04 شهريور 1404
«وقتی که فهمیدیم، 15 خرداد، امام را دستگیر کردند، با عدهای از دوستان از جمله به برادر حسن حداد، که تراشکار است گفتم: چکار کنم؟ گفت: ببندید، پس ما با دوچرخه، دور شهر میگشتیم و به برادرها میگفتیم که، بیایید مسجد جارچی به این طریق، دویست تا سیصد نفر، جمع شدیم. آمدیم، اول بازار و شعار اولی را من دادم و همه همکاری کردند. ما به عنوان آشوبگر، به مغازه ریختیم و فریاد زدیم: یا مرگ یا خمینی من به سمت بازار نجارها رفتم، دیدم که مغازهها در حال بستن هستند، یک دقیقه نشد که بازار بسته شد. به سمت خیابان دویدم، تا آنجا را هم به اعتصاب بکشانیم. بعضی مغازهها واقعاً طالب بودند، حتی میخواستند و قسم میدادند، که ما شیشههایشان را بشکنیم تا بدین بهانه مغازه را ببندند. خیابان شاهپور، همگی استقبال کردند و از این تظاهرات و شیشهشکستنها، خوشحال بودند، چون وقتی، مأموران امنیتی میگفتند: چرا بستی؟ اینها میگفتند: چون امنیت نیست.
من با مهدی بزرگی، شیشهها را میشکستیم، که او را گرفتند و به کلانتری 5 بردند. به هرحال تا حدودی توانستیم یک اعتصاب نسبی، راه بیندازیم. در آن زمان، من با حاج آقا باقر نیلفروشان وحاج حسین نیلفروشان به کارخانه شهناز، (بافناز فعلی) محل کارم رفتیم، تا آنجا را هم به اعتصاب بکشانیم، ولی به هیچ نحوی نتوانستیم کاری کنیم، چون اینها میترسیدند.
مهندس میرمحمد صادقی، در رابطه با اعتصاب کارخانهها، چنین ادامه داد:
«مردم آگاهی را که باید میداشتند، نداشتند، متأسفانه، باید واقعیتش را بگوییم که، حتی، تا آخرین لحظه از جریان انقلاب هم، کارخانهها را تعطیل نکردند. همان زمانی که ما راهپیمایی میکردیم، کارگران کارخانههای اصفهان، دَمِ دَر، میآمدند و لای در را، باز میکردند...
زمانی، در تهران، مغازهها باز کردند که، مأمورین امنیتی، درِ مغازهها را شکستند و آنها را غارت کردند. مردم دیگر چارهای نداشتند، ناچار، مغازهها را باز کردند و اصفهان هم، مجبور به تبعیت از تهران شد.»
- گزارشی از حماسه پانزده خرداد سال 42 در اصفهان و...، قم، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران شعبه اصفهان، 1371، ص 46 و 47.
تعداد بازدید: 32