06 آذر 1403
هر ساله به مناسبت سوم شهدای کربلا و یادبود دفن شهدای کربلا بi دست قوم بنیاسد، مراسم باشکوهی در صحن امامزاده جعفر(ع) پیشوای ورامین به نام مراسم قوم بنیاسد برگزار میشد، این مراسم هر سال تکرار و هنوز نیز ادامه دارد.
در این روز هیئتهای عزاداری مناطق مختلف پیشوا از حسینیهها و مساجد مختلف شهر و بعضی روستاهای اطراف میآمدند از داخل بازار پیشوا بسوی صحن امامزاده جعفر(ع) حرکت میکردند و وارد صحن میشدند، و مراسم بنیاسد نیز در داخل صحن برگزار میشد. یکی از حسینیههای معروف پیشوا نیز حسینیه رحیمی بود که در اول بازار از طرف میدان قرار دارد.
صبح 15 خرداد در آنجا مراسم مداحی و نوحهخوانی برقرار بود و هیئتهایی از پیشوا نیز که آنجا جمع شده بودند از طریق داخل بازار از مسیر چهارسوق حرکت و بسوی صحن آمدند. با تجمع هیئتهای عزاداری در داخل صحن مراسم هر ساله بنیاسد در آن سال برگزار شد. در این حین مداحان مدیحهسرایی و نوحهخوانی میکنند و مردم عزادار نیز سینه میزنند. آن موقع هیئتها در قالب هیئتهای سینهزنی بودند و مراسم حال و هوای خوبی داشت و کاملاً معنوی بود، ولی در سالهای اخیر هیئتهای زنجیرزنی باب شدند و تغییرات زیادی را به وجود آوردند.
در آن روز در مراسم بنیاسد من در کارهای صوتی مسئولیت داشتم و در تنظیم صدای بلندگو و آماده نمودن میکروفن به برادران دیگر کمک میکردم، وسایل ما داخل ایوان و در اطراف منبری بود که آنجا گذاشته بودند.
بعد از مداحی و مرثیهسرایی بعضی مداحان و اجرای سریع مراسم بنیاسد در آن روز، حاج حسن مقدس یکی از مداحان پیشکسوت که ظاهراً اصلیت اصفهانی بودند و آن سالها به همراه پدرشان در پیشوا زندگی میکردند، آمدند میکروفن را به دست ایشان دادم. ایشان خبر دستگیری آیتالله آقا روحالله خمینی توسط دژخیمان شاه را برای مردم اعلام کردند.
ایشان ظاهراً به مردم فرمودند: مردم، امروز عزای ما دو تا شد، یکی عزای سیدالشهداء و دیگری اینکه دیشب کماندوهای شاه مرجع تقلیدمان آقا روحالله خمینی را در قم دستگیر کردند.
ایشان در ادامه گفتند: مردم، خاک بر سرمان شد و... با اعلام این خبر تکاندهنده شیون و زاری مردم بالا گرفت و مردم بر سر و سینه میزدند.
حدود دو سه هزار نفر جمعیت برگزارکننده مراسم بنیاسد ولولهای در بین آنها به وجود آمده بود و قیام کرده بودند و از صحن خارج میشدند. آنها یکپارچه از صحن خارج و از مسیر بازار به طرف گاراژ یا میدان امام فعلی حرکت میکردند.
بعد از اعلام خبر دستگیری آقا روحالله توسط آقای حسن مقدس، مداحان دیگر و بعضی جوانان غیور نیز پشت میکروفن قرار گرفته بودند و مطالبی را برای مردم بیان میکردند. بالاخره مردم به جوش آمده بودند و هیچ چیز جلودارشان نبود.
امنیه پاسگاه نیز در این گیرودار ازدحام و شلوغی یکپارچه مردم توان هیچ عکسالعملی را نداشتند. جمعیت صلوات میفرستادند و همچنین شیونکنان بر سر و سینه میزدند و افرادی نیز شعارهایی را بین جمعیت مطرح و آنان تکرار میکردند.
شعارهایی از قبیل:
مرگ بر این دولت قانونشکن
و همچنین
خمینی خمینی خدا نگهدار تو بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو
و همچنین
خمینی خمینی تو فرزند حسینی
و شعارهای دیگر...
انبوه جمعیت عزادار و خشمگین که از صحن خارج شده بودند، از مسیر داخل بازار آمدند مقابل گاراژ و روبهروی پاسگاه ژاندارمری پیشوا که جنب میدان امام(رحمهالله علیه) فعلی قرار داشت ازدحام کردند.
مأمورین امنیه پاسگاه داخل پاسگاه رفته بودند و توان هیچگونه برخوردی با این همه جمعیت را نداشتند، ولی آمادهباش بودند.
جمعیت عزادار و خشمگین مصمم بودند به سوی تهران بروند و نسبت به دستگیری مرجع تقلیدشان به حکومت اعتراض کنند.
بعضیها به من گفتند: خبر دستگیری آقا روحالله خمینی را حاج حسن مقدس و حاج سیدرضا نیری رئیس فعلی کمیته امداد، شب گذشته از تهران آوردند. ولی این خبر از طریق دیگر نیز رسیده بود.
وقتی انبوه جمعیت عزادار مقابل پاسگاه ازدحام کرده بودند و محوطه میدان امام فعلی مملو از جمعیت شده بود از اذان ظهر مقداری گذشته بود. عدهای از بزرگان و پیشکسوتان شهر با مشورت علمایی که بین جمعیت حضور داشتند، مانند حاج شیخ ابوالقاسم محیالدین و حاج شیخ فتحالله صانعی و حاج شیخ یعقوب جنیدی و فضلای دیگر مصلحت را بر این دیدند که مردم بروند نماز بخوانند و ناهار بخورند و با خداحافظی با خانواده و بستگانشان ساعت 2 بعد از ظهر بیایند برای حرکت به سوی تهران در صحن امامزاده جعفر(ع) ازدحام کنند. بزرگترها چنین اعلام کردند و مردم کمکم متفرق شدند و رفتند.
ساعت دو و خوردهای بعد از ظهر دوباره صحن امامزاده مملو از جمعیت شد و عدهای نیز کفن پوشیده بودند. در آن سالها عده زیادی از دهقانان دروگر که اکثراً همدانی و قزوینی و لرستانی و از جاهای دیگر بودند میآمدند فصل دروی گندم بصورت روزمزد در مناطق ورامین کار میکردند، عده زیادی از آنها محل اتراق شبانهشان و محل استراحت آنها صحن امامزاده جعفر(ع) بود. آن دهقانان نیز با در دست داشتن دسخاله (داس دروی گندم) در قیام شرکت کرده بودند.
من بخاطر اینکه مشکلی برایم پیش آمده بود نتوانستم همراه جمعیت بروم، ولی بعداً به راه افتادم و موفق شدم بعد از اینکه قیامکنندگان پیشوا با پیوستن مردم ورامین به آنها به موسیآباد واقع در بالادست بیمارستان 15 خرداد فعلی رسیدند و آنجا توقف کرده بودند خودم را به آنها برسانم. غیر از من افراد زیادی نیز تکتک و همچنین در گروههای چند نفره از پشت سر میآمدند تا خود را به جمعیت برسانند.
بالاخره هر کسی به نوعی سعی داشت خود را به قیامکنندگان برساند. بعضی سواره و افراد زیادی نیز پیاده میآمدند تا خود را برسانند.
ما که به قیامکنندگان رسیدیم، در کنار نهر موسیآباد توقف آنها ادامه داشت، و شاید بدینخاطر بود که خستگی در کنند و کارهای آینده را تدارک ببینند و همچنین صبر کنند دیگران که عقب ماندند خود را برسانند. من به همراه دوستم آقای رضا صادقی خود را به جمعیت رسانده بودیم.
در موسیآباد من دیدم دو نفر که از تهران به ورامین میآمدند از ماشین پیاده شدند و به جمعیت گفتند: کجا میروید؟ امروز تهران قیامت بود، همه شما را میکشند.
ولی مردم اعتنایی نکردند و برای حرکت به سوی تهران جدیتر میشدند. افرادی نیز که از تهران به طرف ورامین میآمدند از ماشین پیاده میشدند و با قیامکنندگان همراه میشدند. انبوه قیامکنندگان بعد از توقف کنار نهر موسیآباد از آنجا حرکت و به سوی خیرآباد حرکت کردند. قیامکنندگان به راه خود ادامه دادند تا اینکه به نزدیکی روستای باقرآباد رسیدیم. در طی مسیر جمعیت صلوات میفرستادند و همچنین گاهگاهی شعار میدادند، و افرادی نیز حین حرکت از مداحان مرثیهسرایی میکردند و نوحه میخواندند و به قیامکنندگان شور و حال میدادند.
افرادی جلوی جمعیت و عدهای نیز در بین جمعیت کفن پوشیده بودند. افراد زیادی نیز داس دروی گندم و چوبدستی و غیره در دست داشتند. البته هیچ یک از قیامکنندگان سلاح گرم به همراه نداشتند و اکثراً دهقان و کشاورز بودند.
در طی مسیر تا اول باقرآباد مراکز نظامی و پاسگاهها هیچگونه عکسالعملی نشان نداده بودند و گذاشتند مردم به باقرآباد برسند. نرسیده به باقرآباد، مکان پارک فعلی باغ آقای حسین نوعپرور رئیس پاسگاه باقرآباد بود. از ورامین تا آنجا دو طرف خیابان بیابانی و گندمزار بود و دو سه روستای کوچک با چند خانه بیشتر نداشت.
عرض جاده نیز کمتر از الآن بود. در کنار آن باغ نیروهای نظامی بر روی جاده مسلح صف کشیده و راه را بر مردم بسته بودند. من نیز در میان جمعیت بودم و از جلو آنها را از دور میتوانستم ببینم. قیامکنندگان که به آنجا رسیدیم با نظامیان روبهرو شدیم.
فرمانده نظامیان، سرهنگ بهزادی، به همراه سرگرد کاویانی، جلوی نظامیان از جیپ ارتشی پیاده شدند و آمدند جلوی جمعیت، سرهنگ بهزادی با مردم حرف میزد و حرفهایی بین او و افرادی از جلوی جمعیت رد و بدل میشد.
سرهنگ بهزادی به مردم دستور میداد برگردند، ولی عدهای از جلوی جمعیت مانند شهید سیدمرتضی طباطبایی و شهید عزتالله رجبی و دیگران میگفتند: تا مرجع تقلیدمان آیتالله خمینی را حکومت آزاد نکند برنمیگردیم.
بالاخره لحظاتی بعد سرهنگ بهزادی به نیروهای پشت سر خود دستور شلیک دادند و اول تیر هوایی شلیک میکردند و بعد دو زانو نشستند مردم را هدف قرار دادند.
عدهای از مردم شهید و افراد زیادی مجروح شده بودند.
مردم با این وضع در گندمزارهای حاشیه خیابان پراکنده شدند و افرادی که روی جاده بودند به عقب برگشتند. افرادی نیز داخل چاههای قنات آب افتاده بودند.
نظامیان مسلح مردم را هم بر روی جاده و همه داخل گندمزارها هدف قرار میدادند و نقش بر زمین میکردند. بعد از پایان تیراندازی لحظاتی نظامیان صحنه درگیری را ترک کردند، دوباره هوا که به تاریکی گرائید آمدند با نورافکنهای ماشینهای نظامی کشتهها و زخمیها را داخل کامیون ریوی ارتشی ریختند و بردند.
عدهای از زخمیها توسط مردم به عقب برگشتند، ولی زخمیهایی که در صحنه درگیری مانده بودند و توان حرکت نداشتند توسط نظامیان جمعآوری و همراه شهدا برده شدند.
ما آن شب از راههای مخفی به پیشوا بازگشتیم و زنان و فرزندان منتظر پدرانشان بودند.
از آن شب و همچنین فردای آن روز تا چند روز در پیشوا و ورامین و روستاهای اطراف حکومت نظامی بود و افراد حاضر در قیام را شناسایی و دستگیر میکردند.
افرادی مغرض نیز شرکتکنندگان در قیام را لو میدادند و باعث دستگیری آنان میشدند.
افراد زیادی از مردم و همچنین دو روحانی به نامهای حاج شیخ ابوالقاسم محیالدین و حاج شیخ فتحالله صانعی بازداشت و عدهای از آنها زندانی شده بودند.
البته در آن روزها بعضی از روحانیون پیشوا در قم و یا تهران بودند و در پیشوا حضور نداشتند.
من آن موقع دبیر دبیرستان خاوه بودم و اکثراً در آن روستا به کمک افرادی مخفی میشدم و چند روز یکبار گاهی مخفیانه میآمدم سناردک پیشوا سری به خانوادهام میزدم و برمیگشتم و بدین خاطر دستگیر نشدم.
منبع: حسینزاده، سیدرضا، روایت خرداد: قیام مردم شهرستان ورامین در 15 خرداد 1342 به روایت خاطره، کفنپوشان ورامین، ورامین، صاحبالزمان(عج)، 1384، ص 120 - 125.
تعداد بازدید: 40