اکرم راشدی (کارشناس ارشد تاریخ معاصر ایران)
چكيده
حدود يكصد سال پيش، استعمارگران دريافتند براي ادامه سلطه بر ممالك مستعمره، بهخصوص ممالك اسلامي، با مانع بزرگ دين مواجه هستند. بنابراين مخالفت با اسلام را به اشكال مختلف در رأس برنامههاي كاري خود قرار دادند.
يكي از توطئههاي استعماري در ايران، رواج فرقههاي بابيه، شيخيه و بهایيت بود. از ميان اين فرق نيز فرقه ضاله بهایيت به دليل مساعدتهاي رژيم پهلوي نفوذ و گسترش بيشتري يافت.
افزايش قدرت بهایيان در دوره پهلوي با توجه به وابستگي آشكار آنها با رژيم اسرائيل، حاكي از ارتباط اين دولت با دول استعمارگر و نقش اين كشورها در تصميمگيريهاي سياسي و اجتماعي ايران است.
پس از كودتاي 28 مرداد 1332 ديكتاتوري قويتر و مؤثرتري از ديكتاتوري رضاشاه در ايران به كمك بيگانگان حاکم شد. دولت امريكا و نمايندهاش در خاورميانه يعني اسرائيل، در اين حمايتها در درجه اول اهميت قرار داشت. لذا از همين سالها ميدان عمل براي بهایيان به عنوان كارگزاراني مطمئن در دستگاههاي دولتي بيشتر شد.
اين اقدام حكومت پهلوي، عكسالعمل شديد روحانيت و مردم را به همراه داشت. بویژه علمایي كه انحراف و وابستگي اين فرقه را به خوبي درك كرده درصدد افشاي مقاصد شوم آن برآمدند.
هدف استعمارگران از ايجاد اين فرقه، علت حمايت رژيم پهلوي از آنان، و واكنشهاي مردم و روحانيت، از جمله نكاتي است كه در اين مقاله بررسي شده است. ديدگاههاي امام خميني و برخوردهاي ايشان با اين فرقه ضاله در فاصله سالهاي 1343 ـ 1340 بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
مقدمه
به گواهی تاريخ معاصر ايران، هرجا دولتهاي حاكمه بر اسلام و مناديان آن يعني روحانيت سخت گرفتهاند، عرصه نفوذ آنان (عالمان اسلامي) بر جامعه عميقتر و جديتر بوده است. همچنين هرگاه كه از يكپارچگي جامعه اسلامي به وحشت افتادهاند، به طراحي و ساخت فرقههاي مختلف پرداختهاند؛ و چون عامل دين را به عنوان خطري جدي در راه قدرت خويش ميديدند، بر كمرنگ نمودن و محو آثار آن در زواياي جامعه كوشيدهاند.
آنان به خوبي ميدانستند كه اسلام و مذهب شيعه سدي محكم در مقابل بيگانگان و عمال دستنشانده آنها ميباشد، سدي كه با وجود آن استعمارگران نميتوانند به هر شكلي با كشورهاي اسلامي به خصوص ايران رفتار كنند. بنابراين سعي نمودهاند با توسل به نيرنگهاي مختلف، گاه از راه نفوذ بر دستگاه حاكمه و گاه با رواج افكار انحرافي و فرقهسازي، مانع از وحدت اسلامي جامعه گردند.
اما تاريخ معاصر ايران شاهد ظهور رهبران انديشمند و عالمي است كه هر زمان اعتقادات جامعه از طرف دشمنان داخلي و خارجي مورد تهديد قرار ميگرفت، قدعلم كرده نقشههاي آنان را با كمك و مساعدت مردم ايران، نقش بر آب نموده است.
ديكتاتوري رضاخان و حكومت فرزندش كه با طراحي و حمايت دولتهاي استعمارگر وقت، پا گرفت؛ نمیتوانست پايههاي خود را بر دلهاي مردم ايران مستحكم كند. بنابراين از همان آغاز با اتكا بر اين دولتها، سياستهاي ديكته شده آنان را اجرا ميكرد.
از چنين حكومتي بيش از اين انتظار نميرفت كه نزديكترين افراد و مهمترين كارگزاران خود را از ميان مهرهها و جاسوسان دولتهاي بيگانه انتخاب كند؟! با دولتهاي وابسته به استعمارگران (اسرائيل) ارتباط و همكاري برقرار نموده ايادي آنان را در رأس پستهاي حساس مملكتي قرار داده زمينه تاراج اقتصاد و ثروتهاي ملي را توسط آنان فراهم آورد.
بيدليل نيست كه امام خميني در يكي از فرمايشاتشان به ارتباط شاه ايران با اسرائيل پرداخته بر علت اين ارتباط تأكيد دارد.
به راستي چه عاملي جز وابستگي و سرسپردگي رژيم پهلوي به استعمارگران ميتواند دليل اين ارتباط باشد؟ مگر ميشود رئيس دولت جامعه اسلامي باشي و با دولت غاصب اسرائيل هم طرح دوستي بريزي و شريانهاي جامعه را به دست جاسوسان آن بسپاري؟
اين سؤالات و پرسشهاي ديگري نظير آن سبب ميشود كه تاريخ معاصر كشورمان را بيشتر مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهيم. زواياي مبهم آن را موشكافانه مورد دقت قرار داده شخصيتهاي مبارز و سطوح آن را بشناسيم.
پيدايش بهایيت و نقش استعمارگران
در قرن سيزده هجري (19ميلادي) فرقه بهايي ابتدا به عنوان جنبشی اجتماعي در ايران پا به عرصه گذاشت و به عنوان حركتی عليه سنتهاي ديني و اجتماعي حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد. اين جنبش پس از چندي در خدمت استعمارگران قرار گرفت و چون ابزاري، آنان را در جهت رسيدن به اهداف شومشان ياري کرد.
از نظر اجتماعي، عواملي چون شكست ايرانيان در جنگهاي ايران و روس (در دوره قاجاريه)، افزايش ارتباط آنان با فرهنگ اروپايي، بروز تفكرات نوگرايي و مخالفت با عقايد سنتي چون استبداد شاهان، زمينهساز بروز حركتهاي اجتماعي جديد بود. در چنين شرايطي، جنبشهاي اصلاحي چندي در ايران شكل گرفت و در چنين فضايي برخي به فكر تغيير فرهنگ ملي و ايجاد نوآوريهاي مذهبي افتادند. در نتيجه اين چنين طرز تفكري، فرقههايي چون شيخيه، بابيه و بهایيه در ايران ظاهر شدند كه همواره در مقابل حركتهاي ملي ـ ديني ايستادگي مينمودند. به همين دليل ميتوان گفت كه اگر اين فرقهها به وسيله استعمارگران هم به وجود نيامده باشند، به دليل ماهيتشان آلتدست آنان قرار گرفتهاند.
ابتدا دولتهاي استعمارگر انگليس و روسيه سپس در برههای ديگر، دولت استعمارگر امريكا براي ادامه حكومت خويش بر كشورهاي اسلامي مستعمره با مشكل دين اسلام مواجه شدند. بنابراين مبارزه با اسلام در رأس اقدامات آنها قرار گرفت. البته با توجه به اينكه در اسلام با دو مذهب سنی و شیعه مواجه شدند، جهت نيل به مطامعشان شروع به بال و پر دادن فرقه وهابيت بين اهل سنت و فرقه بهایيت ميان شيعيان نمودند.
در مورد اينكه فرقه بهایيه از ابتدا توسط استعمارگران ساخته و پرداخته شده يا اينكه پس از ظهور توسط استعمارگران مورد توجه قرار گرفتهاست جاي سؤال است! امّا بدون ترديد ميتوان گفت كه پس از ظهور فتنه باب در ايران و برخورد آنان با مسلمين، قدرتهاي استعمارگر آن زمان يعني روسيه و انگليس متوجه اين فتنه شدند از آن به نفع خود بهرهبرداري نمودند. به طوري كه پس از رواج بابيگري و ظهور حسينعلي مؤسس فرقه بهایيه كه خود را «بهاءالله» ناميد؛ به دنبال ترور نافرجام ناصرالدينشاه، از طرف كنسول روسيه تزاري مورد حمايت قرار گرفت و با كمك اين كشور از زندان آزاد و تحت حمايت سفارت روس به بغداد منتقل شد. (1)
بدين ترتيب روسيه اولين كشوري بود كه رسماً از فرقه بهایيه حمايت كرد. پس از اينكه بر سر جانشيني محمدعلي باب، بين ميرزا حسينعلي بهاء و برادرش ميرزا يحيينوري اختلاف افتاد، دولت عثماني حسينعلي بهاء را همراه با مريدانش به عكّا (فلسطين اشغالي) و ميرزا يحيي را به قبرس تبعيد نمود.
پس از مرگ بهاء، پسرش ميرزا عباس معروف به عبدالبهاء يا عباس افندي جانشين او شد. در زمان او چون سياست دولت انگلستان بر مبناي حمايت از بهایيان قرار گرفت، ارتباط نزديكي بين او و انگلستان به وجود آمد، به طوري كه در جريان حمله انگليس به فلسطين در زمان حكومت عثماني و در جنگ جهاني اول، عباس افندي براي نيروهاي انگليس آذوقه ذخيره كرده در اختيار آنها قرار داد. دولت انگلستان نيز برای تقدير به وي لقب «سر» عنايت نمود.
پس از افول قدرت انگليس و مطرح شدن دولت استعمارگر جديد امريكا، عباس افندي متوجه اين كشور شد. از اين پس امريكا مهمترين عامل حفظ و گسترش بهایيت ميباشد. در همين رابطه كسروي در كتاب خود مينويسد: ميگويند: جمال مبارك فرموده: دينها يكي شود. جمال مبارك جنگ را حرام گردانيده.. سخن بهاء و اما امروز از وزير خارجه امريكا ميشنويم اين وزير خارجه ميگويد: پس از جنگ بايد همه دينها يكي باشند. (2)
پس از مرگ عباس افندي در سال 1340ق، شوقي افندي نوه وي از انگلستان به حيفا آمد و عهدهدار رهبري بهایيان گرديد. تاريخ بهایيان در دوره شوقي افندي وارد مرحله تازهاي شد. مهمترين اقدام وي اين بود كه به بهایيت صورت تشكيلات حزبي و اداري(به تقليد از اروپایيان) داد. شايد يكي از علل بقاي بهایيت تاكنون همين تشكيلات اداري و حزبي است.
با شكلگيري حكومت يهودي اسرائيل در فلسطين اشغالي همزمان با رهبري شوقي افندي، شاهد رابطه نزديك بهایيان با دولت اسرائيل هستيم. بهایيان دولت يهود را به عنوان پايگاه خود انتخاب نموده براي اولين بار سرزمين اسرائيل را با نام «ارض اقدس» و «مشرقالاذكار» ناميدند. حتي شوقي يكي از وظايف شوراي بينالمللي بهایيان را در ارتباط با دولت اسرائيل بيان ميكند و در نقشه دهسالهاش حمايت از دولت اسرائيل را بر همه دولتهاي جهاني ترجيح ميدهد.
عوامل متعددي باعث چنين ارتباط نزديكي ميان بهایيان با دولت اسرائيل گرديد كه در نهايت سبب شد كه اسرائيل نيز براي اولين بار بهایيت را جزو مذاهب رسمي آن كشور اعلام نماید. مهمترين اين عوامل عبارتاند از:
1ـ تضاد ميان فرقه بهایيت و مسلمانان
2ـ اختلاف و دشمني ديرينه ميان مسلمانان و يهوديان
3ـ حمايت يهوديان از حركتهاي ضد اسلامي
4ـ محصور بودن دولت اشغالگر اسرائيل ميان سرزمينهاي اسلامي
5ـ جذب سرمايههاي بهایيان جهت سرمايهگذاري اقتصادي در اسرائيل.
6ـ جذب گردشگران بهایيان جهت بازديد از محل دفن رهبران بهایي
بهایيت پس از مرگ شوقي ماهيت اصلي خويش را نمايان ساخت و بهتر و بيشتر در جهت اهداف شوم بانيان خويش گام برداشت. اين عملكرد مديون تشكيلاتي است كه از زمان شوقيافندي به كار گرفته شد و «بيتالعدل» در اسرائيل تأسيس گشت. (3)
پس از مرگ شوقيافندي در 1336، تا سال 1342 تشكيلات بهایيت بدون برنامهريزي و بدون وجود بيتالعدل در سرگرداني به سر ميبرد. بديهي است كه اين دوره ششساله دوره جدال پنهان ميان اياديان امرالله بر سر تصاحب كرسي رهبري بهایيت بوده جناحهاي انگليسي، امريكايي و ايراني حاضر در ميان ايادي امر، هر يك درصدد بهدست گرفتن اين تشكيلات بودهاند. اصولاً دعواي«ميسنريمي» با همسر امريكايي شوقي (روحيه ماكسول) و در نهایت كنار گذاشتن ميسنريمي و تشكيل عجولانه بيتالعدل در سال 1342 در شهر لندن ناشي از همين امر بودهاست. (4)
در اين ميان عوامل با نفوذ بهایي كه در زواياي حكومت محمدرضاشاه پهلوي حضور داشتند، با كمك اسرائيليها و با سوءاستفاده از امكانات هواپيمايي «ايراناير» و از بيتالمال مسلمين در حدود پانصد بهایي را از ايران به لندن اعزام نمودند. از جمله اعتراضات امامخمينی در سال 1342 به حكومت شاه همين سوءاستفاده از بيتالمال و امكانات مملكت شيعه براي اعزام بهایيان به لندن بوده است.
به هر حال اولين«بيتالعدل» تشكيل شد ولي بهدست امريكایيها افتاد يعني اكثريت اعضاي آن امريكايي شدند و «چارلز ميسن ريمي» به عنوان رئيس هيئت اياديان منصوب شد. ولي به دليل آنكه تعدادي از اياديان به اين امر معترض بودند راه خود را جدا كردند و همين امر منجر به انشعاباتي در اين فرقه گشت.
وضعيت بهایيت در عصر پهلوي
پس از انقلاب مشروطيت و بهوجود آمدن انديشه ايجاد تحولات اجتماعي بر اساس مدلهاي غربي، رضا خان از اين فضا بهره برد و شروع به تضعيف اقتدار روحانيت (به روشهاي مختلف) نمود و با شعار ايجاد امنيت اجتماعي بر اقتدار دولت خویش افزود. با توجه به وابستگي دولت پهلوي به انگلستان، اسلامزدايي و رواج فرهنگ غربي و سكولاريسم در رأس برنامههاي رضاخان قرار گرفت. در همين رابطه الگار ميگويد: شانزدهسال سلطنت پهلوي اول را ميتوان به عنوان يك دوره دشمني سنگين نسبت به نهادهاي فرهنگ اسلامي توصيف کرد. آنچه از نظر نويسندگان غربي با تأييد «اصلاحات» و «نوسازي» خوانده ميشود، از طرف بسياري اگر نگوييم، اغلب ايرانيان، اهانتي سخت به فرهنگ و سنتها و هويتشان تلقي ميشد.
پس از شهريور 1320، اصلاحات رضاخاني به دست پسرش محمدرضا همچنان ادامه يافت، لكن برای كاهش فشار بر مردم و جلب قلوب آنان، اجراي مراسم مذهبي و عزاداري اباعبداللهالحسين(ع) آزاد اعلام شد و قانون كشف حجاب و تعويض لباس مردان ملغي گردید.
در سايه چنين حكومت به ظاهر دمكراتيك، روزنامهها آزادي نسبي يافتند، احزاب متعددي چون حزب توده، حزب سوسياليستهاي خداپرست، كسروي گرايي و غيره در كنار گروه فدايياناسلام رونق گرفت. در چنين فضايي مسئله مليشدن نفت و خلعيد از شركت نفتي انگلستان در مجلس مطرح شد كه در نهايت با مشاركت دكتر مصدق و آيتالله كاشاني و همت مردم، صنعت نفت ملي اعلام گردید. امّا كودتاي 28مرداد 1332، شاه و نفت ايران را از چنگال انگلستان بيرون آورد و دربست در اختيار امريكا قرار داد. پس از آن شاه به دستور امريكا و به كمك برنامهريزانش وبا استعانت از سازمان امنيتي«ساواك»، اصلاحات رضاخاني را با شدت و سرعت بيشتري پی گرفت.
در دوران پهلوي و بويژه در دوره محمدرضا، به دليل شرايط مساعد، شاهد حضور فعال بهایيان در صحنههاي سياسي و اجتماعي جامعه ميباشيم. حتي در اين دوران بهایيان مناصب كليدي مهمي را در دستگاه حكومتي كسب مينمايند.
آغاز حكومت رضاخان همزمان با رهبري شوقيافندي است. از آنجا كه سياست دولت رضاخاني بر پايه اسلامزدايي و رواج سكولاريسم مبتني است، لذا از هر گونه حركت ضدديني و ضدشيعي حمايت ميكند و به همين جهت در دوران پهلوي بهایيت در پناه دولت خود را حفظ كرده بر پيروان خود افزود. لازم به ذكر است كه در اين دوران سران اصلي بهایيت در خارج از كشور (اروپا و امريكا) به سر ميبرند و امور بهایيان ايران به دستور شوقيافندي و بعدها «بيتالعدل» كه مركز آن در اسرائيل ميباشد از مجاري ملي داخل كشور اداره ميشد.
حسين فردوست در مورد ارتباط رضاخان با بهایيان چنين مينويسد: «اصولاً رضاخان با بهایيت روابط حسنه داشت، تا حدي كه «اسدالله صنيعي» را كه يك بهایي طراز اول بود، آجودان مخصوص محمدرضا كرد. صنيعي بعدها بسيار متنفذ شد و در زمان علم و حسنعلي منصور و بهخصوص هويدا به وزارت جنگ، وزارت خواربار [تولیدات کشاورزی] رسيد.» (5)
از طرفي چون دوران رضاخان سياست دين و روحانيتزدايي او مطابق ميل و هدف بهایيان بود، بنابراين مقابله آنان با دولت از ميان رفت و برعكس بنای نوعي همكاري با آن را برقرار نمودند. آنها با همكاري دولت به مقابله با نهاد دين پرداختند. اين مقابله تا حد كشف حجاب نیز پيشرفت.
در دوران پهلوي دوم بهایيت با تأسيس تشكيلات گستردهاي با مركزيت اسرائيل به تقويت خويش پرداخت. اين تشكيلات كه عضويت در آن به عنوان وظيفهای ديني محسوب ميشد، موجب تقويت بهایيت در ايران و ديگر نقاط جهان گرديد.
پس از كودتاي 28مرداد1332 ديكتاتوري قويتر و مؤثرتري از ديكتاتوري رضاشاه در ايران به كمك بيگانگان شکل گرفت. نقش دولت امريكا و نماينده او در منطقه خاورميانه يعني اسرائيل در اين حمايتها در درجه اول اهميت قرار دارد. از همين سالها ميدان عمل براي بهایيان به عنوان كارگزاراني مطمئن در دستگاههاي دولتي بيشتر شد كه عكسالعمل مردم ايران و روحانيت را به دنبال داشت.
به اعتقاد حسين فردوست: نفوذ اصلي بهایيت در دوران عبدالكريم ايادي بود. ايادي از خانواده طراز اول بهایيت بود. ايادي با نفوذي كه نزد محمدرضا كسب كرد بهایيها را به مقامات عالي رساند. (6)
همچنين او مينويسد: يكي ديگر از فرقههايي كه توسط اداره كل سوم ساواك با دقت دنبال ميشد، بهایيت بود. شعبه مربوط، بولتنهاي نوبهاي(سه ماهه) تنظيم ميكرد كه يك نسخه از آن از طريق من (دفتر ويژه اطلاعات) به اطلاع محمدرضا ميرسيد. ..... محمدرضا از تشكيلات بهایيت و بهخصوص افراد بهایي در مقامات مهم و حساس مملكتي اطلاع كامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان ميداد. (7)
همچنين فردوست معتقد است كه بهایيت جهاني اين تصور را داشت كه ايران همان ارض موعودي است كه بايد نصيب بهایيان شود و لذا براي تصرف مشاغل مهم سياسي در اين كشور منعي نداشتند. (8)
او در ادامه مينويسد: «بهایيهايي كه من ديدهام واقعاً احساس ايرانيت نداشتند و اين كاملاً محسوس بود و طبعاً اين افراد جاسوسهاي بالفطره بودند. محمدرضا هم نهتنها نسبت به نفوذ بهایيها حساسيت نداشت، بلكه خود او به صراحت گفته بود كه افراد بهایي در مشاغل مهم و حساس مفيدند چون عليه او توطئه نميكنند.» (9)
در دوران محمدرضا پهلوي بهایيت روند رو به رشدي یافت چرا كه شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و بيخطر براي سلطنتش حمايت کرد. آنان هم از اين موقعيت براي ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد كشور سود ميجستند. آنان با استفاده از نفوذ سياسي خود در غصب اموال ديگران نيز كوشا بودند. به نظر فردوست، بهایياني كه به مقامات حساس ميرسيدند از موقعيت خود براي ثروتمند شدن جامعه بهایيت استفاده ميكردند تا از اين طريق اقتصاد مملكت را به دست گيرند.
به گفته وی كسب ثروتهاي فراوان به دست هژبر يزداني همه متعلق به جامعه بهایيت ميباشد و نام هژبر در حقيقت پوششي براي كسب قدرت اقتصادي اين فرقه بوده است.
در دوران محمدرضا، بهایيت در ايران توسعه عجيبي يافت و آنها بر مبناي انگيزه و نقاط ضعف افراد را جلب ميكردند. از مصاديق آنها ميتوان مواردي را ذكر كرد، چون فرد مقروض بوده و سازمان بهایيت قروض او را پرداخته تا بهایي شود. زن نيز از وسايل مهم جلب افراد بود و ترتيبي ميدادند كه از طريق روابط جنسي، جوانها جلب شوند و اصولاً ازدواج مسلمانان با بهایي را تجويز مينمودند و از طريق دختران بهایي به عنوان مبلّغ استفاده ميكردند. (10)
پروين غفاري، معشوقه شاه نيز تأييد ميكند كه شاه روحيه مذهبي نداشت و اكثر مقامات دولتي و سرمايهداران مرتبط با كاخ او بهایي بودند. او تأكيد ميكند كه شاه از هيچگونه كمكي به آنان دريغ نداشت. او در قسمت ديگري از خاطرات خود ميگويد: برادر شاه در محفلي بسيار خصوصي به او گفته است كه شاه شخص بيعرضهاي است و با حمايت انگليس و امريكا و نمايندگان آنان در ايران يعني بهایيان و فراماسونها روي كار است. (11)
اين گفتار به خوبي نشان ميدهد كه شاه تا چه حد وابسته به انگلستان و امريكا بوده نسبت به بهایيان توجه و عنايت داشتهاست.
پس از فوت آيتالله بروجردي، حکومت حركت ضدديني خود را شدت بخشيد و لايحه «انجمنهاي ايالتي و ولايتي» را تقديم مجلس كرد. طرح انقلاب شاه و ملت نيز در همين سالها ريخته شد. این در حالی است که سياست تقسيم اراضي (1340 ش) در تقويت بهایيت بيتأثير نبود. زيرا با سلب مالكيت از مالكان مسلمان و ايجاد آشفتگي در ساختار مالكيت و مديريت روستايي، راه را براي رشد بزرگمالكان وابسته به دربار پهلوي بويژه بهایيان هموار كرد.
اين اصلاحات، مقابله دستگاه ديني و بهخصوص روحانيت معتقد به مداخله در امور سياسي را به دنبال داشت. پس از نهضت 15خرداد به رهبري حضرت امامخميني و تبعيد ایشان به تركيه و نجف به علت اعتراض ايشان به كاپيتولاسيون و عدم مشاهده عكسالعمل فراگير در بين روحانيت و مردم، امريكا و شاه را مطمئن نمود كه ديگر رمقي در سازمان مذهبي براي مقابله با آنان نمانده است. از اين پس بود كه بهایيان علناً در صحنههای اجتماعي و سياسي كشور ظاهر شدند.
به عبارت ديگر حضور آنان در صحنه پس از اطمينان از سركوبی كامل روحانيت شيعه و نهاد مذهب بعد از قيام 15 خرداد 1342 و تبعيد امام در سال 1343 ميباشد. در همين سال است كه هويدا به سمت نخستوزيري انتخاب ميشود و مديريت برنامههاي شاه را براي حدود سیزده سال به عهده ميگيرد.
براي پیگیری جريان فتنهگری بهایيت در دوران محمدرضا پهلوي و توجه به ميزان فعاليت و دخالت آنان در سرنوشت سياسي و اجتماعي اين كشور، كافي است اشاره كنيم كه پس از نهضت 15خرداد 1342 در بخشهاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و هنري عناصر بهایي زيادي حضور داشتهاند. افرادي همچون هژبر يزداني سرمايهدار معروف، ثابت پاسال رئيس راديو و تلویزيون، عهديه خواننده، فرخرو پارسا وزير آموزش و پرورش، دكتر شاهقلي وزير بهداري پسر سرهنگ شاهقلي، موذن بهاییها، مهندي از بهایيان كاشان شاغل در دفتر فرحپهلوي، مهديميثاقيه سرمايهدار و صاحباستوديو ميثاقيه و صدها نفر بهايي متنفذ ديگر در دستگاه پهلوي، از اقتدار و نفوذ بسيار برخوردار بودند.
معرفي رجال دولتي بهایي
تيمسار ايادي
پدر ايادي از رهبران مذهبي بهاییها بود و اين سمت به ايادي به ارث رسيد، لذا بدون ترديد بايد گفت كه او از آغاز توسط انگليس نشان شده واجد شرايط جاسوس طراز اول بود. از اینرو او را به دربار معرفي كردند. نقشي را كه ايادي تا انقلاب براي غرب داشت مجموع مهرههاي غرب روي هم نداشتند. (12)
فردوست او را به عنوان پزشك ارتش، پزشك عليرضا پهلوي، برادر شاه و پزشك خود شاه معرفي ميكند. او هر روز در اوقات فراغت شاه، با وی دیدار میکرد و متجاوز از هشتاد شغل داشت. مشاغل او به گفته فردوست همه مهم و پولساز بودند: او رئيس بهداري كل ارتش بود كه در اين پست ساختمان بيمارستانهاي ارتش، وارد كردن وسايل آنان و وارد كردن داروهاي لازم به امر او بود. دادن درجات پرسنل بهداري ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هيچ پزشك سرهنگي بدون امر او سرتيپ نميشد. ايادي رئيس«اتكا»، فروشگاههاي زنجيرهاي ارتش و نيروهاي انتظامي بود. سازمان دارويي كشور تماماً تحت امر ايادي بود و وارد كردن اقلام دارويي بنا بر صلاح ديد اين مبلغ بهایيت صورت میگرفت. شيلات جنوب و تعيين اينكه به كدام كشورها و شركتها اجازه صيادي داده شود نيز در اختيار او بود. (13)
مشاغل فوق ميزان نفوذ ايادي در دولت و ارتش شاهنشاهي را نشان ميدهد كه در آن زمان مقتدرترين ارتش خاورميانه خوانده ميشد. فردوست در ادامه ميگويد: «در دوران هويدا، ايادي تا توانست وزير بهایي وارد كابينه كرد و اين وزرا بدون اجازه او حق هيچ كاري نداشتند.» همچنين فردوست با توجه به نفوذ ايادي ميگويد: «نميدانم در اين دوران محمدرضا بر ايران حكومت ميكرد يا ايادي بهایي؟» (14)
به گفته حسين فردوست پس از حركت مردم عليه بهایيها( به علت سخنرانيهاي فلسفي) حظيرةالقدس (محل مقدس آنها در تهران) تخريب شد. به دنبال آن تعدادي از بهاییها از ايران خارج شدند. ايادي نيز به دستور محمدرضا نه ماه به ايتاليا رفت، ولي اين حركت دنبال نشد. (15)
فردوست ميگويد: ايادي كه همسري اختيار ننموده بود، مشهور به راسپوتين ايران بود و او را جاسوس بزرگ غرب و مطلعترين منبع اطلاعاتي سرويسهاي امريكا و انگليس در دربار و كشور معرفي مينمايد و به عقيده وی، ايادي در رساندن هويدا به نخستوزيري نقش اصلي را داشت. (16)
پروين غفاري نيز در كتاب تا سياهي در دام شاه درباره ايادي مينويسد: «..... ايادي پزشك معتمد اوست (شاه) و به دليل اينكه بهایي است مورد توجه خاص شاه است. در مدتي كه در دربار رفتوآمد داشتم احساس كردم كه شاه به دوستان بهایياش بيشتر اهميت ميدهد كه ايادي نيز از آن جمله است.» وي در جاي ديگر مينويسد: «ايادي نيز چون از متنفذين فرقه بهایيت بود و به محافل بهايي نزديك بود، موقعيت مهمي داشت و در تمام دشواريها با ياري هممسلكان بهايياش مشكلات را مرتفع ميكرد. من نيز به همراه او در محافل و مجالس بهایيان شركت ميكردم و به عينه ميديدم كه اكثر دولتمردان و صاحبان نفوذ در صنايع و پستهاي مهم كشور از اين فرقه هستند.»
حسين فردوست معتقد است: ايادي جاسوس بزرگ غرب و مطلعترين منبع اطلاعاتي سرويسهاي امريكا و انگليس در دربار و كشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوي بود. نخستوزيران، بهخصوص هويدا، رؤساي ستاد ارتش و كليه مقامات مهم مملكتي اعم از وزير و نماينده مجلس و امثالهم دستورات او را كه نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نميشد به فرم امر، اجرا ميكردند. همچنين ايادي در كليه مسافرتهاي خارج همراه محمدرضا بود و طبيعي است كه مورد علاقه برخي كشورهاي ذينفع در رابطه با ايران بودهاست. ايادي در سال 1357، كمي قبل از انقلاب ايران را ترك كرد. (17)
پرويز ثابتي (معاون سازمان اطلاعات و امنيت مخوف شاه)
به گفته خودش بهایي بودهاست. او در شرح زندگي خود ميگويد: «بنده از بدو تولد در يك خانواده بهايي ميزيستهام و پدرم و مادرم بهايي بودهاند، لكن از زمان بلوغ و بلكه از ابتداي تحصيلات دوره متوسطه مسلمان بوده و هستم...» لازم به يادآوري است كه در آن دوره استخدام بهایيان قانوناً ممنوع بوده است، به همين دليل بر اساس دستور ساواك، بهایيان نيز در مدارك استخدامي ميبايست خود را مسلمان معرفی كنند. (18)
از اینرو، استناد ثابتي به بهایيت پدر و مادرش است نه خودش. (19)
در پرونده اداري پرويز ثابتي اسناد متعددي موجود است كه مراتب رضايت مسئولين اداره كل سوم ساواك را از او نشان ميدهد. (20)
سپهبد پرويز خسرواني
خسرواني در سالهاي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 در رأس باشگاه ورزشي تاج به سرقت اموال مردم و غصب اراضي اشتغال داشت و به علت وابستگي به دربار، در سالهاي 1340 - 1343 با درجه سرتيپي فرماندهي ژاندارمري تهران (ناحيه يك مركز) را عهدهدار بود. در سال 1343، سرلشكر پرويز خسرواني معاون ژاندارمري كل كشور بود سپس در كابينه هويدا به معاونت نخستوزير و سرپرستي سازمان تربيتبدني رسيد و قريب به پنج سال در اين سمت به چپاول ورزش كشور پرداخت. اما نکته قابل توجه آنکه ازدواج سپهبد خسرواني با مليحه نعيمي، دختر عبدالحسيننعيمي، از مأموران قديمي اينتلجنس سرويس و از كارگزاران اصلي بهایيت در ايران است. بر طبق گزارش ساواك در مورد عبدالحسين نعيمي در كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، عبدالحسين نعيمي، پسر نعيم، شاعر بزرگ بهایيهاست و به همين دليل در ميان بهاییها محبوبيت و مقام بزرگي دارد. نعيمي از ابتداي خدمت خود در سفارت انگلستان در تهران خدمت ميكرده در سفارت انگلستان منشي بودهاست. دختر بزرگ او همسر سرلشكر پرويز خسرواني ميباشد و داماد ديگر وي اميني وكيل دادگستري است. (21)
با توجه به سند ديگري در كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، خانم نعيمي كه از بهایيان متعصب بودهاست، در چند سال قبل به صورت محرمانه همسر خود (سرلشكر خسرواني) را به دين بهایي درآوردهاست ليكن قرار بر اين شده كه از لحاظ حفظ پرستيژ و شئون نظامي و بعضي پستهایي كه به وي محول گرديده، بهایي بودن وي از چهارچوبه ديوار خانه تجاوز نكند.
بر طبق همين سند، خانم نعيمي نيز عهدهدار انجام وظايف پدرش با سرويسهاي اطلاعات سفارت انگليس و مقامات انگليسي است و سالي چند بار به اروپا و انگلستان مسافرت و در كنفرانسهاي بهایيان جهان كه در لندن، واشنگتن و كانادا تشكيل ميگرديده، از طرف زنان بهایي ايران شركت مينمود و در انجام وظايف خود در مورد ترويج و توسعه نفوذ بهایيت جديت فراوان دارد. وي در انجمن بهایيان ايراني مقيم انگلستان نايبرئيس بوده است. (22)
بر طبق اسناد ساواك، عطاءالله خسرواني برادر پرویز، وزير كار بود و با سپهبد ايادي، پزشك دربار شاهنشاهي در ارتباط و از وي اخذ دستور مينمودهاست. خسرواني وزير كار عده زيادي از بهایيان وزارت كار را كه سمت مهمي در آن وزارتخانه به آنها محوّل نشده به مرور تغيير پست داده امور مهمه وزارت كار را به دست آنان سپرده كه ميتوان از مهندس مجد(معاون فني وزارت كار) و پرتو اعظم (مدير كل امور اجتماعي وزارت كار) نام برد. (سند ساواك 19 /8 /1344) (23)
اسدالله صنیعی
رضا خان نيز با بهایيت روابط حسنه داشت، تا حدي كه اسدالله صنيعي را، كه يك بهایي طراز اول بود، آجودان مخصوص محمدرضا كرد. صنيعي بعدها بسيار متنفذ شد و در زمان علم و حسنعلي منصور و بهخصوص هويدا به وزارت جنگ و وزارت خواربار رسيد. (24)
از كودتاي 28 مرداد 1332 تا سال 1340، صنيعي مشاغل مهم مالي چون مديريت عامل شركت تعاوني مصرف ارتش، رياست اداره سررشته داري ارتش(اتكا) و رياست هيئت مديره سازمان تعاون مصرف كادر نيروهاي انتظامي را به دست داشت.
در سال 1340 صنيعي پست معاونت وزارت جنگ را داشت و در اين سمت رياست شوراي عالي تعاون ارتش را عهدهدار بود. بر طبق اسناد موجود، صنيعي به سوءاستفادههاي مالي بسياري دست زد و اين امر موجب اعتراضات و شكايات متعددي عليه او شد. (25)
در تاريخ 1 /2 /1342 اداره كل نهم ساواك طي سندي در خصوص وی چنين اشاره دارد: تيمسار صنيعي از لحاظ مذهب بهايي و از لحاظ سياسي تمايلات شديد انگليسي دارد و حتي خانم حامله خود را براي وضع حمل به انگلستان فرستاده تا نوزادش از تابعيت انگليسي برخوردار باشد.
اين بررسي صريح نهتنها تزلزلي در وضع صنيعي ايجاد نكرد بلكه او دو ماه بعد در دولت اسدالله علم به وزارت جنگ رسيد و چهار ماه بعد در تاريخ 1 /7 /1342 به درجه سپهبدي ارتقاء يافت. وي پست وزارت جنگ را در دولتهاي منصور و هويدا نیز حفظ كرد. (26)
سپهبد اسدالله صنيعي از چهرههاي طراز اول بهایيت محسوب ميشد و به همراه سپهبد دكتر عبدالكريم ايادي نقش مهمي در تحكيم مواضع اين فرقه در نهادهاي نظامي رژيم پهلوي داشت. در سال 1344 در امور سياسيّه عنوان گرديده و اين در حالي بود كه علاوه بر دكتر ايادي، عناصر بهايي بر دولت هويدا تسلط جدي داشتند. معهذا صنيعي با كمك ايادي و حمايت محمدرضا پهلوي موافقت مركز بهایيت را با ادامه كار خود جلب نمود. (27)
هويدا و بهایيت(28)
انتصاب هويدا از سوي محمدرضا با توجه به شهرت وي به بهایيت و ابقای وی در اين پست، به مدت سیزده سال، عمق بياعتنايي شاه را به افكار عمومي و احساسات مذهبي مردم نشان ميدهد. در مورد بهایي بودن هويدا ميتوان به چند سند اشاره کرد. در اولين سند که از سوي منوچهر اقبال در مهر ماه 1343 به وسيله پست براي اكثر مقامات دولتي ارسال ميشود. پدربزرگ هويدا، ميرزا رضا قناد از بهایيان مخلص و فداكار و مجذوب عباس افندي نام برده شده است. همچنين ذكر شده كه وي به عكا رفت و مستخدم و نوكر دستگاه عباس افندي شد و به لحاظ تعصب و علاقهاي كه به اين فرقه داشت مورد لطف و محبت خاص او قرار گرفت. پسر وي به نام عبدالملك پس از اتمام تحصيلات در وزارت امور خارجه مشغول به كار شد. عينالملك دو پسر داشت: يكي به نام اميرعباس و ديگري به نام فريدون. اميرعباس به پيروي مسلك و عقيده پدر خويش، با سران بهايي نزديك شد و از هيچگونه خدمتگزاري در راه ترويج مسلك بهايي فروگزار نميكرد.. (29)
سند دوم، نامه مورخ 12 /6 /1343 است كه ظاهراً يكي از سران جامعه بهایيت بنام «قاسم اشراقي» به مناسبت تصادف هويدا براي، فرهنگ مهر ارسال داشته و اظهار تأسف و نگراني نموده است:
جناب آقاي دكتر فرهنگ مهر معاون محترم وزارت دارایي:
به مناسبت پيشامدي كه براي جناب آقاي هويدا وزير محترم دارایي رخ داده خواهشمند است مراتب تأثر و تأسف اينجانب و برادرانم را به عموم هم مسلكان و بهخصوص جناب آقاي ثابت پاسال، مدير محترم تلويزيون ايران كه بزرگترين خدمتگزار فرقه ما هستند ابلاغ فرمایيد. (30)
سند سوم، گزارش ساواك از جلسه بهایيان ناحيه 2 شيراز، مورخ 19 /5 /1350، ميباشد، که پس از ارائه گزارش پيرامون وضع اقتصادي بهایيان در مورد هويدا مينويسد:
.... شخص هويدا بهایيزاده است. عدهاي از مأمورين مخفي ايران كه در دربار شاهنشاهي ميباشند، ميخواهند هويدا را محكوم كنند، ولي او يكي از بهترين خادمين امرالله است و امسال مبلغ پانزده هزار تومان به محفل ما كمك نموده است.... (31)
انتصاب هويدا به صدارت نه تنها باعث اعتراض عامه مردم شد بلكه حتي از خواص نيز معترض رژيم پهلوي گشتند. به عنوان مثال سناتور جهانشاه صمصام در پايان جلسه روز 17 /11 /43 مجلس سنا به سناتور مسعودي با حضور يكي از خبرنگاران جرايد اظهار داشته: حيف است به اين مملكت و اين ملت كسي چون هويدا كه بهایي است حكومت كند. (32)
در موردی ديگر به تاريخ 17 /11 /43 مهدويان، معاون اداره كل فرهنگ استان ضمن صحبت خصوصي اظهار نمود كه انتخاب آقاي هويدا به سمت نخستوزير مصلحت نبود. زيرا مسلم است كه آقاي هويدا بهایي است و معلوم نيست چرا ايشان را مسئول كابينه كردهاند؟ (33)
با اوجگيري اعتراضات مردم عليه انتصاب هويدا به رياست دولت، ساواك با همكاري آخوندهاي درباري طرحي را ارائه داد که بر اساس آن از تأثيرات منفي انتصاب هويدا میکاست و از وی چهرهای مسلمان ترسیم میکرد: از آنجايي كه مرحوم حسين عينالملك پدر آقاي هويدا در ايران و بويژه در مأموريتهاي وزارت امور خارجه در كشورهاي خاورميانه و عزيمت به عكا با عدهاي بهایي براي زيارت قبر شوقي افندي به بهاييگري معروف بوده و با توجه به اينكه اطلاع داريم آقاي هويدا بهایي نميباشند ولي خواه ناخواه چوب اعمال پدر خويش را ميخورند.... (34)
به هر حال همه كساني كه پيرامون هويدا، مطالبي نوشتهاند، اعم از موافقان و مخالفان او، همه در بهایيگري پدر هويدا متفقالقول هستند؛ ولي زماني كه از بهایيگري خود هويدا بحث به ميان ميآيد، اختلافات آغاز ميگردد.
به نظر ميرسد علت اصلي اين اختلاف، صرفنظر از دستوري بودن پوشش نهادن بربهایيگري هويدا، اين باشد كه از زمان حضور هويدا در رأس دولت كشوري كه داعیه اسلام پناهي داشت، اين مسئله به مشكلي حل ناشدني تبديل شد و اميرعباس هويدا در تمام مدت، تلاش كرد با طرحها و برنامههايي كه از پشتپرده، تنظيم ميشد، به گونهاي عمل كند كه خود را از اين نسبت رهايي بخشد و برخي ظاهربينان را در اين موضوع دچار اشتباه نمايد.
واكنشهاي روحانيت عليه بهایيت
انجمن حجتيه و بهایيان
از جمله حركتهاي كه عليه بهایيت در بين مردم شكل گرفت، انجمن مهدويه نام داشت كه مهمترين مأموريت آن، دور نگهداشتن مسلمانها از فعاليت اجتماعي و جاانداختن تز استعماري «جدايي دين از سياست» بود.
پس از رويدادهاي شهريور 1320 اين انجمن به انجمن «تبليغات اسلامي» تغيير نام داد. در سومين ماده اساسنامه اين انجمن آمده بود:
«اين انجمن به هيچ يك از احزاب سياسي بستگي ندارد و هر نوع فعاليت سياسي و تبليغ مرامي در داخل آن ممنوع است......» (35)
اين انجمن در فروردين 1321 اعلام موجوديت كرد. از بنيانگذاران اين انجمن ميتوان از عطاءالله شهابپور مدير مجله نوردانش، حشمتالله دولتشاهي، شيخ محمود تولائي (ذاكرزاده) معروف به حلبي، سيدرضا آل رسول، سيدمحمدحسين عطار، سيدحسين سجادي و غلامحسين حاج محمدتقي تاجر، نام برد.
اين انجمن پيوسته در ميان تودههاي مردم اين نظريه را پراكنده مينمود كه «اسلام تنها دين عبادت است!» و يك نفر مسلمان واقعي فقط بايد در انديشه امور آخرتي باشد و كار دنيا و كشور را به دنياگذاران واگذار كند. همچنين در برابر سياستمداران جهاني و ابرقدرتها نيز نميتوان كاري از پيش برد. بدينترتيب بايد فساد و آلودگي در جامعه گسترش یابد تا زمينه ظهور حضرت امام غايب فراهم آيد و فقط ايشان توانايي تشكيل حكومت اسلامي را دارند.
اين انجمن، در مراحل بعدي «انجمن حجتيه» نام گرفت. انجمن حجتيه دريافته بود كه براي سرگرم نمودن جوانان به فعاليتهاي مبارزه جويانهاي كه تحت كنترل باشد، لازم است كه آنان را در بخشهايي درگير نمود. لذا مبارزه با بهایيت را در دستور كار خود قرار داد و جاروجنجال بسيار گستردهاي پيرامون خطر «بهایيان» به راه انداخت.
انجمن حجتيه اين انديشه را در بين متدينين رواج ميداد كه خطر بهایيت از خطرشاه و استكبار جهاني و صهيونيسم به مراتب بيشتر است به طوري كه علما و مسلمانها براي رويارويي با خطر «بهایيت» بايستی دست همكاري به رژيم شاه و ابرقدرتهاي غرب دهند. از اين رو، هرگونه مبارزه با رژيم شاه و استبداد حاكم بر ايران و رويارويي با استكبار جهاني را نفي نموده اين اقدام را باعث پيشرفت بهایيان اعلام مينمودند.
سيد حميد روحاني در كتاب نهضت امام خميني با ذكر اسنادي، ارتباط بعضي از اعضاي انجمن با سازمان امنيت كشور (ساواك) را مشخص مينمايد. (36)
امام خميني به عنوان رهبر نهضت اسلامي به علت مشي غيرسياسي اين انجمن و تشويق جوانان به شركت در مبارزات بيخطر با بهایيت به عوض مبارزه با رژيم پهلوي و رواج تفكر عدم مداخله روحانيون و علما در مسائل سياسي و اجتماعي كشور در ذهن آنان، اين حركت را مورد تأييد قرار نميدادند. چرا كه بر خلاف سردمداران اين انجمن كه در جهت پياده كردن تز «اسلام منهاي روحانيت» پيوسته تلاش ميكردند كه نسل جوان مسلمان را نسبت به علما بدبين نمايند؛ امام خميني معتقد بودند كه در زمان غيبت امام زمان (عج) مسلمين باید در جهت تشكيل حكومت نايبان امام عصر (عج) تلاش نموده حكومت ولي فقيه را تشكيل دهند.
بديهي است كه چنين اعتقادي با مشي غيرسياسي انجمن سازگار نبود. پافشاري امام در راه كوتاهكردن دست اين گروه از پستهاي كليدي و بيرون ريختن آنان از مراكز و ارگانها نه تنها به اين دليل بود كه آنان را گروهي منحرف ميدانست بلكه تشكيلات آنان را ناسالم و مرموز ميديد و در عدم وابستگي آنان به سياستمداران جهاني ترديد داشت. (37) از اينرو همواره از آنان احساس خطر ميكرد و از حضور آنان در برخي از نهادهاي كليدي كشور رنج ميبرد و بارها پيرامون خطر آنها به برخي مقامات كه نسبت به آنها خوشبين بودند، هشدار ميداد. (38)
سيد حميد روحاني نقل ميكند كه:
امام در سال 1361 مرا فراخواند و چنين دستور داد: «سرپرستي مركز ساواك را بر عهده بگيريد و انجمن حجتيهایها را از آنجا بيرون بريزيد.» (39)
به هر صورت اين انجمن تا بعد از انقلاب اسلامي وجود داشت تا اينكه در سال 1363 يعني يكسال پس از انحلال تشكيلات بهایيت در ايران و پس از سخنراني حضرت امام در مورد روحانيوني كه دين را از سياست جدا ميدانند، اعلام تعطيلي نمود.
مخالفتهاي آيتالله بروجردي با فرقه بهایيت
در دوره پهلوي شاهد مخالفتهاي علني روحانيت عليه بهایيت ميباشيم. مشهورترين اين حركات، مخالفتهاي آيتالله بروجردي است.
از نظر اعتقادي، ايشان باطل شمردن بدعتهاي فرق را، از وظايف مهم علما ميدانستند و با همه فرق ضاله مخصوصاً، فرقه بهایيت، مواضع بسيار محكم و قاطعی داشتند.
در زمان مرجعيت ايشان، بهایيان به كمك دستگاه حاكمه، در بسياري از شهرهاي ايران نفوذ كرده به صور مختلف با شعائر اسلامي مخالفت مينمودند. از اينرو ايشان مبارزه با اين فرقه را در رأس اقدامات خود عليه رژيم قرار دادند.
از سال 1330 به خصوص در دوره نخستوزيري حسينعلاء، دست بهایيان در امور كشور بازتر شد و پس از كودتاي 28 مرداد، نفوذ آنان در اداره امور مملكت بيشتر گرديد. به همين دليل شكايات متعددي به حضور آيتالله بروجردي رسيد. به همين دليل ايشان نيز در اين خصوص به محمدرضا پهلوي تذكر دادند. از آنجا كه دولت پهلوي قدرت بهایيان را توسط حركتهاي مذهبي كنترل مينمود و از طرفي در آن برهه زماني تظاهر به پايبندي به اسلام مينمود؛ به همين دليل از آيتالله بروجردي خواستند كه اين فرقه را سركوب نمايند.
در همين زمان، حجتالاسلام فلسفي در مسجدشاه (امام خميني فعلي) عليه بهایيت، در ايام ماه رمضان، سخنرانیهایی ايراد كرد. (40)
اين سلسله سخنرانيها، مردم ايران را نسبت به جريان انحرافي بهایيت، روشن كرد و سبب گرديد تا حضرت آيتالله بروجردي، طينامهاي براي آقاي فلسفي نوشتند:
... اين گروه شبكه و تشكيلات خطرناكي است، بهایيت از ديگر گروههاي ضد دين، خطرش براي اسلام و مسلمين بيشتر ميباشد؛ زيرا اين گروه با حربه دين به جنگ دين آمده است پس بايد، بهطور جدي، با آنان برخورد كرد. (41)
مردم ايران، از مواضع آيتالله بروجردي و سخنان آقاي فلسفي حمايت كردند و اين حركت تا جايي ادامه یافت كه دستور تخريب حظيرةالقدس (مركز بهایيان) را صادر نمود. اما پس از چندي به دليل اعتراضاتي كه توسط عمال خارجي عليه اين اقدام شد، قرار شد اين مركز تبديل به كتابخانه شود. احتمال دارد با توجه به بدبيني مردم نسبت به شاه و اعمالش، پس از نهضت ملي نفت و كودتاي 28 مرداد، شاه براي اينكه خود را مذهبي جلوه دهد و از فضاي مذهبي به نفع خود بهرهبرداري كند، مبارزه و تبليغات عليه بهایيت را كه مورد علاقه آيتالله بروجردي بود، به راه انداخت.
بديهي است كه پس از بهرهبرداریهاي لازم، لزومي به ادامه اين حركت نبود، به همين دليل رژيم مانع از تبليغات منفی علیه آنان شد.
مورد ديگر از آيتالله شيخ علي صافي گلپايگاني در كتاب چشم و چراغ مرجعيت نقل شده است كه: شايع بود كه همسر نخست وزير وقت (اسدالله علم) بهايي است. به همين خاطر ايشان از پذيرفتن وي امتناع ميكردند. (42) حتي وقتي بعد از ماه رمضان لايحه غيرقانوني بودن بهایيت جهت جلوگيري از فعاليت اشخاص منتسب به آنها در ادارات به مجلس برده شد، سردار فاخر حكمت (رئيس وقت مجلس) جلو آن را گرفت و گفت مسئله بهایيها و جلوگيري از آنها يك مسئله مذهبي است و جاي آن در مجلس نيست گرچه مسئله بهایيها به وسيله قدرتهاي استعماري به مرور ايام منتفي شد و محمدرضاشاه به وعدههاي خود عمل نكرد ولي ضربهي كه اين فرقه از اقدام آيتالله بروجردي خورد، جبرانناپذير بود. (43)
آيتالله محمدفاضل لنکراني در خصوص حساسيت آيتالله بروجردي نسبت به فرقه ضاله بهایيت، چنين نقل ميكند: قرار بود در يزد، مسلماني كه فرد بهايي را كشته بود در روز نيمه شعبان اعدام شود. ايشان ميفرمايند وقتي خبر به آيتالله بروجردي رسيد، آقا بسيار ناراحت شدند و اظهار كردند كه آبروي اسلام در خطر است. زيرا ميخواهند مسلماني را به جرم قتل فرد بهایي، در شهر يزد اعدام كنند. البته با اقدامات ايشان جلو اعدام اين فرد گرفته شد و بعد هم مرحوم آيتالله بروجردي با تلاش بسيار قاتل را تبرئه كرد. (44)
همچنين آقاي دواني در كتاب زندگاني آيتالله بروجردي چنين مينويسد:
«آيتالله بروجردي در بروجرد، هر سال ماه مبارك رمضان منبر ميرفتند و به موعظه مردم ميپرداختند. يك سال، چند نفر از رؤساي ادارات بروجرد، كه بهايي بودند، سرگرم تبليغ مسلك بهاييگري شدند، حضرت آيتالله بروجردي، نخست از راه قانون وارد و عزل آنان را خواستار شد؛ و چون پافشاري مقامات بالاتر را مشاهده كرد، به صورت قهر و اعتراض از بروجرد خارج شد. هنوز چند فرسخي نرفته بود كه شهر منقلب شد و مردم، عليه آن چند نفر شوريدند. و اين امر باعث شد كه مقامات دولتي، آيتالله را با عزت به شهر برگردانند و افراد بهايي را از آن حدود، بيرون كنند.» (45)
انديشههاي امام خميني در برخورد با فرقة بهایيت
پس از درگذشت آيتالله بروجردي، امام خميني، از فروردين ماه 1340 به صورت فعال وارد صحنه سياست كشور شد. برخلاف تصور رژيم كه پس از مرگ آيتالله بروجردي، مرجعيت شيعه در ايران از بين رفته است؛ ايشان با برنامهريزي و با حساسيت فوقالعاده اعمال دولت پهلوي را مدنظر قرار دادند.
اولين اقدام آشكار ايشان، مقابله با تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود و در گام بعدي ايشان با طرح اصلاحات ارضي يا به قول رژيم «انقلاب سفيد» بهطور صريح مخالفت خود را ابراز نمودند.
مهمترين اقدام امام در اين دوران، مخالفت با افكار و انديشههاي انحرافي و معرفي اسلام ناب محمدي (ص) بود. امام خميني با انتشار كتاب كشفالاسرار فعاليت سياسي خود را به صورت علنی آغاز کرد. فعالیتی آكنده از انتقاد به سياستهاي استعماري و ضداسلامي رضاخان و پسرش. و نسبت به ادامه اين سياستها به مردم و علماي حوزههاي علميه هشدار داد.
امام خميني در رد كتاب اسرار هزار ساله كه توسط شخصي منحرف به منظور ترويج وهابيت و در رد تشيع و اسلام نوشته شده بود، كتاب كشفالاسرار را به رشته تحرير در آورد. ايشان در كشفالاسرار، عقايد شيعه و مقام موضعگيري روحانيت شيعه را مطرح نمودند. همچنين ايشان در كتاب فوق براي اولين بار به طرح مسئله «ولايت فقيه» و حكومت اسلامي پرداختند.
در همين رابطه امام خميني خطر بهایيان را براي اسلام و كشور جدي دانسته به روحانيت اكيداً سفارش مينمايد تا مردم را از اين خطر آگاه نمانيد. امام در بخشي از نامه مورخ 18 /1 /1343 خطاب به ملت ايران چنين هشدار ميدهند:
من كراراً اعلام خطر كردهام: خطر براي ديانت مقدسه، خطر براي استقلال مملكت، خطر براي اقتصاد كشور، من از کلمه «الكُفُر مِلَّةُ واحِدَه » (46)كه از سازمانها به دست و دهانها افتاده متأسفم، اين كلام بر خلاف نص كلامالله، و براي پشتيباني از اسرائيل است، مقدمه شناسايي اسرائيل است، براي پشتيباني از عمال اسرائيل و فرقه ضالة منحرفه است(47) و... (48)
امام خميني از نفوذ اين فرقه با توجه به وابستگي آنان به اسرائيل و دول استعمارگر، احساس نگراني كرده به محمدرضا پهلوي به کرات تذكر ميدادند. ايشان در بخشي از سخنان خويش از خطر نفوذ عمال اسرائيل به مراكز حساس ايران اعلام خطر ميكنند و ميفرمايند:
اينها عمال اسرائيل در ايران ـ هر جا انگشت ميگذاري مي بيني كه يكي از اينهاست در مراكز حساس، مراكز خطرناك و... اينها آنها بودند كه در شميران تهران توطئه كردند ناصرالدينشاه را بكشند؛(49)مملكت ايران را قبضه كنند. ...اينها حكومت را از خودشان ميدانند. اينها در كتابهايشان نوشتهاند، در مقالاتشان نوشتهاند: حكومت مال ماست؛ بايد ما يك سلطنت جديدي به وجود بياوريم... (50)
امام خميني فرقه ضاله بهایيت را بهطور واضح به عنوان ايادي اسرائيل و صهيونيسم بينالملل معرفي ميكند. چرا كه از گذشته به يهوديان دستور داده شده است كه هر جا منافع و كارشان ايجاب كرد، تظاهر به بهایيگري كنند و حتي اسمشان را عوض نمايند تا به صورت ايراني بهتر بتوانند خواسته استعمار و صهيونيستها را جامه عمل بپوشانند.
امام از نفوذ بهایيان در بخشهاي مختلف اقتصاد، سياست و فرهنگ جامعه ايران احساس خطر ميكند. افرادي چون حبيب ثابت پاسال كه خود و فرزندانش بيش از پنجاه شركت بزرگ چون فلوكس واگن، پپسيكولا، كوكاكولا، تلويزيون و ايران گاز را در انحصار داشتند، يا بهایيان ايراني ديگري چون هژبر يزداني، ابتهاج و... كه بخشهاي مهمي از اقتصاد و كشاورزي ايران را تحت سلطه خود قرار داده بودند، هويدا نخستوزیری که سیزده سال باعث نفوذ بهایيان ديگري چون منصور روحاني، فرخ روپارسا و ديگران در كابينه دولت شد، ايادي، طبيب مخصوص شاه، همه نمونههايي از نفوذ عمال صهيونيست در دستگاه حاكمه پهلوي است.
امام میفرماید: ... بسياري از پستهاي حساس به دست اين فرقه است كه حقيقتاً عمال اسرائيل هستند. خطر اسرائيل براي اسلام و ايران بسيار نزديك است. (51)
امامخميني در زمينه خطر صهيونيسم نیز ميفرمايد:
اگر همه علماي اسلام يك مطلبي را بگويند، حالا كه خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر يهود است و حزب يهود ـ كه همين حزب بهایيت است ـ اين خطر كه حالا نزديك شده، اگر آقايان، علماي اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم همصدا بگويند كه آقا ما نميخواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند، ما نميخواهيم كه مملكت ما با مملكت يهود همپيمان بشود در مقابل پيمان اسلامي . (52)
بنابر اعتقاد امامخميني شاه در تصميمگيريهايي خود تحتتأثير بهایيان ميباشد. ايشان نظریات محمدرضا در زمينه تساوي حقوق زن و مرد، تعليم اجباري عمومي، نظاميكردن زنان را متأثر از عقايد عبدالبهاء ميداند. (53)
امام همچنين ارائه تسهيلات به بهاييها را توسط حكومت محكوم ميكند و ميفرمايد:
از چيزهايي كه سوءنيت دولت حاضر(54) را اثبات ميكند تسهيلاتي است كه براي مسافرت دو هزار نفر يا بيشتر از فرق ضاله قایل شده است، و به هر يك پانصد دلار ارز دادهاند و قريب 1200 تومان تخفيف در بليت هواپيما دادهاند؛ به مقصد آنكه اين عده در محفلي كه در لندن از آنها تشكيل ميشود و صد در صد ضداسلامي است شركت كنند.... (55)
همچنين امام از تقويت اسرائيل و عمال آنها توسط دستگاه حاكمه انتقاد مينمايند و نتيجه اقدامات دولت را نفوذ هر چه بيشتر بهایيان در نظام سياسي ـ اقتصادي جامعه كه در نهايت منجر به تقويت قدرت سياسي ـ اقتصادي اسرائيل ميگردد، ذكر مينمايد.
«...... دولت شما در يك معامله فروش روغن و مواد نفتي از شركت نفت به «ثابت پاسال» بهايي، پنجميليون تومان استفاده رسانيده است كه با اين پول، مخارج اعزام بهاييها به لندن و تبليغات بهايي تأمين بشود. به مردم بگوييد: از مالياتي كه دولت شما از شما مسلمانها ميگيرد، اين مخارج را ميكند، و يهودي و اسرائيلي و بهايي را تقويت ميكند.»
ايشان معتقدند كه هدف اسرائيل قبضه اقتصاد و ثروتهاي جامعه است، لذا مهمترين مانع براي اينكه اسرائيل به منافع خويش برسد، روحانيت و اسلام است. لذا ميبینیم كه دولت ايران به تبعيت اسرائيل با اسلام و علما مخالفت ميكند.
بهترين سند آنكه دولت ايران بر خلاف نظر علما و مردم با دولت اسرائيل ايجاد رابطه ميكند و توجهي به انزجار مردم و روحانيت در قبال اسرائيل و عمال آن ندارد.
«تأسف بالاتر تسلط اسرائيل است بر بسياري از شئون حساس مملكت و قبضه نمودن اقتصاديات آن، به كمك دولت و عمال دستگاه جبار، اسرائيل با دول اسلامي در حال جنگ است، و دولت ايران با كمال دوستي با او رفتار ميكند و همه نحو وسايل تبليغ و ورود كالاهاي آن را فراهم ميسازد. » (56)
امام بر خلاف دستگاه بهطور صريح مخالفت خود را با فرقه ضاله بهایيه اعلام ميكند و طبق استفتائي، اين طايفه را كافر و نجس اعلام نموده ازدواج با آنها را خلاف شرع اعلام مينمانيد. (57)
ايشان به هدف بهایيان در حذف روحانيت اشاره نموده انزجار خود را از بهایيان و اسرائيل به طور مشخص مطرح ميسازد و ميفرمايد:
«.... ما با اسرائيل و بهاييها نظر مخالف داريم و تا روزي كه مسئولين امر، دست از حمايت اين دو طبقه برندارند، ما به مخالفت با آنها ادامه ميدهيم.» (58)
نكته مهم ديگري كه امام در سخنانشان عليه اسرائيل و عمال آنان در ايران مطرح ميسازند، جدايي ملت از دولت در زمينه سازش و ارتباط با اسرائيل است. ايشان موكداً عنوان ميكنند كه دولت ايران اسرائيل را به رسميت شناخته و با آن ايجاد رابطه كرده است. همچنين اين دولت است كه تسهيلات نفوذ عمال آنها (فرقه بهایيت) را در ايران فراهم مينمايد نه ملت.
«.... من اعلام ميكنم كه ملت عزيز شيعه از اسرائيل و عمال اسرائيل متنفرند، و از دولتهايی كه با اسرائيل سازش ميكنند متنفر و منزجرند. اين ملت ايران نيست كه با اسرائيل منفور در حال سازش است؛ ملت ايران از اين گناه بزرگ بري است. اين دولتها هستند كه به هيچ وجه مورد تأييد ملت نيستند.» (59)
امام با اشاره به نفوذ عوامل اسرائيل بويژه بهایيان در پستهاي كليدي و حساس كشور وظيفه علما و روحانيون اين دوره را افشاي اين توطئه خطرناك و مبارزه جدي با آنها ذكر مينمايد:
«آقايان بايد توجه فرمايند كه بسياري از پستهاي حسابي به دست اين فرقه است كه حقيقتاً عمال اسرائيل هستند. خطر اسرائيل براي اسلام و ايران بسيار نزديك است. پيمان با اسرائيل در مقابل دول اسلامي يا بسته شده يا ميشود. لازم است علماي اعلام و خطباي محترم ساير طبقات را آگاه فرمایيد كه در موقعش بتوانيم جلوگيري كنيم. امروز روزي نيست كه به سيره سلف صالح بتوان رفتار كرد با سكوت و كنارهگيري همه چيز را از دست خواهيم داد...» (60)
در سال 1341 حضرت امام خميني خطر نفوذ و گسترش اين فرقه منحرف در اركان رژيم پهلوي را يادآور شده فرمودند:
«... اينجانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر ميكنم؛ قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيستهاست كه در ايران به (صورت) حزب بهايي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه كنند... تلويزيون ايران پايگاه جاسوسي يهود است و دولتها ناظر آن هستند...» (61)
نتيجهگيري
بهایيان مورد اعتماد رژيم پهلوي بودند به همين دليل دوره پهلوي به خصوص در زمان محمدرضا به عنوان كارگزاران دولت پذيرفته شدند. آنان با استفاده از اين جايگاه سياسي، ايران را به عنوان سرزمين امن براي رشد خويش يافتند و با افزودن بر قدرت سياسي و اقتصادي خويش تلاش نمودند تا ايران را، همانطور كه رؤياي سيدعلي محمدباب بود، به مهمترين پايگاه خويش مبدل سازند.
قدرتهاي استعماري از نفوذ بهایيان در دولت پهلوي بسيار خشنود بودند. چرا كه آنان ضمن اطمينان از قدرت عامل دست نشانده خويش، تنها كشور شيعي مذهب جهان را در دستان كساني ميديدند كه ضامن منافع آنان بودند. عمال دست نشاندهاي كه حاضر بودند همه منافع اين ملت را فداي منافع خود و مصالح آنان نمايند.
ارتباط كارگزاران بهایي دولت پهلوي با اسرائيل موجب شده بود كه با توجه به مشاغل حساس آنان، غرب بتواند از اطلاعات دست اول و مهمي درباره ايران بهرهمند گردد.
در دوران محمدرضا پهلوی، بهایيت روند روبهرشدي مييابد. شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصری مطمئن و در ضمن بيخطر براي سلطنتش حمايت ويژه مينموده است. حضور عناصر شاخص بهایي در دستگاههاي دولتي، اجرايي، اقتصادي و غيره، زمينه حضور گسترده ساير بهایيان را در جامعه فراهم آورده، مراكز مذهبي آنان از قبيل حظيرةالقدسها و ديگر اماكن تبليغي به سرعت ساخته شده بر رونق آنها افزوده شده است.
محمدرضا پهلوي توانست با تكيه بر بهایيان در مقابل فرهنگ شيعي مردم و اقتدار روحانيت بايستد؛ و از آنان به عنوان كارگزار استفاده كند تا هرگاه از جانب آنان نيز احساس خطر کرد با استفاده از نيروي مذهبي مردم آنان را كنترل کند.
به عبارت ديگر شاه با استفاده از فرهنگ غيرشيعي و سكولار بهایيان، از آنان در جهت استحاله فرهنگ مذهبي ملي و جلب حمايت بيگانگان استفاده نمود و از طرفي با استفاده از تضاد بين آنها و مردم، اهرم كنترل آنها را در دستان خويش ميفشرد.
روحانيت و مردم در هر فرصتي عليه بهایيان از خود عكسالعمل نشان ميدادند. نفوذ كارگزاران و سياستمداران بهایي در دستگاه دولت حاكمه، موجب بدبيني و بياعتمادي مردم به دستگاه دولت، و يكي از دلايل حركت مردمي عليه شاه در 15 خرداد 1342 ميباشد.
پس از درگذشت آيتالله بروجردي، امام خميني در رأس حركتهاي مردمي به عنوان مرجع ديني قرار گرفت و براي اولين بار بحث «ولايت فقيه» را مطرح نمود. ایشان در سال 1341 فرقه ضاله بهایيت را يك حزب سياسي خواند و آشكارا آنان را به عنوان عمال دست نشانده اسرائيل و صهيونيست در ايران اعلام نمود.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي اسناد بسياري از روابط اين فرقه با صهيونيستها افشا شد و صحت نظريه ايشان بيش از پيش اثبات گرديد.
امام خميني سوءنيت دولت پهلوي را در گسترش نفوذ آنان برپستهاي حساس سياسي ـ اقتصادي كشور ذكر نموده با اشاره به امكانات و تسهيلاتي كه دولت حاكم در اختيار آنان گذارده اين ادعا را اثبات مينمايند. ايشان وظيفه علما و روحانيون را مبارزه عليه اسرائيل و عمال آنها (منظور فرقه ضاله بهایيت) دانسته تصميم خود را مبني بر ادامه مبارزه با دستگاه فاسد به صراحت اعلام مينمايد.
1- دولت روس بهاءالله را به عنوان تبعه خود محسوب كرد و بر اساس قانون كاپيتولاسيون حكم آزادي وي را بدست آورد.
2- كسروي، احمد، بهایيگري، صص 98 ـ 99
3- براي تشكيل «بيتالعدل» در سال 1951 م(1328 ش) يعني هشت سال قبل از درگذشت شوقي، او هيئت بينالمللي بهایي را با اهداف زير تأسيس كرد: 1ـ با اولياي حكومت اسرائيل رابطه برقرار نمايد. 2ـ او را در ايفاي وظايف مربوط به ساختمان فوقاني مقام اعلي كمك كند. 3ـ با اولياي كشوري در باب مسائل مربوط به احوال شخصي وارد مذاكره شود. اين هيئت پس از تحولاتي ميبايد به شكل بيت عدل عمومي درآمده و اعضاي آن از طريق انتخاب معين شوند.
4- صحيفه نور، ج دوم، مجموعه بيانات امام خميني
5- فردوست، حسين، ظهور و سقوط دولت پهلوي، ج اول، ص 374
6- همان
7- همان.
8- اشاره به اين مطلب دارد كه بر اساس اعتقاد بهایيان آنان نميبايست در امور سياسي شركت كنند.
9- همان، ص375
10- همان، صص 375 ـ 376
11- غفاري، پروين، تا سياهي در دام شاه
12- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 199
13- همان، صص 201 ـ 202
14- همان، ص 203
15- همان
16- همان.
17- همان، ص 204
18- همان، ج اول، صص 376 و 377 به اين نكته اشاره كرده است كه در دوراني كه بهایيت ايران قوي بود، در فرمهاي استخدام و غيره در مقابل مذهب صراحتاً بهایي مينوشتند، ولي وقتي در موضع ضعف قرار ميگرفتند مانند حركت مردم تهران در تخريب حظيرةالقدس خود را مسلمان معرفي ميكردند. آنها در فرمهاي ارتش و نيروهاي انتظامي نيز خود را هميشه مسلمان معرفي میكردند.
19- همان، ج 2، ص 451
20- همان.
21- همان، ج دوم، ص 454
22- همان، صص 455 و 456
23- همان، ص 456
24- همان، ج اول، ص 374
25- همان، ج دوم، ص 265
26- همان، صص 466 ـ 467
27- همان، ص 468
28- پدربزرگ پدري اميرعباس هويدا، ميرزا رضا قناد بود كه با تلاشهايي كه در نشر اين فرقه داشت، دوبار از زبان عباس افندي مورد مدح قرار گرفت به همين دليل فرزندانش براي مدتي شهرت خانوادگي، ممدوح را براي خويش برگزيدند كه معلوم نيست به چه علت در سال 1321 به هويدا تغيير يافته است.
29- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج دوم، ص 375.
30- همان.
31- همان.
32- همان.
33- همان.
34- همان، ص 386.
35- روحاني، سيدحميد، نهضت امام خميني، جلد سوم، ص 133.
36- همان، جلد سوم، صص 136 ـ 139.
37- شايد امام اطلاعات دقيقتري در خصوص وابستگي و سرپردگي آنان داشت.
38- «حواستان را جمع كنيد كه نكند يكمرتبه متوجه شويد كه انجمن حجتيهايها همه چيزتان را نابود كردهاند.» از پيام امام به فقهای محترم شوراي نگهبان.
39- نهضت امام خمینی، جلد سوم، ص 139.
40- اين سخنرانیها ساعت 1 تا 2 بعدازظهر مستقيماً از راديو پخش ميشد.
41- چشم و چراغ مرجعيت، مركز انتشارات، ص 244.
42- همان، ص 114.
43- دواني، علي، زندگاني آيتالله بروجردي، چاپ دوم، ص 362.
44- چشم و چراغ مرجعيت، ص 148.
45- زندگاني آيتالله بروجردي، ص 307.
46- حديث منسوب به پيامبر (ص) و شعاري كه از سوي وابستگان به رژيم داده ميشد تا اسرائيل و بهایيت نيز چون كشورهاي مسيحي تلقي گرديده و به رسميت شناخته شود.
47- منظور فرقه بهایيت.
48- امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار)، صص 261 ـ 262.
49- عامل اين ترور بابيها بودند.
50- صحیفه امام، صص 388 ـ 389.
51- همان، ص 186.
52- همان، ص 216.
53- همان، ص 247.
54- منظور كابينه اسدالله علم
55- همان، ص 186.
56- همان، ص 261.
57- همان، ص 237.
58- همان، ص 77.
59- همان، ص 262.
60- همان منبع.
61- همان منبع.
دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، مجموعه مقالات همایش 15خرداد زمینه ها و بسترها، ج2، تهران، سوره مهر، 1388.
تعداد بازدید: 4722