کتاب و نشریه

پرتو آفتاب - خاطرات آیت الله علی عراقچی

مهرنوش کاظمی


كتاب پرتو آفتاب (خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی) سی امین اثر از مجموعه یادهاست كه عبدالرحیم اباذری آن را در 435 صفحه در سال 1389 تدوین كرده و توسط چاپ و نشر عروج وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی به چاپ رسیده است.

اثرحاضر خاطرات آیت الله حاج شیخ علی عراقچی است كه در خلال آن ضمن مروری بر رخدادهای زند گی اجتماعی خود، از آشنایی ایشان با امام خمینی در مقام یك طلبه و نیز وقایعی از انقلاب اسلامی سخن گفته است. ایشان علاوه بر بازگویی گوشه هایی ازسیر تاریخی فعالیتهای علمی، دینی و سیاسی روحانیت معاصر، نكته هایی را بر زبان رانده كه مختص اوست و در جای دیگرآن ها را نمی توان یافت.

این كتاب دارای 7 فصل می باشد. فصل اول به زندگی نامه آیت الله عراقچی پرداخته و مسائلی چون خانواده، تحصیلات، اساتید، سفرهای تبلیغاتی و تالیفات ایشان را پیش كشیده است.

در فصل دوم با عنوان "تاریخ حوزه، علمای همدان و دوران رضاخان" اوضاع سیاسی و اجتماعی همدان در دوران رضاخان را بررسی نموده، علمای معروف همدان را برشمرده است. از كشف حجاب رضاخانی و جنگ جهانی دوم نیز سخن گفته است.

فصل سوم را به  دوران زعامت آیت الله بروجردی اختصاص داده و به مواردی چون هجرت آیت الله بروجردی به قم و حمایت همه بزرگان از ایشان، تحول در حوزه قم با وجود آیت الله بروجردی و ایجاد درس اخلاق توسط وی و موضاعات دیگری چون آیت الله بروجردی و فدائیان اسلام پرداخته است.

در فصل چهارم آیت الله عراقچی به چگونگی آشنایی خود با امام خمینی پرداخته و ویژگیهای فقهی و فلسفی و اخلاقی امام را برشمرده و مواردی چون رحلت آیت الله خوانساری در همدان و مرجعیت امام خمینی را مطرح نموده است.

فصل پنجم با عنوان "دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی" وقایع سالهای 41 تا 43 را بازگونموده است و مسائل مهمی از قبیل انجمن های ایالتی و ولایتی، اصلاحات ارضی، فاجعه حمله به مدرسه فیضیه و پس از آن سخنرانی و دستگیری امام خمینی و همچنین حمایت علما از امام، ماجرای كاپیتولاسیون و در پی آن دستگیری مجدد و تبعید امام خمینی به تركیه و سپس نجف را مورد بحث قرار داده است.

در خصوص فاجعه مدرسه فیضیه و پس از آن دستگیری امام خمینی در این بخش اینگونه آمده است:

"روز دوم فروردین 1342، مصادف با شهادت امام جعفر صادق(ع) بود و آقایان مراجع به پیشنهاد حضرت امام، عید نوروز آن سال را به خاطر اعتراض به لوایح ششگانه شاه از جمله لایحه تقسیم اراضی او، عزای عمومی اعلام كرده بودند، از این جهت، مجلس عزایی در مدرسه فیضیه و مدرسه حجتیه برقرار بود. مراسم مدرسه حجتیه قبل از ظهر بود و از طرف آقای شریعتمداری منعقد بود. من به همراه دوستان رفتیم و درآن مجلس شركت كردیم. آقایی در بالای منبر صحبت می كرد، وقتی نشستیم، متوجه شدیم تعدادی از افراد كه كت و شلوار مشكی و پیراهن سفید پوشیده اند در مجلس حضور دارند و یكی دو بار هم صلوات های بی مورد فرستادند. در این هنگام آقای شیخ غلامرضا زنجانی كه از اطرافیان آقای شریعتمداری بود، بلند شد و با شدت و تندی گفت: كسی حق ندارد شعاری یا صلواتی بدهد و یك مقدار مجلس را آرام و كنترل كرد، كاملا معلوم بود وضعیت غیر عادی است، این افراد ناشناس در كنار هم نشسته بودند و قصد برهم زدن مجلس را داشتند. بالاخره مجلس تمام شد و مردم متفرق شدند؛ آن لباس شخصی ها نیز رفتند و در این مجلس درگیری به وجود نیامد.

عصر همین روز، آقای گلپایگانی طبق روال هر سال درمدرسه فیضیه مراسم عزا به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) داشت. من با دوستانم آقای شیخ علی ثابتی و آقای موسوی همدانی بعد از ظهر با هم به مدرسه فیضیه آمدیم تا در مجلس عزا شركت كنیم، وارد مدرسه شدیم و در ضلع شمالی به طرف دارالشفا نشستیم؛ متوجه شدیم كه تعداد زیادی از همان لباس شخصی ها كه پیش از ظهر در حجتیه بودند، در قسمت جلوی پایین كتابخانه كنار هم نشسته اند و تعدادشان هم خیلی بیشتر از قبل از ظهر است. آقای آل طه بالای منبر بود، صحبتش را تمام كرد، از منبر پایین آمد و بعد از آن مرحوم حاج آقای انصاری به بالای منبر رفت، مقداری سخنانش را ادامه داد تا این كه در وسط صحبت ها، این افراد  ناشناس صلوات فرستادند –می گفتند یك سرهنگی درمیانشان هست، وقتی او اشاره می كند، این ها صلوات می فرستند- پس از اندكی باز صلوات فرستادند و مجلس متشنج شد. آقای انصاری برای این كه مجلس را كنترل كند، گفت: چیزی نیست دو نفر بر سر سیگار با هم دعوا كردند، باز منبرش را ادامه داد، ولی آن ها دوباره دعوای ساختگی به راه انداختند، بعد یك نفرشان بلند شد كه میكرفون را از جلوی آقای انصاری بردارد. مرحوم آقای انصاری فوری از بالای آن گرفت و مانع شد و همین طور به صحبت هایش ادامه داد و مجلس را در دست گرفت و فوری به پایان رساند.

وقتی مردم می خواستند متفرق شوند، ناگهان این افراد ناشناس به طرف مردم و طلاب حمله ور شدند و آن ها را كتك زدند. بعضی ها خودشان چوب و چماق داشتند، بعضی ها هم به داخل باغچه پریدند، شاخه های درختان را شكستند و برای خود چوب دستی درست كردند و با آن به جان طلاب افتادند.

آقای گلپایگانی جلوی حجره جنب زیر كتابخانه نشسته بود. آقای انصاری هم به ایشان ملحق شدند و با هم در داخل حجره قرار گرفتند؛ البته به اصرار اطرافیان به آن جا رفتند. درگیری همینطور ادامه داشت، در طبقه بالا نرده های قسمت آخر به شكل مشبك بود؛ طلبه ها برای این كه از خود دفاع كنند این ها را خراب كردند و با آجرهای آن به سمت كماندوهای شاه حمله ور شدند و تا حدودی آن ها را به عقب راندند. حتی سر یكی از آنها شكست و خیلی حالش وخیم بود.

در همین حال دیدم آقای شیخ علی طاهری لر جلوی آقای گلپایگانی ایستاده و كاملا از ایشان حمایت می كند و مانع می شود كه آسیبی به ایشان برسد. تا این لحظه من در مدرسه بودم، طلبه هایی كه با آجر به دفاع می پرداختند كاملا از بالا بر این ها تسلط داشتند، به طوری كه بسیاری از كماندوها پا به فرار گذاشتند، ولی چند لحظه بعد نیروهای كمكی به مدرسه سرازیر شدند، بسیاری از طلاب را گرفتند و اسیر كردند. به مرحوم آقای گلپایگانی اهانت و جسارت كردند و مدرسه را كاملا در محاصره گرفتند. از توالت مدرسه فیضیه دری به سمت رودخانه بود كه مأموران رژیم از آن خبر نداشتند، ما چند نفر از آن درخارج شدیم و به عبارتی از دست آن ها فرار كردیم. با آقای ثابتی به سمت منزل می آمدیم كه ناگهان صدای تیراندازی شروع شد؛ تا آن موقع درگیری تن به تن بود، بعد تیراندازی هم آغاز شد، البته اغلب هوایی بود. آقای موسوی همدانی كه هنگام رفتن به مدرسه با هم بودیم، هنكام درگیری از ما جدا شد و در مدرسه بالای تانكر آب مخفی شده و آن جا مانده بود و آقای هاشمی، پدرزن آقای ثابتی هم با او همراه بود. او می گفت: مأموران شاه كه مسلح بودند از پشت بام مغازه های اطراف بالا رفتند و از آن جا هم فیضیه را در محاصره كامل قرار دادند و به سمت طلابی كه در طبقه دوم بودند موضع گرفتند و تهدید كردند. بعد در پی تعقیب و دستگیری طلاب وارد تمامی حجره ها شده و اسباب و وسایل و كتاب های آن ها را بیرون ریختند و غارت می كردند، حتی حرمت قرآن، نهج البلاغه و مفاتیح را هم نگه نداشتند.

علاوه بر طلاب مردم عادی هم كتك خوردند، چند نفر از علمای بزرگ و پیرمرد نیز آنجا بودند، یكی آقای شیخ محمود علمی بود كه سال ها متولی مدرسه فیضیه و دارالشفا بود، او را هم كتك زده از مدرسه بیرون انداخته بودند".

این یکی از نمونه های مقاومت در برابر برنامه های رژیم ستمشاهی بود که رفته رفته  به دستگیری امام در 15 خرداد همان سال منجر شد.

"در پانزده خرداد 1342 كه امام را شبانه دستگیر كرده و به تهران بردند وقتی مردم از ماجرا باخبر شدند، بی اختیار به خیابان ها ریختند و به دفاع از امام، فداكاری كردند، اعتراض كردند و حتی در این راه شهید هم شدند. وقتی ایشان را به تهران بردند، احتمال قوی بود كه محاكمه شوند و به اعدام محكوم گردند. به همین خاطر مراجع و علمای بزرگ احساس خطر كردند و به عنوان وظیفه شرعی دوباره به میدان آمدند تا ایشان را از دست این جلادان رها سازند. همین امر بهترین دلیل بر آن است كه این آقایان انسان های پاك، مهذب و متدین بودند و غرضی شخصی با حضرت امام نداشتند. همه به صحنه آمدند، اعلامیه دادند، به شاه و دولت نامه نوشتند و حضرت امام را به عنوان مرجع تقلید و فقیه معرفی كردند. به علاوه، همه آقایان از قم، مشهد، شیراز، اصفهان و تبریز به تهران مهاجرت نمودند. به هر حال دستگیری حضرت امام و مقاومت و شهادت مردم در قم، تهران و ورامین و بعضی جاهای دیگر، اتحاد و همبستكی را دوباره میان مراجع قم و سایر علمای شهرستان ها تقویت كرد. مثلا از مشهد آقای میلانی به تهران آمد. از قم آقای مرعشی نجفی و آقای شریعتمداری و از همدان آقای آخوند و آقای بنی صدر (پدر ابوالحسن بنی صدر) آمدند. از شیراز آقای محلاتی آمد كه ایشان در آن وقت در شیراز مقلد و رساله علمیه داشت. از نجف مرحوم آقای شاهرودی اعلامیه دادند. در تهران نیز آقای خوانساری تلاش هایی در این رابطه كردند؛ چون عوامل رژیم به ایشان خوش بین بودند و از ایشان حرف شنوی داشتند.

در اثر مهاجرت و پشتیبانی علما و بزرگان، رژیم شاه عقب نشینی كرد و ایشان را از زندان  به منزل مناسبی منتقل نمود ولكن تحت نظر قرار داد. این یك پیروزی بزرگ بود، چون آن ها قصد محاكمه و اعدام ایشان را داشتند".

فصل ششم با عنوان"آیینه های عبرت" فضای فرهنگی آن ایام را بازگو نموده است و سپس استقلال مبارزاتی امام، مسأله دكتر شریعتی، انجمن حجتیه، اولین آشنایی آیت الله عراقچی با آقای شریعتمداری و افكار ایشان را بیان نموده است.

در فصل هفتم كه فصل پایانی كتاب با عنوان "دوران پیروزی انقلاب" است، مسائلی چون شهادت حاج آقا مصطفی، هجرت امام به پاریس، ورود امام به ایران و ریاست جمهوری بنی صدر را در برمی گیرد.


پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 42
 
تعداد بازدید: 4970



آرشیو کتاب و نشریه

نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی:

جدیدترین مطالب

پربازدیدها

© تمامی حقوق برای پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 1342 محفوظ است.