جمال غلامی
وی در آذر 1353 از سوی ساواک قم دستگیر شد و قریب به 19 ماه در بازداشتگاه کمیتهی مشترک ضد خرابکاری تهران، زندان قصر و زندان اوین، در حبس ماند، تا اینکه در خرداد 1355ش آزاد شد.
کشمیری پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز مسئولیتهای مختلفی را بر عهده داشته است که عبارتند از رسیدگی به وضعیت شهربانی کل کشور، مسئولیت تعمیر و بازسازی دارالشفا و مدرسهی فیضیهي قم و مسئول پذیرش طلاب و برپایی جلسات هفتگی سخنرانی در این مدرسه، مسئول امور اداری و مالی دفتر تبلیغات اسلامی در قم و همچنین مسئول رسیدگی به اموال آقای شریعتمداری و تملیک اموال دارالتبلیغ به نام دفتر تبلیغات اسلامی.
پس از ایجاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بطور شفاهی از جانب آقای هاشمی رفسنجانی مأمور شد تا به کمک سایر دوستان، سپاه پاسداران قم را راهاندازی نماید. او در هیئت هفت نفره هسته مرکزی سپاه قم، مسئول مصاحبه و گزینش اعضا بود.
او در مرداد 1363 به دستور حضرت امام، بعنوان یکی از مسئولین و اداره کنندگان دبیرخانۀ مرکزی ائمۀ جمعه سراسر کشور انتخاب شد تا ضمن تدوین آییننامهی لازم، به امور گوناگون ائمۀ محترم جمعه رسیدگی نماید.
کشمیری از مراجع بسیاری مانند حضرات آیات امام خمینی، آیتالله خامنهای، اراکی، گلپایگانی و محمدفاضل لنکرانی، اجازهنامه جهت تصرف در امور حسبه و اخذ وجوه شرعیه دریافت نموده است.
همچنین او و فرزندش(سعید) بارها در جبهههای حق علیه باطل حضور یافتند و با شهادت فرزندش در این راه، خدمات ارزشمندی در دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی نموده است.
این کتاب نه تنها بازگو کننده خاطرات زندگی حجتالاسلام کشمیری است، بلکه روايتي تازه از ناگفتههاي رفسنجان و تحولات انقلابي و جريانات انحرافي آن ارائه ميدهد. شهری که به اعتقاد راوی نقش بسزایی نسبت به سایر شهرها، در تأیید مرجعیت امام خمینی داشته است.
کشمیری در بیشتر خاطرات خود به نقش آقای شریعتمداری، مهندس بازرگان و آقای هاشمی رفسنجانی در جریان حوادث انقلاب اسلامی اشاره نموده است.
او در مورد شریعتمداری و فراز و فرود موضعگیریهایش معتقد است که ایشان گاهی پیشگام بودند و گاهی هم فشارهای رژیم باعث میشد که سکوت کند و در مجموع از چهرههای نسبتاً محبوب انقلاب شمرده میشد و چهرهی واقعی ایشان آشکار نشده بود تا اینکه قضیهی تأ سیس «حزب خلق مسلمان» پیش آمد و برخی از مریدان سرشناس ایشان با هدف جاهطلبی و کسب مقام دولتی درصدد برآمدند تا شریعتمداری را در مقابل حضرت امام علم نمایند و او را در مقام کسب قدرت و وجاهت سیاسی و اجنماعی برتر از امام و در رأس امور نشان دهند.(ص248، 279 و 280)
مطالب کتاب پس از ذکر مقدمه و پیشگفتار در هشت فصل، مسائل را به تفصیل بررسی نموده است.
فصل اول با اشاره به زندگینامه، وجه تسمیه و تحصیلات آیتالله کشمیری آغاز شده است.
محمدجواد کشمیری در آبان 1320 در روستای پاریز سیرجان (شصت و پنج کیلومتری رفسنجان) در خانوادهای متدین و مذهبی به دنیا آمد. وی تحصیلات دورهی ابتدایی و راهنمایی را در این شهر به اتمام رساند. سپس در اردیبهشت 1336 به شوق فراگیری علوم دینی، به شهر قم رفت و وارد مدرسهی حجّتیه شد. پس از طی دورهی مقدماتی و همزمان با آغاز نهضت امام خمینی(ره)، دروس سطوح عالی را به پایان رساند و مشغول مبارزه و فعالیت سیاسی شد. او در 1339ش به کسوت روحانیت درآمد.
این فصل با اشاره به اساتید دوران تحصیل ایشان ، وضعیت روحی و اخلاقی و نحوهی تأمین معاش طلاب، ، خاطرهی اولین منبر تبلیغی، ازدواج و تشکیل زندگی مشترک، ادامه یافته است.
او در انتقاد از عملکرد محتاطانهی برخی از علمای سالخوردهی رفسنجان(حضرات آیات غروی و نجفی) و همراهی نکردن آنها با نهضت امام،میگوید: «من به عنوان طلبهای جوان و انقلابی بارها خدمتشان رسیدم و در ابتدا با خواهش و التماس و سپس با کمی تندی و خردهگیری نسبت به سکوتشان از این دو بزرگوار خواستم که وارد صحنه شوند و حمایت خودشان را از حضرت امام و انقلابی که به نام خدا و اسلام شروع شده اعلام نمایند. اما برادر کوچکتر یعنی آقای غروی زیربار نرفت و با تندی گفت: بچه برو پی کارت! این حرفها به تو نیامده است!».(ص40)
او مراسم تشییع جنازهی آیتالله غروی را فتح بابی بر سایر اعتراضات مردم رفسنجان میداند و معتقد است، مردم برای نخستین بار در این مراسم به صراحت برعلیه شاه و حکومت شعار دادند. سپس از احزاب وگروههای فعال سیاسی در این شهر(رستاخیز، پانایرانیست،فرقهی ضالهی بهائیت و انجمن حجتیه) که یاد کرده است. همچنین در تبیین بینش اجتماعی مردم رفسنجان نسبت به حزب توده، آورده است: «یادم میآید که یکی از اعضای حزب توده در رفسنجان مریض شده بود، ولی مردم بدون توجه به وضعیت او، به جهت افکار کفرآمیز و الحادیاش میگفتند: ولش کنید بگذارید این سگ بمیرد».
در فصل دوم با عنوان «شخصیت آیتالله العظمی بروجردی»، بخش اعظمی از مطالب به شخصیت و مرجعیت آیتالله بروجردی و ثمرات زعامت ایشان برحوزهی علمیه و شیوهی برخورد او با مسائل سیاسی اختصاص یافته است. «همانطوری که رژیم تلاش میکرد بیت آیتالله بروجردی را زیر نظر گرفته و کنترل نماید، آقای بروجردی نیز همواره از یک موضع بالایی با رژیم برخورد میکرد و نمیخواست با دخالت در همهی مسائل و امر و نهی کردن، از قدرت وهمینهی خویش بکاهد و در نتیجه رژیم در ارتکاب اعمال خلاف شرع جسور شده و بیمهابا عمل کند». همچنین او با نیًت حفظ آرامش حوزهی علمیه و جلوگیری از ورود در مسائل سیاسی با فعالیت فداییان اسلام در قم مخالفت میکرد.
کشمیری در تحلیل روابط بروجردی، کاشانی و مصدق عنوان نموده است که کاشانی در عین داشتن چهرهی مذهبی، دارای افکار ملیگرایانه بود و در مبارزات سیاسی و ازجمله در جریان ملی شدن صنعت نفت از مصدق (نیروهای ملیگرا) حمایت میکرد. مصدق هم «گرایش به افکار غربی داشت و پشت پرده از آمریکاییها همکاری میکرد» و آیتالله بروجردی هم که «از هیچ نوع مبارزهی علنی بر ضد رژیم حمایت نمیکرد، بنابراین از مبارزات آیتالله کاشانی حمایتی بعمل نیاورد». بدینترتیب بسیاری از افراد متدیًن جبههی ملی برای جلب رضایت بروجردی، دست از حمایت کاشانی کشیدند تا اینکه او خانهنشین و منزوی شد.
فوت بروجردی و موضوع اقامه نماز بر پیکر ایشان، حضور 9 تن از بزرگان در عرصهی انتخاب مرجعیت و موضع امام در قبال پذیرش مرجعیت که فرمودند: «بحمدالله آقایان دیگر به اندازهی کافی هستند و نیاز مردم را در زمینهی تقلید برآورده میسازند و فعلاً نیازی به حضور بنده نیست». همچنین حمایت مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی از آقای شریعتمداری برای قبول مرجعیت، از دیگر موضوعات بازگو شده در این بخش از کتاب است.
*****
فصل سوم با عنوان «دههی چهل و آغاز مبارزات» به چگونگی آغاز مبارزات علما و روحانیون میپردازد.
از نقطهنظر راوی، حکومت پهلوی بعد از کودتای 28 مرداد و سرکوبی تودهایها، محبوبیت ویژهای درمیان مردم یافته بود و علمای حوزه نیز تا حدودی نسبت به مسائل سیاسی حساسیتی نشان نمیدادند. تا اینکه رژیم در سال 1341ش با طرح لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی درصدد سنجش حساسیت علما و تودهی مردم برآمد.
امام که در سال 1340ش از حضور در صحنهی مرجعیت امتناع ورزیده بود، اینبار وارد صحنه شد و مراجعه برای تقلید از ایشان و رسالهاش افزایش یافت. امام فرمود: «رژیم با این اقدامش رسماٌ مبارزه برعلیه اسلام را شروع کرده و ما به عنوان متولیان دین، باید در برابر این لایحه که ضد اسلام و شریعت محمدی(ص) است بایستیم و خواستار لغو آن گردیم». پس از آن شاه که با عکسالعمل شدید روحانیت مواجه شد، مجبور به لغو این لایحه شد.
متعاقباً رژیم در 19 دی1341، ترفند دیگری بکار بست و آن طرح به همهپرسی گذاشتن لوایح ششگانه و انقلاب سفید بود. راوی معتقد است که «شاه میتوانست با رأی مجلس، لوایح مذکور را اجرا کند، با این حال آمریکاییها به او دیکته کرده بودند که لوایح را به همهپرسی بگذارد تا با حضور مردم مشروعیت رژیم و محبوبیت شخص شاه در بین مردم معلوم شود». امّا حضرت امام و سایر بزرگان که شرکت در رفراندوم را بمثابهی تأییدی بر مقبولیت رژیم میدانستند، خروج از منازل و شرکت در همهپرسی را برای مردم تحریم کردند.
دیگر عناوین این بخش عبارتند از :
تأییدیهی میرزا باقر کمرهای در«عدم مغایرت انقلاب سفید شاه و مردم با اسلام»، حملهی مزدوران رژیم در دوم فروردین 1342 به مدارس فیضیهی قم و طالبیهی تبریز، اعلام عزای عمومی در آستانهی نوروز 1342ش توسط حضرت امام. درخواست آیتالله حکیم از مراجع قم برای مهاجرت به نجف اشرف، که چون «روحیهی مرحوم حکیم با مبارزاتی که در ایران و قم جریان داشت چندان همخوانی نداشت و معظمله این نوع مبارزه را نمیپسندید» لذا پیشنهاد ایشان سبب تخریب وجههاش و کم شدن مقلدانش شد.
لغو معافیت تحصیلی و سربازگیری رژیم از بین روحانیون در اردیبهشت 1342 و تأسیس هیئتهای مؤتلفهی اسلامی، که به عقیدهی راوی «اگرچه گاهی شنیده میشد که حضرت امام خود مبتکر این جمعیت بود، ولی بنظرم قبول این موضوع مشکل است».
دستگیری حضرت امام در چهاردهم خرداد 1342، قیام مردم تهران و ورامین در 15 خرداد 1342، دستگیری حضرات آیات قمی و محلاتی در مشهد و شیراز، دستگیری و اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی، تلاش رژیم برای محاکمه حضرت امام و فرزندش، به اتهام اینکه آنها در براه انداختن قیام 15 خرداد و کشتار مردم و اقدام علیه حکومت دخالت داشتهاند. سپس اطلاعیههای متعدد علما و روحانیون در تأیید مرجعیت امام و مهاجرت آنها به تهران.
کشمیری تحصن علما در تهران و انتخابات آتی مجلس(دورهی بیست و یکم) و تلاش رژیم بمنظور کاهش اعتراضات مردمی را ازجمله دلایل آزادی حضرت امام میداند. او در دنبالهی خاطرات از برخورد منفعلانهی حضرات آیات گلپایگانی و خوانساری در قضایای پیشآمده، یاد مینماید و در خصوص تفاوت آقای شریعتمداری با آقای گلپایگانی اظهار نموده است، «فرق آیتالله گلپایگانی با آقای شریعتمداری این بود که آقای شریعتمداری با اینکه گهگاهی با بعضی از اقدامات و حرکات انقلابیون مخالفت میکرد، ولی دلش میخواست در صحنهها حاضر باشد».
او برجستهترین دستاورد قیام 15 خرداد را افشای چهرهی واقعی رژیم و افزایش روشنبینی و وحدت مردم و پیدایش گروههای سازماندهی شده مانند هیئتهای مؤتلفهی اسلامی دانسته است.
تأسیس دارالترویج، دارالتبلیغ و تصویب لایحهی کاپیتولاسیون از دیگر موضوعات مطرح شده میباشد.
رژیم تصور میکرد که حضرت امام نسبت به تصویب کاپیتولاسیون واکنشی نشان ندهد ولی امام به صراحت گفت: «والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید! ای علمای نجف، به داد اسلام برسید! ...» سپس در پیامی مکتوب برای همهی علما و روحانیون، آنها را به روشنگری و مخالفت دعوت کرد. پس از آن رژیم امام را دستگیر و به ترکیه نمود.
«دوران تبعید امام خمینی» عنوان چهارمین فصل از کتاب است که در آن ادامهی مبارزات و اقدامات روحانیت پیگرفته شده است.
این فصل با اشاره به وضعیت امام پس از تبعید به ترکیه، همچنین مسئلهی تعیین ولیعهد و تقاضای شاه مبنی بر تغییر مواردی از قانون اساسی و مخالفت آیتالله گلپایگانی و آقای شریعتمداری با این قضیه، آغاز شده است. راوی آورده است: «ما شنیدیم که دولت ترکیه به جهت همسوئی با رژیم شاه، حضرت امام را سر قبور چهل تن از علمای ترکیه که بدست رژیم کشته شده بودند، میبرد تا معظمله دچار وحشت شده و دست از مبارزه بردارد». در ادامه از دلایل تبعید حضرت امام به عراق بحث شده است.
این بخش با اشاره به موارد ذیل ادامه یافته است :
ماجرای کشیده خوردن آقای کروبی توسط شیخ غلامرضا زنجانی (رئیس دفتر آقای شریعتمداری)، تعیین شیخ نصرالله خلخالی به نمایندگی از طرف امام برای اخذ وجوهات شرعی در شهرهای عراق و نجف و پرداخت شهریه به طلاب نجف، پیدایش حزب ملل اسلامی و علت شکست آن، اعزام آقای منتظری به نجف و محبوس شدن وی در زندان قزلقلعه، شاهکار شهید محمد منتظری در تهیهی نامهی جمعی از زندانیان سیاسی و ارسال آن برای کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، آغاز بحث ولایت فقیه در سال 1348ش توسط حضرت امام و بازتاب منفی آن در بین مراجع و علمای نجف، فوت آیتالله حکیم، بحث پیرامون شخصیت شهید آیتالله سعیدی و نقش ایشان در تأیید مرجعیت امام و مخالفت با قضیهی کنسرسیوم آمریکایی در سال 1349ش، تأسیس مدرسهی کرمانیها در سال 1350ش توسط آقای فهیمکرمانی و آیتالله کشمیری در استان کرمان.
کشمیری در بحث پیرامون دکتر علی شریعتی آورده است: «بنده با اینکه بیش از یکی دو بار به حسینیهی ارشاد و پای سخنرانی ایشان نرفته بودم، ولی به جهت عدم حفظ ظواهر و کنایههایی که در سخنانش بود، از ایشان خوشم نمیآمد و انحرافاتی در افکار و سخنانش میدیدم». همکاری شریعتی با ساواک و مرگ مشکوک وی، شکلگیری دو جریان مخالف شریعتی در حوزه و حمایت آیتالله مطهری و مهندس بازرگان از ایشان.
نحوهی شکلگیری سازمان مجاهدین خلق، تغییر ایدئولوژی سازمان، انحرافات اخلاقی و رفتار ناشایست اعضا و ارتباط مسعود رجوی با فراماسونها از موضوعات پایانی این بخش است.
راوی در اینموردآورده است: «سازمان مجاهدین خیلی زود به انحراف کشیده شد؛ چون اینها اگرچه به عنوان یک گروه مذهبی و مسلمان وارد صحنه شدند... خود راملزم نمیدیدند که مواضع و دیدگاههایشان را با علما و مراجع منطبق نمایند. لذا از اول در ایمان و مبانی اعتقادی ضعف داشتند و همین ضعف ایمان و ضعف نفس به هنگام زندگی در خانههای تیمی و اختلاط دخترها و پسرها، کار دستشان داد و بچههایی که با ایمان و اعتقادی پاک و بیشائبه پا به درون سازمان گذاشته بودند اسیر مسائل جنسی شدند و پا روی همه اعتقادات خود گذاشتند». همچنین «خود ما زمانی در زندان شاهد نمونه هایی از این رفتارهای زننده و غیر اخلاقی آنها بودیم؛ مثلاً اینها به راحتی و بدون احساس شرم و خجالت با یکدیگر هم آغوش می شدند و از هم بوسه های هوس آلود می گرفتند و یا کارهای دیگری در این سطح که ما به عنوان ناظر خجالت می کشیدیم». (ص173-174)
راوی در فصل پنجم کتاب با عنوان « در زندان رژیم پهلوی» به تشریح دوران اسارت خود در زندان قصر، اوین و بازداشتگاه کمیته مشترک ضد خرابکاری تهران و شکنجههای اعمال شده و تأثیرات مثبت و منفی زندان پرداخته است.
او در آذر 1353 از سوی ساواک قم بازداشت شد و به کمیتهی مشترک ضد خرابکاری تهران انتقال داده شد و مدت سه ماه در آنجا با استفاده از شلاق، شوکالکتریکی و آپولو و نیز سایر روشهای روحی و روانی مورد شکنجه و آزار قرار گرفت. کشمیری میگوید: «این دورهی سراسر خون و خشونت و وحشیگری، محاسنی هم داشت که نمونهاش کار همسلولی کمونیستم بود. در آن روزهای اول که من وسیلهای برای معالجه و درمان نداشتم، هر روز بعد از اتمام شکنجه زخمهایم را میبست و پاهایم را ماساژ میداد و پماد میمالید».(ص190)
پس از آن به زندان قصر منتقل شد و در دادگاهی که برای او ترتیب داده بودند، او را به یکسال و نیم حبس محکوم کردند. پس از طی دورهی محکومیت، چون «رویهی ساواک این بود که معمولاً زندانیان سیاسی را پس از دورهی محکومیت آزاد نمیکرد»، او را به زندان اوین که ویژهی زندانیان سیاسی بود انتقال دادند و پس از تحمل چهار ماه حبس بیشتر، در خرداد 1355ش آزاد شد.
اعلام فضای باز سیاسی و آزادی زندانیان سیاسی در ایران، بازگشایی مدرسهی فیضیه، اقدامات تند وخلاف ضوابط سید مهدی هاشمی و عضویت کشمیری در هیئت هفت نفره هسته مرکزی سپاه پاسداران قم به عنوان مسئول مصاحبه و گزینش اعضا؛ ازجمله مطالبی است که درپی آمده است.
ششمین فصل از کتاب تحت عنوان «شهادت حاجآقا مصطفی و اوجگیری نهضت» به وقایع و فعالیتهای مبارزان طی سالهای 56-1357ش میپردازد و در ابتدا با خاطرات کشمیری در مورد خصوصیات روحی و اخلاقی و علاقمندیهای حاجآقا مصطفی خمینی و نقش او در انسجام روحانیت و پیشبرد اهداف انقلاب و فوت مشکوک ایشان آغاز شده است.
در مورد یکی از خصائل ایشان آمده است که «برای دوستی و ارتباط گرم و صمیمی، حد و مرزی نمیشناخت و حتی با مخالفان امام روابط خوبی برقرار میکرد که نمونهاش ارتباط با یکی از علما و مراجع مخالف با حضرت امام و مشی انقلابی ایشان در نجف بود» و «این منش حاجآقا مصطفی چندان خوشایند دوستان انقلابی امام و دوستان خود ایشان مثل آقای خلخالی نبود و آن را نادرست میپنداشتند».
در ادامه از انتشار مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات » در 17 دی 1356 تحت عنوان «استعمار سرخ و سیاه و قیام خونین مردم و علما در 19 دی 1356 و برخورد منفعلانه آقای شریعتمداری با این قضیه، اربعین شهدای نوزدهم دی قم و قیام بیست و نهم بهمن مردم تبریز یاد شده است.
اعلام عزای عمومی در آستانه نوروز 1357ش توسط حضرت امام (ره) و مخالفت انجمن حجتیه با تصمیم امام، یورش مأموران رژیم به بیت آقای شریعتمداری و سرکوب معترضین و دفاع از آقای شریعتمداری توسط حضرت امام، برگزاری نماز عید فطر به امامت دکتر محمد مفتح در قیطریه و ارزیابی واقعه 17 شهریور 1357 و تفاوت آن با قیام 15 خرداد 1342 پایان بخش این قسمت از کتاب است.
فصل هفتم با عنوان «رهبر نهضت در فرانسه» به خروج حضرت امام از عراق و عزیمت ایشان به فرانسه اختصاص یافته است. کشمیری در مورد انتخاب این کشور توسط حضرت امام معتقد است: «این بنظرم از الطاف خداوند بود؛ چراکه فرانسه کشور متمدن و آزادی بود و امام میتوانست آزادانه در آنجا به فعالیت سیاسی بپردازد.
ادامهی مطالب دربرگیرندهی اظهارات کشمیری پیرامون موضوعات ذیل است :
به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان در تاریخ 28 /5 1357، تلاش رژیم برای تفرقهافکنی در بین صفوف انقلابیون مانند نهضت آزادی، جبهه ملی و تقویت تصوف و تشکیل انجمن حجّتیه و القا این فکر به جوانان که وظیفه ما به انتظار مصلح نشستن است نه مبارزه بر علیه رژیم، مخالفت امام با شورای سلطنت و صدور فرمان تشکیل شورای انقلاب در 26 دی 1357، راهپیمایی عظیم مردم در عاشورا و تاسوعا و فرار شاه از ایران، تمایل نهضت آزادی برای حفظ سلطنت و اصلاح از درون و دعوت از امام برای سازش.
«واقعیت این است که نهضت آزادی چندان با حکومت روحانیت موافق نبود... و دلشان نمیخواست روحانیون بر مسند حکومت بنشینند. البته در آن مقطع خود امام هم نمیخواست علما و روحانیون هم بطور مستقیم مسئولیتها را بپذیرند، بلکه مایل بود روحانیون نقش ناظر را بعهده گیرند».
بررسی ریشهی اختلاف دیدگاه آقای شریعتمداری با حضرت امام. «آقای شریعتمداری در ابتدای نهضت همواره پیشقدم بود و حتی داغتر و تندتر از مراجع دیگر در صحنه حاضر میشد و از هیچ نوع همکاری با امام دریغ نمیکرد، منتهی هنگامی که سختگیری و فشار رژیم آغاز شد و پای خون و خونریزی بمیان آمد، برخی از آقایان پا پس کشیدند و رویهی احتیاطآمیزی را درپیش گرفتند». «علت مخالفت آقای شریعتمداری ... بطور عمده مقام دولتی و جاهطلبی بود که البته از بیرون دامن زده میشد... برخی از مریدان سرشناس ایشان که دوست داشتند مرجعشان در رأس باشد، زیر گوش ایشان میخواندند که شما همطراز و در ردیف آقای خمینی هستید و چیزی از ایشان کم ندارید، ولی از ایشان بعنوان رهبر نهضت اسم برده میشود و از شما اسم و رسمی نیست».
در مورد نقش گروههای ملیگرا در دوران اوج نهضت اسلامی آمده است که آنها فهمیدند در حکومت و قدرت سیاسی جایی ندارند و حفظ رژیم پهلوی منافع آنها را بهتر تأمین میکند. «این بود که کریم سنجابی در آستانهی ورود امام به ایران رسماً اعلام کرد که در این موقعیت مصلحت نیست که ایسان بیاید، چون آمدن حضرت امام مساوی بود با پایان عمر سیاسی این جبهه».
ملاقات سفیر آمریکا با برخی از انقلابیون برای حفظ شاه که «البته آنچه برای آمریکاییها مهم بود، حفظ و تأمین منافعشان در ایران و منطقه بود: چه با شاه و چه بدون شاه؛ لذا بعضیها معتقدند که آمریکاییها بعد از مأیوس شدن از بقای شاه و رژیم، قصدشان این بود که خطری متوجه منافع آنها نشود، از اینرو حاضر شده بودند که امام و انقلاب را برسمیت بشناسند و خودشان شاه را از میان بردارند».
ملاقات فرح با مرحوم آقای خویی در نجف، سقوط شریف امامی در آبان 1357 و رویکار آمدن ازهاری، ماه محرم و طرح ابتکاری جامعه روحانیت مبارز (شعارهای شبانه)، ارسال پیام ندامت شاه برای مردم و در انتها به موضوع نخستوزیری تیمور بختیار پرداخته شده است.
فصل هشتم تحت عنوان «ورود تاریخی امام به کشور و وقایع پس از آن» به ورود حضرت امام به کشور و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است. از جمله علت انتخاب مهندس بازرگان به نخستوزیری، انتصاب آقای خلخالی بعنوان حاکم شرع دادگاههای انقلاب، تعمیر و بازسازی مدرسهی فیضیه، عزیمت امام به قم، برگزاری سمینار ائمهی جمعهی سراسر کشور، نحوهی ایجاد دفتر تبلیغات اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قم، قضیهی دارالتبلیغ و انزوای شریعتمداری.
کشمیری دربارهی علت انتخاب مهندس بازرگان به نخستوزیری معتقد است:
«اگرچه حضرت امام نسبت به پيروزي انقلاب و شکست طاغوت اطمينان خاطر داشت ولي برخي نه تنها چنين اطميناني نداشتند، بلکه شکست و به نتيجه نرسيدن انقلاب و مبارزه را محتمل ميدانستند و ميگفتند: هنوز همه قدرت نظامي و مادي در اختيار رژيم است»، «از اين رو اين آقايان معتقد بودند که بايد با دولت بختيار مماشات کرد. درخصوص تعيين نخست وزير هم مي گفتند که بايد فردي ميانه رو و تا حدي مورد قبول دستگاه تعيين شود تا کار به جاهاي باريک و قهرآميز کشيده نشود. حضرت امام هم با اين که شخصاً با انتخاب مهندس بازرگان مخالف بود»، «ولي مصلحت انديشي اعضاي شوراي انقلاب و برخي از اطرافيان بخصوص آقاي منتظري را که ارتباط نزديک و تنگاتنگي با بازرگان داشت، پذيرفت و مهندس بازرگان را به نخست وزيري منصوب نمود»، «بختيار هم با بازرگان و کابينه اش مشکل چنداني نداشت و خيلي زود کوتاه آمد».
کشمیری در مورد انتصاب آقای خلخالی در 24 بهمن 1357 بعنوان حاکم شرع دادگاههای انقلاب، معتقد است:
حضرت امام «طی حکمی به آقای خلخالی مأموریت داد تا بطور رسمی دادگاه تشکیل دهد و سران و مقامات رژیم را محاکمه نماید. آقای خلخالی در 3، 4 روز اول بعد از پیروزی، بیحساب و کتاب و بدون محاکمه عدهای از مقامات دستگیر شدهی رژیم را در پشتبام مدرسهی علوی به جوخهی اعدام سپرد. اگرچه همهی این افراد مستحق اعدام بودند، ولی میبایست کارها روی ضوابط و روال قانونی خود انجام میشد»، همچنین در مورد هویدا میگوید: «هویدا ازجمله کسانی بود که خیلی زود اعدام شد».
همچنین در مورد انتصاب سرهنگ مجللی به ریاست شهربانی و عزل زود هنگام وی، کشمیری علت این امر را اعتراض و تهدید مستقیم خودش به مهندس بازرگان بخاطر مصافحهی مجللی با همسر مسن یکی از تیمسارهای بازنشستهی میداند.
ایجاد دفتر تبلیغات اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قم، تأسیس دارالتبلیغ و انزوای آقای شریعتمداری از موضوعات پایانی این فصل میباشد.
این اثر با مجموعهای از 10 سند مربوط به آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی و 39 قطعه عکس و نمایه به پایان رسیده است.
تعداد بازدید: 4951