کتاب و نشریه

خاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پور

مهرنوش کاظمی


کتاب "خاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پور" در سال 1387ش در 369 صفحه به قلم فرامرز شعاع حسینی و رحیم روح بخش تدوین گردیده و توسط مؤسسه چاپ و نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی) به چاپ رسیده است.

اهم خاطرات انقلابی حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور، از نخستین سالهای شکل گیری انقلاب اسلامی در آغاز دهه چهل در شهر مشهد آغاز می شوند که وی همراه و همگام این حرکت شده و وارد جرگه مبارزه با رژیم پهلوی گردید. خاطرات فردوسی پور به این جهت حائز اهمیت است که دست تقدیر او را در جایگاهی قرار داد که بتواند از نزدیک با امام خمینی ارتباط برقرار کرده و در جریان مبارزات ایشان قرار بگیرد و در ادامه مدتی نسبتا قابل توجه در نجف و پاریس، از نزدیک شاهد و ناظر حوادثی بوده است که در کانون هدایت انقلاب یعنی بیت امام خمینی حضور داشته است.

حجت الاسلام فردوسی پور پس از حادثه كربلای سرچشمه با وجود مجروحیت های شدید مسئولیت ستاد هفتم تیر را برعهده گرفت. ایشان از جانبازان حادثه هفتم تیر بود كه عضویت در مجلس خبرگان رهبری، نمایندگی مجلس شورای اسلامی و ریاست دیوان عدالت اداری از جمله مسئولیت های وی در سالهای گذشته بوده است.

این کتاب در سه فصل به مناسبت فعالیتها و حضور ایشان در ایران، عراق و فرانسه دسته بندی شده است. 

در فصل اول با عنوان "در ایران" پس از بیان زندگی نامه حجت الاسلام فردوسی پور به خاطرات ایشان در دهه چهل از جمله آغاز نهضت روحانیت در مشهد، مرجعیت در خراسان پس از رحلت آیت الله بروجردی و آغاز مبارزات امام خمینی با رژیم پهلوی در مخالفت با مسائلی چون لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و همچنین رفراندوم اصول ششگانه، واقعه مدرسه فیضیه، قیام 15 خرداد در تهران، کاپیتولاسیون و در نهایت تبعید امام به ترکیه و نجف می پردازد.

در خصوص واقعه 15 خرداد در این بخش اینگونه آمده است:

" در آن سال 15خرداد مصادف با پنجشنبه 12 محرم بود که دوازدهم محرم ایشان را گرفتند. امام بعد از زمینه سازی گویندگان مخصوصاً منبر آقای فلسفی در دهه اول محرم اعلام کردند که من عصر عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی می کنم. هر چند به ایشان گفتند آقا اوضاع غیر عادی است ایشان گفت نه من می آیم. وقتی اعلام شده بود که امام می خواهند سخنرانی بکنند بطوریکه ما مطلع شدیم 40000 هزار نفر از تهران برای استماع رفته بودند. افراد دست اندرکار آنجا هم دستگاههای برق اضطراری آماده کرده بودند که اگر احیاناً برق را قطع کردند بلندگوها قطع نشود و بتوانند فوری از برق اضطراری استفاده کنند. امام از آن درب کوچک حرم حضرت معصومه(س) به مدرسه فیضیه تشریف آوردند و از همان بالای پله ها چهار زانو در حالی که ایشان سر درد داشتند 20 دقیقه سخنرانی کردند امام یکی از جملاتی که فرمودند این است که: من به تو نصیحت می کنم، زمانی که پدر تو از ایران می رفت با اینکه ایران در اشغال متفقین بود و ایران احتیاج به رئیس و شاه داشت، مردم از رفتن پدرت خوشحال بودند، جشن گرفتند. من به تو نصیحت می کنم کاری نکن که وقتی رفتی مردم جشن بگیرند. انعکاس آن سخنرانی هم خیلی عجیب بود، این مربوط به روز عاشورا بود. دو روز که از سخنرانی عاشورای امام گذشت مأموران شب پانزدهم خرداد برای دستگیری امام(ره) به قم آمدند."

" در تهران كه عده ای از علمای شهرستانها در اعتراض به دستگیری امام به حضرت عبدالعظیم آمده بودند، من جمله در آن موقع آیت الله شریعتمداری آمده بودند. منتهی هنوز آیت الله العظمی میلانی نیامده بود. آقایان جلساتی داشتند برای اینكه نسبت به آزادی امام و رهبر كبیر انقلاب اقدام كنند."

"مرحوم حاج آقا روح الله كمالوند وقت گرفت و حضور شاه رفت. بعد ملاقات آنطوری كه ایشان می فرمود نقل می كرد: من می دانستم تشریفات شاه چگونه است ولی در عین حال وقتی ما را آنجا بردند برای ملاقات آموزش دادند. سپس من را بردند و توی اتاق ملاقات نشاندند و من متوجه شدم كه شاه از آن تكبری كه دارد اول نمی آید توی اتاق ملاقات بنشیند، زیرا میهمان وقتی وارد شد مجبور می شود جلوی میهمان حركت كند.اگر حركت بكند خلاف شأن شاهنشاهی است، اگر حركت هم نكند كه خلاف ادب و انسانیت است. برای اینكه این كار را نكند می گفت میهمان را بیاورید آنجا بنشیند من كه رفتم میهمان جلوی پای من بلند شود. به هر حال اتاقی كه من بودم یك درب كوچكی داشت كه من فهمیدم شاه از این درب وارد خواهد شد. نزدیك لحظه ورود شاه من بلند شدم و پشت به آن شروع كردم به قدم زدن. وسط اتاق كه رسیدم درب باز شد. شاه درب را باز كرد وارد شد. دید كه یك آقا شیخی به آن سمت اتاق دارد می رود كه خیلی عصبانی شد با عجله خودش را به من رساند و دست زد به شانه من و گفت آقا شیخ چه می گویی برای چه آمدی؟ من برگشتم چون او سلام نكرد و احوالپرسی هم نكرد و هیچ مقدمه ای انجام نداد من هم گفتم آمدم ببینم حال حاج آقا روح الله چطوره؟ شاه در جواب من گفت زنده است. نمی كشیمش كه شما از او امامزاده درست بكنید، لجن مالش میكنیم. این جمله را گفت و برگشت و از همان دربی كه آمده بود خارج شد. خوب از این جمله ای كه زنده است معلوم شد كه آقا رهبر كبیر انقلاب اسلامی زنده هستند، خاطر جمع شدند كه امام زنده هستند و باید برای آزادی ایشان اقدام كرد"

فصل دوم به خاطرات وی پس از تبعید امام به نجف ، عزیمت ایشان به نجف و حضور در كنار امام تا تبعید امام به پاریس می پردازد.

همچنین در فصل سوم اقامت امام در پاریس را بیان كرده و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی امام را تا پیروزی انقلاب اسلامی را برمی شمرد. در انتها نیز صفحات پایانی كتاب شامل فهرست اشخاص، فهرست اماكن، فهرست گروهها و احزاب، كتب و نشریات، اسناد و تصاویر است.

 



 
تعداد بازدید: 4895



آرشیو کتاب و نشریه

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.