محبوبه صديقي، كارشناس ارشد رشته تاريخ و تمدن ملل اسلامي
چكيده
ويژگيهاي مبارزهای امام از آغاز تا پايان ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي از اين قرار است:
ـ مبارزهای ديني و معنوي بود كه انگيزه، اصول و قواعد آن از قرآن و سنت پيامبر (ص) و معصومين (ع) تحصيل شده بود و از اينرو هيچگونه شباهتي با حركتهاي سياستمداران حرفهای نداشت. مبارزه از نظر امام نه يك جنگ قدرت، بلكه يك وظيفه و تكليف شرعي بود؛ لذا شكست و پيروزي ظاهري، مايه يأس و غرور نميگردید. اين اخلاص به نوبه خود در رهبري امام قاطعيت بينظيري پديد آورد. از آنجا كه امام مبارزه را يك تكليف شرعي میدانست در راه آن هيچگونه سازش و مماشاتي نشان نداد. مردم مسلمان كشورمان نيز كه ايشان را مرجع تقليد میدانستند در مبارزه مقدسي قدم نهادند كه براي آنها همانند نماز و روزه شرعاً واجب مینمود.
ـ رهبري سياسي امام به افسانه جدايي دين از سياست كه دهها سال توسط رژيم پهلوي تبليغ و ترويج میشد پايان داد و مبارزات سياسي ـ مذهبي گذشته را كه به رهبري روحانيت انجام گرفته، اما به پيروزي نرسيده بود به حد كمال رساند. مبارزه امام، نه صرفاً ضداستبدادي بود (مانند نهضت مشروطيت) و نه صرفاً ضداستبدادي (مانند نهضت ملي)؛ بلكه مبارزهای بود كه همزمان استبداد و استعمار و از آن مهمتر استكبار و كفر دوره جديد جهان را هدف قرار داد.
ـ انتقاد امام در آغاز غائله انجمنهاي ايالتي و ولايتي متوجه دولت بود اما، با نامههايي كه به شاه نوشت پاي او را ـ كه سعي ميكرد از معركه دور باشد ـ به ميان كشيد. پس از اعلام رفراندوم، امام شاه را مخاطب اصلي خود قرار داد و او که مافوق دولت و مجلس بود، از انتقادات امام درامان نماند. تا پيش از آن سياستمداران و مبارزان سياسي يا جرئت مخالفت با شاه را نداشتند و يا اصولاً به براندازي او معتقد نبودند و با طرح شعار «شاه بايد سلطنت كند نه حكومت» و وفاداري به «قانون اساسي» به وجود شاه مشروعيت ميدادند و حال آنكه امام، شاه و دربار را عامل همه فسادهاي داخلي و دخالتهاي بيگانگان ميدانست. شاه كه تا آن زمان خود را طرفدار اسلام معرفي ميكرد و با تظاهر به مذهبي بودن، كم و بيش پايگاهي در ميان مردم به دست آورده بود، پس از فاجعه 15 خرداد، نقاب ريا از چهره برداشت و ماهيت ضداسلامي و ضدمردميش آشكار شد.
ـ مخاطبين امام تودههاي مسلمان انقلابي بودند كه هيچگاه ايمان و اعتقادي به احزاب و جمعيتهاي سياسي غيرمذهبي نداشتند و سخن امام فرياد دل آنها بود كه از دل برميآمد و بر عمق جانشان مینشست و انقلاب حالي در آنان به وجود ميآورد و آنها را به ميدان مبارزه و شهادتطلبي میكشاند. حاملان پيام امام روحانيون بودند كه احترام و جايگاه ويژهای نزد مردم داشتند و نداي امام را تا دورترين شهرها و روستاها به گوش مردم شهري و روستايي ميرساندند.
ـ نهضت امام سرآغاز جهتگيري مبارزه مردم به قصد براندازي رژيم بود كه طبعاً بيثمر بودن فعاليتهاي احزاب و جمعيتهاي سياسي و محافظهكار و ناتواني آنها را در درك و رهبري مبارزه آشكار ساخت.
ـ امام امريكا را عامل همه بدبختیها و گرفتاريهاي مردم ايران و مخالف اسلام، قرآن و روحانيت ميدانست و رئيسجمهور امريكا «را منفورترين افراد بشر در پيش ملت ما» معرفي كرد؛ در حاليكه بسياري از سياستمداران ليبرال به اميد كسب قدرت و تشكيل دولت، بر سر نزديكي به امريكا با يكديگر به رقابت برخاسته بودند. امام امريكا را از انگليس بدتر، انگليس را از امريكا بدتر و شوروي را از هر دو بدتر دانست و بدينترتيب وابسته نبودن مبارزه اسلامي خود را به هريك از قدرتهاي جهاني آن روز اعلام كرد.
ـ امام وجود اسرائيل و صهيونيسم و دوستي شاه با اسرائيل را خطر بزرگي براي مسلمانان اعلام كرد و در دست گرفتن اقتصاد، فرهنگ و سياست كشور توسط عمال صهيونيستها (بهايیها) را فاجعه عظيم و لكه ننگ پاكنشدني براي كشور ايران دانست و شاه را دست نشانده آن كشور معرفي كرد.
ـ و بالاخره مبارزه مقدس اسلامي امام از موضع فقاهت و مرجعيت، جنبش سياسي ـ فرهنگي ژرفي در حوزههاي علميه پديد آورد كه بيش از هر حركت فرهنگي ديگر مؤثر بود و از آن پس اجتهاد سياسي در حوزهها به صورت امري متعارف درآمد. تفكر ديني و چپگرايي كه تا آن زمان در دانشگاهها حاكم بود از آن پس جاي خود را به تدريج به اسلام انقلابي و سازشناپذير ـ بدانگونه كه امام معرفي كرده بود ـ داد تا بدانجا كه در سالهاي پاياني رژيم شاه، دانشجويان مذهبي اكثريت چشمگير دانشجويان مبارز را تشكيل میدادند.
مقدمه
از سال 1340 و اندكي پس از رحلت آيتالله بروجردي، باب جديدي در روابط منفي روحانيت و دستگاه حاكم و نهايتاً مبارزه امام با رژيم شاه گشوده شد كه موضوع پژوهش میباشد. در اين دوره كه از ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي آغاز ميگردد، فعاليتهاي سياسي امام روز به روز بيشتر، آشكارتر، وسيعتر و قاطعتر شده و به مقابله مستقيم با رژيم شاه ميانجامد. خشونت و قساوت شاه در ايجاد فاجعه مدرسه فيضيه و واقعه پانزده خرداد42 و سكوت و عقبنشينی برخي از مراجع و علما در مقابل ارعاب و تهديدات رژيم نه تنها كمترين ترديدي در تداوم مبارزه امام ايجاد نميكند بلكه ايشان را نسبت به قريبالوقوع بودن پيروزي جنبش اسلامي مطمئنتر نموده و با انتقاد و افشاي ابعاد سياستهاي تسليمطلبانه و ضداسلامي شاه و ايادي استكبار بينالمللي به رهبري امريكا، مردم را به هوشياري سياسي نسبت به مقدرات كشور و ادامه مبارزه دعوت ميكند. عناوين پژوهش مرتبط با اين فعاليتهاي ذكر شده هستند.
پژوهش بصورت كتابخانهای تهيه و آماده شده است كه اميدوارم مورد قبول اساتيد و محققين محترم قرار بگيرد.
انجمنهاي ايالتي و ولايتي
پس از رحلت آيتالله بروجردي شاه تلاش كرد پايگاه مرجعيت از قم به نجف انتقال يابد تا بدينوسيله مراجع و روحانيت ايران تضعيف شوند و مانع اجراي برنامههاي او نباشند. لذا پيام تسليت آيتالله بروجردي را براي مراجع نجف فرستاد كه روحانيون مبارز، آن را بياعتنايي به مراجع قم و قدم اول در راه تضعيف روحانيت ايران تلقي كردند. امام نيز همين نظر را داشت و دو سال پس از رحلت آيتالله بروجردي در يكي از سخنرانيهاي خود به اين موضوع اشاره كرد.
درست در حالي كه اميني براي پيشبرد برنامههاي مورد نظرش درصدد نزديكي با مراجع و روحانيت برآمده بود، شاه توسط علم، در جهت تضعيف و تفرقه روحانيت تلاش میكرد.
اميني در چهلم رحلت آيتالله بروجردي براي ديدار با مراجع به قم رفت و با آنها بهطور خصوصي گفتوگو كرد. اما امام حاضر نشد با او ملاقات خصوصي كند؛ لذا يكي از طلاب جوان (آقاي عقيقي بخشايشي) در آن جلسه شركت كرد و گفتوگوهاي امام و اميني را يادداشت نمود و در يكي از نشريات آن روز منتشر كرد که طبق آن امام تکالیف و مسئولیت افراد و مسئولان جامعه را در برابر خداوند متعال و همنوعان خود یادآور شدند. در زمینه خدمات فرهنگی روحانیت و توسعه و گسترش مسائل معنوی در سازمانهای آموزشی، تقویت مبانی خانوادگی و حل گرفتاریهای عمومی و اقتصادی به نخستوزیر تذکراتی دادند.
هدف امام از اين كار ظاهراً این بود که مبادا اميني برنامههاي غيراسلامي خود را اجرا كند و چنين وانمود كند كه با مراجع قم و از جمله ايشان به توافق رسيده است.
در نشريات آن روز چنين منعكس شد: «نكتهای كه پيش از هرچيز توجه هيئت دولت را جلب كرد شهامت و شجاعت اخلاقي حضرت آيتالله در بيان صريح پيرامون وابستگي رضاشاه و نيروي سلطهگر ايران به عوامل بيگانه و خارجي بود» آن روز در قسمتي از اين گفتوگو نخستوزير گفت: «روزي كه تمدن غربي وارد كشور ما شد در تمام مملكت به جز روحانيون، افراد باسواد كمتر وجود داشتند. اين همان گروه نخبه روحانيون بودند كه میتوانستند فرهنگ و مراكز آموزشي را قبضه كنند و از نفوذ مفاسد و زبالههاي تمدن غربي جلوگيري به عمل آورند ولي كوتاهي ورزيدند.»
«لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي» توسط علم، نخستوزير وقت، در هيئت دولت در مهر ماه 41 تصويب گرديد. هدف از اين لايحه، ارزيابي هوشياري سياسي روحانيت و پيشبيني مخالفتهاي احتمالي بود؛ اما براي انحراف ذهن آنان و استفاده تبليغاتي براي خود به زنان حق انتخاب كردن و انتخاب شدن داده شده بود.
به موجب اين لايحه، واژه «اسلام»، از شرايط انتخابكنندگان و انتخابشوندگان حذف شده بود. انتخابشوندگان نيز به جاي آنكه مراسم تحليف را با «قرآن» به جا آوردند، از اين پس با «كتاب آسماني» نيز ميتوانستند اين كار را انجام دهند.
امام توطئه دشمن را دريافته بود و آن را مقدمه برنامههاي ضداسلامي رژيم شاه میدانست؛ پس بلافاصله علماي طراز اول قم را براي مشورت و تصميمگيري دعوت كرد. امام در اين جلسهاي كه ترتيب داده بود، اهداف دولت را از اين كار برشمرد و در پايان تصميمات زير گرفته شد:
1. طي تلگرافي به شاه، مخالفت مراجع و علما را با لايحه اعلام داشته و لغو فوري آن درخواست شود.
2. علماي تهران و شهرستانها از طريق نامه و پيغام در جريان امر قرار داده و از ايشان براي آگاه نمودن مردم و مقابله با دولت دعوت شود.
3. هفتهای يكبار ـ و در صورت لزوم بيشتر ـ جلسه مشورت ميان علماي حوزه برقرار شود تا تصميمات و مبارزه با وحدت نظر و عمل توأم گردد.
ضمناً امام پيشنهاد كرد تلگرافهايي كه به رژيم مخابره میشود تكثير شود و در اختيار مردم قرار گيرد. ايشان در تلگراف خود به شاه نوشت:
«... به طوري كه در روزنامهها منتشر است دولت در انجمنهاي ايالتي و ولايتي، [كلمه] «اسلام» را در رأيدهندگان و منتخبين شرط نكرده و اين امر موجب نگراني علماي اعلام و ساير طبقات مسلمين است. صلاح مملكت در حفظ احكام دين مبين اسلام و آرامش قلوب است. مستدعي است امر بفرماييد مطالبي را كه مخالف ديانت مقدسه و مذهب رسمي مملكت است از برنامههاي دولتي و حزبي حذف نمايند... »
شاه در تلگرافي كه شش روز بعد به امام و سه تن ديگر از مراجع قم مخابره كرد اين تغييرات را مهم ندانست و آن را به دولت محول كرد. و آن را تلويحاً نتيجه «وضعيت زمانه» شمرد. پس از احاله تلگراف از طرف شاه به علم، مراجع قم تلگرافي به علم مخابره كردند. امام در تلگراف خود، تصويب لايحه را «مخالف شرع مقدس» و «مباين صريح قانون اساسي» بيان كرد و ضمن توصيه به رعايت قوانين اسلام و قانون اساسي، تأكيد نمود كه «علماي ايران و اعتاب مقدسه و ساير مسلمين در امور مخالف با شرع، ساكت نخواهند ماند »
به دنبال بياعتنايي علم به تلگرافهاي مراجع و علماي قم و ساير شهرها، امام تلگراف اعتراضآميزي به شاه فرستاد و در آن بياعتنايي علم به «قانون اساسي» و «قانون مجلس» و «نصیحت علما» را يادآوري كرد و فرمود: «آقاي علم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسي اعلام و برملا نموده. آقاي علم گمان كرده با تبديل كردن قسم به قرآن مجيد به كتاب آسماني ممكن است قرآن كريم را از رسميت انداخت!...» آنگاه شاه را نسبت به « عناصري كه با چاپلوسي و چاكري و خانهزادي میخواهند تمام كارهاي خلاف دين و قانون را كرده» و به وي منتسب نمايند بر حذر داشت و در پايان درخواست نمود كه «انتظار ملت مسلمان آن است كه با امر اكيد، آقاي علم را ملزم فرماييد از قانون اسلام و قانون اساسي تبعيت كند و از جسارتي كه به ساحت مقدس قرآن كريم نموده استغفار نمايد».
سكوت و بياعتنايي علم نسبت به تلگراف امام و ديگر مراجع قم، نجف و ساير شهرها، امام را واداشت تا اعلاميه كوبندهتري براي علم صادر نمايد. در آغاز تلگراف آمده بود: «معلوم میشود شما بنا نداريد به نصيحت علماي اسلام كه ناصح ملت و مشفق امتاند توجه كنيد و گمان كرديد[كه] ممكن است در مقابل قرآن كريم و قانون اساسي و احساسات عمومي قيام كرد.» همچنين تخلفات او با لحن تندي سرزنش شده بود. «...اگر به خيال از رسميت انداختن قرآن كريم (تنها كتاب بزرگ آسماني چندصدميليون مسلم جهان) افتادهايد و كهنهپرستي را میخواهيد تجديد كنيد بسيار در اشتباهيد...» و نيز طبق اعلاميههاي گذشته از شاه خواسته شد به «اطاعت خداوند متعال و قانون اساسي» گردن نهد و «از عواقب وخيمه تخلف از قرآن و احكام علماي ملت و زعماي مسلمين و تخلف از قانون» بترسد و بدون دليل كشور را به خطر نیاندازد، «والا علماي اسلام در باره شما از اظهار عقيده خودداري نخواهند كرد.» (15آبان ماه 41)
علم به جاي عذرخواهي، در يكي از سخنرانيهاي خود «هرگونه اخلالگري» را محكوم كرد و اقدامات علما و مراجع را تلويحاً حركتي ارتجاعي عنوان كرد و گفت: «چرخ زمان به عقب برنميگردد و دولت از برنامه اصلاحي كه در دست اجرا دارد عقبنشيني نميكند.»
به دنبال بيپروايي علم، اصناف تهران، نهضت آزادي و گروه كثيري از مردم از خواستهاي علماي قم حمايت كردند. روحانيون نيز در منابر و محافل به انتقاد از دولت پرداختند. دولت نيز كوشيد تا اعتراض و مخالفت علما را با اين لايحه، مخالفت با اصلاحات ارضي وانمود كند تا استفاده شايان تبليغاتي ببرد اما از اين تلاشها نتيجهای نگرفت. سرانجام پس از شش هفته سكوت، علم در 22 آبان ماه 41 تلگرافي به سه نفر از مراجع قم ـ به جز امام ـ مخابره كرد و در آن ظاهراً با خواستهاي آنان موافقت كرد و همزمان در مصاحبهای مطبوعاتي همين مطالب را بيان كرد. وي تصور ميكرد كه با ارسال نكردن تلگراف به امام، ايشان را كوچك ميكند و از نظرها مياندازد؛ اما همين بياعتنايي سبب روي آوردن بيشتر مردم به ايشان گرديد و آنها متوجه شدند كه رژيم از چه كسي بيشتر هراس دارد.
برخي از علما، پاسخ علم را نشانه عذرخواهي وي دانستند و مسئله را مختومه تلقي كردند ولي امام با هوشياري خاص خود متوجه حيله دشمن شد و اظهار كرد: لايحهاي كه به تصويب هيئت دولت رسيده با تلگراف خصوصي از رسميت و قانونيت نميافتد، بلكه بايد توسط رئيس دولت و به طور رسمي در جرايد اعلام شود.
همچنين براي نخستينبار خطر سلطه صهيونيسم و عمال آنها (بهايیها) در سياست و اقتصاد كشور را يادآوري كردند.
مسائل و مشكلاتي كه امام بدانها اشاره نمود بسيار وسيعتر و كليتر از موضوع لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود و نشان میداد كه ايشان مردم را براي يك مبارزه طولاني و بزرگ با رژيم دست نشانده و حاميان آن (امريكا، انگليس و اسرائيل) آماده میكند.
علماي تهران به منظور اعلام حمايت از مراجع قم و اعتراض به سماجت علم، تصميم گرفتند تا در 8 آذر ماه در مسجد عزيزالله جمع شوند و دست به دعا بردارند. چنين شايع بود كه دولت قصد دارد، اجتماع را برهم زند و علما را دستگير كند. وقتي امام اين شايعه را شنيد تصميمي قاطع براي مبارزه قهرآميز اتخاذ نمود كه با رفع غائله، به مرحله اجرا درنيامد.
هنگامي كه علم از تصميم علماي تهران مبني بر اجتماع آنان در مسجد عزيزالله براي دعا كردن آگاه شد، مقاومت را بيفايده ديد و شب قبل از اجتماع، جلسه هيئت دولت به رياست وي تشكيل شد و رسماً لغو لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را اعلام كرد و همان شب موضوع را به مراجع قم ـ به استثناي امام ـ اطلاع داد. برخي از علما بار ديگر مسئله را تمام شده تلقي كردند ولي امام آن را كافي ندانستند و خواستار درج آن در روزنامههاي كشور شدند.
تا اينكه در روز شنبه 10 آذر، علم در مصاحبهای لغو تصويبنامه را توسط هيئت دولت اعلام كرد و آن را غيرقابل اجرا دانست. امام به مناسب پايان غائله، اعلاميه تشكرآميزي خطاب به مردم نوشت كه در بخشي از آن آمده بود:
«... قيام عمومي ديني شما موجب عبرت براي اجانب گرديد ليكن لازم است متذكر شوم كه مسلمين بايد بيش از پيش بيدار و هوشيار بوده مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشردهتر كنند كه اگر خداي نخواسته دستهاي ناپاكي به سوي مقدسات آنها دراز شود قطع كنند».
امام در سخنانش در جمع علما و طلاب حوزه به وابستگي كشور در زمينههاي علمي، فني و اقتصادي به دول استعمارگر اشاره كرد و مخالفت علما با دولت را نه به خاطر ضديت با پيشرفت و اصلاحات واقعي، بلكه به دليل وابستگي به بيگانگان و برنامههاي فسادانگيز ضداسلامي وضدملي دانستند.
اما مطلب مهم اين است كه درست در زماني كه احزاب و جمعيتهاي سياسي، حداكثر خواستهاي سياسيشان اجراي قانون اساسي بود و رژيم نيز ظاهراً خود را ملتزم به قانون اساسي میدانست، امام رژيم را به رعايت و اجراي قانون اساسي دعوت میكرد تا بدينوسيله تخطي او را از موازيني كه خود دعوي احترام و رعايتش را داشت، برملا سازد. بنابراين، نبايد تصور كرد شعار و هدف امام، حفظ نظام مشروطه و اجراي قانون اساسي بود بلكه يك وجه از تأكيد امام، به خاطر «اصل دوم» متمم قانون اساسي بود كه نظارت پنج تن از مجتهدان آگاه بر مسائل روز بر مصوبات مجلس را لازم ميشمرد. ايشان در اين سخنانشان به همين مطلب اشاره مينمودند و منظور خود را به طور روشن بيان ميكردند، تا افراد، احزاب و جمعيتهاي سياسي ملي و غيراسلامي گمان نكنند كه نقطه نظرات سياسي امام، همان درخواستهاي قانوني آنهاست.
«ما با ايشان [دولت] بحث ميكنيم تا اينكه قانون اساسي از نظر ما تمام باشد. اگر علما از طريق قانون حرف میزنند براي اين است كه اصل دوم متمم قانون اساسي [تصويب] قانون خلاف قرآن را از قانونيت انداخته است والا «مالنا و القانون»؟ ماييم و قانون اسلام. علماي اسلاماند و قرآن كريم. علماي اسلاماند و احادیث نبوي، علماي اسلاماند و احاديث ائمه اسلام (ع). هرچه موافق دين و قوانين اسلام باشد ما با كمال تواضع به آن گردن مینهيم و هرچه مخالف دين و قرآن باشد ولو قانون اساسي باشد ما با آن مخالفيم... اينها دردهايي است، اينها نصحيت است، ولي چه سود؟ آنها كه بايد بشنوند نيستند و اگر كسي هم باشد آنچه را كه قلب ما از آن درد دارد نخواهد رسانيد».
مطلب قابل توجه آن است كه امام پيروزي سياسي را ملاك «موفقيت» مبارزه نميدانست بلكه مبارزه را «تكليف الهي» میپنداشت كه پيروزي و يا شكست ظاهري، كمترين ترديدي در «حقانيت» و تداوم آن به وجود نميآورد.
تحريم رفراندوم
شاه در 19دي ماه41 (سالروز اصلاحات ارضي) رسماً اعلام كرد كه قصد دارد اصول ششگانهاي را به رفراندوم بگذارد و بعداً آن را «انقلاب سفيد» ناميد كه همان «انقلاب از بالا»يي بود كه امريكا به كشورهاي توسعه نيافته ديگري هم ديكته كرده و پيشنويس آن نيز آماده بود.
در روز 2 بهمن 41 امام با صدور اعلاميهاي، رفراندوم يا به قول شاه «تصويب ملي» را تحريم كرد و آن را رفراندوم اجباري ناميد و در مقابل حكم اسلام و قانون اساسي، بيارزش اعلام كرد. با انتشار اين اعلاميه، بازار تهران تعطيل شد و كسبه با سردادن شعارهايي عليه «رفراندوم قلابي» به خيابانها ريختند. دانشجويان مسلمان دانشگاه تهران نيز به نشانه پشتيباني از اعلاميه امام و تحريم رفراندوم، تظاهراتي برپا كردند كه با حمله پليس تعداد زيادي از آنها مجروح و دستگير شدند. شاه براي اينكه قبل از رفراندوم، مراجع و علماي قم و بويژه امام را نسبت به رفراندوم متقاعد كند، با اطلاع قبلي وارد قم شد. فرماندار شهر كوشش كرد تا علما را به استقبال شاه ببرد اما اين حركت موذيانه او با اقدام به موقع امام خنثي شد. زيرا بلافاصله ايشان اعلاميهای منتشر كرد و طي آن خروج مردم را از خانههايشان تحريم نمود.
شاه در روز 4 بهمن وارد شهر قم شد اما به جز افراد مزدوري كه از قبل براي اين كار آورده بودند كمتر كسي در خيابانها و معابر ديده میشد. وي از عدم استقبال و بياعتنايي روحانيون و توصيه به مردم در بيرون نيامدن از خانههايشان به اندازهای ناراحت شد كه در سخنراني خود روحانيت را «ارتجاع سياه» و بدتر «ارتجاع سرخ» و «صد برابر خائنتر از حزب توده» و «مخالف اصلاحات»... ناميد و به اسلام و روحانيت اهانت كرد.
روز 6بهمن، رفراندوم انجام شد درحالي كه مردم اغلب شهرها آن را تحريم كرده بودند؛ اما رسانههاي گروهي بيشرمانه اعلام نمودند كه اصول پيشنهادي شاهنشاه با پنج ميليون و ششصد هزار رأي موافق در مقابل چهارهزار و صدو پنجاه رأي مخالف به تصويب ملت ايران رسيد!
پس از اعلام نتيجه رفراندوم، كندي، رئيسجمهور امريكا، از راهي که شاه درپيش گرفته بود حمايت كرد. روزنامه نيويورك تايمز نيز نوشت: «ايران براي دريافت كمك، شرايط مناسبتري پيدا كرده است» روزنامهها و رسانههاي ديگر امريكا نيز همصدا با رهبران كشور خود از «اقدام انقلابي» شاه حمايت كردند. رسانههاي دولت شوروي هم انقلاب سفيد شاه را حركتي ضدفئودالي خواندند و مخالفان آن را فئودالها و سران قبايل دانستند كه به دليل از دست دادن منافع خود، به مبارزه با شاه برخاستهاند.
روز 8 بهمن، مصادف با آغاز ماه مبارك رمضان، امام براي اينكه ماهيت شوم اين رفراندوم ضداسلامي را به اطلاع مردم برساند در جلسهای با شركت علما و مراجع قم، پيشنهاد كرد كه مراسم نماز جماعت و سخنراني در اين ماه در همه مساجد كشور تعطيل شود. به دنبال آن مساجد بسياري از شهرهاي ايران تعطيل شد و مردم بيش از پيش در جريان اهداف شاه و علت مخالفت امام و علما قرار گرفتند.
امام براي تداوم مبارزه و آگاهتر ساختن مردم نسبت به اهداف رژيم شاه با صدور اعلاميه، نوروز سال 42 را عزاي عمومي اعلام كرد.
علل تهاجم به مدرسه فيضيه
دستگاه شاه و دولت علم، در پناه سازمان امنيت با تمام اعتراضات و مخالفتها، رفراندوم مورد نظر امريكا را به اجرا گذاشتند و اينك میبايست با خيال راحت و به اتكاء تصويب ملي! به عمليات اجرايي بپردازند و تحت شرايط جديد ملت را به بازي بگيرند. ولي شعلهای در قم مشتعل شده بود كه آسايش مورد نظر را از آنها سلب كرده بود. امام با صدور اعلاميه، به احساسات ضدرژيم حركت و جهت میداد و آخرين اقدام را با تبديل جشن عيد نوروز به عزاي عمومي به ثمر رسانده بود. شاه با پديده جديدي مواجه شده بود كه حتي سنتهاي باستاني، كه سابقه تبليغاتي شاهنشاهي داشت را به جنبش ضدشاهي تبديل مينمود و امواج آن به سرعت در سراسر كشور پخش ميشد و زحمت فراوان به وجود ميآورد و به شيوه مذاكره و مسالمت قابل حل نبود و پيوسته صدا رساتر و اعلاميهها تندتر ميشد. ايام عيد مسافرت دهها هزار نفر به قم و شركت در جلسات عزاداري موجي پديد آورد كه سطح مملكت را در برگرفت لذا لازم ديدند كه آب را از سرچشمه خشك نمايند.
حوادث فروردين 42 و بهخصوص تهاجم به مدرسه فيضيه با همين محاسبات و با تدارك قبلي انجام ميگيرد تا اولاً: روحانيت و بهخصوص شخص اول آن، كه به صورت شخصيت مقاوم و مبارزي درآمده بود را سركوب نمايند. ثانياً: اين سركوبي را به نام ملت و بالاخص كارگر و دهقان تمام نمايند و ثالثاً: با امكانات و تبليغات گسترده وانمود نمايند كه مخالفان تمدن بزرگ، دشمنان ملت و معترضان رفراندوم، در هر لباس كه باشند از خطر مصون نيستند.
شاه تصور ميكرد با ارتكاب چنين جنايتي، مراجع ـ و در رأس آنها امام ـ و روحانيت ترسيده و صحنه سياست را ترك خواهند كرد و يا خواهد توانست كه دست كم گروه بزرگي از علما و روحانيون را به انزوا بكشاند و در ميان آنها دودستگي به وجود آورد. همچنين براي ايجاد وحشت بيشتر و جلوگيري از هرگونه واكنش مخالف و فرياد اعتراضآميز علیه فاجعه فيضيه، مراجع قم را تهديد كرده اما، امام نه تنها از اين تهديدها و وحشيگريها نهراسيد بلكه با ايمان و اطمينان كامل به حقانيت مبارزه با شاه، بر همدلي و همدردي با روحانيون افزود. سخنان كوبنده امام در همان روز فاجعه فيضيه و نيز در هفتمين روز آن، طلسم وحشت را در دلهاي مضطرب شكست. در سخنانش، سال جديد (سال 41) را هم سال بد و هم سال خوبي دانست. سال بد، زيرا كه به اسلام و قرآن و حوزههاي علميه حمله شد و هيئت حاكمه «مفتضح» گرديد و سال خوب براي اينكه «روحانيت ارزش خود را به دنيا اعلام كرد». امام تضعيف و نابودي حوزههاي علميه و انتقال مرجعيت از ايران را نقشه قديمي رژيم دانست و ايجاد فاجعه فيضيه را تلويحاً به شاه نسبت داد. همكاري نزديك ايران و اسرائيل را محكوم نمود و از تسهيلاتي كه رژیم در اختيار چند هزار بهايي قرار داده به شدت انتقاد كرد و از اين خيانت آشكار و ننگ بزرگ، و سكوت و بيتفاوتي مراجع و علماي ايران و عراق در برابر آن فرياد برآورد.
انگيزه قيام 15 خرداد
قيام 15خرداد يك جنبش عمومي ـ مذهبي به رهبري روحانيت شيعه، عليه رژيم و به حمايت از اسلام بود. اين تحرك صددرصد به نيروهاي اسلامي تعلق داشت و هيچ گروه و دسته ملي و غير مذهبي ادعايي در اين خصوص نداشتند. احساسات دروني و ريشههاي معنوي انگيزه برپايي آن بود و از قبل، صفآرايي و برنامهريزي معمول سازمانها را نداشت. اين حركت رژيم را ساقط نكرد اما او را متزلزل ساخت و همين حركت مستقل ديني پايه انقلاب 22 بهمن 57 شد. 15 خرداد نشان داد بهترين قوه محركه در بطن ايران وجود دارد كه ميتواند با استقلال، عمل نمايد و برخلاف تصور گروهها، احتياج به پشتيباني خارج ندارد. اين جنبش درست در زماني صورت گرفت كه همسايه شمالي ايران يعني ابرقدرت شوروي پس از مدتي روابط تيره با دولت ديكتاتوري وقت، تازه سازش كرده بود و او را در اقدامات به اصطلاح اصلاحي و انقلاب سفيد! تأييد میكرد و پشتيباني مینمود و گروه مقاوم و از جمله مبارزين مذهبي و روحانيون را مرتجعين میناميد. در 15خرداد هم همين سياست را دنبال كرد. هواداران سياست شوروي در داخل كشور هم كه هميشه خود را پيشگام و ترقيخواه میناميدند از اين سياست اصلي پيروي ميكردند. پس نه تنها نميتوانستند سهمي در اين اقدام عليه رژيم داشته باشند بلكه در صف مخالفان مردم و اسلام قرار میگرفتند. هيئت حاكمه و حاميان غربي آنها هم كه شاه نماينده و اجراكننده برنامههاي آنها بود مستقيماً زير ضربه 15 خرداد قرار داشتند. بنابراين 15 خرداد مظهر يك استقلال واقعي بود كه تشيع قرنها به دنبال آن میگشت.
تشكيلات مذهبي سياسي پس از 15 خرداد
همانطور كه ديديم قيام 15خرداد بر طبق برنامه و با تصميم قبلي گروهها نبود اما برخوردي كه رژيم حاكم با آن كرد و كشتاري كه انجام گرفت، بسياري از افراد هم عقيده را به هم نزديك ساخت و براي يافتن نظم و ترتيب گروهها تشكيل شدند. در تهران و بسياري از شهرها كم كم جلسات چند نفري تشكيل شد كه اخبار را به هم ميرساندند، تراكت و اعلاميه پخش ميكردند، و كمكم اداره جلسات وسيعتر و عمومي را به عهده میگرفتند. اين گروهها گاهي صنفي بود مثلاً از دانشجويان مختلفي كه در يك محل بودند و نهضت را دنبال مینمودند به وجود میآمد. گاهي هم همين گروهها، اسمي براي خود میگذاشتند و با همان اسم اعلاميه میدادند.
سازمان امنيت و پليس براي پيدا كردن اعضاي گروهها فعاليت زيادي ميكردند و گاهي در پي اين فعاليتها افرادي را شناسايي و دستگير میكردند. اما چون فعاليت اين افراد بارز و مشخص نبود و از طرفي در اصل جنبه مذهبي داشت و مردم آنها را حمايت ميكردند، مأمورين امنيتي توفيق زيادي نمييافتند و هرگاه فرد يا افرادي دستگير میشدند، گروه ديگري تشكيل ميشد و معمولاً گروهها آنگونه منسجم و متشكل نبودند كه بازداشت فردي بقيه را در معرض خطر قرار دهد. در پارهای موارد با دستگيري افراد اعتصاباتي میشد كه دولت با اعمال زور و حكومت نظامي سعي میكرد آن را سركوب كند.
به طور كلي در اين دوره جمعيتهاي مذهبي موفقتر بودند و براي رژيم درهم كوبيدن آنها ساده نبود. عنوان مذهب خود به خود سدي در مقابل دولت بشمار میرفت. تعطيل كردن جلسات عزاداري يا قرائت و تفسير قرآن به آساني براي مأمورين عملي نبود و محتاج زمينهسازي قبلي و فراهم ساختن شرايط مساعد بود. اما اين گروههاي مذهبي كمكم به فكر افتادند تا از طريق مسلح شدن، در مقابل دولت بايستند. كه بعدها از ميان همين روابط نزديك مذهبیها گروههايي پيدا شدند كه اقدامات مهمي را به مورد اجرا گذاشتند.
نتيجه
قيام 15خرداد 42 نقطه عطفي است در تاريخ معاصر، نموداري است از پيوند معنوي تودههاي عظيم مردمي كشور ما، عكسالعملي است از احساس عميق مذهبي خلق ايران، نمايشي است از به پا خاستن مردمي كه میخواهند ظلم و ستم را از بن بركنند، تجسمي است از تاريخ شيعه و درجهاي است براي سنجش فداكاري و از خودگذشتگي انسانهايي كه به دنبال آرمان الهي حركت میكنند. جنبش 15خرداد سازمان يافته نبود، برنامه و خطمشي از قبل تعيين شده نداشت و با اين حال چنان پايههاي رژيم سلطنت را لرزاند كه آن را با تمام قوا به مقابله واداشت و اين مقابله تا سقوط رژيم به صور مختلف ادامه يافت. ما در اين پژوهش آغاز نهضت اسلامي را با شكل و خصوصيات جديد آن بررسي كرديم و موقعيت رهبري آن را هم مشخص ساختيم، كانون فعاليت را هم شناختيم و ديديم در سالهاي 41 و 42 چگونه اين كانون شعله ور گرديد و از موضع ملايم به وضع تهاجم رسيد.و ما دريافتيم كه شاه در چه موقعيتي قرار داشت و با چه هدفي به انقلاب سفيد متوسل شده بود و از چه حمايتهاي داخلي و خارجي برخوردار بود. در محرم 1383 قمري اوج مبارزات و تظاهرات را ملاحظه نموديم و دريافتيم كه نطق تاريخي عصر عاشوراي امام خميني پردهها را كنار زد، شاه را خرد كرد، سلطنت را خوار ساخت، و نويد آينده ديگر را به مردم مسلمان داد و در عين حال تظاهرات وسيع 10 و 11 محرم چهره مبارزات را به شكل مذهبي درآورد و مستقيماً شاه و رژيم سلطنت را در معرض تهاجم قرار داد. اين اقدام عمومي و دگرگوني كه در صحنه سياست ايران پيش آمده بود برخلاف هدف و منظور از انقلاب سفيد! مینمود. به عبارت ديگر نقشه و طرح امريكا براي آرام نگه داشتن هر چه بيشتر منطقه در زير سلطه غرب براي آينده بود و وضع حادث شده درست خلاف آن را بازگو میكرد. بنابراين، رژيم میبايست به ابتكاري دست زند كه عواقب وضع پيش آمده را از ميان بردارد و خشونت تنها راه ممكن براي اين كار تشخيص داده شد و باعث بازداشت امام در نيمه شب 15 خرداد گرديد.
دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، مجموعه مقالات همایش 15خرداد زمینه ها و بسترها، ج2، تهران، سوره مهر، 1388.
تعداد بازدید: 4721