در تعقیب هدف مقدس؛ از مشهد به تهران

ساواک خراسان در گزارشی مورخ 4 مهر 1342 می‌نویسد: «روز 2 جاری اعلامیه آیت‌الله مرعشی نجفی خطاب به ملت مسلمان ایران که در مشهد پلی‌کپی شده توزیع گردید. در این اعلامیه نامبرده ضمن اظهار تشکر از مردم متدین مشهد و روحانیون و طلاب و وعاظ و به‌خصوص از پذیرایی آیت‌الله میلانی[1]، به دولت حمله و انتخابات انجام شده را غیرقانونی اعلام نموده... ضمناً نامبرده اظهارنظر کرده که دست انتقام و چنگال مرگ و نابودی بر سر ستمکاران و عمال اسرائیل و دشمنان دین و قرآن سایه انداخته است...»[2]

محرم 1342 در تبریز

شور انقلابی مردم روزافزون بود و تعداد جمعیت در مساجد و مجالس عزاداری رو به افزایش داشت. سخنان قبلی نیز با شور و هیجان بیشتر در منابر دنبال می‌شد. عصر روز دوازدهم محرم هنگامی که از منبر پایین آمدم و در میان ازدحام شدید مردم از مسجد خارج می‌شدم، در کنار در خروجی، آقای حاج مسیب چاروقچی ـ یکی از سرشناساین بازار تبریز که به عنوان پذیرایی از مردم دم در می‌ایستاد ـ آهسته به من گفت: «الان رادیو در ضمن یک بیانیه کوتاه اعلام کرد که آیت‌الله خمینی را گرفته‌اند».

مشهد؛ پشتیبان و قدردان علماء

ساواک مشهد در گزارشی به تاریخ 2 مهر 1342 می‌نویسد: «آقای مرعشی روز جاری با هواپیما به تهران حرکت در فرودگاه حدود دو هزار نفر به‌طور پراکنده جهت بدرقه اجتماع نموده بودند. آقای پرویز خرسند[1] عضو جبهه اسلامی ضمن ایراد خطابه از نامبرده تجلیل و مردم را به همکاری علماء دعوت نمود، ضمناً اعلامیه‌ای از طرف اصناف مبنی بر پشتیبانی از مرعشی روز جاری در مشهد منتشر که نمونه آن پستی تقدیم می‌گردد.»[2]

«آموزش» در دوره پهلوی؛ چنانکه بود

روزنامه اطلاعات در شماره اول مهر 1342 در گزارشی می‌نویسد: «با آغاز سال تحصیلی؛ کتاب درسی نیست، کلاس‌ها جا ندارند و دانش‌آموزان سر پا ایستاده‌اند! از ساعت 8 صبح امروز سال تحصیلی 42-43 پس از سه ماه تعطیلات تابستانی با شرکت متجاوز از دومیلیون دانش‌آموز در سراسر کشور آغاز شد. به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید، دکتر خانلری، وزیر فرهنگ، از چند دبستان دخترانه و پسرانه در جنوبی‌ترین نقاط پایتخت دیدن کرد. اولین دبستان که مورد بازدید قرار گرفت دبستان خواجه نظام‌الملک بود که 505 دانش‌آموز ثبت نام کرده بودند، ولی کلاس‌ها گنجایش این تعداد دانش‌آموز را نداشت؛ کلیه کلاس‌ها نصف روز شده بود؛ دانش‌آموزان کلاس‌های سوم و چهارم نیز کتاب نداشتند.

قند و شکر در مقابل رأی!

ساواک خراسان در گزارشی به تاریخ 30 شهریور 1342 می‌نویسد: «روز جاری اعلامیه‌هایی‌ که در مشهد تکثیر یافته بود به شرح زیر توسط اشخاص ناشناسی در این شهرستان پخش و توزیع گردیده که نمونه هر یک پستی تقدیم می‌گردد. 1-اعلامیه شماره 4 صنف دستباف اصفهان که در آن به‌ شدت به جریان انتخابات و شرکت نماینده منتخب کارگران اصفهان در کنگره اعتراض شده است. 2- اعلامیه مورخه 25/6/42 به امضاء آقایان میلانی و شریعتمداری که در آن نیز به‌ جریان انتخابات اعتراض شده و این مجلس را غیرقانونی اعلام نمودند.»[1]

علامت‌گذاری روی درهای مغازه‌ها

بعد از سخنرانی امام تا روز یازدهم محرم بدون حادثه گذشت. صبح روز دوازدهم من در مدرسه حجتیه بودم که یکی از طلاب اصفهانی ـ که در مدرسه حجتیه ساکن بود ـ وحشت‌زده و سراسیمه و بدون عمامه و پابرهنه وارد اتاق شد و گفت: ‌«آقای خمینی را گرفتند». او به شدت مضطرب و نگران بود به حدی که احتمال دادم نزدیک است سکته کند. به همین دلیل عکس‌العمل من [حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمد موسوی خوئینی] عادی بود تا او قدری آرام بگیرد.

مفتضح‌تر از همیشه!

در 26 شهریور 1342 انتخابات دو مجلس شورای ملی و سنا با وعده‌های بسیار سرانجام برگزار شد. این انتخابات که قرار بود به پشتوانه کنگره «نهضت آزاد مردان و آزاد زنان»![1] نمایندگان ملت ایران را به مجلس شورا فرستاده حافظ ارکان مردم‌سالاری در نظام سلطنت مشروطه باشد، در نهایت چیزی بیش از نمایشی پر هیاهو و سراسر فریبکاری به کارگردانی دولت اسدالله علم نشد. در تأیید این ادعا به قضاوت برخی از وابستگان به حکومت - نه مخالفان آن - استناد می‌شود. در گزارش ساواک مورخ 6 مهر 1342 درباره «جلسه منزل اسداله رشیدیان[2]» آمده است:

«قضیه نژادبازی یک ارتجاعی است.»

در 22 شهریور 1343 آیت‌الله سیدمحسن حکیم - از مراجع عظام نجف - در خصوص اجرای قوانین ضد اسلامی و اوضاع مبهم و نگران‌کننده ایران و عراق نامه‌ای به شرح زیر به آیت‌الله حسن سعید تهرانی[1] نگاشت: «... نوشته بودید که جواب تلگرافات آقایان نرسیده در صورتی که جز از حضرات آقایان آشتیانی و آملی از تهران و دو تلگراف دیگر از شهرستان‌ها تلگرافی به اینجانب از ایران نرسیده و بنا به اظهار مطلعین تلگرافات زیادی از ایران و سایر ممالک اسلامی در تلگرافخانه مرکز ضبط نموده و به اسماء آقایانی که تلگراف نموده‌اند اطلاعی نداشته و تا مبادرت به جواب [کنم] هم در مرکز ضبط و نخواهند فرستاد و در موقف خود متحیر و شدیداً متأثر و متألم می باشم.

روایت حجت‌الاسلام محتشمی‌پور از 15 خرداد 42 در تهران

عکس‌العمل رژیم پس از این سخنرانی [سخنرانی امام خمینی در فیضیه] مشخص بود. از طرفی علم فرماندهان نظامی را احضار و با عصبانیت گفت: یک آخوند حق ندارد به مقدسات ملی ما توهین کند. او اضافه کرد به کاخ نمی‌رود تا تکلیف روشن شود؛ یا استعفا بدهید و یا به سر اعلی‌حضرت قسم به روح پدرم! اول تک‌تک شما و بعد خودم را می‌کشم. شاه تصمیم گرفت حضرت امام را دستگیر کند. بحث بر سر دستگیری نبود، بلکه بحث اعدام حضرت امام بود. آنان سلطنت را بالاتر از هر چیزی می‌دانستند و تعارض و مخالفت با سلطنت حکمش اعدام بود.

دردسرهای گندم وارداتی!

ساواک خراسان در گزارشی مورخ 19 شهریور 1343 با موضوع «شیخ عباسعلی اسلامی[1]» می‌نویسد: «نامبرده بالا که اهل سبزوار و ساکن تهران می‌باشد، مؤسس جامعه تعلیمات اسلامی بوده در مسافرت اخیر به مشهد در منابر مطالبی به شرح زیر برخلاف مصالح مملکت ایراد[کرد]...: «احکام دین از دست رفته و کلام خدا پایمال گردیده، کفر دنیا را فرا گرفته. امر به معروف و نهی از منکر از بین رفته. رباخواری در بین مردم رواج پیدا کرده. ما اینقدر بیچاره و درمانده شده‌ایم که دست گدایی پیش اجنبیان دراز می‌کنیم و گندم‌های پوسیده را به عنوان صدقه برای ما می‌فرستند و من خود شاهد بودم که این گندم‌ها چگونه فاسد شده بود و بوی نامطلوب آن از مسافت بعیدی به مشام می‌رسید.[2]
...
57
...

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.