26 مهر 1402
ساواک مشهد در گزارشی به ساواک تهران مورخ 26 مهر 1343 مینویسد:
«به محض مراجعت آقای استاندار[1]... موضوع عمل قمی[2] و تحتنظر قرار دادن وی به اطلاع ایشان رسید و تقاضای کمیسیون امنیت شد که بلافاصله تشکیل و جریان به استحضار اعضای کمیسیون رسید. آقای استاندار در کمیسیون اظهار داشتند فعلاً به علت تشریففرمایی شهبانو، بازداشت قمی صلاح نیست؛ چند روز به همین حال باقی بماند تا بررسی بیشتر درباره بازداشت وی صورت گیرد. روز بیستم جاری عدهای از روحانیون و شخص میلانی شروع به فعالیت نموده و از اینجانب تقاضا کردند که با آنها ملاقات نمایم؛ شاید راهحلی برای رفع محدودیت از قمی پیدا بشود... با توافق تیمسار سپهبد، بنا بر این گذارده شد که چنانچه میلانی و علمای مزبور تعهد بسپارند که چنانچه منبعد قمی اظهاراتی برخلاف مصالح کشور و اسائه ادب نسبت به مقام شامخ سلطنت نمود، علاوه بر اینکه از پشتیبانی وی خودداری نمایند، برعلیه وی نیز طی اعلامیهای مراتب را به اطلاع عموم برسانند و وی را مقصر معرفی کنند... در جلسه مزبور قرار شد نامبردگان چنین تعهدی پس از ملاقات با قمی بنمایند و به حضور استاندار بفرستند. نامبردگان با قمی ملاقات لیکن نامبرده اظهار داشته من راضی به این عمل نیستم...
به عقیده اینجانب چنانچه اوضاع سیاسی کشور ایجاب نماید اجازه فرمایند نامبرده دستگیر و با مدارک کافی که در اختیار هست به دادگاه لشکر 6 تسلیم و هیچگونه ارفاقی نسبت به وی نشود زیرا اعمال و کردار و گفتار این عنصر بهترین اسلحه تبلیغاتی [علیه حکومت] است...»[3]
در نهایت با دستور ساواک مرکز محدودیتهای اعمال شده بر آیتالله سید حسن قمی تشدید میشود با این همه وی از رویه خود دست نکشید تا اینکه در سال 1346 به خاش تبعید شد. حجتالاسلام فردوسیپور در خاطرات خود در این خصوص میگوید:
«... برنامهای بود که [در سال 1345] قانون خانواده را میخواستند در مجلس تصویب بکنند. ایشان [آیتالله قمی] در آنجا یک سخنرانی تندی علیه دستگاه کرد و به واسطه همین سخنرانی ایشان را گرفتند و به زاهدان بردند و از آنجا هم مدت 14 ماه به خاش تبعید کردند. در اینجا من یک خاطرهای از امام برایتان عرض کنم که خیلی جالب است. مرحوم سیدعباس مهری که نماینده امام در کویت بودند نقل کردند: من یک روز تابستان بیرونی امام رفتم. آنجا نشسته بودم دیدم یک کولر لخولخ میکند و خیلی گرم است کسانی که میآیند به آنجا هم عرق میریزند و گرما میخورند. من میخواستم خدمت امام برسم اجازه خواستم و اندرون خدمت امام رفتم. تصور کردم حالا اگر بروم اندرون لابد آنجا یک کولری هست و یک هوای سردی به ما میخورد. وقتی آنجا رفتم دیدم از همان کولر یک کانال به اندرون وصل است و هوا با بیرونی هیچ فرقی ندارد... من ناراحت شدم و بعد عرض کردم آقا اجازه بدهید ما یک کولر بگیریم یکی برای اینجا و یکی برای بیرونی. اما ایشان فرمودند که: آقای مهری من کسی را فرستادم که از آقای قمی در خاش احوالپرسی کند. ایشان وقتی که رفته بود آنجا اولاً راه نمیدادند، آدرس نمیدادند و نمیگفتند ایشان کجا هستند تا بالاخره با تجسس و تحقیقی که ایشان داشته است پی میبرد که یکی از کسبه میداند که آقا کجاست. خودش را میرساند به او و میگوید من آمدهام خدمت آیتالله قمی برسم، شنیدهام شما اطلاع دارید. او هم گفته بود بله من اطلاع دارم آدرسی که داده بود آدرس یک کاروانسرایی بود. ایشان هم رفته و پیدا کرده بود، آنجایی که تقریباً میشود گفت اصطبل شتر و اسب و قاطر و اینها بود که وقتی کاروانها میآمدند، حیواناتشان را آنجا میبردند. امام فرموده بود که وقتی ایشان آمد و برای من نقل کرد گفت آقا وقتی یک مدت بسیار کوتاهی خدمت آیتالله قمی نشستم از شر پشه و مگس و زنبور در امان نبودم از طرفی گرمای هوا بسیار شدید بود هیچ وسیلهای هم مثل پنکه یا کولر آنجا نبود، بعد امام فرموده بودند که: آقای مهری دوستان ما اینجور دارند زندگی میکنند آیا صلاح است که من برای خودم و برای بیرونی و برای استراحت خودم کولر تهیه بکنم که گرما نخوریم و ناراحت نباشیم و کسانی که اینجا میآیند گرما نخورند در حالی که عزیزان ما در داخل زندانها ناراحت هستند...»[4]
پینوشتها:
[1]. تیمسار سپهبد صادق امیرعزیزی
[2]. آیتالله سیدحسن طباطبایی قمی از مجتهدین بنام مشهد بود که به همراه آیتالله العظمی میلانی رهبری مردم خراسان را در نهضت امام خمینی بر عهده داشت.
[3]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج 4، 1400، ص 357.
[4]. خاطرات حجتالاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسیپور، تهران، عروج، 1390، ص 78 – 79.
تعداد بازدید: 797