نهضت امام خمینی

در کاشان چه گذشت؟

زهرا رنجبر کرمانی

09 تير 1402


ساواک در گزارشی به تاریخ 9 تیر 1342 می‌نویسد:

«بدین‌وسیله یک برگ فتوکپی رونوشت گزارش شهربانی کاشان در مورد زد و خورد مأمورین و حمله مردم به شهربانی آن شهرستان جهت اطلاع به پیوست ایفاد می‌گردد.»[1]

ژاندارمری کاشان آنچه در 15 خرداد 1342 در این منطقه گذشت را چنین گزارش کرده است:

«در ساعت 21:10 صبح مورخه 15 /3 /42 موقعی که اهالی کاشان در خیابان‌ها مشغول دادن شعار علیه دولت، و ازدحام به ادارات دولتی بودند اطلاع رسید در قریه آران و بیدگل نیز اشخاصی تجمع و مشغول دادن شعار علیه دولت... می‌باشند... مأمورین در سه کیلومتری آران مشاهده می‌نمایند عده‌ای در حدود 500 نفر با یک بیرق سبز به طرف کاشان در حرکت می‌باشند. به محض دیدن مأمورین عموماً قرآن سر دست گرفته اظهار می‌نمایند ما آقای خمینی را می‌خواهیم و به طرف مأمورین حمله‌ور می‌شوند که مأمورین چند تیر هوایی شلیک [می‌کنند] که در نتیجه عده آنها متفرق [می‌شوند]....»[2]

در تأیید حمایت مردم کاشان از نهضت امام خمینی، آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی که در آن ایام در این شهر به سر می‌برد در خاطرات خود می‌گوید:

«با فرا رسیدن ایام تبلیغ [ماه محرم] من خودم تصمیم گرفتم که به کاشان بروم.... آقای علی حجتی کرمانی هم آن سال تصمیم گرفته بود که به کاشان بیاید. دو روز مانده بود به محرم که برای خداحافظی خدمت امام رسیدم. به ایشان عرض کردم من عازم کاشان هستم اگر دستوری در رابطه با سخنرانی‌های ایام عاشورا دارید بفرمایید. امام... فرمود که شما در سخنرانی‌های خود به دولت هرچه می‌خواهید بگویید. ولی به شاه کاری نداشته باشید. شاه را بگذارید برای خود من... امام نامه‌هایی نیز برای آقای یثربی و دیگر علمای کاشان نوشتند و در مورد اصل مبارزه، گرم نگاه داشتن جلسات عاشورا و مطرح کردن حادثه فیضیه در منابر و مجالس توصیه‌هایی نموده بودند...

[در کاشان من و آقای حجتی] برای منبر و سخنرانی به جلسات مختلفی دعوت شدیم... روزهای اول که هنوز مجالس رونق نگرفته بود و جمعیت زیادی نمی‌آمد در مورد مسائل روز کمتر صحبت می‌کردیم. از روزهای پنجم و ششم بود که آرام آرام وارد مسائل روز شدیم و در روزهای آخر که جمعیت زیادی در مجالس حضور داشتند بحث‌های حاد و داغ سیاسی را مطرح می‌کردیم. ...

عصر روز هشتم جلسه‌ای بود که هم من منبر می‌رفتم و هم آقای حجتی... در سخنرانی آن روز یادم می‌‌آید که آیات اول سوره بقره را مطرح کردم. این آیات در مورد منافقین بود... این آیات را بر اعمال دولت تطبیق می‌کردم که اینها می‌گویند ما می‌خواهیم اقدامات اصلاحی انجام دهیم اصلاحات ارضی کردند و مسائلی از این قبیل را منطق می‌کردم با آیه... از منبر که پایین آمدم طبق معمول می‌خواستم از در بیرون بروم و آقای حجتی منبر برود که فردی به من گفت آقا تشریف نبرید همین‌جا باشید... خلاصه من نشستم و دیگر وقت زیادی برای منبر آقای حجتی باقی نمانده بود...

معلوم شد که شهربانی و نیروهای پلیس خانه را محاصره کرده تا من و آقای حجتی را دستگیر کنند... ما را از یک در دیگری که به کوچه پس کوچه‌های کاشان باز می‌شد بیرون بردند و به منزل شخصی... هدایت کردند. به ما گفتند که همین‌جا بمانید که بیرون آمدنتان مساوی است با دستگیری. نمازمان را تازه خوانده بودیم که صدای تکبیر و شعار جمعیت به گوشمان رسید... متوجه شدیم که این خبر به جلسات شب ما هم رسیده و مردم با هیجان و شور و تکبیر و همراه با چوب و چماق راه افتاده بودند. شعار یا مرگ یا خمینی مردم فضا را پر کرده بود. مردم آمدند و ما را با سلام و صلوات و تکبیر و شعار جلوی جمعیت انداختند... همراه با سیل خروشان جمعیت به محل جلسات هر شبمان رفتیم...»[3]

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 7، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1387، ص 328.

[2]. همان، ص 315.

[3]. طاهری خرم‌آبادی، حسن، خاطرات آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی، ج 1، به کوشش محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 199 – 203.



 
تعداد بازدید: 771



آرشیو نهضت امام خمینی

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.