نویسنده کمال اکبری
قیام 15 خرداد که بیش از ۴۷ سال پیش با حضور گسترده مردم ایران به وقوع پیوست، گرچه به ظاهر سرکوب شده و هزاران نفر جان خود را از دست دادند؛ اما بدلیل ویژگیهایی که داشت توانست طلیعهای برای برچیدن بساط قرنها ظلم و جور باشد. قیامی که واکنشهای متفاوت داخلی و خارجی را برانگیخت، بسیاری از مخفی کاریها را افشاء نمود و مسیر زندگی نه تنها ایران بلکه بسیاری از آزادی خواهان و عدالت جویان را مشخص نمود. در این نوشتار برآنیم بطور مختصر علاوه بر بیان زمینهها و دلایل قیام، ویژگیهای آن را برشماریم و تحلیلی از واقعه مذکور ارائه کنیم.
زمینههای قیام
1. سوداگریهای استبداد خواهانه محمدرضا شاه:
پس از روی کار آمدن محمدرضا شاه توسط نیروهای متفقین و اشغالگر ایران، جوان بودن وی و سقوط استبداد رضاخانی باعث شده بود وی نقش کمتری در تحولات سیاسی کشور داشته باشد؛ اما به تدریج و با کمک نیروهای خارجی و اشراف زادگان داخلی و بر اساس مصالح کشورهای استعمارگر توانست قدرت خویش را مستحکم کرده و با حذف رقیبان احتمالی پایههای دیکتاتوری پدر را بازسازی کند. او طبق مدل غربیها به محدود کردن احزاب چپ در کشور پرداخت و در سال 1327 به اتهام سوء قصد به جان شاه، متزلزل کردن سلطنت، ایجاد شورش در آبادان و... دفاتر حزب توده تعطیل و بیش از دویست تن از رهبران حزب دستگیر و به اعدام یا حبس محکوم شدند. این امر پس از کودتای 28 مرداد اوج گرفته و تا سال 1337 بیش از سه هزار نفر از اعضای حزب دستگیر شدند(1) و قدرت هر نوع اقدامی را قبل از سال 40 از دست دادند.
ملی گراها نیز که به سبب مشی محافظه کارانه خود چندان با قهر و خشم شاه روبرو نبودند، به غیر از افرادیکه در جریان کودتای سال 32 و پس از آن سرکوب و زندانی شدند، گروه دیگر آنان با قدرت کنار آمده و افرادی از آنان موقعیتی بالا در حکومت پیدا کردند و در قدرت هضم شدند و البته عده دیگری نیز به مبارزه رقیق دست زدند و یا ساکت بودند.
تنها گزینه باقی مانده در مقابل شاه، نیروهای مذهبی و علما بودند که در مقابل سوداگریهای شاه مقاومت میکردند و شاه نیز از قدرت آنها آگاه بود. از اینرو تا زمان رحلت آیة اللّه العظمی بروجردی رحمهالله در سال 1340 به اقدام عملی جدی علیه احکام اسلامی و محدود کردن علما دست نزد، ولی پس از رحلت ایشان که زمینه را مناسب میدید با چند طرح، لایحه و اقدام، در پی تست نیروهای مذهبی برآمد که با واکنش تندی مواجه شد. البته برخی معتقدند علاوه بر مذهبیها گروه دیگری که به دنبال محدود کردنشان بود، زمین داران و خانها بودند که اصلاحات ارضی برای کاهش قدرت آنها انجام میگرفت.(2)
2. تحولات در سیاست خارجی آمریکا:
جان اف کندی در سال 1961 (1339 ه.ش) زمام امور را در آمریکا بدست گرفت و به ریاست جمهوری آن کشور رسید. وی سیاست جلوگیری از وقوع انقلاب در کشورهای حامی غرب را در پیش گرفت و برای آن انقلاب از بالا و «اصلاحات» را پیشنهاد کرد.(3) از جمله این کشورها، ایران بود که طرح آمریکا در این کشور با عنوان «انقلاب سفید» از طرف شاه اعلام شد.
شاه برای اجرای این کار با نظر آمریکاییها، علی امینی (سفیر سابق ایران در آمریکا و مورد اعتماد آمریکاییان) را به سمت نخست وزیری منصوب کرد. امینی به اقداماتی جهت کاهش آلام عمومی و کسب اعتماد علما دست زد و تا حدی توانست ایران را از نقطه انفجار پایین آورد(4) و با رویه انتقاد و افشاء بسیاری از سوء استفادهها به مردم آرامش دهد و از طرف دیگر برای جلب اعتماد علما به عیادت آیة اللّه کاشانی رحمهالله در بیمارستان و امام خمینی رحمهالله در قم رفت.
اما شاه که از کارهای امینی ناخشنود بود، به آمریکا سفر کرد و قول داد که اصلاحات را شخصا عهدهدار شود؛ از اینرو پس از بازگشت، امینی برکنار(5) و به جای او اسداللّه علم ـ چهره کاملاً وابسته و بدنام ـ نخست وزیر شد، که مجری خواستههای شاه و غربیها بود.
3. اصلاحات ارضی:
امینی که در ابتدای نخست وزیری خود مجلس را منحل کرده بود، با نظر آمریکاییها و شاه، قانون اصلاحات ارضی را در هیئت دولت در دیماه سال 40 به تصویب رساند و شاه آن را به عنوان اولین ماده از مواد شش گانه انقلاب سفید در تاریخ 19 دیماه سال 41 اعلام کرد.(6)
اجرای این اصل که ساختار اجتماعی و اقتصادی ایران را بطور کلی دگرگون میکرد و پایگاه سیاسی و اجتماعی مالکان و کشاورزان را از بین میبرد، از طرف مالکان و کشاورزان مورد انتقاد قرار گرفت و بسیاری از علما نیز با آن مخالفت کرده و آن را در راستای غربی سازی تلقی میکردند. آمریکاییها که اجرای این اصل را در راستای جلوگیری از «انقلاب سرخ» کمونیستی در کشورهای دیکتاتوری مورد حمایت غرب میدانستند، پس از اجرای این اصل و برای تثبیت اندیشههای غربی، ایجاد سپاه دانش، سپاه بهداشت و... برای روستاها را لازم دیدند تا مردم را نسبت به عملکرد رژیم امیدوار سازند. اما اصلاحات ارضی نیز زمینه مخالفت با رژیم و تحکیم نیروهای مردمی و گسترش اعتراضات را موجب میشد.
4. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی:
اسداللّه علم که خود را «غلام خانه زاد شاه» میدانست و به سر سپردهترین نخست وزیر معروف است، در نخستین اقدام پس از نخست وزیری در 16 مهر سال 1341 لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را در هیئت دولت به تصویب رساند. در این لایحه که در غیاب مجلس تصویب شده و در حکم قانون بود، سه موضوع مشخص وجود داشت:
1. حذف اسلام از شرایط نمایندگی مجلس؛
2. حذف شرط سوگند به کتابهای آسمانی در مواردی که طبق قانون باید به قرآن سوگند خورد؛
3. تساوی کامل حقوق زن و مرد و شرکت زنان در انتخابات.(7)
رژیم پهلوی از این اقدام چند هدف عمده را پیگیری میکرد که یکی از آنها ارزیابی نیروهای مذهبی و نحوه واکنش علما بود.
هدف دیگر رژیم بررسی چگونگی امکان تغییر در قانون اساسی و مصادره آن به دلخواه رژیم بود. همچنین این قانون امکان حضور و فعالیت قانونی در مشاغل مهم را به یهودیان و بهائیان اعطا میکرد و در مقابل، رژیم پهلوی حمایت هر چه بیشتر آمریکا و اسرائیل را از خود عمق میداد. و چهارمین هدف آنها اعطای حق رأی به زنان بود در حالیکه مردان از انتخاب آزاد برخوردار نبودند. هدف از این اصل همراه کردن نیمی از جمعیت کشور با خود بود و به خیال خود زنان را از مبارزات مذهبی دور میکردند.
این لایحه مخالفت بسیاری از شخصیتهای سیاسی و مذهبی، گروهها و مردم را برانگیخت. علما و مراجع قم با تشکیل جلسهای در منزل آیة اللّه حائری لایحه مذبور را مخالف شرع اعلام کرده و اقدام دولت را محکوم نمودند. امام خمینی رحمهالله در این جلسه به بیان و تشریح توطئههای استعمار و خطر صهیونیسم برای ملت مسلمان ایران پرداخت و در سخنرانی دیگر خود اعلام کرد که «ما با ترقی زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم. مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زنها داشته باشند؟»(8)
مبارزه علیه لایحه با ارسال نامه به علمای دیگر شهرها و آگاه سازی مردم ادامه یافت، تا اینکه در 17 آذرماه 41 دولت آن لایحه را لغو اعلام نمود و ضعف خود در مقابل خواسته ملت مسلمان را نشان داد. این واقعه موجب وحدت رویه در تصمیمگیری و اتخاذ موضع در علما شد که آثار تصمیمات جمعی، پس از این واقعه بیشتر خود را نمایان ساخت.
5. رفراندم برای انقلاب سفید:
اصلاحات همه جانبه مورد نظر شاه با عنوان «انقلاب سفید» در 19 دی ماه سال 41 اعلام شد و چون مجلس منحل شده بود، شاه تصمیم گرفت برای تأیید آن رفراندم برگزار کند تا ضمن کسب حمایت بیشتر خارجیها، خود را طرفدار آزادی جلوه دهد. اصول شش گانه انقلاب سفید عبارت بود از:
1. الغای رژیم ارباب و رعیتی یا تصویب اصلاحات ارضی ایران، براساس لایحه اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب 19 دی ماه 40 و ملحقات آن؛
2. تصویب لایحه قانون ملی کردن جنگلها در سراسر کشور؛
3. تصویب لایحه قانون فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی؛
4. تصویب لایحه قانون سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی؛
5. لایحه اصلاحی قانون انتخابات؛
6. لایحه ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری.(9)
علما و روحانیون قم پس از بررسی اصول شش گانه شاه در جلسات مختلف و اعزام نماینده (آیة اللّه کمالوند) نزد شاه، مخالفت خویش را با رفراندوم اعلام کردند. شاه خطاب به آیة اللّه کمالوند اعلام کرد مصمم به برگزاری رفراندوم و اجرای انقلاب سفید است و حتی حکومت وی بستگی به اجرای آن دارد.
علما به مخالفت خود ادامه دادند و نسبت به اقدام رژیم به آگاه سازی جامعه پرداختند. امام خمینی رحمهالله در پاسخ به پرسش گروهی از مردم تهران، دلایل مخالفت علما را در پنج بند بیان کردند که از جمله آنها عدم پیشبینی رفراندوم در قانون، مشخص نبودن فرد صلاحیت دار برای برگزاری رفراندوم در قانون، نبود فرصت کافی برای بحث و تبادل نظر درباره آن بود.(10)
عموم مردم و شخصیتهای علمی و مذهبی با نظر علمای قم همراه شده و رفراندوم را تحریم کردند. گر چه گروههای سیاسی قدیم به علت از هم پاشیدگی و ترس از استبداد وحشیانه شاه فعالیت جدی نداشتند اما ملیگراها به موضعگیری مخالف اما مبهم پرداختند و اعلام کردند: «اصلاحات آری اما دیکتاتوری نه» و در حالیکه جواب به رفراندوم بله یا خیر بود، چنین شعاری برای طرفداران این گروهها قانع کننده نبود.
تلاش رژیم برای برگزاری رفراندوم و متقاعد کردن علما منجر به مسافرت شاه به قم در چهارم بهمن ماه شد که با عدم استقبال علما و مردم مواجه شده و وی از فرط ناراحتی روحانیان را «ارتجاع سیاه و مفت خور» خواند و در 6 بهمن رفراندوم را برگزار نمود، که با تبلیغات وسیع رژیم و عدم استقبال مردم همراه بود.
6. حمله به مدرسه فیضیه:
به دلیل جنایات گسترده رژیم، امام خمینی رحمهالله عید سال 42 را عزای عمومی اعلام کرده و به افشاگری علیه حکومت پرداختند و در مقابل، ساواک و نیروهای رژیم جهت مقابله با علما و ایجاد وحشت و سرکوب موضع گیریها، در روز دوم فروردین ـ که مصادف با سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام بود ـ به مدرسه فیضیه که در حال برگزاری مراسم بود، حمله کردند و طلاب و مردمی که در مراسم حضور داشتند را به خاک و خون کشیدند. پس از این جنایت، امام خمینی رحمهالله با صدور اعلامیهای اقدام رژیم را محکوم و تقیه را حرام اعلام کردند.(11)
جزئیات جنایت رژیم در کوتاهترین زمان به همه شهرها و روستاها رسید و بخشی از ماهیت رژیم را برملا کرد. پس از این جنایت، فتوای مشهور امام خمینی رحمهالله مبنی بر حرمت تقیه باعث پویایی بیشتر جنبش شده و مبارزه وارد عرصه گستردهتر و عمیقتری گردید.
7. دستگیری امام خمینی رحمهالله :
با شروع محرّم در خرداد سال 42، امام خمینی رحمهالله از موقعیت عاشورای حسینی برای برانگیختن مردم مسلمان ایران علیه یزید زمان استفاده کرد. ایشان قبل از محرّم به مبلغان نسبت به افشای جنایات رژیم هشدار دادند و رژیم نیز که احتمال تبدیل اعتراضها به نهضت سراسری را میداد، قبل از ماه محرم اخطاریهای صادر و طرح مسائل سیاسی در منابر و تکایا را ممنوع اعلام کرد.(12)
امام خمینی رحمهالله در مقابل با صدور اعلامیهای ضمن اعتراض به صدور اخطاریه رژیم، خطاب به علما و مبلغین اعلام کرد:
«حضرات مبلغین لازم است فریضه دینی خود را در این ایام در اجتماعات مسلمین ادا کنند و از توهم چند روز حبس و زجر نترسند «وَلاتَهِنُوا وَلاتَحْزَنُوا وَاَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» آقایان بدانند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنیامیه نیست».(13)
این بیانیه که در آن رژیم شاه بطور رسمی به بنیامیه و یزید (فاسدترین حکومت نزد ملت ایران) تشبیه شده بود، موجب واکنش رژیم شد و آنها تصمیم گرفتند از مبلغان و واعظان تعهد بگیرند که حداقل از 3 چیز سخن نگویند:
1. علیه شخص اول مملکت سخنی نگویند؛
2.علیه اسرائیل سخنی به میان نیاورند؛
3. پیوسته به گوش مردم نخوانند اسلام در خطر است.(14)
عزاداریهای دهه اول محرم سال 42 در قم و تهران و برخی شهرستانها جنبه سیاسی بیشتری به خود گرفت و امام خمینی رحمهالله نیز در هر شب، در یکی از محلههای قم به سخنرانی میپرداخت و با استقبال سیل عظیم جمعیت مواجه میشد؛ بطوریکه رژیم چند بار نسبت به برگزاری مراسم و سخنرانیها در فیضیه اخطار داد و تهدید به سرکوب شرکت کنندگان نمود.
قم در عاشورای آن سال مملو از جمعیت بود، در حرم و خیابانهای اطراف سیل جمعیت موج میزد و ساعت 4 بعدازظهر امام خمینی رحمهالله برای سخنرانی به مدرسه فیضیه آمدند. ایشان در این سخنرانی تاریخی که توسط عده زیادی ضبط و یا مکتوب میشد، مَطلَع سخنان را از واقعه عاشورا و ظلم دستگاه یزید نسبت به پیامبر صلیاللهعلیهوآله آغاز کردند و سپس اعمال دستگاه یزید را با اعمال رژیم پهلوی مقایسه نمودند. ایشان در این سخنرانی به خطرات اسرائیل برای جهان اسلام و سرسپردگی شاه به طور مستقیم اشاره کردند و شاه را با کلماتی چون بدبخت و بیچاره خطاب کردند.(15)
رژیم که در مقابل این تحولات به دنبال سرکوبی و ایجاد رُعب بود، دستور دستگیری گسترده روحانیون و سخنرانان سیاسی مجالس را صادر کرد و در شب 12 محرّم (15 خرداد سال 42) پس از نیمههای شب، به منزل امام خمینی رحمهالله یورش برده و ایشان را که در منزل فرزندشان (مقابل منزل خودشان) بودند، دستگیر کرد.
پس از انتشار خبر دستگیری امام خمینی رحمهالله در ابتدای صبح همان روز، مردم در مقابل منزل و خیابانهای اطراف تجمع کرده و بر سر و سینه میزدند و به همراه حاج آقا مصطفی رحمهالله به صحن مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام آمدند.
علما و روحانیون طراز اول نیز در منزل آیة اللّه العظمی گلپایگانی رحمهالله گرد آمده و با صدور اعلامیهای خواستار آزادی امام شدند.(16)
در راهپیمایی روز 15 خرداد حضور گسترده بانوان قم همراه با مردان برای نخستین بار در فضای سیاسی کشور مشاهده میشد.
قیام خونین 15 خرداد
رژیم که از ابتدای محرم برای براه انداختن کشتار وسیع آماده گشته و در پی تحولات اخیر به خشم آمده بود، راهپیمایان آن روز را به رگبار گلوله بست و زنان و مردان را به خاک و خون کشید؛ حتی هواپیماهای بمب افکن و جنگی در آسمان قم به پرواز در آمده و دیوار صوتی را شکستند تا جلوی قیام مردم را گرفته و با ایجاد وحشت در بین مردم سیل خروشان بوجود آمده را مهار کنند. راهپیمایی که از ابتدای صبح آغاز شده بود در اواسط روز به درگیری خونین انجامید و تا ساعت 5 عصر ادامه داشت و تنها درخواست فرزند امام (حاج آقا مصطفی رحمهالله ) از مردم توانست درگیریهای وسیع آن روز را خاتمه دهد.
در روز 15 خرداد خبر دستگیری امام رحمهالله به سرعت به تهران و برخی شهرستانها رسید و موجب برگزاری راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم شد. در تهران راهپیمایی از میدان بارفروشان آغاز و سپس به دانشگاه تهران، بازار و تا کاخ شاه ادامه یافت.
این راهپیمایی با مقاومت خشن و گسترده نیروهای نظامی مواجه و موجب کشتار وسیع مردم گردید.
دهقانان و کشاورزان ورامینی نیز که برای پشتیبانی از رهبر و مرجع تقلید خود به طرف پایتخت حرکت کرده بودند، در راه با کامیونهای نظامی و تانکهای رژیم مواجه شده و قتل عام شدند. در این جنایت جنازههای کشته شدگان زیر تانکها به گونهای له شد که هویت کشته شدهها برای بستگانشان قابل شناسایی نبود.
حکومت برای جلوگیری از فروپاشی و بدستگیری کنترل اوضاع از ساعت 8 عصر روز 15 خرداد حکومت نظامی اعلام کرد، ولی این راهپیماییها در روز 16 خرداد نیز در تهران، شیراز، تبریز، مشهد و برخی شهرها برپا شد. در این قیام به نقل برخی منابع 5 تا 10 هزار نفر شهید شدند، در حالیکه رژیم آمار کشته شدگان را کمتر از صد نفر اعلام کرد!!
واکنشها نسبت به قیام
رژیم پهلوی در حالیکه به شدت از قیام عمومی مردم هراسناک شده بود، به اتخاذ ژست پیروزمندانه دست زد و از طرف دیگر به صحنه سازی و دروغپردازی پرداخت. شاه قیام را «بلوا» نامیده و آن را عمل ارتجاعی و به تحریک عوامل خارجی توصیف کرد.(17) اسداللّه علم نیز عوامل شورشها را به محاکمه و اعدام تهدید کرد و روزنامههای رژیم ضمن پشتیبانی از اقدام رژیم، به دروغپردازی پرداخته و اعلام کردند: «حضرت آیة اللّه میلانی و آیة اللّه طباطبایی قمی مردم را به آرامش و رعایت نظم دعوت کردند.»(18) در حالیکه این دو بزرگوار در زندان به سر میبردند و چنین اعلامیهای صادر نکرده بودند.
رسانههای خارجی نیز قیام را طغیان واپسگرایان مرتجع در برابر پیشرفت و اصلاحات و مخالفت با آزادی زنان در ایران دانستند و دولتهای غربی بویژه آمریکا و انگلیس از اعمال شاه حمایت کردند. در مقابل، گروههای سیاسی مذهبیِ مخالف شاه به محکوم کردن رژیم پرداختند. ملی گراها که دچار سرگشتگی بودند واکنش ویژهای نداشتند، ولی شاخه اروپایی آنها از رهبری امام خمینی رحمهالله حمایت کرد. علما و روحانیان و حوزههای علمیه نجف، قم، مشهد و دیگر شهرها با صدور اعلامیهها و تلگرافهای جداگانه ضمن محکوم کردن کشتار مردم خواستار آزادی بیقید و شرط امام شدند.
بیش از صد نفر از علمای برجسته شهرهای مختلف به تهران آمده و ضمن تشکیل جلساتی آیة اللّه کمالوند را جهت گفتگو با شاه فرستادند و خواهان موارد ذیل بودند:(19)
1. آزادی بیقید و شرط امام و آقایان قمی و محلاتی؛
2. مصونیت امام خمینی به عنوان عالم طراز اول براساس اصل دوم متمم قانون اساسی؛
3. آزادی سایر زندانیان سیاسی و اعطای آزادی بیان به آنها؛
4. تغییر کابینه و روی کار آوردن دولتی که با روحانیت مذاکره کند.
پاکروان، رئیس وقت ساواک، از طرف شاه پیام او را به علمای مهاجر چنین اعلام کرد که در مورد تغییر کابینه، شاه تصمیم میگیرد ولی تعدادی از زندانیان آزاد و عدهای محاکمه خواهند شد.(20)
البته شاه به آیة اللّه کمالوند اطمینان داده بود که آیة اللّه خمینی اعدام نخواهد شد. شاه با این برخورد اقتدار گرایانه همه مسئولیتها را به گردن گرفت.
ویژگیهای قیام 15 خرداد
1. دینی بودن قیام: در قیامهای گذشته؛ مثل ملی شدن صنعت نفت و قیام 30 تیر سال 31، علاوه بر نیروهای مذهبی، ملیگراها و چپها نیز حضور فعال داشتند و خواستهها نیز کاملاً دینی نبود، در حالی که در قیام 15 خرداد ـ که نیروهای سیاسی یا سرکوب شده بودند و یا اعتماد مردمی را از دست داده بودند ـ مردم با شعارهای دینی و از مرکز تشیع (قم) و براساس حمایت از مرجع تقلیدشان به قیام علیه حکومت زور و استبداد دست زدند.
2. رهبری دینی و توانمند: اگر در قیامهای گذشته رهبری دینی و سیاسی جدا بودند، در این قیام رهبری دینی و سیاسی در یک فرد مصمم، شجاع و شایسته جمع شده بود و همه گروهها و شخصیتها نیز او را به عنوان رهبر اعلام کرده بودند.
3. عدم اتکا به هیچ قدرت خارجی: قیامهای پیشین از ابتدا و یا در ادامه با منافع برخی قدرتهای خارجی گره میخورد و موجب انحراف قیام و تبدیل آن به تأمین کننده خواسته قدرتها میشد. اما این قیام، حرکتی مستقل و مردمی بود که براساس آموزههای دینی و با الهام از ارزشهای اسلامی شروع و دارای درون مایهای دینی بود که قدرتهای خارجی نه تنها از آن حمایت نمیکردند بلکه برای اولین بار در عصر دتانت (تنش زدایی شرق و غرب) شرق و غرب موضعگیری واحدی در حمایت از شاه در سرکوبی قیام داشتند.(21)
4. حضور گسترده و خود جوش مردم: اگر قیامهای گذشته به تهران یا برخی شهرهای بزرگ محدود میشد، در این قیام مردم اکثر شهرهای ایران به طور خود جوش به عرصه مبارزه علیه حکومت وارد شدند و ادامه این حضور در بهمن 57 بساط ظلم را برچید.
5. نقش زنان در قیام: قیام 15 خرداد اولین قیام گسترده علیه استبداد بود که با حضور زنان مسلمان با پوشش اسلامی و شعارهای دینی همراه گشت. طلیعه این کار در شهر مقدس قم انجام گرفت و بسیاری از زنان مؤمن در این قیام به شهادت رسیدند.(22)
نتایج قیام
قیام مردمی 15 خرداد علیه ظلم، استبداد و دین ستیزی در ایران نتایج کوتاه مدت و طولانی مدتی را بر جای گذاشت که مهمترین نتیجه آن به ثمر نشستن جمهوری اسلامی و سقوط سلطنت دیکتاتوری و نامشروع پهلوی بود. این قیام گر چه به ظاهر به خاک و خون کشیده شد و سرکوب گردید، ولی به اعتقاد اندیشمندان و بویژه معمار انقلاب، طلیعه انقلاب اسلامی و مبدأ آن(23) به شمار میرود. برخی نتایج و دستاوردهای قیام را بشرح ذیل متذکر میشویم:
1. آشکار شدن ماهیت ضد دینی رژیم پهلوی:
محمدرضا شاه که تا پیش از قیام 15 خرداد همواره در ظاهر خود را فردی مسلمان و مؤمن نشان میداد و گاهی از امدادهای غیبی برای خود سخن میگفت، در جریان این قیام، ماهیت خود را مشخص کرد. وی خود را حافظ شریعت و مذهب مقدس شیعه میدانست و دشمنهای این ملت و مملکت را دشمنان شیعه قلمداد میکرد که با صرف هزینههای افراد بیعقیده و بیایمان تحریک میشوند و به شیعه ضربه وارد میکنند.(24)
چنان که پدر وی (رضاخان) نیز در ابتدای به قدرت رسیدن به زیارت قبور ائمه و دیدار علما میرفت و با پای برهنه و سرِ گل مالیده در عزاداری حضرت امام حسین علیهالسلام شرکت میکرد، ولی پس از آنکه احساس کرد پایههای قدرتش محکم شده دست به جنایاتی نظیر کشف حجاب زنان و ممنوع کردن عزاداری بر امام حسین علیهالسلام زد.
محمدرضا شاه که در سوم خرداد 42 با سخنرانی عوام فریب خود در بین کارکنان شرکت اتوبوسرانی، خود را مشیت الهی دانسته و خواب دوران کودکی خود از امام زمان علیهالسلام را بیان میکرد،(25) در خرداد همان سال و پس از قیام 15 خرداد اعلام کرد که همه علمایی که در راهاندازی آشوبها سهیم باشند، دستگیر خواهند شد. او حتی به خواسته علمای طراز اول که بیش از صد نفر جهت آزادی امام خمینی رحمهالله به تهران آمده بودند اعتنایی نکرد.
اقدام رژیم که در سال 42 مهمترین نهادهای مذهبی و ارزشهای دینی مردم را نشانه رفته بود (حمله به مدرسه فیضیه، کشتار علما و مردم، دستگیری و اهانت به مراجع تقلید)، هیچ راه توجیهی برای رژیم باقی نمیگذاشت و موجب از بین رفتن چهره مذهبی رژیم شد؛ گر چه پس از آن رژیم دوباره با ساختن مسجد و چاپ قرآن در پییافتن چهره مذهبی بود که توفیقی بدست نیاورد.
2. انتقال رهبری حرکت به رهبری دینی:
در قیام 15 خرداد که به رهبری علمای دینی انجام شد، گروههای سیاسی تنها به تأیید آن پرداختند و متأخر از حرکت دینی بودند و موجب شد رهبری حرکت سیاسی علیه رژیم کاملاً در اختیار رهبران مذهبی قرار گیرد.
3. مخالفت با اصل حکومت شاهنشاهی:
در قیامهای گذشته خواستهها به برقراری عدالت خانه، عزل نخست وزیر، تشکیل مجلس و... محدود میشد و مخالفت با حکومت شامل برخی جنبههای آن و نه اصل حکومت میشد؛ امّا پس از این قیام، حکومت شاهنشاهی نامشروع خوانده شد و مشکلات را به خود شاه منتسب کردند و برای اولین بار شعارها متوجه شخص شاه و با لفظ «مرگ بر دیکتاتور»(26) بیان میشد.
4. شکست ابهت شاه:
شاه که تا آن زمان غیرقابل انتقاد به شمار میرفت و هیچ فرد و جریانی توان خطاب قرار دادن شاه را نداشت، برای اولین بار در سخنرانی امام خمینی رحمهالله در عصر عاشورای 42 مورد نقد قرار گرفت که ساواک در گزارش خود ضمن اشاره به شکست ابهت شاه مینویسد:
«خمینی به منبر رفت و شروع به نصیحت و بدگویی شدید کرد. مرتب تکرار میکرد: بدبخت، بیچاره، کاری نکن که دستور بد هم تو را بیرون کنند و مرتب به شاه نصیحت میکرد.»(27)
5. ورود حوزههای علمیه به عرصه مبارزه سیاسی:
حوزههای علمیه همانند گروههای سیاسی به دلیل دیکتاتوری پهلوی در سکوت و ناامیدی از تغییر اوضاع به سر میبرد. به علاوه در حوزهها فرهنگ تقیه و همچنین حفظ اصل حوزه و شریعت در اولویت بود. این روند تا زمان آیة اللّه العظمی بروجردی ادامه داشت، ایشان به دلیل نوپایی حوزه به استحکام آن میاندیشید و چون شاه نیز سعی میکرد مخالفت وی را موجب نشود، درگیری جدی بین حوزه و حکومت پهلوی پدید نیامد؛ اما شاه پس از رحلت ایشان در پی تست جامعه دینی و علما برآمد و طرحهای غرب گرایانه خود را به اجرا گذاشت که موجب مخالفت شدید علما شده و قیام مذکور ضرورت تشکل یافتن علما و حوزویان را مشخصتر کرد و طلاب ضمن انتشار نشریاتی نظیر «بعثت» و «فریاد» گروههایی نیز مثل «مجمع طلاب و فضلای مبارز» تشکیل دادند و برای مقابله با سیاستهای شاه از ابزارهایی نظیر «رادیو صدای روحانیت»(28) ـ که در عراق فعالیت میکرد ـ کمک گرفتند.
6. روند اسلامی شدن دانشگاهها:
تا پیش از قیام تنها نیروهای چپ، ملیگراها در دانشگاهها حضور سیاسی داشتند و حتی بیانیههای رهبران دینی با بیتفاوتی مواجه میشد، اما پس از قیام امید دانشجویان به رهبری دینی بود و اعلامیه و نوارهای امام خمینی رحمهالله در بین دانشجویان دست به دست میگشت(29) و مورد استقبال بود. تشکیل انجمنهای اسلامی دانشجویان و اساتید در سالهای بعد را میتوان از ثمرات قیام 15 خرداد دانست.
7. پیوند حوزویان و دانشگاهیان:
رژیم پهلوی که از نزدیک شدن حوزه و دانشگاه هراس داشت و تجربه شکست از پیوند این دو قشر را در ملی شدن صنعت نفت به خاطر سپرده بود، با شعارهای ارتجاعی خواندن حوزویان از طرف دانشگاهیان و بیدین معرفی کردن دانشگاهیان از طرف حوزویان به هدف دور کردن آن دو از یکدیگر میرسید؛ اما پس از قیام 15 خرداد در اثر رفت و آمدهای نخبگان دو قشر، یخهای سابق آب شده و اهداف مشترک، آنها را به هم نزدیکتر کرد و در پیروزی انقلاب اسلامی قدمهای مشترک برداشتند. شاه در تحولات سال 42، مخالفان را با لقب ارتجاع سیاه (حوزویان) و ارتجاع سرخ (دانشگاهیان)(30) خطاب میکرد.
8. مطرح شدن مرجعیت و رهبری امام خمینی رحمهالله :
محمدرضا شاه که در پی تضعیف روحانیت در کشور بود، پس از رحلت آیة اللّه بروجردی پیام تسلیت رحلت وی را برای آیة اللّه حکیم در عراق فرستاد و تلویحا چنین وانمود کرد که در ایران مرجع تقلید وجود ندارد، تا مرکزیت روحانیت را به خارج منتقل کند؛ اما امام خمینی رحمهالله که در حوزه علمیه قم جایگاه بالای علمی و اخلاقی داشت، به سرعت مورد توجه قرار گرفت و در جریان قیام 15 خرداد به رهبری بلامنازع سیاسی دینی تبدیل شد. چنانکه در جریان قیام، علمای طراز اول قم با تنظیم نامهای خطاب به شاه و نخست وزیر اعلام کردند که آیة اللّه خمینی «مرجع تقلید شیعیان» است.(31)
درسهایی از قیام 15 خرداد
قیام 15 خرداد که با حضور گسترده مردم به رهبری علمای دینی به وقوع پیوست، به ظاهر سرکوب شد؛ اما به سبب ویژگیها و شاخصههایی که داشت، در واقع استمرار یافت و نظام 2500 ساله شاهنشاهی را سرنگون کرد. نگاهی عمیق به این قیام میتواند درسهای خوبی برای امروز ما نیز داشته باشد:
اول اینکه به نقش دین، مذهب و علمایِ دینی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی توجه کنیم و حضور گسترده مردم در این قیام را مرهون معنویت خواهی و دین گرایی مردم بدانیم. بطوریکه مبدأ این قیام در محرم سال 42 و الهام گرفته از قیام امام حسین علیهالسلام بوده و مهمترین نقطه استمرار خود را در همین ماه و ماه رمضان توسط مبلغان دینی و حضور مردم داشته است.
اگر رژیمهای دیکتاتوری توان از پای در آوردن گروههای سیاسی ـ چه داخلی و چه منتسب به خارج نظیر حزب توده ـ را دارند، اما توان مقابله با نیروهای مذهبی که از بطن ملت جوشیده و رشد کردهاند و براساس عقاید و ارزشها رفتار میکنند را نخواهند داشت. لذا پایایی حکومت در کشورهای اسلامی نظیر ایران، به در نظر گرفتن اعتقادات دینی مردم، ترویج و پاسداری از آن بستگی دارد. لذا تئوری مردم سالاری دینی که به معنای استفاده از حضور مردم براساس مکتب اسلامی و دینی در عرصههای اجتماعی و سیاسی است، بهترین راه حل برای پیشرفت و آبادانی کشور میباشد. این نظریه توسط امام خمینی رحمهالله تئوریزه شد و مورد نظر و بازسازی مقام معظم رهبری در عصر کنونی قرار گرفت.
دومین درس این قیام، عدم اعتماد به دولتها و رسانههای خارجی است. در این قیام دولتهایی که شعار دمکراسی و مردم سالاری میدادند نه تنها از قیام مردمی ایرانیان حمایت نکردند، بلکه چون محمدرضا شاه در پی تأمین اهداف آنان بود، به طرفداری از دیکتاتوری وی پرداختند و در رسانههای خود قیام سراسری مردم را به شکل اعتراض عدهای مرتجع، محدود نشان دادند. امروزه نیز دولتهای به اصطلاح دمکرات هیچ گاه به دنبال مردم سالاری، آزادی و یا تأمین حقوق بشر و ملتها نبوده و هر جا منافعشان اقتضا کند، به همانجا میروند. جنایات رژیم صهیونیستی در فلسطین و سکوت کشورها و همچنین جنایات آمریکا در عراق و اشغال این کشور بدون مجوز بین المللی و عدم واکنش جدی دولتها بیانگر عمق دروغگویی آنها در شعارهای آزادیخواهانه است.
سومین درس این قیام به همه ملتهای آزادیخواه جهان این است که اگر در مقابل دیکتاتورها ایستادگی کنند و حاضر به فدا کردن جان خود در راه ارزشها باشند، پیروز میشوند؛ اگر چه قدرتهای خارجی نیز از آن دیکتاتورها حمایت کنند. و آیه شریفه «اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ»(32) را در نظر داشته باشند که هر ملتی با تلاش و فداکاری میتواند سرنوشت خود را تغییر دهد و از زیر یوغ ستمکاران رهایی یابد. مردم فلسطین، عراق و دیگر کشورهای تحت ظلم باید تنها راه نجات خود را مقاومت در برابر ظالمان قرار دهند و تا رسیدن به مقصود از پای ننشینند.
چهارمین درس این قیام که متوجه حوزویان، دانشگاهیان و مسئولین جمهوری اسلامی ایران میباشد، این است که دو نهاد مقدس حوزه و دانشگاه و ارتباط عملی این دو را مدنظر قرار دهند و در پی استحکام آن باشند. همان قدر که این دو نهاد در پیروزی انقلاب نقش داشتند، در شکوفایی، پیشرفت و تعالی آن نیز مؤثر خواهند بود. نهضت نرمافزاری علمی که امروزه مورد نظر مقام معظم رهبری است توسط این دو نهاد قابل تحقق است و تکروی یکی از این دو و تخطئه دیگری توفیقی نخواهد داشت. در چشم انداز بیست ساله ایران این دو نهاد میتوانند بسیار مؤثر باشند و اوج شکوفایی آینده نظام اسلامی را رقم زنند.
پانوشت ها:
1. مجتبی مقصودی، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران، (مقاله احزاب چپ، نوشته علی مرشدزاده) تهران 1380، نشر روزنه، ص209.
2. علی باقری، خاطرات 15 خرداد، دفتر هفتم، تهران 1378، نشر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص13.
3. حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی رحمهالله ، ج1، قم 1361، انتشارات اسلامی، ص122.
4. جلال الدّین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، قم 1361، انتشارات اسلامی، ص598.
5. امینی در اثر تحولات سیاسی در کشور که از طرف شاه پشتیبانی میشد و شاه توانسته بود آمریکا را نیز نسبت به آن راضی کند، مجبور به استعفا شد.
6. تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج2، ص10.
7. جواد منصوری، قیام 15 خرداد به روایت اسناد، ج1، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1377، ص54.
8. بررسی وتحلیلی از نهضت امام خمینی رحمهالله ، ص145.
9. تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج2، ص10.
10. همان، ص13.
11. همان، ص13.
12. همان، ج2، ص37.
13. همان، ج1، ص429.
14. همان، ص432.
15. همان، ص459.
16. مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، تهران 1380، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص64.
17. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی رحمهالله ، ج1، ص500.
18. همان، ص495.
19. غلامرضا سلیمانی، مهاجرت سال 42 علما به تهران و تلاش برای آزادی حضرت امام، فصلنامه پانزده خرداد، سال ششم، شماره 27 و 26، سال 76، ص201.
20. همان، ص202.
21. به کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی رحمهالله ، ج1، صفحات 515 تا 525 رجوع شود.
22. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج4، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا علیهالسلام ، ص50.
23. صحیفه نور، ج9، ص65.
24. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی رحمهالله ، ج1، ص434.
25. همان، ص433.
26. همان، ص439.
27. مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، ص61.
28. خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، ص131.
29. همان، دفتر هفتم، ص67.
30. همان، دفتر اول، ص181.
31. همان، دفتر هشتم، ص110.
32. رعد /11.
مجله مبلغان - خرداد 1383 - شماره 54
تعداد بازدید: 4680