زهرا رنجبر کرمانی
18 ارديبهشت 1402
در 18 اردیبهشت 1342 آیتالله العظمیخویی - از مراجع عظام نجف - به نامه جمعی از علمای ایران درباره فاجعه مدرسه فیضیه چنین پاسخ داد:
«آقایان محترم علمای اعلام دامت برکاتهم، مکتوب آن جنابان واصل و از مضمونش که شارح اوضاع اسفانگیز ایران بود اطلاع حاصل گردید. حملات ناجوانمردانه دولت بر حریم مقدس اسلام و مبارزه با روحانیت بوسیله تبلیغات و سر نیزه و تجاوز افرادی که فاقد اصول انسانیت و وجدان میباشند بر طلاب علوم دینیه و کتب مقدسه و هتک از علمای اعلام در مرکز و سایر بلاد ایران بخصوص در شهرستانهای قم و تبریز و مشهد و انجام یک سلسله اعمال وحشیانه که در جهان کنونی نظیر آن کمتر دیده میشود. تمام این اعمال موجب تأسف شدید و نگرانی است.
بسی جای تأسف است که زمامداران یک کشور مسلمان و حکمرانان مملکتی که قانون اساسی آن بر پایههای اسلام و روحانیت نهاده شده است تا این اندازه پابند مقررات قانون نشده و در راه تأمین مصالح شخصی خود هرگونه التزامات را نسبت به وفاداری به اسلام زیر پا بگذارند. این جنایات و اعمال وحشیانه در صورتی که بطور مستقیم از یک قدرت خارجی نسبت به ملت مسلمان سر میزد این اندازه جای تأسف نبود ولی وقوع آن توسط افرادی که خود را ایرانی و مسلمان معرفی مینمایند فوقالعاده عجیب به نظر میرسد. وقاحت و بیشرمی دولت به جایی رسیده است که عمال آن در حین ارتکاب قتل و غارت در شهرستانهای قم، ملت را به تکرار آن اعمال و بدتر از آن تهدید مینمایند. این افراد که سوابقشان تاریک است در فکر کسب افتخار افتاده و بایستی به آنان «"فاتح مدرسه فیضیه قم» و «فاتح مدرسه طالبیه تبریز» و «فاتح دانشگاه تهران» لقب داد. این اعمال نمونه بارز آن است که یک فرد در حال پشت سر گذاشتن معنویات تا چه اندازه ممکن است سقوط نماید. تا چه اندازه مایه تعجب و موجب خنده و گریه است که دولت خود را علاقمند به اسلام و داعیه عدالت اجتماعی و خواهان اصلاح و دلسوز ملت معرفی نموده سپس کار را به جایی برساند که در هیچکس قدرت دفاع از حقوق شخصی یا نوعی و حمایت از مقدسات اسلام وجود نداشته باشد.
در اثر فشار، روزنامههای کشور در نشر فحشا و منکر و نشان دادن راههای بیعفتی آزاد، ولی قدرت آن را نداشته باشند که از یک مرجع تقلید اعلامیهای نشر نموده و صدای روحانیت را به گوش مردم برسانند. عجیبتر آنکه اینجانب چندین تلگراف به علمای مرکز و علمای شهرستانها و چندین نامه به علمای آذربایجان ارسال داشتهام و از قرار معلوم دولت هیچیک آنها را به مقصد نرسانیده است. ...
آیا اختناق و سلب آزادی از ملت بیش از این متصور است و آیا برنامه چنین دولتی را برنامه مترقی میتوان نام نهاد؟ ملت ایران میداند اشخاصی که خود را سراپا فساد و در عالم شهوترانی و وطنفروشی قدم میزنند به هیچوجه صلاحیت آن را ندارند که موضوع اصلاحات را بهانه قرار داده و وسایل تازهای برای بیچاره ساختن آنها فراهم نمایند.
کسانی که خود معنی صلاح را ندانستهاند چگونه ممکن است متصدی اصلاح باشند. تجاوز دولت به حقوق مردم و اقدام بر آدمکشی بدون مجوز شرعی و قانون موجب آن شده است که در خارج کشور افتضاح زمامداران از حد تجاوز نماید و این افراد مایه ننگ عموم ایران گردند.
حادثه اسفانگیز قم و تبریز قلوب مسلمانان جهان را جریحهدار ساخت. دولت بدین وسیله صفحه دیگری بر کتاب جنایات خود اضافه کرد. در شهرستان نجف اشرف و کربلای معلی و کاظمین و بغداد و غیرها مجالس فاتحه اقامه شد. برادران مسلمان ما برای ارواح مقتولین طلب مغفرت و در مصائب مجروحین شرکت جستند تا استنکار خود را برابر این جنایات ابراز و تنفر خود را از این جنایتکاران اظهار نمایند. چه عوامل خطرناکی کشور ایران را تهدید مینماید؟ دشمنان اسلام با چه وسائلی برای وارد ساختن ضربت مهلک به فعالیت پرداختهاند؟ جواب آن را ما میدانیم. ملت ایران نیز میداند و بهتر از هر کس زمامدران میدانند. آیا بایستی در برابر این ضربات تسلیم شد؟ من میدانم که شهامت و رشد فکری ملت ایران مانع از آن است که در برابر این حملات سر تسلیم فرود آورند. قدرت روحی این ملت به قدری زیاد است که صلاحیت دفع هرگونه حملهای دارد. ...
هم اکنون بار سنگینی به دوش ملت مسلمان و روحانیت آن نهاده شده است. روحانیت در مبارزه خود پایدار و شانه خود را از این بار سنگین خالی نخواهد نمود. این مبارزه در صورتی دارای اثر مثبت خواهد بود که ملت مسلمان نیز بیش از پیش آن را تأیید نماید و قدمهای خود را به جای اَقدامِ روحانیین بگذارد....»[1]
پینوشت:
[1]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص 101 – 104.
تعداد بازدید: 579