علیه بهاییت آغاز شد. اقلیت بهایی در این مقطع زمانی، پس از تحولات فکری که در تاریخ حیات خود با آن روبه‌رو شده بود رویکردی مبتنی بر اطاعت، اجتناب از ورود به سیاست (به معنای عضویت در احزاب و گروه‌هایی که به هر نحوی نظام مستقر را به چالش بکشند) و همکاری با رژیم محمدرضاشاهی را پیشه کرد. اجرای طرح‌های مذهبی بهایی که اغلب از سوی «بیت‌العدل اعظم» طراحی و نوشته می‌شد به همراه نقشه‌های محلی صادره از سوی محفل روحانی بهایی ایران و نیز ادامه فعالیت مدارس بهایی، اجازه چاپ نشریات، برگزاری کلاس‌های درسی و آموزشی و از همه مهم‌تر انجام تبلیغات مذهبی، نیازمند همکاری و مساعدت رژیم بود و بدون مجوز دولتی و یا دست‌کم سکوت مقامات مملکت جامعه بهایی ساکن در ایران نمی‌توانست به اهداف خود برسد. در این مقطع زمانی مشخصه‌‌های سیاست رژیم در قبال بهاییان شکل و قوت بیشتری به خود گرفت به گونه‌ای که پس از سرکوب قیام 15 خرداد 1342 بهاییان به یکی از ارکان اداره کشور تبدیل شدند.[27]

در فاصله دهه 1340 تا پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها فشار رسمی و حکومتی بر بهاییان وجود نداشت، بلکه بهاییان نهایت استفاده را از شرایط پدید آمده بردند و در تحکیم و گسترش مبانی فکری، ساختار اداری و سازمانی بهاییت کوشیدند. بدین‌ترتیب، سیاست‌های دولت از یک سو قدرت و نقش‌آفرینی نیروهای مذهبی معارض و مخالف بهاییان را محدود می‌کرد و از سوی دیگر، حامی اصلی آنها برای کار و فعالیت در مناصب بالای اداری، سیاسی و قانون‌گذاری بود. در چنین فضای امنی، جامعه بهاییان ایران، اهداف مذهبی سیاسی خود را بر اساس نقشه‌های ده ساله، نُه ساله و چهار ساله عملی کرد و ده‌ها تن از بهاییان مناصب حساس سیاسی، اقتصادی و اداری ایران را در اختیار گرفتند. در عرصه سیاسی و اداری می‌توان از «عبدالکریم ایادی»، «اسدالله صنیعی»، «پرویز ثابتی»، «منصور روحانی»، «پرویز خسروانی»، «عطاءالله خسروانی»، «فرخ‌رو پارسا»، «منوچهر شاهقلی» و در عرصه اقتصادی از «هژبر یزدانی»، «حبیب ثابت پاسال» و فرزندان او نام برد.[28]

 

امام و مبارزه با بهاییت

فوت آیت‌الله بروجردی در 10 فروردین 1340 ایران را دستخوش تحولات جدیدی کرد. محمدرضا پهلوی که جامعه ایران را بدون رهبر مذهبی می‌دید، برنامه‌های اصلاحات ارضی و اداری خود را آغاز و در بهمن 1340 اصلاحات ارضی و در 16 مهر 1341 لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را به تصویب رساند. عالمان شیعه در جریان برنامه اصلاحات ارضی واکنش چندانی از خود نشان ندادند اما ماجرای لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به نهضت دو ماهه روحانیون علیه آن انجامید. به روایت روح‌الله حسینیان، هم‌زمانی سه موضوع مشکوک یعنی کشاندن زنان به صحنه سیاسی، حذف شرط مسلمانی و تبدیل سوگند به کتاب آسمانی به جای قرآن به شدت شک علما را برانگیخت و چون که موضوع به حمایت آمریکا از رژیم منجر شد، علما آن را توطئه‌ای برای اسلام‌زدایی و تسلط غیرمسلمانان بر کشور اسلامی دانستند.[29] در نظر آنان، هدف دولت از تصویب لایحه مزبور به قدرت رساندن بهاییان و یهودیان در ایران بود و به نظر می‌رسد اصلی‌ترین دلیل واکنش‌ علما به لایحه مزبور نیز واکنش به فعالیت‌های رو به گسترش فرقه بهاییت بوده است.

نه تنها امام، بلکه قاطبه روحانیت هدف این لایحه را حاکمیت بهاییان در سرنوشت ایران ارزیابی کردند. تحلیل روحانیت بر یک پیشینه‌ا‌ی تاریخی و پیش‌بینی دقیقی استوار بود. بهاییان به محض حمایت دولت و مسلط شدن بر مناصب، به تحقیر و تحمیل مسلمانان ‌پرداختند و نفوذ اسرائیل را در ایران هموارتر ‌نمودند.[30]

امام خمینی به عنوان اولین و اصلی‌ترین مخالف لایحه، پیش از آغاز نهضت نیز از نقشه‌ها و توطئه‌های صهیونیست‌ها، که زیر عنوان بهاییت انجام می‌گرفت، آگاهی داشت و معتقد بود لایحه مزبور بیشتر برای حاکمیت آنها در ایران طراحی شده است. لذا در طول دو ماه نهضت روحانیون، بارها در سخنرانی‌ها، تلگراف‌ها و نامه‌های خویش از خطر صهیونیسم در ایران در قالب بهایی، خطر برای استقلال ایران، قرآن و اسلام، اقتصاد کشور و خطر سقوط ملت در تمام شئون ابراز نگرانی کرد.[31] ایشان در نخستین اعلامیه‌اش‌ در این زمینه نوشت: «اینجانب حَسَبِ وظیفه شرعیه، به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌کنم، قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال کشور و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست‌هاست که در ایران به حزب بهایی ظاهر شدند... تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهودی است...».[32] در سخنرانی دیگری در 2 آذر 1341 از بهاییان چنین انتقاد کرد: «...ما نمی‌خواهیم زیر دست یک مشت کلیمی که خود به صورت بهایی در آمده‌اند قرار بگیریم...».[33] در 9 آذر 1341 درباره خطر نفود بهاییان در مناصب مختلف، چنین فرمود: «...استان‌های این کشور را که باید مسلمانان حفظ و اداره نمایند، اینها می‌خواستند با تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و الغای شرط اسلام از رأی دهنده و انتخاب شونده مقدرات مسلمین را به دست غیرمسلمانان مانند یهودی‌های بهایی بسپارند. اگر استان‌های این کشور به دست غیرمسلمان بیفتد چه بسا ممکن است از حلقوم خبیث آنان صدای غیر از قرآن شنیده شود...»[34] در 20 آذر 1341 در جریان دیدار رئیس شهربانی قم (سرهنگ پرتو) با ایشان، نفود بهاییان در دستگاه‌های سیاسی و اقتصادی را چنین فاش کرد: «... دستگاه تبلیغات تلویزیون متعلق به یک دسته اقلیت منفور است... صاحب آن علاوه بر آنکه اقتصاد مملکت ما را در دست گرفته کارخانه پپسی‌کولا یک کانون جاسوسی است... دستگاه بهاییت و کارخانه پپسی‌کولا دستگاه جاسوسی یهود فلسطین است...»

بررسی سلسله نوشتارها و گفتارهای امام در جریان روند مبارزه با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی نشان می‌دهد که ایشان به هدف واقعی حکومت از تصویب لایحه مزبور یعنی سپردن امور مسلمانان به غیرمسلمان پی برده با آگاهی از نفوذ فرقه بهاییت در امور فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور، بارها و بارها مردم را از خطر فرقه مزبور آگاه ساخته است. ایشان در طول نهضت دو ماهه در هر سخنرانی و نوشته خود بدون استثنا به بهاییت و خطر نفوذ آنان اشاره کرده است.

به هر روی، با آگاهی و درایت امام و تلاش علما و روحانیون و همکاری ملت، نهضت دو ماهه روحانیون به بارنشست و با اعلام لغو لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی از سوی رژیم، خطر بزرگی از اسلام و ایران رفع شد.

 

حمایت امام از دختری یزدی

امام خمینی در جریان دیدار خود با سرهنگ‌ پرتو در 20 آذر 1341 به نکته مهم دیگری هم اشاره کرد که نشان از جدّیت ایشان در مبارزه علیه فرقه بهاییت داشت: «... موضوع دیگری که اهمیت بیشتری دارد و شخصاً به جناب آقای نخست‌وزیر پیغام داده‌ام... این است که اگر آن کار را انجام دهند وضع مثل تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی نخواهد بود و تمام مردم مملکت و حتی کشورهای دیگر نیز به مخالفت بر خواهند خواست و جلوگیری از آن ممکن نیست و دولت نمی‌تواند تمام مردم را از بین ببرد. ان‌شاءالله آن کار صورت نپذیرد...».[35] موضوع ربوده شدن دختری به نام «فرخنده‌سادات دهقان یزدی» توسط بهاییان ایران بود. عده‌‌ای بهایی او را ربوده به پاکستان برده بودند تا به ازدواج فردی بهایی به نام ولی‌الله وادار کنند. شیعیان پاکستان در برابر این موضوع به شدت اعتراض کرده دست به اعتصاب زدند. در مقابل، سفارت ایران در پاکستان تلاش کرد به اقدام بهایی‌ها رنگ قانونی دهد و دختر مسلمان را بر آن دارد که به ازدواج با فرد بهایی تن دهد. حضرت امام در 7 آبان 1341 در تلگرامی به وزارت امور خارجه ایران اعلام کرد: «... علمای اعلام و اهالی شیعه کراچی تلگراف کرده‌اند بهایی‌ها دختر بچه[ای] به نام فرخنده دهقان یزدی را که سید و شیعه است ربوده و در پاکستان می‌خواهند به ازدواج درآورند و در اثر اعتصاب عمومی دادگاه ‌آنجا ازدواج را توقیف کرده بهایی‌ها به سفارت ایران تشبث کرده‌اند. لازم است فوراً دستور دهید سفارت از ازدواج غیرمشروع شدیداً جلوگیری کند و دختر را از ‌آنها بگیرد و به ایران مسترد و به اولیایش تحویل دهند. نتیجه را اطلاع دهید.» واکنش امام در برابر این قضیه، حکومتگران را به هراس انداخت و آنان کوشیدند اقدامی جدی در این زمینه انجام دهند و فرخنده دهقان یزدی را به ایران باز گردانند.[36]

 

منبع: مجموعه مقالات همایش 15 خرداد زمینه‌ها و بسترها، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 2، تهران، سوره مهر، 1388، ص 317 – 338.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، مدخل بهاییت.

[2]. «پایداری یاران امیر»، یاد ایام، شمـ 29، 6 شهریور 1386، ص 44.

[3]. همان.

[4]. حسینی نیشابوری، سیدمحمدعلی، بررسی اندیشه و تفکر انجمن خیریه، مهدویه و حجتیه، پایان‌نامه ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد تهران مرکز، سال 79 ـ 1378، صص 26 – 27.

[5]. یاد ایام (ویژه‌نامه تاریخ معاصر ـ ضمیمه روزنامه جام جم)، ش‌ 29، 6 شهریور 1386، ص 1.

[6]. چمن‌خواه، لیلا، سیاست‌های دولت پهلوی در قبال اقلیت بهایی (1357 ـ 1332)، پایان‌نامه دکتری رشته علوم سیاسی، ص 116.

[7]. همان.

[8]. توکلی طرقی، محمدعلی، «بهایی‌ستیزی و اسلام‌گرایی در ایران»، ایران نامه، سال 19، ش 1 و 2، زمستان 1379 بهار 1380، ص 83.

[9]. دایرة‌المعارف ایرانیکا، مدخل بهاییت، توکلی طرقی، همان.

[10]. فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ شیخی‌گری، بابیگری، بهاییگری و کسروی‌گرایی، تهران، عطایی، 1351 ش.

[11]. همان؛ زاهدی زاهدانی، سعید، بهاییت در ایران، با همکاری محمدعلی سلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.

[12]. سیاست‌های دولت پهلوی در قبال اقلیت بهایی، ص 166.

[13]. «اردشیر جی، میراث‌دار، انگجی در ایران»، یاد امام، همان، ص 19

[14]. حسینیان، روح‌الله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه (1343 ـ 1341)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.

[15]. سیاستهای دولت پهلوی در قبال اقلیت بهایی، ص 164.

[16]. شوایتزر، گرهارد، سیاست و دین‌گرایی در ایران، ترجمه محمدجواد شیخ‌الاسلامی، تهران، علمی، 1380، ص 387 - 388.

[17]. همان.

[18]. فردوست،‌ حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، اطلاعات، تهران، 1368، ص 56.

[19]. سیاست و دین‌گرایی، ص 388.

[20]. ایران‌نامه، ص 90 - 91.

[21]. همان، ص 104.

[22]. سیاست‌های دولت پهلوی در قبال اقلیت بهایی، صص 56، 246، 247، 185.

[23]. فلسفی، محمدتقی، خاطرات، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 188.

[24] ساختمان کنونی حوزه هنری که در آن دوره گنبدش توسط سرلشکر باتمانقلیچ تخریب شد.

[25]. همان، صص 188 ـ 195؛ رجبی، محمدحسن، «نگران از نفوذ ـ آیت‌الله بروجردی و بهاییان»، یاد ایام (ویژ‌ه‌نامه تاریخ معاصر ایران)، پیشین، صص 50 - 51.

[26]. یاد ایام، همان، صص 50 - 51؛ سیاست‌های دولت پهلوی در قبال اقلیت بهایی، همان، ص 243؛ فلسفی، همان، ص 195.

[27]. بهاییت در ایران، ص 238.

[28]. سیاست‌های دولت پهلوی در قبال اقلیت بهایی، صص 164 و 183.

[29]. سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 168.

[30]. همان، ص 169.

[31]. رفیعی، مریم، «امام خمینی و بهاییت ـ خروش بر توطئه‌ها»، ویژه‌نامه یاد ایام، همان، صص 52 و 53.

[32]. روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، ج 1، تهران، عروج، 1381، ص 204.

[33]. همان، ص 212.

[34]. همان، ص 30.

[35]. همان، صص 240 ـ 242.

[36]. همان، از سرنوشت دختر یاد شده مطلبی در منابع به دست نیامد.



 
تعداد بازدید: 1069



آرشیو مقالات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.