03 مرداد 1402
ساواک در گزارشی مورخ 3 مرداد 1343 با موضوع «ارسال مشعل از کشور اسرائیل» مینویسد:
«شخصی به نام ژابد تبنسکی یکی از بانیان کشور اسرائیل که در چند سال پیش در خارج از خاک اسرائیل فوت نموده است که اخیراً جنازه این شخص به اسرائیل حمل گردیده و رئیسجمهور اسرائیل به منظور تجلیل از این شخص دستور داده مشعلهایی روشن کنند و این مشعلها را به ممالک یهودینشین بفرستند. آقای ناصر بنایان مدیر باشگاه ورزشی کوروش که در اسرائیل به سر میبرد از رئیسجمهور اسرائیل تقاضا مینماید تا از این مشعلها به ایران نیز فرستاده شود. در نتیجه طبق اطلاع مراتب به عرض تیمسار ریاست تربیت بدنی میرسد و با موافقت ایشان این مشعل به ایران فرستاده میشود و در تاریخ 11 /4 /43 این مشعل از طرف پلیس تهران با یک موتورسیکلت سوار از فرودگاه مهرآباد تا باشگاه کوروش مشایعت میشده است.»[1]
گفتنی است امام خمینی در آبان 1341 در پاسخ به نامهای خطاب به اصناف و بازاریان قم برای نخستین بار و به صراحت علیه اسرائیل موضعگیری کرد. به این ترتیب اسرائیل بیش از پیش به ضرورت تقویت و حمایت حکومت شاه و تلاش برای حفظ یک دولتِ مسلمانِ دوست در منطقه در راستای منافع امنیتی خود آگاه شد. در آذر 1341 رؤسای ستاد ارتش ایران و رژیم صهیونیستی در تهران دیدار و درباره همکاریهای نظامی، تسلیحاتی و منطقهای گفتگو کردند. امام خمینی با آگاهی از روابط رو به گسترش این دو رژیم در سخنرانی تاریخی عصر عاشورای سال 1342 که به بازداشت وی و قیام 15 خرداد انجامید چنین گفت:
«... اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود، مدرسه[فیضیه] را کوبید. ما را میکوبند؛ شما ملت را میکوبند. میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ میخواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را میشکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت میکند...»[2]
نظیر مطالب فوق در بیانات مختلف امام تکرار شده، روحانیون و وعاظ در سخنرانیها و اعلامیهها نسبت به خطر نفوذ اسرائیل هشدار دادند. در نتیجه و با توجه به همبستگی اسرائیل و بهائیت کینه و نفرت عمیقی در مردم نسبت به این دو جریان - بهائیت و صهیونیسم - شکل گرفت؛ دو جریانی که به شکلی خزنده تمامی دستگاههای کشور را تحتِ نفوذ و سلطه خود قرار داده، دشمنی آنها با اسلام بسیار عمیق و ریشهدار بود. با وجود این و به رغم قیام 15 خرداد که موجودیت حکومت پهلوی را تهدید کرده بود، اسرائیل همچنان در برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو کشور اصرار میورزید، شاه اما با درنظر گرفتن مخالفت جدی روحانیان با آن مخالف بود. با اینهمه سیاست کلان توسعه روابط دو جانبه و عادی کردن حضور اسرائیل در ایران ادامه یافت، زیرا تحولات منطقه و همگرایی کشورهای عربی موجب نگرانی شاه شده، ترجیح داد برای بقای خود همکاری درازمدت و همه جانبه با اسرائیل را دنبال کند. تغییر دولتها در ایران و اسرائیل تأثیری در این سیاست نداشته، تبادل هیئتها و عقد قراردادها و همکاریها علیرغم خواست ملت ایران و بدون توجه به افکار عمومی همچنان در حال افزایش بود.[3] گزارش ساواک شاهدی بر این مدعاست.
پینوشتها:
[1]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 6، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1387، ص 233.
[2]. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، ص 243 – 244.
[3]. منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 312 – 314.
تعداد بازدید: 700