جمال غلامی
کتاب حاضر مجموعهی خاطرات مصطفی حائریزاده، يكي از اعضاي هيئت مسجد امینالدوله و برخواسته از قشر بازار است که در سیزده سالگی با شرکت در جلسات فدائیان اسلام با مسائل سیاسی آشنا شد. سپس با شروع نهضت امام خمینی(ره) و تشکیل هیئتهای مؤتلفه، در اغلب فعالیتهای این تشکل با سمتهای مختلف مانند بازرس، مسئول تبلیغات و ... به فعالیت پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد.
او در این کتاب ضمن تشریح حوادث انقلاب، به نقش بازار در تاریخ انقلاب اسلامی و شکلگیری جریانهای مذهبی و سیاسی در آن و ازجمله سیر مراحل تکوین هیئتهای مؤتلفهی اسلامی پرداخته است.
همزمان با شکلگیری نهضت امام خمینی(ره)، هیئتهای مؤتلفهی اسلامی(هیئت مسجد امینالدوله، هیئت مسجد شیخعلی، هیئت اصفهانیها) در حوزهی بازار تهران، فعالیت خود را علیه رژیم پهلوی آغاز کردند. البته باید گفت؛ قبلاً در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی و قضایای رفراندوم قلابی شاه در 6بهمن سال 1341، بیشتر اعضای این تشکل به صورت پراکنده و تحت رهبری امام (ره) به فعالیت میپرداختند. امّا امام (ره) در اوایل سال 1342ش آنها را در قم با یکدیگر آشنا و مرتبط ساخت و از این ارتباط هیئتهای مؤتلفه اسلامی بوجود آمدند.
اعضای این تشکل، هدف خود را «انتخاب راهی روشن و عملی برای بوجود آوردن یک جامعهی نمونه اسلامی» عنوان کرده بودند و برای استقرار حاکمیت اسلام براساس فقه و فقاهت تلاش میکردند. آنها با تشکیل کلاسهای ایدئولوژیک، تکثیر و توزیع اعلامیههای حضرت امام(ره) به شیوههای گوناگون، صدور بیانیه علیه رژیم و سازماندهی تظاهراتهای مردمی، نقش مهمی در راستای اهداف نهضت اسلامی برعهده گرفتند.
حائریزاده در این کتاب حوادث را به شیوهای جذاب و بسیار دقیق نقل نموده است. مانند تشریح صحنهی ترورانقلابی رزمآرا، شیوهی پخش اعلامیه در بازار تهران توسط نواب صفوی در اعتراض به بازداشت خلیل طهماسبی، نحوهی گرفتن تأیید مرجعیت امام(ره) از شریعتمداری و ...
همچنین براي گويا سازي و فهم بهتر مطالب کتاب، توضیحاتی دربارهی اشخاص، حوادث و گروهها که شايد براي بسياري از خوانندگان ناآشنا باشد، به صورت پانویس به متن خاطرات اضافه شده است.
علاوه برآن در انتهای کتاب نیز مجموعهای از اسناد بمنظور اتقان و تصدیق هرچه بیشتر مطالب، آورده شده است.
یکی از اشکالاتی که در بسیاری از خاطرهنویسیها به چشم میخورد آن است که راوی سهواً نسبت به ذکر نام اشخاص، تاریخ دقیق و محل وقوع اتفاقات بیتوجهی کرده و وقایع را بگونهای شرح میدهد که خواننده احساس میکند که راوی درآن قضیه نقش محوری و اساسی داشته است. خوشبختانه در این اثر، نحوهی بیان خاطرات بگونهای است که خواننده کمتر با چنین مشکلی مواجه میشود.
****
مطالب کتاب پس از ذکر مقدمه و پیشگفتار در سیزده فصل تدوین شده است.
در فصل اول از اصل ونسب خانوادگی، وجه تسمیهی حائریزاده، خاطرات دوران کودکی، نحوهی گرایش به مسائل سیاسی و تحصیلات اولیهی ایشان سخن به میان آمده است.
مصطفی حائریزاده فرزند مرحوم محمد صادق حائریزاده به سال 1314ش در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. از روی حدث و گمان میتوان فهمید که محل تولد او تهران است زیرا در این فصل، مصاحبهگر و تدوینکنندهی اثر تصریحی بر محل تولد ایشان ننمودهاند.
او پس از اتمام دورهی ابتدایی و متوسطه، در سال 1346-1347ش در کلاسهای شبانهی دانشگاه علم و هنر تهران، مشغول به تحصیل شد. امّا به دلیل انجام فعالیتهای سیاسی و متواری شدن تنها موفق به اخذ گواهینامهی فوقدیپلم حسابداری و مدیریت بازرگانی شد.
فصل دوم با عنوان «گذری بر دولت دکتر مصدق» به مسائلی ازقبیل دوران ملی شدن صنعت نفت، جبهه ملی و افترا بستن به آیتالله کاشانی، تعامل نیروهای ملی و مذهبی در زمان مصدق و کودتای 28 مرداد و عزل مصدق پرداخته است.
«محورهای شکست 28 مرداد» عنوان سومین فصل از کتاب است که در آن به عواملی ازجمله منش سیاسی دکتر مصدق وعملکرد برخی از روزنامهها و اشخاص مخالف ایشان اشاره شده است و همچنین نشان میدهد که چگونه این عوامل اختلافات میان مصدق و کاشانی را تشدید میکردند.
فصل چهارم با عنوان «دیکتاتوری شاهانه» مسائل زیر را بررسی نموده است:
دوران بیماری وخانهنشینی آیتالله کاشانی، فوت آیتالله بروجردی در 1340ش و اندیشه شاه در تغییر پایگاه مرجعیت، لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی که فعالان هيأت مؤتلفه معتقدند که مخالفتشان با این لایحه، سبب شکل گيري سازمان يافتهی اين تشکل شده است. اصلاحات ارضی و انقلاب سفید و اعلان مخالفتهای امام(ره) با اینگونه قضایا، بخش دیگری از عناوین این بخش است.
عنوان فصل پنجم کتاب «ورود به جرگهی مبارزان» است.
در این بخش راوی به نحوهی آشنایی با سایر همرزمان (شهید مهدی عراقی، حبیب الله عسگراولادی، سید محمود محتشمی، محسن رفیقدوست و...) در جریان فعالیتهای انقلابی نظیر چاپ و پخش اعلامیه و روزنامه اشاره نموده است. در ادامه از فاجعهی فیضیهی قم و پیآمدهای آن سخن بمیان است.
در فصل ششم کتاب با عنوان «جمعیت مؤتلفهی اسلامی» به چگونگی تشکیل مؤتلفه، اصول و ارکان، تشکیلات و ترکیب اعضا، و شرح فعالیتهای آن پرداخته است.
«نهضت امام خمینی(ره) در محرم سال 1342» عنوان هفتمین فصل از کتاب است.
امام (ره) فرمودند که مساجد و هیأتها کانون مبارزه و نشر افکار اسلام است. لذا امام در فاصلهی بین تصویب لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی تا 15 خرداد 42 امام از طریق همین کانونها به خوبی نزد مردم شناخته شدند و رسالهی ایشان به دفعات توسط هیئت مؤتلفه منتشر شد و با جلد رسالهی سایر مراجع بین مردم توزیع شد.
در محرم سال 1342ش اعلامیهی مشهور امام(ره) که تمام وعاظ دینی را در افشای مظالم رژیم پهلوی مسئول دانست، شور و حال عجیبی در میان مساجد ومنبریها ایجاد کرد، بنحوی که اکثر سخنرانان در عاشورای 42 به سبب سخنرانی علیه شاه دستگیر و زندانی شدند، تا جائیکه امام به آنها سفارش کرد که به شاه کار نداشته باشند و افشاگری دربارهی او را تنها به عهدهی ایشان بگذارند. بخشی از سخنان امام خطاب به شاه این چنین آمده است: «بیچاره تو نمیفهمی، من نمیخواهم مثل موقعی که پدرت از ایران رفت و مردم جشن گرفتند و چراغانی کردند، بعد از رفتن تو هم این کار را بکنند...»
در بخش دیگری از این فصل، دستگیری امام در شب پانزدهم خرداد 1342 توسط سرگرد عصار و انتقال ایشان از قم به باشگاه افسران و سپس عشرتآباد تهران، درگیریها و سرکوب مردم در روز 15 خرداد و ... تشریح شده است.
فصل هشتم با عنوان «تهران در روزهای پس از پانزده خرداد» به مطالب ذیل اختصاص یافته است:
تلگراف علما و روحانیون به مناسبت دستگیری امام که مسئولیت تکثیر و توزیع آنها را مؤتلفه بعهده داشتند. مهاجرت علما بمنظور حمایت از مرجعیت امام به تهران، تعطیلی بازار، ماجرای اعدام طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی، شرح ماجرای تأیید مرجعیت امام توسط شریعتمداری، تلاش رژیم برای معرفی امام بعنوان روحانی درجهی پایین و سپس محاکمهی ایشان که در این رابطه دکتر مظفر بقایی برای خنثیسازی توطئهی رژیم و کمک به انقلابیون گفته است:
« چنانچه میخواهید امام مصونیت خود را به عنوان مرجع مذهبی حفظ کند، باید از شش تا هفت نفر از مراجع مسلم و بزرگ شیعه امضا بگیرید که آیتالله خمینی از مراجع بزرگ تقلید شیعه هستند... » تنها به این صورت است که میتوانید از محاکمه ایشان جلوگیری کنید. بدینترتیب بود که مراجع به تأیید مرجعیت امام برخواستند.
فصل نهم با عنوان «مؤتلفه و نهضت اسلامی» به مسائلی مانند بازگشت امام به قم و جشن مدرسهی فیضیه، تکذیب سازش با رژیم ازجانب امام، نخستین سالگرد قیام پانزدهم خرداد 1342، نخستوزیری منصور و تصویب لایحهی کاپیتولاسیون پرداخته است. امام در این رابطه فرمود:
«آشپز آمریکایی یا یک سرباز آمریکایی بر ارتشبد ما مقدم شد.عظمت ایران از بین رفت. ای علما به داد اسلام برسید...». درپی انتشار این سخنرانی امام به ترکیه تبعید شد. قرائت قطعنامهی 21 آذر 1343 توسط برادران مؤتلفه که خواستار بازگشت فوری امام به کشور و تأمین آزادیهای فردی و اجتماعی شده بودند، از دیگر مطالب این بخش از کتاب است.
عنوان فصل دهم کتاب «مبارزه در دوران تبعید رهبر» میباشد. در سال 1343ش درپی تصویب لایحهی کاپیتولاسیون و اعتراض شدید امام که منجر به دستگیری و تبعید ایشان شد، گروهی از اعضای هیئت مؤتلفه با تشکیل شاخهی نظامی درون تشکیلات، عامل اصلی تصویب این لایحه (حسنعلی منصور) را اعدام انقلابی کردند. سپس رژیم با شناسایی و دستگیریهای گسترده، حبسهای طولانی و شهادت برخی از اعضاء و سران مؤتلفه ضربهی سنگینی بر این تشکل وارد ساخت.
با وجود این باقیماندهی اعضاء موفق شدند، مؤتلفهی دوم را در غیاب سران تشکیلات سازماندهی کنند. تجربیات قبلی مبارزه سبب شد تا این بار مؤتلفه تحتپوشش فعالیتهای فرهنگی و خیریه به مبارزات سیاسی ادامه دهد. در این زمینه میتوان به تأسیس «بنیاد تعاون و رفاه اسلامی، مدرسهی دخترانهی رفاه، افتتاح صندوقهای قرضالحسنه، تأمین خانههای مخفی و پناهگاه برای مبارزان تحت تعقیب » اشاره کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اعضای مؤتلفه همچنان به فعالیتهای خود در عرصهی مسئولیتهای اجرایی کشور ادامه دادند.
اگرچه نهضت 15 خرداد1342 نقش اصلي را براي سازماندهي مؤتلفه داشته است، اما شايد بتوان مهم ترين عامل را در حرکت هاي اسلامي دهه چهل، اعدام انقلابي نخست وزير وقت دانست. اين اقدام مؤتلفه که اولين و عملاً آخرين اقدام نظامي آن نيز بود با اخذ مجوز و با فتواي آيت الله ميلاني صورت گرفت.
انتقال امام از ترکیه به نجف اشرف و طرح بحث ولایت فقیه توسط امام، نامهی معروف امام به هویدا و چگونگی چاپ آن و انفجار دفتر هواپیمایی العال توسط شهید اسدالله لاجوردی، از دیگر مطالب این بخش از کتاب است.
حائریزاده در مورد نقش و عملکرد ملّیون اظهار نموده است: «...این است که میگویم ملیون با تند شدن حرکت کنار کشیدند و حتی در بعضی موارد به مذهبیون نارو زدند. نمونهاش بعد از تبعید امام بود که قرار بود اعلامیه بدهند، اما ندادند. به عبارت دیگر صادقانه برخورد نمیکردند و سلایق ما با یکدیگر متفاوت بود. این است که میگویم بخشاعظم مبارزه بردوش مذهبیها بود».
«عوامل شتابدهندهی انقلاب ایران» عنوان یازدهمین فصل از کتاب حاضر است که در آن سرآغاز همهی وقایع منجر به انقلاب ایران را شهادت آیتالله حاج سید مصطفی خمینی دانسته است. انتشار مقالهی «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در تاریخ هفدهم دیماه در روزنامهی اطلاعات، بررسی نقش بازار و نهضت آزادی در انقلاب ایران، نیز از دیگر عناوین مطرح شدهی این بخش میباشد.
در فصل دوازدهم با عنوان «تاریخچهی سازمان مجاهدین خلق از بدو تشکیل تا سال 1350»، حائریزاده سخن را اینگونه آغاز کرده است که «اگر قرار باشد روزی دربارهی سازمان مجاهدین اظهار نظر کنم، باید بگویم نقطهی آغاز حرکت آنها اسلامی بود و بنیانگذاران آن، نیت صادقانه داشتند.هدفشان پاک و طاهر بود و میخواستند اسلام واقعی را به جوانها بشناسانند و...». در ادامه میافزاید متأسفانه علیرغم تلاشهای فراوان من و دوستانم که برای تغییر حکم اعدام سران دستگیر شدهی سازمان نمودیم با این وجود مقطع اولیهی تاریخچهی سازمان در سال 1350ش با اعدام آنها به پایان رسید. سپس در ادامه به بررسی خطمشی سازمان طی سالهای 1350-1354ش و نیز در آستانهی انقلاب اسلامی (سالهای 1354- 1356ش) پرداخته است.
در فصل آخر کتاب ذیل عنوان «حزب جمهوری اسلامی ایران» به دلیل عضویت حائریزاده در هیئت اجرایی شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، تاریخچهای از تشکیل این حزب ارائه شده است.
کتاب حاضر با مجموعهای از 32 سند و تصویر مربوط به آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی،گاهشمار وقایع، فهرست منابع، و همچنین فهرست اعلام، به پایان رسیده است.
تعداد بازدید: 5235