25 دي 1403
آقا رفت قم، من فردای آن روز آنچه اثاثیه امانتی گرفته بودیم به صاحبانش، پس از تشکر، رد نمودم و عازم قم شدم. وارد منزلی شدم که از همان منزل، آقا را ربوده بودند؛ منزل مصطفی که روبهروی منزلمان بود و اندرونش میگفتند. منزل خودمان که بیرونی مطلق شده بود مملو از جمعیت بود. بعد از چند روز منزل همسایهمان را اجاره کردند و به عنوان اندرون در اختیارمان گذاشتند. در این منزل مسائل سیاسی عمیقتر از قبل بود. زیرا زمانی گذشته بود و تجربههایی کسب شده بود. اگر دیروز مسائل دینی مطرح بود امروز دستگاه دولتی مسائلی را مطرح کرده بود که برخورد با دین داشت که قیام روحانیون را به دنبال خود میکشید، امروز این آقا بود که دنبال آنها گذاشته بود. این آقا بود که میگفت چه کاری باید بشود و چه کاری نباید بشود. مسأله کاپیتولاسیون یکی از این مسائل بود که منجر به نطق تاریخی امام در چهارم آبان شد.
قصه کاپیتولاسیون
وقتی امام مشغول نوشتن اعلامیه کاپیتولاسیون بود، در را باز کردم و وارد اتاق شدم از زیر عینک نگاهی به من کرد، در حالی که نشسته بود کاغذ را روی یک زانوی خود قرار داده بود، من به او نگاه میکردم و او به من، پس از چند لحظه گفتم: مشغول اعلامیه هستی؟
همانطور که با عینک به من نگاه میکرد با خنده گفت: چیزی نیست، نترس. گفتم: من نمیترسم، من عقیدهام این است که شما باید به صورتی حرکت کنی که به این زودیها دستگیر نشوی. او گفت: نترس! گفتم: آقایان که از دستگیری شما خوشحال میشوند! مردم و طلاب بیسرپرست میمانند. شما کاری میکنید که دستگیری شما و عدهای از دوستانت از لوازم لاینفک آن است. برای بار سوم فقط گفت: نترس! اوقاتم تلخ شد، از اتاق بیرون آمدم. نطق کاپیتولاسیون را ایراد نمود، اعلامیهاش هم پخش شد».
منبع: ثقفی، علی، بانوی انقلاب: نگاهی کوتاه به زندگی خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی(س)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1394، ص 98 - 99.
تعداد بازدید: 25