خاطرات

نقشه پلیس برای فرار مردم از صحنه!


23 مرداد 1403


آن روز [15 خرداد 1342] در امیریه، عده‌ای با وسایل آهنی، باجه‌های تلفن را شکستند و اتوبوسی را هم آتش زدند، که ناگهان یک کامیون سرباز مسلح آمدند و پیاده شدند و آنان هم به سرعت فرار کردند. من [جلال‌الدین فارسی] که شاهد این ماجرا بودم و آرام در کنار پیاده‌رو قدم می‌زدم کم‌کم متوجه شدم که این نقشه پلیس بود برای آنکه همه فرار کنند و کسی جمع نشود و اگر کسی مانده باید وی را دستگیر کرد. به انتهای کوچه بن‌بستی نزدیک شدم که جوانی سیاهپوش با دوچرخه در کنارم ظاهر شد. یکی، دو زن کنار خانه‌ای ایستاده بودند. دلشان برای وی که شاید حدود 18 سال داشت سوخت و به د اخل خانه راهش دادند. من هم پشت سر وی داخل منزل رفتم.

صاحبخانه خشمگین شد و گفت: «باید بیرونشان کنیم». جوان بی‌محابا دوچرخه را برداشت که برود. من چیزی نگفتم. زن‌ها خواهش می‌کردند که بماند زیرا بی‌تردید کشته می‌شد. وی اصرار می‌کرد که اصلاً می‌خواهد برود تا کشته شود.

صاحبخانه گفت این اعمال زیر سر انگلیسی‌هاست کسانی که این اعمال را درست کردند،‌ خودشان جای راحت نشسته‌اند. جوان خشمگین شد و من او را آرام کردم و رو به صاحبخانه گفتم: «انگلیسی‌ها، هم سلسله پهلوی و رضاخان را با کودتای سوم اسفند روی کار آوردند و پسرش را هم اینجا نشاندند. چطور خودشان عده‌ای را وادار کنند که این سلسله را منقرض کنند»؟ وی جواب نداشت و شرمنده شد. سر و صدا که خوابید دو نفری بیرون آمدیم و من هرگز چهره آن جوان رشید که جانش را به خاطر توهین به اعتقادش خیلی راحت می‌خواست فدا کند، فراموش نمی‌کنم.

 

منبع: باقری، علی، خاطرات 15 خرداد، دفتر هفتم، تهران، حوزه هنری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1378، ص 120.



 
تعداد بازدید: 349



آرشیو خاطرات

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.