نقد از: سید رضا حسینی
آغاز سخن:
تاریخ معاصر ایران سرشار از حوادث و جریاناتی است که هرکدام به نوعی بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعهی ایران تأثیر گذاشته است.پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی، مهمترین تحول سیاسی اجتماعی کشور در چند سال گذشته است. اهمیت این موضوع ناشی از گفتمانی است که براساس آن یک نظام سیاسی مبتنی بر سلطنت از هم فرو پاشید و به جای آن نظام سیاسی جدیدی برمبنای فرهنگ سیاسی-اجتماعی تشیع بنیانگذاری شد. چنین تحولی در عصری که ادعا میشد با گسترش مدرنیته،مذهب روز بهروز منزوی خواهد شد و نقشی در امور سیاسی و اجتماعی نخواهد داشت،نظریهپردازان سیاسی،اجتماعی را به تحیر و بازاندیشی دربارهی مقولات فرهنگی و مذهبی وادار ساخت.
در این میان،علما و روحانیون و وعاظ مذهبی نقش اساسی در گسترش،تبلیغ و تبیین اندیشهها،آمال و اهداف امام خمینی در اقصی نقاط کشور ایفا کردند.بهگونهای که بدون وجود چنین شبکهی منسجمی از توزیعکنندگان اندیشهی سیاسی امام خمینی،فراگیر شدن قیام انقلابی در سراسر کشور با مشکل اساسی روبهرو میشد.
رویارویی مردم با رژیم پهلوی دوم،برای حمایت از اصول دین و مرجعیت دینی را در واقع میتوان پایهگذار روند قدرتگیری مجدد مذهب و روحانیون در صحنهی سیاست ایران دانست.در پی خروش مردم علیه دستگاه محمد رضا شاه و مطرح شدن خواستههای آنان مبنی بر ترک رویهی ضد دینی حکومت،تعامل بین علما و تودهی مردم به یکی از دغدغههای مهم شاه و ایادیاش تبدیل شد و تلاش روحانیون برای ایستادگی در مقابل شاه و تأکید بر مواضع دین مدارانهشان،آنان را دچار مخاطرات عمده میکرد.به دنبال این منازعات،سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک)نیز اقدامات گستردهای را برای شناسایی و دستگیری مخالفان رژیم انجام میداد و مأموراان آنها،مردم و بهویژه روحانیون و وعاظ را تحت نظر قرار میدادند.
بدون تردید باید گفت که نقش روحانیت شیعه در جامعهی ایران با تحولات فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی و سیاسی ارتباط مستقیم دارد. تعاملات دین و جامعهی ایران،یعنی روحانیون با نظام سیاسی،بخش عمدهای از تحولات تاریخ ایران را به خود اختصاص داده است.در واقع آنها با احساس وظیفه دربارهی دفاع از حریم اسلام در صدد ایجاد جامعه و حکومت،مطابق با اصول اسلام بودهاند.
به نظر میرسد،با توجه به نقش روحانیون در تحولات کشوربه خصوص در حوزهی فرهنگی با توجه به در اختیار داشتن امتیاز آشنایی با اصول و قواعد دین و ارتباط پیوستهی میان آنان و مردم، دشمنان اسلام و استعمارگران و ایادی وابسته به آنها،پیوسته حمله به روحانیت و جایگاهشان را وجههی همت خود قرار دادهاند.به گونهای که بیشترین تلاش آنان در جهت تنزل دادن شأن و منزلت روحانیون نزد مردم،گسستن رابطهی آنان با مردم و سلب حمایت و پشتیبانی مردم از روحانیت بوده است.
انقلاب اسلامی ایران،انقلابی منبعث از ارزشها و تعالیم دینی است که تحت زعامت و رهبری نهاد مرجعیت شیعه محقق گشت. ویژگی برجستهی روحانیت شیعه در تاریخ معاصر ایران،موفقیت در پیشوایی معنوی و دینی جامعهی اسلامی است که در حوادث سیاسی و اجتماعی دوران اخیر به خوبی خود را نشان داده است.
درباره کتاب
مؤلف کتاب:«مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد» طرح را در دو بخش تنظیم کرده است.یک بخش آن،مدخل پژوهشی که مشتمل بر سه فصل و یک نتیجهگیری است و بخش دیگر،بیان اسناد موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی است.کتاب،همچنین دارای روزشمار وقایع و فهرست منابع و تصاویر است.
نویسنده علاوه بر اسناد مزبور،در بیان مطالب کتاب از اسنادی که تحت عنوان«یاران امام به روایت اسناد»از طرف مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات در زمینهی مبارزات روحانیون انتشار یافته و نیز از خاطرات عدهای از روحانیون و وعاظ نظیر حجت الاسلام فلسفی و...استفاده کرده است.در مدخل پژوهشی،فصل اول با عنوان برنامهی اصلاحات رژیم پهلوی دوم و واکنش روحانیون و وعاظ تنظیم شده است.در این فصل،اهداف و پیامدهای برنامهی اصلاحات حکومت پهلوی،رحلت آیت اللّه بروجردی و دخالت حکومت پهلوی و نیز مبارهی آنان با لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندوم سال 1341، تحریم عید نوروز سال 1342،فاجعهی مدرسهی فیضیهی قم و واکنشهای روحانیون و وعاظ در قبال آن فاجعه بررسی شده است.
چنین به نظر میرسد که برای بیان نقش روحانیت،تحلیل جایگاه نقش و عملکرد روحانیون در کشور میبایست رخدادهایی نظیر جنبش تنباکو،نهضت مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت به دقت مورد بررسی قرار گیرند.
در ماجرای جنبش تنباکو،گروههای مختلفی در ماجرای اعطای امتیاز تنباکو به تالبوت متضرر میشدند،اما روحانیون بیش از همه نسبت به سلطهی اقتصادی اجانب در ایران احساس نگرانی کردند. روحانیت بهعنوان گروهی از افراد جامعه که به واسطهی تبیین اصول و احکام دین و هماهنگی مردم با آنان برای تطبیق امور معیشتی خود با شرع،با اقشار مختلف جامعه در ارتباط بودند،از مدتها قبل،از وضعیت موجود در کشور ابراز نارضایتی میکردند.ظلم و جور حاکم به رعیت، نفوذ روزافزون بیگانگان،تضعیف دولت مرکزی،گسترش فقر و اقتصاد نمیهایستا و عقبمانده از مواردی بود که موجب ناخرسندی روحانیون بود.روی آوردن تجار و سایر مردم به سوی آنان و اظهار نارضایتی و از اعطای امتیاز باعث شد که روحانیون منعکسکنندهی نارضایتی و پیشرو معترضین،زبان به تقبیح امتیاز گشودند و در شهرهای بزرگ روحانیون و وعاظ در مساجد بر منابر،انعقاد قرارداد را محکوم و خواستار لغو آن شدند.به گونهای که در شیراز1،که مرکز بزرگ کشت و تولید تنباکو بود،آیت اللّه سید علی اکبر فال اسیری،در اصفهان حاج آقا نجفی، در تبریز حاجی جواد آقا،در تهران حاج میرزا حسن آشتیانی به مخالفت با این قرارداد برخاستند و سرانجام میرزای شیرازی در تلگرامی به ناصر الدین شاه نوشت:
«نگذارید کارتان به آنجا بکشد که وقتی ملتجی شوید و بخواهید دست توسل به دامان ملت بزنید،ملت را دیگر دامانی به جا نمانده باشد.هنوز هم وقت است،دولت را اگر در حقیقت دفع این فتنه و رفع این غائله ممکن نیست،به ملت واگذار کند تا ملت خود در صدد رفع این غائله برآید.»(جعفری،1385،صص 21-18)
در نهضت مشروطیت،با وجود اختلاف بین روحانیون از جمله شیخ فضل اللّه نوری بر سر مشروعه بودن مشروطه و اعتراضات وی برای اسلامی کردن قانون اساسی،در کل وجود نظام مشروطه در مقابل پادشاهی مستبد اتفاقنظر وجود داشت و این امر بیش از هر چیز مدیون انسجام مذهب بهعنوان یک نیروی عمده در سراسر تاریخ معاصر ایران است.چنانچه شهید مطهری ابراز تأسف میکند که مشروطیت ایران را روحانیت به ثمر رساند،اما آن را ادامه نداد و بهرهبرداری نکرد و بعد از آن دیکتاتوری خسن روی کار آمد.تا اینکه موضوع ملی شدن صنعت نفت مطرح شد.آیت اللّه کاشانی و سایر مراجع و روحانیون شهرها،مسألهی ملی شدن صنعت نفت و استیفای حقوق مردم را از شرکت انگلیسی خواستار شده و این خواست به یک بسیج ملی تبدیل شد و در طی مبارزه،روحانیون نیز دوشادوش سیاستمداران و روشنفکران برای تحقق بخشیدن به آرزوهای دیرینهی مردم در نیل به استقلال و رهایی از یوغ استعمارگران،به مبارزه برخاستند.
این روند مبارزات روحانیون در کنار دیگر قشرهای جامعه ادامه داشت تا اینکه بعد از درگذشت آیت اللّه بروجردی در فروردین 1340، محمد رضا شاه با نقشهای از پیش طراحی شده برای انتقال مرجعیت شیعیان ایران از قم به نجف اشرف و بیتوجهی به علمای ایران و تضعیف نقش آنان،پیام تسلیت خود را برای آیت اللّه سید محسن حکیم در نجف اشرف فرستاد و به وسیلهی ساواک از برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی بعضی وعاظ در مجالس ترحیم آیت اللّه بروجردی جلوگیری میکرد.(سلیمی،1386،ص 26).چنانچه وقتی آقای تولیت تصمیم داشت شب هفت آیت اللّه بروجردی،مجلس ختمی با سخنرانی آقای فلسفی منعقد کند،ساواک از برگزاری آن جلوگیری کرد.(قیام پانزده خرداد به روایت اسناد،زمینهها،1378،ص 280).با وجود تمام مخالفتهای رژیم،وعاظ تهران مجلس ترحیمی در مسجد ارگ تهران برگزار کردند که وعاظ معروف تهران نظیر آقایان چهل ستونی،لواسانی، صدر بلاغی،سید علی سدهی[و پسران]،شیخ عباسعلی اسلامی2و... در آن شرکت کردند و آقی فلسفی ضمن گرامیداشت یاد آیت اللّه بروجردی به دولت تذکر داد که در روز شهادت امام موسی بن جعفر(ع) ادارات را تعطیل و پخش موسیقی و آواز را در رادیو قطع کند.3.
در قسمت دیگر کتاب،نویسنده به موضوع لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی میپردازد و بیان میکند که حکومت پهلوی فکر میکرد که نیروهای مذهبی به دلیل خلاء وجود مرجعیت،قادر به ابراز مخالفت و تأثیر بر سرنوشت اصلاحات نخواهند بود.هرچند نمیتوان این موضوع را به معنی نادیده گرفتن قدرت و استعداد نیروهای مذهبی به شمار آورد.
ساواک در طرح آمادگی ایام سوگواری تاسوعا و عاشورای سال 1341،به نیروهای خود مأموریت داد که با نفوذ در بین دستههای عزاداری تحریکات و فعالیتهای ضد دولتی را به اطلاع مقامات ساواک برسانند.با تصویب لایحهی اصلاح انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیأت وزیران در 16 مهر13414،شرایط انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی نسبت به دورههای قبل تغییر یافت،و به زنان نیز اجازهی رأی داده شد.شرط مسلمان بودن انتخابکنندگان و انتخابشوندگان حذف و سوگند به قرآن کریم در مراسم تحلیف انتخابشوندگان،به سوگند به کتاب آسمانی تبدیل گردید.
مخالفت علما و روحانیون با این لایحه،نشان از آن داشت که تلاش رژیم با انتقال پایگاه مرجعیت به نجف بیثمر بوده و انتظار سکوت جامعهی روحانیت،در مقابل برنامههای اصلاحی،برداشتی نادرست بوده است.چون مراجع و علمای مذهبی به محض آگاهی از محتوای لایحههای انجمنها بهعنوان دفاع از کیان اسلام و مسلمانان به مخالفت با آن لایحه برخاستند.
نویسنده در این رابطه مینویسد:امام خمینی بعد از تلگرافی که به[اسد اللّه]علم مخابره کرد،تلگرافهایی نیز به شاه فرستاد و ضمن پرداختن به بیاعتنایی علم به قانون اساسی و نصحیت علما و خواست مردم مسلمان،لزوم تبعیت از قانون اسلام و قانون اساسی را تذکر داد و به دفاع از شرع اسلام پرداخت.(سلیمی،1387،ص 28).و در نامهای در 9 آبان 1341 به آقای فلسفی،از او خواست که در روز تجمع مردم در مسجد عزیز اللّه تهران که به درخواست آیت اللّه خوانساری5صورت گرفته بود،به دولت اخطار کند که روحانیون قدرت بسیج مردم در خارج از تهران یا قم را دارند و در صورت لزوم به این کار اقدام خواهند کرد و موضع خود را صریحا به مردم خواهند گفت.
بالاخره بعد از مخالفت حضرت امام خمینی(ره)و سایر علمای قم و تلاش روحانیون و وعاظ در سخنرانیهای خود،اسد اللّه علم در اواخر آبان 1341 طی تلگرافی به علما و همچنین در یک مصاحبه مطبوعاتی، اعلام کرد که شرط اسلامیت برای انتخابشوندگان انجمنهای ایالتی و ولایتی موردنظر دولت نیز هست و سوگند به قرآن مجید همچنان پابرجاست و موضوع درخواست علما دایر بر مسکوت ماندن عدم شرکت زنان در انجمنهای ایالتی و ولایتی،به مجلس ارجاع داده خواهد شد تا تصمیمگیری کنند.ولی با مخالفت مجدد روحانیون،علم مصاحبهای کرد و گفت:چرخ زمان به عقب برنمیگردد».(خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی،1376،ص 240)بنا به گفتهی سلیمی،مبارزه با لایحههای انجمنها تداوم یافت و مساجد تهران بهویژه مساجد سید عزیز اللّه،ارگ و فخریه به کانون تلاش وعاظ جهت انتقال نظرات علما و مراجع در مورد برنامههای حکومت تبدیل شد.
نویسنده در این فصل،به انتقاد شدید علما و روحانیون نسبت به نفوذ یهودیها و بهاییان در عرصههای اقتصادی،سیاسی و...مملکت میپردازد و در این مورد به انتقاد شدید آقای فلسفی در سخنرانی 7 آذر 1341،یعنی یک روز پس از لغو لایحهی انجمنها،میپردازد.
سلیمی همچنین در مورد رفراندوم لوایح ششگانه مینویسد:در کمتر از دو ماه پس از لغو لایحههای انجمنهای ایالتی و ولایتی در 19 دیماه 1341،شاه اصول ششگانهای را که به انقلاب سفید مشهور بود،اعلام کرد و دولت روز 6 بهمن را برای برگزاری همهپرسی اصول مذکور تعیین کرد.اما حضرت امام(ره)معتقد بودند:چون در قانون اساسی و قوانین موضوعهی مجلس،رفراندوم پیشبینی نشده بود، برگزاری رفراندوم فاقد وجاهت قانونی است.علاوه بر آن در قوانین کشور،مقامی که صلاحیت انجام رفراندوم را داشته باشد،معین نشده و نیز در ممالکی که رفراندوم برگزار میشود به مردم مهلت میدهند که آنچه به همهپرسی گذاشته میشود مورد بحث و بررسی قرار گیرد و در جراید و وسائل ارتباط جمعی آرای موافق و مخالف آن منعکس گردد.(همان،ص 41).
به دنبال صدور اعلامیهی حضرت امام خمینی(ره)در روز دوم بهمن 1341 در مورد تحریم رفراندوم و پخش اعلامیهی مذکور در تهران،موج جمعیت معترض در خیابانهای پایتخت به راه افتاد و مخالفت جدی خود را با برگزاری رفراندوم نشان داد.
نویسنده،همچنین واکنش رژیم پهلوی به اعتراضهای گستردهی مردم و روحانیون را به تصویر میکشد و اشارهای به مواردی همچون دستور العملهای دولت به استانداران و فرمانداران در آستانهی ماه رمضان سال 1341،پیشنهاد حضرت امام(ره)به علمای قم مبنی (به تصویر صفحه مراجعه شود) بر تعطیلی مراسم جماعت و وعظ در سراسر کشور در اعتراض به برنامههای ضد ملی حکومت و اعلام انزجار از انقلاب سفید،شکستن اعتصابها توسط آیت اللّه سید احمد خوانساری،اعلام شرایط حساس کشوری توسط ساواک،و...میکند،تا ماجرای مدرسهی فیضیهی قم و مدرسهی طالبیهی تبریز حادث میشود و بلافاصله امام خمینی(ره)در واکنش به حادثهی مدرسه فیضیه،اعلامیههایی انتشار دادند و اعمال حکومت را محکوم کردند و به دنبال آن مراجع و علمای قم،اقامهی نماز جماعت را تعطیل کردند.در مساجد قزوین و کاشان ائمهی جماعت حاضر به برگزاری نماز نشدند.در شیراز آیت اللّه سید اللّه عبد الحسین دستغیب مردم را به جهاد علیه حکومت تشویق و برگزاری مجالس وعظ و نماز جماعت در مساجد شیراز را به مدت سه روز تعطیل و سپس قطعنامهای که از طرف علمای شیراز صادر شده بود را قرائت کرد.(همان،صص 55-44).
فصل دوم به نقش روحانیون و وعاظ در قیام 15 خرداد و مخالفت با لایحهی کاپیتولاسیون اختصاص یافته است.در این فصل،تحرکات مجامع مذهبی و وعاظ در آستانهی ماه محرم 1342،برنامههای ساواک برای کنترل وعاظ و روحانیون در دههی اول محرم،بازتاب دستگیری امام خمینی(ره)در میان روحانیون و وعاظ و قیام 15 خرداد، واقعهی مسجد فیل مشهد،دستگیری هاشمینژاد و...و تبعید امام خمینی(ره)بررسی شده است.
سلیمی در ذیل مبحث فعالیت روحانیون و وعاظ در دههی اول محرم 1342 ضمن بیان توزیع نوار سخنرانی حضرت امام که بیش از ماه محرم در مدرسه فیضیه ایراد شده بود،پیام معروف ایشان به وعاظ و گویندگان هیأتهای مذهبی را به تصویر میکشد و در ادامه از اشتیاق وعاظ و گویندگان مذهبی از دستورات امام،همچون سید عبد الکریم هاشمینژاد6که در 8 خرداد در مسجد مروی بر لزوم دخالت روحانیون در وضع قوانین مملکتی طبق قانون اساسی و بیتوجهی حکومت به روحانیون و مجامع مذهبی و توجه بهویژه دولت به یهودیها و بهایی، اشاره میکند.
حکومت پهلوی که از قرار معلوم تحمل روشنگریهای روحانیون بهویژه رهبر نهضت حضرت امام خمینی(ره)را نداشت،در سحرگاه پانزدهم خردادماه 1342،یعنی پس از سخنرانی ایشان در مدرسه فیضیهی و مقایسهی عملکرد حکومت بنی امیه و حکومت پهلوی در زمینهی از بین بردن احکام اسلام،قرآن و علمای دین و پرده برداشتن از نقشههای رژیم صهیونیستی برای سلطه بر ارکان اقتصاد ایران،امام را دستگیر کرد.
این امر باعث تجدید قوای نهضت و تشدید روح مبارزه در میان روحانیون و مردم علیه حکومت شده و به تبعیت از رهبری نهضت، خطبا و وعاظ در منبرهای خود به سخنرانی علیه حکومت پهلوی ادامه دادند.قیام 15 خرداد که در اعتراض به دستگیری امام خمینی(ره)به وقوع پیوست و حکومت پهولی به سبب وحشت از گرایش فزایندهی تودههای مردم به نهضت اسلامی به شدت آن را سرکوب کرد،یکی از ثمرات مبارزهای بود که به رهبری امام خمینی از پای منابر و از دل تکایا و مساجد بلند شده بود.روح پویایی که بر این مبارزه حاکم بود سبب شد که حبس و شکنجه نیز نتواند مبارزاتی را که در این راه قدم نهاده بودند از عزم خود باز دارد.
فصل سوم،فعالیتهای روحانیون و وعاظ و نیز طرحها و اقدامات ساواک را برای کنترل مجالس مجامع مذهبی از زمان تبعید امام خمینی(ره)تا پاییز سال 1357 دربرمیگیرد.در این فصل،به تشکیل مجامع مذهبی توسط روحانیون و وعاظ،اطلاعرسانی پیامها و مواضع امام خمینی،اعزام مبلغین به شهرستانها و روستاها،حفظ ارتباط با رهبری نهضت در دوران تبعید،انتقاد از وضعیت فرهنگی جامعه، مخالفت با لایحهی حمایت خانواده،مبارزه با نفوذ یهودیان و رژیم صهیونیستی در مملکت،شهادت آیت اللّه محمد رضا سعیدی و شهادت آیت اللّه سید مصطفی خمینی،قیام دیماه قم،قیام 29 بهمن تبریز و مبارزات وعاظ و روحانیون در بهار و تابستان سال 1357 پرداخته شده است.
نویسنده کتاب در مورد عملکرد حکومت پهلوی برای کنترل وعاظ و روحانیون مینویسد:حکومت پهلوی برای پیشبرد اهداف خود در محرم سال 44،بسیاری از سران دستههای عزاداری را به ساواک فرا خواند و به آنها تذکر داد که از دولت انتقاد نکنند و از خواندن اشعاری که جنبهی سیاسی دارد،خودداری میکنند.ساواک بانیان مجالس عزاداری را متعهد کرد که پیش از برگزاری مجالس،اسامی وعاظ موردنظر خود را در اختیار ساواک قرار دهند تا از دعوت روحانیون و وعاظی که در لیست سیاه قرار داشتند،جلوگیری شود.بر این اساس بیش از 70 نفر از خطیبان در تهران و شهرستانها در محرم 1344 ممنوع المنبر شدند و در قم رفتن دستههای عزاداری به منزل امام خمینی(ره)ممنوع اعلام شد.سپس در رمضان همان سال،ساواک مجددا 122 نفر از روحانیون و وعاظ را ممنوع المنبر اعلام کرد.بعد از ماه رمضان نیز شرایط جدیدی برای منبر رفتن روحانیون تعیین شد. بدین ترتیب،که کتاب تعهد نمایند که از اعمال گذشته خود نادم و پشیمان بوده و به هیچوجه در امور سیاسی کشور مداخله ننمایند.ضمن قول همهگانه همکاری،هرگونه اطلاعاتی که در زمینهی فعالیتهای عناصر مذهبی افراطی دارند در اختیار ساواک قرار دهند.
این روند در محرم سال 1345 نیز ادامه داشت؛بهگونهای که تعداد 12 نفر را به اسامی وعاظی که در رمضان سال قبل ممنوع المنبر شده بودند،اضافه کرد و اسامی آنان را به ساواکهای سراسر کشور ارسال کرد تا در ردیف دیگر وعاظ ممنوع المنبر قرار دهند.
مؤلف معتقد است کنترل شدیدی که اواخر دههی 1340 بر فعالیت وعاظ و روحانیون از طریق دستگاههای امنیتی و انتظامی اعمال میشد،در اوایل دههی 1350 اندکی فروکش کرد؛اما به هیچوجه پایان نیافت.چنانکه در سالهای 1356 و بهویژه در نیمهی دوم آن سال،که فعالیت روحانیون بهصورت چشمگیری رو به افزایش نهاد، ساواک ضمن اعمال مقررات امنیتی و انتظامی برای جلسات مذهبی، در راستای اجرای برنامهی فضای باز سیاسی،تغییراتی در فهرست اسامی روحانیون ممنوع المنبر ایجاد کرد.ولی این تغییرات شامل حال تمام وعاظ نمیشد.
بعد از اهانت روزنامهی اطلاعات به امام خمینی و اوجگیری مخالفت وعاظ و روحانیون و بروز قیام 19 دی قم و قیامهای متأثر از آن،از دیماه 1356،تا خرداد 1357،تعداد 50 نفر از وعاظ و روحانیون به شهرستانهای مختلف تبعید شدند.
در ادامه نویسنده به تشکیل مجامع مذهبی در دوران تبعید امام خمینی(ره)و سخنرانی روحانیونی همچون آیت اللّه طالقانی،شهید مطهری،عبد المجید معادیخواه،شهید باهنر علیه سیاستهای حکومت و انجام سفرهای تبلیغی و اعزام مبلغین به شهرستانها و روستاها و اطلاعرسانی و حفظ ارتباط بین مراکز مذهبی نظیر حوزههای علمیه و شهرستانها و پخش اعلامیه در اماکن مذهبی و حفظ ارتباط با حضرت امام پرداخته است.و نیز اشارهای به صدور اعلامیهای مبنی بر صلاحیت امام خمینی برای احراز جایگاه مرجعیت به دنبال فوت آیت اللّه سید محسن حکیم در 12 خرداد 1349 میکند.
پایان سخن:
در مدخل پژوهشی کتاب سعی شده تا ابتدا زمینههی رویارویی وعاظ با حکومت پهلوی بررسی شود و سپسا با تکیه بر موضوعاتی همچون،لایحههای انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندوم لوایح ششگانه،نقش وعاظ روحانیون مساجد در برخورد با برنامههای اصلاحات حکومت پهلوی مورد بررسی قرار گیرد.در این زمینه،با ذکر مستنداتی از موضعگیریهای علمای روحانی و بهویژه امام خمینی (ره)در قبال برنامههای حکومت پهلوی،به ارتباط روحانیون و وعاظ با رهبری نهضت و مجامع و مراکز مذهبی پرداخته شده و در خلال آن تلاش حکومت پهلوی برای به سکوت کشاندن حوزهها،علمای روحانی،روحانیون و وعاظ هم مدنظر قرار گرفته است.
در دیگر بخشهای این کتاب،طرحها،روشها و تاکتیکهای ساواک در دستگاه شهربانی حکومت پهلوی برای فعالیت روحانیون و وعاظ بررسی شده و در آن دورههای فشار و شدت کنترل و برقراری شرایط سنگین برای وعاظ و روحانیون در انجام فعالیتها و بازشناسی شده است.
در مجموع،در این کتاب سعی بر این بوده که نقش و اهمیت وعاظ و روحانیون مساجد در تداوم و تشدید مبارزه علیه حکومت پهلوی و روشهای خشن و بیرحمانهی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی حکومت پهلوی در قبال این مبارزه بررسی شود و از آنجا که وعاظ و روحانیون خود جزئی از بدنهی اصلی نهضت اسلامی بودهاند؛بسیاری از وقایع که در تداوم مبارزات نقش اساسی داشتهاند،به واسطهی فعالیت آنان رقم خورده است.
در بخش اسناد تعداد 249 سند،از اسناد مربوط به فعالیت وعاظ و روحانیون مساجد که در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود بوده،استخراج و گزینش شده تا روند کلی مبارزات وعاظ و روحانیون را به نمایش بگذارد و در عین حال روند کلی نهضت امام خمینی(ره) را نشان دهد.برای همهی اسناد انتخاب شده،فهرست موضوعی تهیه شده که این فهرست در ابتدای بخش اسناد قرار گرفته است.
منابع:
1-جعفری،فریبا.نقش روحانیت در قیام 15 خرداد،تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.
2-سلیمی،حشمت اللّه،مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد،تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1386.
3-شهید حجت الاسلام سید عبد الکریم هاشمینژاد،تهران:مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات،1377.
4-قیام پانزده خرداد به روایت اسناد،زمینهها،تهران:مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات،1378.
5-کرمیپور،حمید.جامعه تعلیمات اسلامی،تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.
6-کسرایی،محمد سالار،چالش سنت و مدرنیته در ایران،تهران:نشر مرکز،1379.
پینوشت:
(1).مقاومت علیه رژی ابتدا از شیراز شروع شد.مردم رو به سوی علما علما آوردند و از آنها کسب تکلیف نمودند و سپس اعتراضات در سایر شهرها از جمله تبریز،اصفهان، تهران،مشهد،قزوین،یزد و کرمانشاه شروع شد و تبدیل به یک قیام عمومی گردید. (محمد سالار کسرایی،1379،ص 304)
(2).شیخ عباسعلی سبزواری معروف به حاج شیخ عباسعلی اسلامی متولد 1275 ش در سبزوار است.پدرش شیرازی الاصل و از قبیله قشقایی و جد مادریاش از بزرگان بختیاری بودند که در زمان فتحعلشاه از نواحی بختیارینشین شیراز به سبزوار تبعید شده بودند.تا سن 30 سالگی در سبزوار و مشهد به تحصیل دروس حوزوی اشتغل داشت.در سال 1305 به عراق رفت و سفری نیز به سوریه داشته و سرانجام در سال 1310 به مشهد برگشت.او متأثر از اقدامات نجم العلما در لکنهو در تأسیس «مدرسه الواعظین»قرار گرفته بود تا اینکه بالاخره در سال 1313 راهی هندوستان گردید.در اواخر 1318 به مشهد بازگشت و دست به کار تشکیل جلسات دینی و آموزشی شد که مورد تعقیب مأموران رژیم پهلوی به تهران آمد و در سال 1322 جامعه تعلیمات اسلامی که مدارس زنجیرهای غیر دولتی بود را تأسیس کرد و تا 1328 این مدارس بهطور رسمی حیات داشتند.(کرمیپور،1380،صص 15-8)
(3).آقای فلسفی در این جلسه اعلام کرد که دولت باید اعلامیه بدهد و روز سهشنبه ادارات را تعطیل و موسیقی و ساز و آواز و دستگاه رادیو را تعطیل کند.اگر انجام دهد تا مردم خوشحال خواهند شد و اگر نکند بنده دیگر عرضی ندارم.زیرا این حقی بود به گردن بنده که من ادا کردم،میخواهد دولت بکند یا نکند.(قیام پانزده خرداد به روایت اسناد،زمینهها،صص 8-287).
(4).این لایحه در زمان کابینهی اول اسد اللّه علم که در تاریخ 28 /4 /1341 تشکیل شد به تصویب رسید.این کابینه در تاریخ 30 /4 /1341 به محمد رضا شاه معرفی شد.
(5).آیت اللّه احمد خوانسای طی اطلاعیهای به مناسبت سوم جمادی الثانی که روز رحلت حضرت فاطمه زهرا(س)بود،مجلس تذکری در مسجد حاج سید عزیز اللّه منعقد کرد.
(6).شهید سید عبد الکریم هاشمینژاد(که در برخی اسناد ساواک نام او حبیب و حبیب اللّه نیز آمده و در برخی اسناد نیز هاشمینژاد اشرفی ذکر شده است)فرزند سید حسن سال 1311 ش در شهرستان بهشهر از استان مازندران چشم به جهان گشود.پدرش شغل نفتفروشی داشت و نام مادرش ساره بود.پس از سپری کردن دروس مقدمات حوزه و مقداری از سطح فقه و اصول عازم قم شد.پس از فوت آیت اللّه بروجردی در سال 1340 به مشهد رفت و در آنجا سالک شد.در ساله 1335 با خواهر سید حسن ابطحی ازدواج کرد.مبارزات خود را از سال 1340 آغاز و پس از جریان 15 خرداد 1342 به آن شدت بخشید تا اینکه در سال 1351 ساواک شرکت در سخنرانی او را ممنوع اعلام کرد.در 12 بهمن 1357 برای دیدن حضرت امام خمینی به تهران آمد.در 4 آبان 1358 موضوع منافق بودن استاندار وقت خراسان را اعلام کرد.مدتی دبیر کل حزب جمهوری اسلامی مشهد بود.در خرداد 1358به لیبی و سوریه و در بهمن 1359به ژاپن و بنگلادش سفر کرد تا پیام رسان انقلاب ایران باشد. مدتی نمایندهی مردم مازندران در مجلس هرمزگان شد.سرانجام به دست سازمان منافقین در هفتم مهرماه 1360 به هنگام خروج از کلاس در حزب جمهوری اسلامی، به شهادت رسید.پیکر او را در«دار الزهد»حرم مطهر امام رضا(ع)به خاک سپردند. (شهید حجت الاسلام سید عبد الکریم هاشمینژاد،1377،صص 21-8).
مجله کتاب ماه تاریخ و جغرافیا - بهمن 1387 - شماره 129
تعداد بازدید: 4681