نویسنده: قاسم تبریرزی
اسد اللّه،شهید محراب
شهید آیت اللّه سید اسد اللّه مدنی در سال 1293 هـ ش (1323 هـ ق)در دهخوارقان(آذرشهر)دیده به جهان گشود.پدر ایشان،محرم آقا میر علی در بازارچه آذرشهر، شغل بزازی داشت.شهید مدنی در چهار سالگی،مادر و در 16 سالگی،پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و زحمت و سختی به پایان رساند. وی در عنفوان جوانی،به قصد کسب علم و کمال، به شهر مقدس قم عزیمت کرد و به رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی،با پشتکار وافر به تحصیل علوم دینی مشغول شد.1او در حوزه علمیه قم،پس از گذراندن مراحل مقدماتی،از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهرهمند گردید.مدتی پای درس مرحوم آیت اللّه حجت کوهکمری و آیت اللّه سید محمد تقی خوانساری حاضر شد و مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی قدس سره حضور یافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق ایشان بهرهمند گردید.
سید اسد اللّه مدنی،پس از مدتی به نجف اشرف هجرت کرد و در حوزه علمیه نجف اشرف،در کنار تکمیل تحصیلات عالی خویش،تدریس در سطوحک مختلف را شروع کرد و به دستور مرحوم آیت اللّه حکیم،کرسی تدریس لمعه،رسائل،مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمان،جزو اساتید معروف حوزه علمیه نجف اشرف به شمار آمد.شهید محراب،در نجف اشرف در درس خارج مرحوم آیت اللّه سید عبد الهادی شیرازی و مرحوم آیت اللّه حکیم و مرحوم آیت اللّه خوئی شرکت و از مراجع بزرگی از جمله آیت اللّه حکیم در نجف و آیت اللّه حجت کوهکمری در قم به آیت اللّه خوانساری اجازه اجتهاد دریافت کرد.
آغاز مبارزات
شهید بزرگوار آیت اللّه مدنی مبارزه سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قیام و شهادت قم آغاز کرد و در اولین فعالیتهای خود به ستیز با بهائیت به عنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذرشهر پرداخت. چنانکه تاریخ نشان میدهد،رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران،برای کوبیدن اسلام خصوصا مکتب حیاتبخش تشیع،زمینه را برای فعالیت بهائیت و دیگر فرق ساختگی فراهم کردند،به طوری که در زمانی کوتاه،سرمایهداران بهایی در آذربایجان-به ویژه مناطق اطراف تبریز-بر بعضی نقاط از جمله کارخانههای برق مسلط شدند.آیت اللّه مدنی بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منططقه و احساس خطر برای مردم مسلمان،بیدرنگ به زادگاه خود برگشت و مبارزهاش را بر ضد فرقه بهائیت آغاز کرد.وی با سخنرانیهای روشنگرانه،مردم را علیه طرفداران و تبلیغکنندگان مرام بهائیت بسیج کرد و با تحریم مصرف برق آن و خرید و فروش با این فرقه گمراه،جو مبارزات ضد بهائیت را تشدید و سرانجام شهر مذهبی آذرشهر را از لوث این فرقه استعماری پاک کرد.در این هنگام،حوادث پیش آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری گردید و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد و در نتیجه او را به همدان تبعید کردند.2
قیام علیه مفاسد اجتماعی در سال 1331 هـ.ش در آذرشهر
مجاهد نستوه شهید مدنی،در سال 1331 در میان استقبال اهالی آذرشهر وارد زادگاه خود شد و سپس در مسجد حاجی کاظم نماز جماعت برگزار کرد.3وی در اولین خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت:«ای مردم آذرشهر در موقع آمدن من به ایران،در کرمانشاه، بعضیها از من پرسیدند:اهل کجا هستی؟گفتم:آذرشهر آنها گفتند:آذرشهر،شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است.وجود کارخانه مشروبسازی چه معنا دارد؟اگر از اول برای آنها جنس نمیفروختید،آنها میرفتند.»
در جلسه سخنرانی دیگری،موضوع کلاه پهلوی و لباس متحد الشکل را به میان آورد و گفت:«سفارش کردهام از تبریز،کلاه پوستی بیاورند.هرکس باز هم کلاه پهلوی بگذارد،دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید.»
و بدین ترتیب،مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.
در عید فطر همان سال،نماز باشکوه عید فطر در بالای تپه کنار شهر برگزار گردید.در بازگشت،نمازگزاران راهپیمایی اعتراضآمیزی برپا کردند و به طرف کارخانه مشروبسازی حرکت کردند.مأموران دولتی به مقابله با آنها برخاستند و تهدید کردند که از اسلحه استفاده میکنند.پس از این حادثه،دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آقای مدنی قول داد که ظرف 15 روز،کارخانه برچیده شود،لیکن به دنبال حوادث مذکور،آیت اللّه مدنی به تبریز احضار گشت و از سوی استانداری به وی تکلیف شد که نباید در آذرشهر بماند.
همگامی با آیت اللّه کاشانی و شهید نواب صفوی
مرحوم آیت اللّه مدنی،از دوران جوانی وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شده بود و در زمان آیت اللّه کاشانی با ایشان ارتباط داشت.این رابطه به حدی بود که وقتی آیت اللّه مدنی خواست به تبریز مسافرت کند مرحوم آیت اللّه کاشانی طی تلگرافی به آیت اللّه سید مهدی انگجی دستور میدهد که هنگام ورود ایشان به تبریز، از وی تجلیل به عمل آید.
هنگامی که شهید نواب صفوی در نجف اشرف به فکر مبارزه به کسرویگری افتاد،آیت اللّه مدنی،که از اساتید حوزه نجف بودند،مطلع میشود که نواب صفوی،هزینه این مبارزه را ندارد.بدینرو،کتابهای خود را میفروشد و پولش را در اختیار نواب میگذارد؛به گونهای که دوستانش میگویند:اسلحهای که نواب تهیه کرده بود، با پول کتابهایی بود که شهید آیت اللّه مدنی فروخته بود. 4
مبارزات شهید مدنی در نجف اشرف
مرحوم آیت اللّه مدنی،در حوزه علمیه نجف،در کنار فعالیتهای علمی،لحظهای از فعالیتهای سیاسی غافل نبود و همواره در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت،پیشگام و پیشتاز بود.
وی در دوران زمامداری جمال عبد الناصر،در رأس هیاتی از علما و فضلای نجف،برای افشای رژیم طاغوتی ایران به مصر سفر کرد.5
وقتی که گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع کرد و گفت:«باید از نجف حرکت کنیم و برویم با آل سعود مبارزه کنیم».آیت اللّه مدنی در این فکر بود که در حجاز باید مبارزه چریکی انجام بگیرد؛
لکن به علت کار و فعالیت زیاد،به خونریزی گلو و سینه مبتلا گشت و در بستر بیماری افتاد.6
در زمان عبد الکریم قاسم-حاکم وقت عراق-آیت اللّه مدنی کفن پوشید و به میان مردم رفت؛بدین مقصود که معتقد بود اگر من نمیتوانم کاظمین،بغداد و نجف را حرکت بدهم،پس با پوشیدن لباس مرگ میمیرم تا علت یک حرکت بشوم و باعث تحرک بشوم.چون حکومت عراق با گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ مینمود.
در سال 1342 حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید،آیت اللّه مدنی،نخستین کسی بود که در نجف به ندای«اهل من ناصر ینصرنی»امام لبیک گفته،با تعطیل کردن کلاسهای خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی،در جهت افشای چهره پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت.وی در این زمان،در نجف، سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار میآمد.و وقایع ایران را برای طلاب بیان میکرد.
از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است:«من،علما را در مسجد هندی جمع کردم.مرحوم آیت اللّه شاهرودی و آیت اللّه خوئی و دیگران آمدند.صحبت کردم که به داد اسلام برسید.از آقایان علما تقاضا کردم.من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.»همچنین فرموده است: شندیم که امام را گرفتهاند.رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم:«آقا،امروز آقای خمینی،مظهر اسلام است.»گفتند:«باشد؛هرچه بگوئی،میکنم.»گفتم: «اقدام کنید.»ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.»7 از زمان تبعید حضرت امام به نجف،آیت اللّه مدنی، همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه داد.معروف است که هر موقع حضرت امام به علنی نمیتوانستد برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند،آیت اللّه مدنی به جای امام به اقامه نماز جماعت میپرداخت.
سفرهای تبلیغی
آیت اللّه مدنی،در دوران اقامت در نجف اشرف،در ایام تعطیلی حوزه تابستانها،بهطور مرتب به ایران سفر میکرد و در شهرهای مختلف به تبلیغ و روشنگری سرگرم میشد.مبارزه با مفاسد اجتماعی و مظاهر طاغوت،یکی از کارهای اصلی آن شهید بود که به هر دیار که سفر میکرد یا تبعید میشد،این مبارزه،سرلوحه فعالیتها و حرکتها و برنامههای وی قرار داشت.
همدان؛سالهای 1341 تا 1351
آیت اللّه مدنی،حرکت تبلغی خود را از همدان و از روستای«دره مراد بیک»-به عنوان تبلیغ و پیاده کردن برنامههای اصلاحی-آغاز کرد؛چنان کرد خود فرموده است.
«من دیدم باید همدان را حرکت بدهم از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببینند،بعد گرایش پیدا کنند وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد بشود.همچنین فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع کرد و در دره مراد بیک،یک ده نمونه شد.8این عمل ایشان باعث علاقه مردم متدین همدان به او شد و پس از اینکه وی را شناختند،گرد او جمع شدند و از وی (به تصویر صفحه مراجعه شود) دعوت به عمل آورند تا به همدان بیاید.و ایشان با انتقال به همدان،فعالیتهای خود را گسترش داد.
آیت اللّه مدنی،در سفرهای خود به همدان،پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت،نقش حساس خود را ایفا میکرد.همچنین مردم را با نقشههای شوم رژیم طاغوتی آشنا ساخته،و در سخنرانیهای خود،آنان را به بیداری و قیام دعوت میکرد.
در سال 1341،زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده خود میخواست رفراندم به اصطلاح انقلاب سفید را برگزار کند،آیت اللّه در 9 آذر 1341 در مسجد جامع همدان،سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی ایراد کرده،و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد.در این سخنرانی گفت:«مردم،شما چقدر بیحس هستید؛اگر این انتخابات ملغی نشود، در روز قیامت،شما مسئول میباشید.باید با علمای قم همکاری کنید و از آقایان پشتیبانی نمایید.»اقدامات روشنگرانه آیت اللّه مدنی در همدان موجب میشود که ساواک منطقه در تاریخ 8 /9 /41 طی نامهای از ریاست ساواک درخواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف، از ورود دوباره او به ایران جلوگیری شود.ساواک مرکز به خاطر نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی با این پیشنهاد موافقت نکرده اما دستور میدهد اعمال و رفتار وی تحت مراقبت قرار گیرد.به دنبال این دستور، مراقبت از شهید مدنی توسط ایادی ساواک شدیدتر میشود؛به گونهای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرهای مختلف،سخنرانیها و ملاقاتها، طریقه و وسیله مسافرت و مرز خروجی،همه و همه دقیقا توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش میگردد. بعد از قیام 15 خرداد به تبعید امام،آیت اللّه مدنی به مبارزات خود شدت بخشید»،در فرصتهای مختلف، با طرح مرجعیت حضرت امام و با ایراد سخنرانیهای انقلابی و افشاگرانه،مردم را به هوشیاری فراخواند.وی با هماهنگی روحانیون سرشناس همدان،نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیون بازداشتی به عمل آورد.
رژیم که گسترش نفوذ آیت اللّه مدنی در میان مردم، به عنوان یکی از سرسختترین طرفداران امام خمینی، روبهرو بود،در سال 46،عدهای از روحانیون منطقه از جمله آیت اللّه را ممنوع المنبر کرد.
در دوران خفقان شدید و جو پلیسیای که مزدوران ساواک علیه طرفداران امام حاکم رده بود و با هرگونه تبلیغات به نفع مرجعیت شدیدا مقابله میکردند-به طوری که بردن نام امام و داشتن رساله امام یک جرم نابخشودنی به شمار میآمد-در چنین جوی آیت اللّه مدنی با شهامت و شجاعت،مرجعیت امام را مطرح کرده،به نفع ایشان تبلیغ میکرد؛به حدی که ساواک طی گزارشی در تاریخ 31 /5 /49 اعلام میدارد:«نامبرده (آیت اللّه مدنی)در همدان به نفع[امام]خمینی فعالیت و بیش از 3 /1 اهالی همدان را مقلد[امام]خمینی کرده است و در هر محفل و مجلسی از[اامام]تمجید میکند و وی را اعلم مجتهد[مجتهد اعلم]قلمداد مینماید.»
آیت اللّه مدنی در ادامه سفرهای تبلیغی خود،در سال 51 تصمیم میگیرد که به زادگاه خود-آذرشهر-رفته، سخنرانی روشنگرانهای داشته باشد که ساواک موضوع را به سرعت گزارش میدهد و از مرکز به ساواک تبریز دستور میرسد که در ضمن مراقبت از اعمال وی،از منبر رفتن او جلوگیری به عمل آید.
آیت اللّه مدنی در دوران حضور در همدان،علاوهبر فعالیتهای مبارزاتی،خدمات ارزندهای نیز داشته و آثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشته است که از جمله میتوان مدرسهای ملی تحت عنوان مدرسه دینی در روستای دره مراد بیک؛مدرسه علمیه در همدان؛مؤسسه مهدیه،صندوق تعاون و امور اجتماعی و نام برد.
سال 1343
آیت اللّه مدنی مجددا در تاریخ 5 /4 /43 در مدرسه آخوند سکنی میگزیند و مردم و روحانیون به دیدار ایشان میروند. در پاییز همین سال نیز چند بار به ملایر سفر میکند که با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه میشود.وی در ملایر،مردم را برای انجام خدمات مذهبی از جمله تأسیس دبیرستان ملی دینی تشویق میکند.
در تاریخ 4 /9 /43،آیت اللّه مدنی به عراق باز میگردد و مجددا در روز 14 /10 /43 به همدان مراجعت میکند. هوشمند-رئیس ساواک همدان-در گزارش به اداره کل سوم اظهار میدارد:«از بدو ورود ایشان به همدان، عدهای از افراد اخلالگر که از طرفداران[امام]خمینی میباشند،گرد مشار الیه جمع و در صدد خریدن ساختمان دبیرستان علمیه میباشند.وی اضافه میکند که نامبرده در منابر،اظهارات تحریکآمیز و خلاف نظام و مصالح عمومی ایراد نموده است.همچنین از اداره سوم ساواک درخواست میکند از صدور پروانه خروج برای ایشان خودداری کند.
در همین دوران،به دنبال بازداشت آیت اللّه محی الدین انواری توسط رژیم ستم شاهی،آیت اللّه مدنی به همراه عدهای از علمای همدان طی تلگرافی به آیت اللّه میرزا احمدآشتیانی در تهران،خواستار اقدام مقتضی جهت آزادی ایشان میشوند.
سال 1345
آیت اللّه مدنی در تاریخ سال 8 /5 /1345 از نجف اشرف وارد همدان میشود.به محض ورود ایشان به همدان، ساواک و شهربانی،جریان را به مرکز گزارش میدهد.
وی پس از یک هفته،از همدان به قصد تهران خارج میشود.این مطلب در گزارش ساواک که حکایت از تحت نظر بودن او دارد،آیت اللّه مدنی در تاریخ 21 /7 /45 دوباره عازم نجف میگردد.
سال 1346:همدان
در تاریخ 15 /1 /46،ساواک در کمیته اطلاعاتی تشکیل جلسه داده،عدهای از روحانیون منطقه از جمله آیت اللّه مدنی را ممنوع المنبر اعلام میکنند.در این جلسه جهت جلوگیری از هرگونه اقدام روحانیون علیه رژیم ستمشاهی در ماه محرم و صفر آن سال،تدابیری اتخاذ میگردد و تصمیم میگیرند در صورت منبر رفتن روحانیون مذکور از جمله آیت اللّه مدنی بلافاصله دستگیر و به ساواک منتقل شوند.همچنین دستور مراقبت از روحانیونی که قصد تبلیغ دارند،صادر میشود تا از هرگونه اظهار مطالب مخالف رژیم جلوگیری گردد.نیز مقرر میکند که روحانیونی که از خارج همدان جهت تبلیغ وارد همدان میشوند،شناسایی شوند و از آنان تعهد گرفته شود
آیت اللّه مدنی در تاریخ 18 /4 /46 از نجف اشرف وارد همدان میشود و مردم دسته دسته به دیدن ایشان میروند.وی در این دیدارها مردم را در جریان اوضاع نجف اشرف قرار میدهد.ساواک در گزارش خود ضمن بیان مطالب فوق اظهار میدارد: «آقای سید اسد اللّه مدنی،یکی از افراد مخالف سرسخت میباشد و به انواع و اقسام مختلف برعلیه دولت تبلیغات دارد.»
آیت اللّه مدنی ضمن طرح کردن موقعیت امام قدس سره در فرصتهای مختلف،علیه رژیم طاغوتی نیز به افشاگری میپردازد.
وی در این سفر،اعلامیه امام بر علیه اسرائل را به همراه خود از نجف میآورد و در همدان منتشر میسازد و خود نیز در محافل گوناگون علیه اسرائیل غاصب صحبت میکند.
آیت اللّه در تاریخ 27 /7 /46 مجددا همان را به قصد نجف اشرف ترک میکند.در آستانه ماه رمضان مقدم- مدیر کل اداره سوم ساواک-ممنوع المنبر بودن آیت اللّه مدنی را به ریاست ساواک همدان اعلام میدارد.
آیت اللّه مدنی مجددا در تاریخ 10 /4 /47 از نجف وارد همدان میشود و بلافاصله ساواک ورود ایشان را گزارش میکند و وی را تحت مراقبت قرار میدهد.
وی کما کان به طرح شخصیت رهبر تبعیدی امت در میان مردم میپردازد و به روشنگری خویش ادامه میدهد.
در تاریخ 10 /7 /47 به سمت عراق حرکت میکند و در پی آن،ساواک در عراق دستور میدهد که اعمال و رفتار وی تحت کنترل قرار گیرد و قبل از مراجعت ایشان به ایران مراتب اعلام شود.
در تاریخ 5 /5 /48 از نجف اشرف وارد همدان میگردد و در اولین جلسات خود با مردم،اوضاع عراق و نجف و برنامههای استعمار را تبیین میکند و از اهداف شوم مشترک استعمار در ایران و عراق علیه روحانیت پرده برمیدارد.
در تاریخ 5 /6 /48،مقدم-رئیس اداره کل سوم ساواک -دستور میدهد که اعمال و رفتار ایشان دقیقا تحت مراقبت قرار گیرد.
در تاریخ 1 /6 /48،آیت اللّه مدنی مسافرتی به تهران دارد که تاریخ و ساعت حرکت و محل اقامت وی در گزارش منعکس گشته که حاکی از شدت مراقبت و کنترل ساواک است.وی مجددا در تاریخ 4 /7 /48 به نجف اشرف عزیمت میکند.
سالهای 1351 تا 1354؛خرمآباد
در اوایل دهه 50 در شهر خرمآباد،خلاء حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع مذهبی و سیاسی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را بر عهده بگیرد،بیش از هر زمان دیگر احساس میشد.مدتی بود که مرحوم آیت اللّه روح اللّه کمالوند که سالهای سال زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همه شئون مذهبی،اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت،به دار بقا شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود.بر این اساس،عدهای از روحانیون سرشناس و متعهد خرمآباد،از آیت اللّه مدنی دعوت به عمل میآورند که فعالیت خود را از همدان به خرمآباد منتقل کند که وی با استجابت دعوت ایشان و عزیمت به خرمآباد،فصل دیگری از زندگی پرفراز و نشیب و سراسر مبارزه خود را آغاز میکند. آیت اللّه مدنی در خرمآباد و در حوزه علمیه کمالوند، فعالیت خود را با تدریس درس خارج آغاز میکند و بعد از مدتی با حکم حضرت امام قدس سره،سرپرستی این حوزه را به عهده میگیرد.
دیری نمیگذرد که از سوی امام راحل به عنوان وکیل تام الاختیار و نماینده ایشان به روحانین و مردم خرمآباد معرفی میگردد.وی با دریافت وجوه شرعیه و پرداخت شهریه به طلاب و کمک به افراد محرم و بیسرپرست و با تأسیس مراکز عام المعنفعه،گامهای مهمی در اصلاح امور برمیدارد و همچنان نیز مبارزات خود را در خرمآباد پی میگیرد و با تبلیغ مرجعیت امام خمینی، تألیفات معظم له را در معرض استفاده مردم قرار میدهد و موجب جذب جوانهای مذهبی و انقلابی میگردد. روحانیون متعهد با محوریت وی متحد میگردند.مدرسه علمیه کمالیه،حسینیه فاطمیه و مسجد شاهآباد،به پایگاه مبارزاتی تبدیل میشوند و در مناسبتهای مختلف،مردم مذهبی و انقلابی برای شنیدن سخنان وی در این مراکز گردهم میآیند.سخنرانیهای انقلابی و افشاگرانه وی در فاطمیه و مسجد شاهآباد هرگز از خاطر مردم متعهد خرمآباد فراموش نمیشود.
گزارشهای مستمر ساواک در مورد برنامهها و فعالیتهای آیت الله مدنی و ارسال آن به تهران،مزدوران رژیم را هراسناک میکند و در نتیجه از سوی رؤسای ساواک بهطور مرتب دستور مراقبت و کنترل فعالیتهای ایشان صادر میگردد.
در سالها 1353 و 1354،ایادی رژیم شاه به منظور خنثیسازی فعالیتها و خدشهدار کردن اعتبار و محبوبیت آیت اللّه مدنی،دست به بعضی اقدامات سوء و وقیحانه میزنند تا به هر شکل ممکن،شخصیت وی را در میان مردم ترور کرده،پایگاه مردمی وی را از بین ببرند عوامل ساواک زمانی به این اقدامات دست میزنند که زمینه آن توسط مخالفین آیت اللّه مدنی که با تبعیت از هوای نفس،آب به آسیاب دشمن میریختند-آماده بود.آنها با برنامه پراکنی و اهانت به ایشان میخواستند وی را وادار به ترک خرمآباد کنند.
از مجموعه استاد موجود در پرونده آیت اللّه مدنی چنین استفاده میشد که ساواک برای رسیدن به اهداف خویش،به طریق زیر عمل میکرده است:
الف-ارسال نامههای تهدیدآمیز برای اطرافیان و یاران نزدیک ایشان و ایجاد تفرقه در میان آنان.
ب-تهیه و انتشار نامههایی حاوی مطالب موهن علیه آیت اللّه مدنی در میان مردم.
ج-اعزام برخی از پرسنل شناخته شده ساواک در خرمآباد با برنامه حساب شده نزد آیت اللّه مدنی و پخش شایعه ارتباط وی با ساواک به وسیله منابع.
د-ایجاد اختلاف میان روحانیون منطقه و تشدید اختلاف موجود و تقویت موقعیت برخی از روحانینماها که با آمدن آیت اللّه شهید مدنی به خرمآباد،موقعیت آنان متزلزل شده بود.
هـ-در صورت نتیجه ندادن موارد فوق،جلب رسعی و طرد و تبعید از منطقه.
در اجرای بند«ب»نامههای متعددی آکنده از مطالب اهانتآمیز علیه ایشان تهیه میگردد و در میان مردم و افراد سرشناس پخش میشود در بعضی از این شبنامهها، صریحا از آیت اللّه مدنی درخواست شده است که خرمآباد را ترک کند.این نامهها به قدری روح لطیف و قلب پاک وی را میآزارد که تصمیم میگیرد خرمآباد را ترک کند؛اما با مخالفت روحانیون متعهد و مردم انقلابی مواجه میشود و از تصمیم خود منصرف میگردد.
در یکی از جلسات مسجد فاطمیه،آیت اللّه مدنی در حین صحبتهایش به این مسئله اشاره کرده،بخشی از خدمات دوساله خود را ذکر میکند و میگوید: «من به خواهش جمعی از مردم آمدهام و چند مرتبه خواستم بروم،نگذاشتند»در این حال،یکی از حضار بلند شده،میگوید:«آقا هرکس یا هر مقامی بخواهد شما را ناراحت کند،با جان ما بازی کرده است.»با این سخن،دیگر حاضران نیز ناراحت میشوند.به رغم جوّ سازیهای مخالفین آیت اللّه مدنی و عوامل ساواک،وی همچنان به مبارزات خود تدوام میبخشد و به تدریج، فعالیتهای خود را گسترده و علنیتر میسازد.او در سخنرانیهای خود ضمن انتقاد شدید از دستگاه،مردم را به قیام و جنبش دعوت میکند ساواک مرکز در تاریخ 7/ /7 /52،طی نامهای به ساواک همدان دستور میدهد که تماسهای او را با عناصر مخالف رژیم زیر نظر بگیرند.
در همین دوره،وی کتابهای امام از جمله توضیح المسائل و تحریر الوسیله رادر خرمآباد توزیع میکند و به رغم خفقان حاکم،درباره مرجعیت امام در مناسبتهای مختلف تبلیغ میکند.همچنین در هر فرصتی و به اشکال گوناگون،مردم ر به بیداری و آگاهی فرا میخواند،آنان را از مفاسد دستگاه آگاه ساخته،نقشههای شوم استعمار و رژیم طاغوتی را برملا میسازد و رهبر واقعی را مردم معرفی کرده،چهره اصلی و پلید شاه را افشا میکند.
وی علاوهبر اداره حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه رضوی،برای تأسیس بیمارستان و کمک به فقرا و بیسرپرستان -از جمله خانواده زندانیان سیاسی-نیز اقداماتی به انجام میرساند.ساواک نیز البته ضمن مراقبت شدید از ایشان،به گونههای مختلف به مخالفت و خنثیسازی فعالیتهای وی برمیخیزد و برای رسیدن به این هدف،از هیچ شایعه،تهمت،دروغ و اختلافی فروگذار نمیکند.
نامه مرموز
هرچه از حضور آیت اللّه مدنی در خرمآباد میگذشت،پایگاه مردمی وی گستردهتر گشته،نقش ارزنده آن عالم ربانی در آگاهی دادن به مردم،بیش از بیش آشکار میشد. مردم انقلابی و جوانان با ایمان،به دور او گرد آمده،روزبهروز بر تعداد علاقهمندان وی افزوده میشد.گسترش نفوذ آیت اللّه مدنی،ساواک و مخالفین دنیا طلب او را به وحشت انداخته،آنان برای مقابله با وی به خنثیسازی برنامههای ایشان به چارهاندیشی افتادند.
این نامهها از سال 52 شروع میشود و تا سال 54 ادامه دارد که به تدریج محتوای آنها تندتر میشود.
محتوای این نامهها،آکنده از انواع تهمتها،ناسزاها و تهدیدهایی است که قلم از ذکر آن شرم میکند؛اما به برخی از محورهای موجود در این نامههای مرموز اشاره میشود:
الف-درخواست از وی برای ترک خرمآباد.
ب-اتهام اینکه چرا از سهم امام برای خود خانه و منزل خریده است.
ج-اتهام وابستگی به رژیم؛بدین دلیل که چرا با این همه مخالفتهای وی با دستگاه،رژیم شاه با او کاری ندارد و دستگیر نمیشود.
د-دعوت از مردم برای اخراج ایشان از خرمآباد.
هـ-انواع تهمتها و سخنان ناروا و ضد اخلاقی.
عکس العمل مردم در برابر این شبنامهها به چند گونه است که از لابهلای اسناد فهمیده میشود:
۱- عدهای از افراد سادهلوح،محتوای نامهها را به تدریج میپذیرند؛به حدی که ساواک از متزلزل شدن موقعیت آیت اللّه مدنی اظهار خوشحالی کرده،برای ادامه آن برنامهریزی میکند.
۲- برخی در حال تحیر و تردید مانده،در دفاع از حق لب فرو میبندند.
۳- گروهی از انسانهای آگاه و روشن ضمیر،متوجه اهداف شوم و دستهای مرموز پشت پرده شده،عوامل آن را ساواک و بعضی از مخالفان حضور آیت اللّه مدنی در منطقه معرفی میکنند.آنان برای خنثیکردن این حرکت مرموز به پا خاسته،از اینکه ایشان در اثر نامهها رنجیده خاطر شده و قصد ترک خرمآباد را دارد،اظهار تأسف میکنند و ضمن حمایت و پشتیبانی از معظم له، رفتن وی ممانعت به عمل میآورند.و شروع به افشای توطئههای پشت پرده نموده،این طیف اکثرا جوانان، طلاب،معتمدین منطقه را تشکیل میدهند.
سال 1354
آیت اللّه مدنی بهرغم مخالفتهای ساواک،رسالت خویش را در خرمآباد تداوم بخشید،نه تنها از مسئولیت سنگین اداره حوزه علمیه خرمآباد و هدایت و بیداری مردم شانه خالی نکرد،بلکه روزبهروز فعالیتهای مبارزات خود را گستردهتر و علنی کرد و نقش تاریخی خود را به عنوان یک عالم آگاه و فقیه مجاهد به خوبی ایفا کرد.
اسناد ساواک حاکی از این است که در این مقطع زمانی،آیت اللّه مدنی،لبه تیز حملات خود را متوجه دولت و شاه کرده است.به بخشی از سخنان وی که در مناسبتهای گوناگون بیان گردیده است.اشاره میشود: در تاریخ 23 /3 /54،در ضمن سخنرانی و مخالفت با حزب رستاخیز مردم را به جنبش و قیام دعوت میکند: «هرکس دفتر این حزب را امضا نماید،در همهء جنایتها و تجاوزهایی که در این مملکت صورت میگیرد،شریک خواهد شد.»
وی همچنین در تاریخ 11 /4 /54،ضمن سخنرانی به مناسبت گرامیداشت دوازدهمین سالگرد قیام 15 خرداد، مردم را به جهاد تشویق میکند.
بعد از قیام و اعتراض طلاب مدرسه فیضیه قم در سال 54 و حمله ددمنشانه مأموران رژیم به مدرسه فیضیه و در الشفا و ضرب و شتم و بازداشت طلاب،آیت اللّه مدنی،در سخنرانیهای خود،مردم را از حوادث قم با خبر میسازد و به عنوان همبستگی با علمای قم،از رفتن به نماز جماعت خودداری کرده،به روحانیون منطقه پیام میدهد که از رفتن به مساجد خودداری کنند.ایشان در تاریخ 21 /3 /54 ضمن اشاره به وقایع مدرسه فیضیه قم، اخبار جراید را غیرواقعی دانسته،اضافه میکند که تمام پیشنمازهای قم به خاطر این فاجعه عظیم،از اقامه نماز جماعت خودداری کردهاند.
وی در تاریخ 15 /7 /54 اعلام میکند که همدستان اسرائیل،کسانی هستند که به هر نحوی از آنجا به آن کمک میکنند.همچنین ضمن نقل مسئلهای شرعی از امام خمینی،از مردم میخواهد برای سلامتی امام خمینی دعا کنند و تبعید ایشان را عمل ضد دینی معرفی میکند.
و در تاریخ 21 /4 /54،ثابتی به کلیه مراکز ساواک دستور میدهد که نمایندگان رسمی امام خمینی را شناسایی و بازداشت کرده،در محل از آنان تحقیق شود که از چه اشخاصی پول میگیرند و وجوه دریافتی را به چه نحوی مصرف میکنند یا به نجف ارسال میدارند؟همچنین چگونگی فعالیتها و اقدامات آنان روشن گردد.
به دنبال آن ساواک خرمآباد،در روزهای 3 /4 /54،5 /4 /54 و 25 /4 /54،اطلاعات درخواستی در مورد آیت اللّه مدنی را به مرکز گزارش میگردد.
در تاریخ 23 /4 /54 از اداره کل سوم ساواک،اجرای بند اول پیشنهادها(پخش نامههای موهن و تشدید اختلافات)به مدت سه ماه ابلاغ میگردد.
روز عید فطر میرسد.جمعیت زیادی برای ادای نماز ظهر در مسجد شاهآباد خرمآباد حاضر میشوند. آیت اللّه مدنی قبل از شروع نماز میفرماید:«مقلدین آیت اللّه در یک طرف قرار بگیرند.»با این سخن،عدهای از مردم،در صف مقلدین آیت اللّه خمینی قرار میگیرند. آنگاه در حین سخنرانی،برای طول عمر آیت اللّه خمینی دعا میکند و سپس فتوای ایشان را در باب زکات فطره بیان میکند.نماز بدون هیچ حادثهای به پایان میرسد و آیت اللّه مدنی به خانه خود برمیگردد.پشت سر او نیز تعدادی از نمازگزاران و علاقهمندان جهت پشتیبانی از ایشان،به منزل او سرازیر میشوند تا از مراجعت ایشان به همدان جلوگیری کنند.در این مجلس یک میلیون تومان جهت تجدید بنای مسجد سلطان پول جمعآوری میشود.جریان عید فطر،خطر را برای دستگاه جدی نموده،ایادی ساواک را به وحشت میاندازد.
آنان پی میبرند که موقعیت آیت اللّه مدنی خدشهناپذیر شده و اقدامات قبلی،نتیجهبخش نبوده است.بدینرو، جریان را طی تلگرفی به ساواک مرکز گزارش میکنند. ثابتی در کنار گزارش مذکور،یک جمله کوتاه مینویسد: «تبعید شود.»و بلافاصله ساواک از طرف ثابتی به خرم آباد اعلام میکند که کمیسیون امنیت اجتماعی تشکیل شود و وضعیت او در کمیسیون مطرح گردد و به حد اکثر مدت(سه سال)به نورآباد ممسنی در استان فارس تبعید و نتیجه اعلام شود.
در تاریخ 16 /7 /54 طی تلگرافی از مرکز ساواک استان لرستان،از آنها نتیجه اقدامات قبلی را درخواست میکند و در تاریخ 20 /7 /54 در جواب آن،ضمن بررسی اقدامات تضعیفکننده،مطالبی از جمله راههای مختلف برخورد با آیت اللّه مدنی،تبعید ایشان،مقابله با حوادث احتمالی و اقدامات طرفداران وی ارائه میکند.
از جمله در بند 2 پیشنهاد میشود برای جلوگیری از هرگونه اقدام گروه نسبتا نافذ و بزرگ طرفداری وی،پنج نفر از افراد مؤثر را نیز احضار و در حضور استاندار،آنان را نسبت به عواقب کار توجیه کنند.پرویز ثابتی در تاریخ 22 /7 /54 در جواب مینویسد:«طبق بند 2 اقدام شود.» به دنبال مکاتبات فوق الذکر،کمیسیون امنیت اجتماعی لرستان با حضور استاندار،رئیس دادگستری فرماندهی تیپ 84،رئیس ساواک استان،فرمانده ناحیهء ژاندارمری، رئیس شهربانی و رئیس دادگاه نظامی تشکیل میگردد و دستور اربابان بدین نحو صورت جلسه میشود:
«در تعقیب نامه شماره 3045 /515-19 /7 /54 ساواک لرستان صادره به استانداری استان لرستان مبنی بر تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی در مورد فعالیتهای تبلیغاتی آقای میر اسد اللّه مدنی دهخوارقانی بر له[امام] خمینی و تحریکاتی که از ناحیه شخص یاد شده آشکارا و علنی به عمل آمده است،کمیسیون فوق در ساعت 1800 روز 27 /7 /54 در دفتر سرپرست فرمانداری شهرستان خرمآباد تشکیل و برابر رأی صادره شخص یک شده به سه سال اقامت اجباری در نورآباد ممسنی استان فارس محکوم گردیده».
همچنین در این جلسه،کیفیت دستگیری و تبعید وی نحوه اخذ تعهد از 5 نفر طرفداران ایشان،چگونگی اتخاذ تدابیر امنیتی در شهر از طریق مأموران شهربانی و در مناطق استحفاظی از طریق ژاندارمری،مشخص و تصویب میشود و چنین دستور میدهند:
«از هرگونه تظاهر،تجمع،پخش اعلامیه و سخنرانیهای تحریکآمیز جلوگیری خواهد گردید.به همین منظور، یک گروهان مجهز توسط تیپ 84 پیاده تحت امر شهربانی قرار خواهد گرفت تا در صورت لزوم مورد استفاده واقع شود».
عملیات دستگیری
بعد از صدور حکم تبعید،عملیات دستگیری و تبعید آیت اللّه مدنی آغاز میشود.ابتدا،ایادی ساواک،گزارش دقیق و مفصلی از عملکرد روزانه شهید مدنی(زمان خروج،محل تردد و...)تهیه و به رئیس ساواک همدان گزارش میکنند.
وی دستورهای امنیتی لازم را صادر و برای جلوگیری از تحرکات احتمالی،تدابیر لازم را پیشبینی میکند. نیروهای ساواک،در صبحدم روز 27 /7 /54 ساعت 30:4 دقیقه،اطراف منزل آیت اللّه مدنی مستقر میشوند و محل موردنظر را تحت مراقبت خود قرار میدهند.
ضمنا پنج اتومبیل مربوط به شهربانی،منطقه را تحتنظر میگیرند.در ساعت 55:5 دقیقه برخلاف انتظار ساواک، آیت اللّه مدنی جهت ادای نماز در مسجد،از خانه خارج نمیشود، مأموران ساواک مستقیما وارد عمل شده،با خشونت،ایشان را در منزل دستگیر میکنند و ساعت 15:6،با چهار اتومبیل همراه،به سرعت وی را از خرمآباد خارج میکنند.
رفتار خشونتآمیز،و وحشت ساواک از باخبر شدن مردم،به حدی بوده است که حتی اجازه نمیدهد آیت اللّه مدنی عبایش را بردارد.در بین راه نیز به جهت اذیت ایشان از موسیقی استفاده میکنند.
اقدامات ساواک بعد از دستگیری و تبعید:
بعد از دستگیری و تبعید آیت اللّه مدنی،اقدمات زیر از طرف ساواک صورت میپذیرد:
الف-جو پلیسی در شهر ایجاد میشود و مراقبت وسیع و همه جانبهای به انجام میرسد.
ب-افراد ساواک در مراکز مختلف شهر برای جمعآوری اطلاعات و زیر نظر گرفتن اقدامات مردم بسیج میشوند.
ج-نیروهای شهربانی را از عکس العمل و اقدامات احتمالی طرفداران آیت اللّه مدنی آگاه میسازند و آنان را به مراکز و اماکن حساس چون مدرسهء علمیه و بعضی از مساجد توجیه میکنند تا از هرگونه پخش اعلامیه، نوشتن شعار و اقدامات گروهی-به خصوص در شبها -جلوگیری شود.ضمنا یک گروهان پیاده مجهز را تحت امر شهربانی قرار میدهند.
د-تعداد 5 نفر از افراد مؤثر را از میان طرفداران آیت اللّه مدنی احضار میکنند و از آنها تعهد میگیرند که از هرگونه اقدامی پرهیز کنند.
هـ-تدابیری اتخاذ میگردد که در صورت انجام فعالیت و اقدامی از سوی طرفداران آیت اللّه مدنی،آنان دستگیر و بازداشت شوند.پیرو این تدابیر،بعضی از آنها بازداشت میشوند.
و-رئیس ساواک لرستان،سریعا گزارش تعبید و مسایل مربوط به آن را به اطلاع ثابتی-رئیس کل ادارهء سوم 313 میرساند و دستورهای لازم را صادر میکند.
ز-رئیس کل اداره سوم 313-ثابتی-جریان تبعید آیت اللّه مدنی به نورآباد را به فوریت به اطلاع ساواک شیراز رسانده،دستور مراقبت از وی و آگاهی از هرگونه تماس و مراوده او با دیگران را صادر میکند.
ح-رئیس ساواک خرمآباد،طی نامهای به فرمانده ناحیه ژاندارمری لرستان،وی را از موضوع آگاه کرده درخواست میکند که برای پیششگیری از هرگونه تشنج و تحریک احتمالی،تدابیر لازم اتخاذ شود.
عکس العمل مردم:
الف-موضوع دستگیری توسط همسر آیت اللّه مدنی به یکی از همسایهها اطلاع داده میشود و همسایه مذکور، آن را در شهر رواج میدهد.
ب-در کوچه بازار مردم به بحث پیرامون رخداد مذکور میپردازند.
ج-طلاب در صحن مدرسهء علمیه کمالیه تجمع کرده، در مورد قضیه به بحث و تبادل نظر مینشینند و اظهارات تندی علیه رژیم میکنند.
د-عدهای از طرفداران آیت اللّه مدنی،در وقت غروب، در مسجد شاهآباد حاضر شده،بعضی از چراغها را به نشانه غم و عزا خاموش میکنند.
هـ-عدهای از روحانیون شهر،به نشانه اعتراض،نماز جماعت خود را تعطیل میکنند.
و-چند روز بعد از تبعید آیت اللّه مدنی،به رغم مراقبت شدید ساواک،اقشار مختلف مردم انقلابی خرمآباد به ملاقات ایشان میشتابند و بدین وسیله ارتباط خود را با آیت اللّه مدنی حفظ میکنند.
ثابتی در تاریخ 10 /8 /54،طی نمامهای به ساواک شیراز دستور میدهد از ملاقات مردم با آیت اللّه مدنی جلوگیری به عمل آید.همچنین به ایادی رژیم در خرمآباد ابلاغ میشود که نسبت به افرادی که کمک مالی به خانواده آیت اللّه مدنی کردهاند و دیگر طرفداران وی،تضییقاتی ایجاد کرده،به آنها اطلاع دهند که اگر به تحرکات خود ادامه دهند،تصمیمات شدیدتری علیه آنها اتخاذ خواهد شد.
به دنبال تعطیلی نماز جماعت توسط عدهای از روحانیون خرمآباد،از مرکز در تاریخ 20 /8 /54 به ساواک خرمآباد دستور میرسد که اگر افراد مورد نظر مبادرت به تحرکات دیگری کردند،تبعید شوند. بعد از صدور و اجرای حکم تبعید آیت اللّه مدنی- برای ظاهرسازی-به وی ابلاغ میکنند که میتواند به حکم کمیسیون اعتراض کند که پیرو آن،وی نسبت به حکم تبعید اعتراض میکند و بیدادگاه رژیم در تاریخ 29 /9 /54 تشکیل جلسه داده حکم تبعید کمیسیون حفظ امنیت را به اتهام واهی اخلال در امنیت تأیید میکند.
سال 1354؛نورآباد ممسنی
آیت اللّه مدنی در تبعید نیز مبارزات خود را ادامه میدهد و با حفظ ارتباط با نیروهای انقلابی خرمآباد،آنان را به ادامهء مبارزه فرا میخواند.وی در دیدارهای مختلف به کسانی که از خرمآباد برای ملاقات با ایشان میآمدند، توصیه میکردند:
«مساجد و حوزه علمیه را حفظ کنید.مجتهد تربیت کنید.اسلحه شما تبلیغ است.در مقابل ظلم و ستمگر، تبلیغ،از بمب اتم هم مؤثر است»
آیت اللّه مدنی در اواخر سال 54،از کشور ممنوع الخروج میشود.ثابتی،طی نامهای،اسامی 61 نفر از روحانیون ممنوع الخروج را که یکی از آنان آیت اللّه مدنی بود،اعلام میکند.
آیت اللّه مدنی،نورآباد را به پایگاه مبارزه علیه رژیم تبدیل میکند؛به نحوی که مردم نقاط مختلف از جمله،شیراز،کازرون و شهرهای دیگر استان فارس و لرستان-از نقاط دور و نزدیک-به حضور ایشان میرسند و پیام انقلاب و مبارزه را دریافت میدارند. ساواک از موقعیت جدید آیت اللّه مدنی در نورآباد به هراس افتاد،دستور میدهد در محل تبعید نیز از ملاقات مردم با وی ممانعت به عمل آید؛اما از این تصمیم هم طرفی نمیبندند.بدینرو،در پایان سال دوم تبعید،محل تبعید ایشان را به گنبدکاووس تغییر میدهند.در تاریخ 11 /4 /56 دستوری بدین مضمون به ریاست ساواک لرستان میرسد:با توجه به اقدامات اخیر وی در زمینه تشویق مردم به جمعآوری وجوه جهت تأسیس بانک اسلامی و همچنین ناراحتیهایی که در اثر راهنماییهای او برای خانوادههای بهایی فراهم گردیده،محل اقامت اجباری او به گنبدکاووس تغییر داده شد.
در تاریخ 29 /4 /56،کمیسیون امنیت اجتماعی لرستان تشکیل جلسه داده،محل تبعید آیت اللّه مدنی از نورآباد ممسنی به شهرستان گنبدکاووس تغییر پیدا میکند.
پیرو آن در تاریخ 17 /5 /56،وی را به وسیله مأمورانی چند و تحت الحفظ به گنبدکاووس اعزام میکنند.به دنبال آن ثابتی طی نامهای به رئیس ساواک مازنداران مینویسد:«نامبرده بالا،یکی از روحانیون افراطی و طرفدار[امام]خمینی استان لرستان میباشد.»بعد ضمن گزارش از سوابق وی،از ساواک مازندران درخواست میکند چنانچه مشار الیه به آن منطقه وارد گردید،از وی مراقبت گردد.
سال 1357؛بندر کنگان
مدت اقامت آیت اللّه مدنی در بندر کنگان،سه هفته بیشتر طول نمیکشد.در این بندر،روزها در مدرسه علمیه به تدریس و تفسیر قرآن مشغول میشود و ظهرها در مسجد جامع و شب ها در مسجد«کوزهگری»این شهر نماز جماعت اقامه میکند.
در این مدت کوتاه،عدهای از اهالی شیراز و کازرون به دیدن وی میآیند و اهالی منطقه«دیّر»نیز از ایشان دعوت به عمل آورده،با عشق و علاقه و اصرار،او را به شهر خود میبرند. به هنگام ورود آیت اللّه مدنی به دیّر،استقبال گرمی از وی به عمل میآید.مردم،مغازهها را تعطیل و در مدرسه علمیه این شهر اجتماع میکنند و با ورود وی به آن مجلس باشکوه،اشعاری در مدح امام خمینی خوانده میشود.
نظر به اینکه بندر کنگان جزء مناطق تبعید محسوب میشود و با توجه به بیماری آیت اللّه مدنی که احتمالا سل بوده است،مجددا کمیسیون امنیت اجتماعی نورآباد تشکیل جلسه داده،محل تبعید وی از تاریخ 3 /5 /57 به شهرستان مهاباد تغییر پیدا میکند.
تابستان 1357؛مهاباد
بعد از تغییر محل تبعید آیت اللّه مدنی به مهاباد،ایشان را به همراه مأمور بدرقه ژاندارمری بوشهر و از طریق خرمآباد،بروجرد،همدان،کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام میکنند.
آیت اللّه مدنی در بین راه با اخلاق حسنه خود با مأمور همراه،اعتماد وی را جلب میکند و پس از ترک خدمت مأمور به خرمآباد میرود و با روحانیون منطقه ارتباط برقرار میکند.
در ادامه راه،ساواک متوجه می شود که مردم مذهبی و انقلابی تصمیم گرفتهاند در شهرهای بین راه-از جمله خرمآباد و همدان-از شهید مدنی تجلیل کنند و احتمالا تظاهراتی به راه اندازند؛خصوصا در شهر همدان که ورود آیت اللّه مدنی با تشییع جنازه آخوند مرحوم ملا علی همدانی همزمان شده بود.سریعا دستور میرسد که مسیر حرکت ایشان تغییر پیدا کرده،پلدختر و کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام شود.
آیت اللّه مدنی،این فقیه مجاهد و نستوه-که کولهبار جهار و مبارزه را از دوران جوانی به دوش گرفته و از نجف و کربلا تا آذرشهر، همدان،خرمآباد و نورآباد،هر کجا رفته،با شهامت و شجاعت و اخلاص بینظیرش علیه طاغوتیان قیام کرده و با فریادش،سکوت مرگبار ناشی از استبداد ستمشاهی را شکسته و زبان کوبنده و برّانش را چون شمشیر از نیام برکشیده و در هر فرصت مناسبی بر سر بیدادگران فرود آورده و در هر کجا قدم گذاشته، فریاد بیداری ملتی را سر داده و بذر انقلاب پاشیده و پیام رهبر انقلاب را به گوش همگان رسانده و آنان را به جنبش و قیام فراخوانده است،اینک در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی،به سرزمین تازهای قدم گذاشته است؛منطقهای که در آتش ظلم و بیداد مضاعف رژیم و عوامل مزدور محلی،چون عز الدین حسینی،فئودالها و خوانین میسوزد.
آیت اللّه مدنی از بدو ورود به این منطقه پایگاه جدیدی برای مبارزات خود پیریزی میکند و این بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشیع،آنان را بیدار کرده و به قیام در صفی واحد فرا میخواند.
مبارزه ایشان در افشای سیاستهای رژیم و وابستگان آن-از قبیل عز الدین حسینی که رسما از طرف رژیم گمارده شده بود-باعث گشت که تعدادی از جوانان مهاباد به خانه عز الدین رفته،ضمن ابراز انزجار و تنفر، شیشههای منزل او را به عنوان اعتراض بشکنند.
گفتنی اینکه مدت تبعید آیت اللّه مدنی طبق نظر خودش در 6 /7 /57 به پایان میرسید؛ولی ایشان تا 7,14 /57 در مهاباد باقی میماند.
ثابتی در تاریخ 8 /7 /57 به ساواک خرمآباد دستور میدهد که برای گذراندن بقیه مدت تبعید؛ایشان را به تهران منتقل کنند.ساواک خرمآباد،بلافاصله کمیسیون اجتماعی تشکیل داده،طبق دستور ثابتی،رأی صادر میکند؛اما قبل از اجرای فرمان،کمتر از دو هفته از مدت تبعیدش باقی مانده بود که خود مهاباد را به قصد قم ترک میکند.
سرانجام آیت اللّه مدنی در پایان مدت تبعید،به درخواست علمای مبارز تبریز به این شهر عزیمت میکند تا همپای ملت مسلمان ایران،مبارزه بیامان خود را علیه رژیم پهلوی پیبگیرد.
پاییز سال 1357؛تبریز
در ایام تبعید آیت اللّه مدنی در مهاباد،عدهای از مسلمانان مبارز،از تبریز از جمله آیت اللّه قاضی طباطبایی تصمیم میگیرند که ایشان را به تبریز دعوت کنند.ساواک تبریز (به تصویر صفحه مراجعه شود) از این موضوع مطلع شده،سریعا موضوع را به ساواک تهران گزارش و اعلام خطر میکند.در گزارش ساواک تبریز اینچنین آمده است:
«نامبرده بالا«آیت اللّه مدنی»از وعاظ افراطی و مخالف میباشد و به علت طرفداری از[امام]خمینی و اظهار مطالب خلاف مصالح کشور،از همدان به مهاباد تبعید گردیده،مدت تبعید وی اخیرا به اتمام رسیده. آقای میرزا محمد علی قاضی طباطبایی و میر حسین انگجی از طریق عبد الحمید بنایی[باقری]که از روحانیون تبریز میباشند،نامهای جهت نامبرده نوشته و از وی دعوت کردهاند که در تبریز اقامت نماید». ساواک در تحلیل خود میافزاید که آمدن وی به تبریز، به هیچوجه به مصلحت نبوده و موجب تحریکات محلی خواهد شد.
آیت اللّه مدنی قبل از آنکه ساواک بتواند اقدامی به انجام رساند،وارد تبریز میشود و در کنار اولین شهید محراب آیت اللّه قاضی طباطبایی و روحانیون مبارز تبریز، مبارزات خود را علیه رژیم ستمشاهی ادامه میدهد. مسجد شهیدی و بیت ایشان به پایگاه انقلابیون مسلمان تبریز تبدیل میشود؛چنانکه در گزارش ساواک آمده است:«وی در اولین جلسه در منزل خود،درس مبارزه با دشمن یعنی اقامت را عنوان مینماید».
آیت اللّه مدنی در همین ایام،در مدرسه«ولی عصر(عج) تبریز حاضر شده،در اجتماع طلاب و مسئولین این مدرسه سخنرانی کرده و میگوید باید اسلحه تهیه کنیم و با دشمن بجنگیم.
آیت اللّه مدنی سفری نیز به آذرشهر-زادگاه خود کرده، در مجلس ترحیم شهدای روز نهم آبانماه آذرشهر شرکت میکند در این مجلس،عدهای از انقلابیون مهاباد جهت اظهار همدردی به حضور ایشان میرسند. فعالیتهای انقلابی شهید مدنی روزبهروز علنیتر میگردد.از ساواک مرکز به تبریز تلگراف میشود که چنانچه نامبرده در تبریز بماند باید به محض انجام اولین تحریک دستگیر شود.
ساواک وجود ایشان را در تبریز تحمل نکرده،پس از سخنرانی آتشین و تند آیت اللّه مدنی علیه رژیم شاه، شبانه وی را دستگیر و از تبریز تبعید میکند.
1357؛بازگشت به همدان
آیت اللّه مدنی در 1 /10 /57 در میان استقبال باشکوه مردم وارد همدان میشود.معظم له با دعوت روحانیون و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملا علی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد،به این منطقه عزیمت میکند.نظر به سابقه درخشان آیت اللّه مدنی از سال 41 تا سال 50 در همدان و با توجه به اوجگیری مبارزات حقطلبانه مردم ایران،هجرت آیت اللّه مدنی به این شهر،از اهیمت فوق العادهای برخوردار بوده،طبقات مختلف مردم از ساعتها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیت اللّه مدنی به طرف دروازه ملایر حرکت میکنند.
آیت اللّه مدنی از بدو ورود به همدان،هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته،با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار میکند.شایان ذکر است که لحظه به لحظه این هدایتها و مبارزات،در گزارش ساواک تا زمان از هم پاشیدن و انحلال آن موجود است.
نقش ایشان در هدایت و جهتدهی به مبارزات مردم همدان به حدی بوده که وقتی در جریان 22 بهمن،لشکر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت میکرد،به دستور ایشان،مردم همدان برای سد کردن حرکت تانکها،با دست خالی و کفنپوشان به مقابله با تانکها برخاستند و خود آیت اللّه نیز در جلوی همه تظاهرکنندگان به راه میافتد که موفق میشوند با دادن تعداد کمی شهید و مجروح،تانکها را از حرکت بازدارند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملت ایران به رهبری امام خمینی،این یار دیرینه امام و سرباز خستگیناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظهای بر زمین نگذاشته و از تبعیدگاهی به تبعیدگاهی دیگر و از سنگری به سنگر دیگر همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب،تلاش بیوقفهای داشت،فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.
اینک انقلاب پیروز شده و پاسداری از انقلاب، سختتر از خود قیام به نظر میرسد، توطئههای استکبار جهانی برای نابودی انقلاب،یکی پس از دیگری به وقوع میپیوندد و یاران امام و فجرآفرینان انقلاب باید تلاش و مبارزه بیامان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کنند. آیت اللّه مدنی،در زمره چنین افرادی، در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سر سپرده آنان قرار میگیرد و همچون سربازی آماده و افسری فداکار، در هر سنگری که به وجود و فداکاری ایشان نیاز باشد،با اشاره امام بدان سو میشتابد.
آیت اللّه مدنی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی،از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب میشود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان،از سوی امام با اختیارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه این شهر میشود.
در انقلاب سوم که عناصر فرصتطلب،ملیگرا و منافقین کمر به نابودی و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ایجاد توطئهای،قلب امت اسلام و امام عزیز را به درد میآورند،آیت اللّه مدنی در مبارزه با آنان و افشای ماهیت لیبرالها و منافقین تلاشی مضاعف داشت.اعلامیه مشترک آیت اللّه مدنی و دیگر یاران امام (شهید صدوقی،شهید اشرفی اصفهانی،شهید دستغیب و آیت اللّه طاهری امام جمعه اصفهان)و موضع صریح و قاطع آنان در برابر این حرکت خزنده نقش بسزایی در افشای این جریان مرموز و فریبنده و خطرناک داشت.
همرا با آیت اللّه قاضی طباطبایی در سنگر نماز جمعه تبریز
تبریز این شهر قیام و مبارزه-بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستخوش جریان مهم و حساسی قرار گرفت. دشمنان انقلاب با شعلهور کردن آتش تفرقه و اختلاف و آشفته کردن اوضاع عمومی شهر-به ویژه کمیتههای انقلاب که اکثر آنها در دست ضد انقلابیون حزب خلق مسلمان بود-امید داشتند که به اهداف شوم خود برسند. 9یاران انقلاب تصمیم گرفتند با آوردن آیت اللّه مدنی به تبریز،موقعیت جناح انقلاب و خط امام را تقویت کنند.آنان این پیشنهاد را به محضر امام تقدیم کردند و امام امت طی حکمی آیت اللّه مدنی را روانه تبریز کردند. حساسیت منطقه و اهمیت این حرکت را از پیام امام به شهید بزرگوار میتوان دریافت.
آیت اللّه مدنی،در سر و سامان دادن به اوضاع سیاسی و اجتماعی تبریز تلاش مخلصانهای کرد و آنگاه برای ادامه خدمت به شهر همدان بازگشت،هنوز چند روزی از مراجعت وی نگذشته بود که حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولین شهید محراب آیت اللّه سید محمد علی قاضی طباطبایی به دست دشمنان انقلاب و مزدوران امریکا علیه روحانیت،اوضاع شهر تبریز را دگرگون ساخت.در این هنگام بار دیگر امام عزیز طی حکم دیگری،آیت اللّه مدنی را به نمایندگی خود و امامت جمعه شهر تبریز منصوب فرمود.
فتنه حزب خلق مسلمان
آیت اللّه مدنی پس از منصوب شدن به سمت امامت جمعه شهر تبریز،با معضل بزرگ«حزب خلق مسلمان» که جریانهای مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند،مواجه میگردد؛اما به یمن آگاهی و هوشیاری مردم آذربایجان و شخصیت و مقبولیت ایشان و همچنین فعالیت شبانهروزی و هوشیاری آن عزیز،این توطئه منجر به شکست میشود.
سختترین روزهای آیت اللّه مدنی را میتوان ایامی خواند که او در میان آشوب حزب خلق مسلمان قرار گرفت.در جریان این غائله خطرناک،آیت اللّه مدنی از جانب همین گروه ضد انقلابی بارها مورد تهدید قرار گرفت.آنها جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند و از برگزاری نماز جلوگیری کردند؛اما خود آیت اللّه مدنی در روز جمعه کفن پوشیده و پیشاپیش جمعیت حرکت کرد و گفت:«تا من زندهام و در این شهر نماینده امام هستم نماز جمعه را برگزار میکنم.»10
چنین نقل میشود:«وقتی حزب خلق مسلمانیها کمیته بازرسی را گرفته بودند و به طرف خانه ایشان هم تیراندازی میشد،نزدیک اذان بود.بچهها رفتند و به ایشان گفتند نروید مسجد.اتفاقا زودتر رفتند.من رفتم جلو و عرض کردم:«حاج آقا،نروید؛تیراندازی است. اینها آمدهاند برای کشتن شما.از این طرف و آن طرف هم تلفن میزنند که حاج آقا را نگذارید برود بیرون.» ایشان به من گفتند:«از تو توقع نداشتم.اگر به مسجد نروم،تضعیف روحیه مسلمانان کردهام و من پیش خدا جواب ندارم...چه جوابی به خدای خودم بدهم که اگر به مسجد نرفتم،به خاطر جانم بود،میگویند اسلام و انقلاب از تو عزیزتر بود؟»ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند.11و بدینسان با استقامت و حضور اقشار مردم در صحنه،توطئه امریکا و ایادیش در آذربایجان خنثی گردید.
شهید مدنی و جبهههای نبرد
شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نقش به سزایی داشت و با شرکت خود در جبهه نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان،مشوق برای رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. گاهی نیز بر دست آن برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضد هوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود،به عنوان نماینده امام بوسه میزند و کمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان فی سبیل اللّه نشان میدهد.
در اینجا مناسب است خاطرهای از آقای بهاء الدینی در این زمینه نق شود:«عدهای میخواستند بروند جبهه. بچهها که رفتند،دیدم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است. (به تصویر صفحه مراجعه شود) گفتیم:«حاج آقا،چرا ناراحتید؟گفتند:«تلفن بزنید به دفتر اما و اجازه بگیرید از امام که من هم با این بچهها به جبهه بروم.»پرسیدم«چرا حاجآقا؟»گفتند:«آخر من نمیتوانم ببینم این بچهها میروند جبهه،آنجا میجنگند و من نروم بجنگم.خوب من پیر شدهام؛اگر من گذشت این بچهها را نداشته باشم،ایثار این بچهها را نداشته باشم،وای بر حال من!»اما خوب معلوم بود که حضرت امام هیچ وقت اجازه نمیدادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند.البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت و انقطاع ایشان بود از دنیا»
«یا بنی انت مقتول»
خط سرخ شهادت خط آل علی(ع)است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و پیروان خط آنان به ارث رسیده است.سالها قبل از شهادت در یکی از جلسات درس گفته بود:من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم.یکی اینکه آیا من سید اسد اللّه هستم؟واقعا سید هستم؟دیگر اینکه آیا شهید میشودم یا نه؟یک شب امام حسین(ع)را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من میکشید و این جمله را فرمود:«یا بنی انت مقتول...»«پسرم تو شهید میشوی» که جواب دو سئوال من در آن بود.
آیت اللّه مدنی که همواره در صف مقدم مبارزه بود،قبل از انقلاب در برابر رژیم ستم شاهی و پس از پیروزی در مقابل مزدوران و جاسوسان امریکا چون سدی محکم ایستاد و از حریم اسلام و قرآن حمایت میکرد.نماز (به تصویر صفحه مراجعه شود) جمعه را بعنوان یکی از مهمترین سنگرهای انقلاب حفظ کرد آیت اللّه مدنی بعنوان امام جمعه تبریز پس از شهادت شهید آیت اللّه قاضی طباطبائی انتخاب گردید. اما مزدوران امریکا که به ترور یاران امام پرداخته بودند بیستم شهریور 1360 نوبت یکی دیگر از چهرههای درخشان آسمان معرفت و معنویت بود.ساعت 45 /1 بعد از ظهر پس از امام خطبههای نماز جمعه،خطبههای نماز را باتمام رساند.مراسم نماز جمعه پایان گرفت. عدهای از ماموران شهربانی که عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل بودند از ایشان خواستند بطور ارشادی مطالبی را بیان کنند.در این هنگام شهید آیت اللّه مدنی در جایگاه خود بطور انفرادی دو رکعت نماز را آغاز کرده بود که منافقی کوردل،مزدوری بیاراده قسی القلبی خوارجکیش از میان جمعیت خود را به محراب نزدیک و بازوی آیت اللّه مدنی را گرفتن و نماز آقا را قطع کرد.در این موقع اطرافیان بطرف مهاجم روی آوردند ولی قبل از رسیدن آنها وی ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی نموده بود کشید و نارنجک بطور وحشتناکی منفجر شد و بر اثر این انفجار انسانی وارسته،عبدی صالح،عارفی از خود گذشته و انسانی نمونه و الگو به لقای حق پیوست. تلاش مردم و کوشش پزشکان سودی نبخشید و امام جمعه تبریز همرا با سه شهید به ملکوت عشق عروج نمودند و بیش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمی،مجروح گردیدند.بحق باید گفت شهادت بزرگانی چون آیت اللّه مدنی ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را بکی منزوی کرد.به دنبال شهادت این امام جمعه بزرگوار استان آذربایجان در سوگ عارف واصل به عزا نشست.در 21 شهیریور جنازه آن بزرگوار باشکوه هرچه تمامتر در میان اندوه فراوان مردم در تبریز و قم تشییع گردید.و در قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه(ص)بخاک سپرده شد.شهادت این عالم بزرگوار در سراسر ایران انعکاس وسیعی داشت پیام مراجع،فقها،علما...شخصیتهای مملکتی،تشکیل مجالس یادبود،ارسال پیامها از سراسر مملکت به محضر امام خمینی...
سیره عملی
وقتی از قیامت سخن میگفت،چنان میگریست که گویی تمام عظمت قیامت را میبیند.هنگامی که به نماز میایستاد،سراپا مجذوب میشد و عاشقانه با محبوب سخن میگفت.گاهی نیمههای شب متوجه صدای ناله وی میشدند،میدیدند که شهید در خلوت حق با صدای لرزان میگوید:«خدایا،من آمدهام،خدایا، اگر تو به من«نه»بگویی؛اگر تو مرا ترک کنی،کیست که مرا دریابد؟غیر از تو مگر کسی را خواهیم داشت؟»
چون سالکی به سیر و سلوک مشغول بود و همچون عارفان واصل در زهد تقوی زبانزد عام و خاص بود،از مسائل سیاسی و مبارزه با طاغوت و طاغوتیان از دهه بیست تا پیروزی انقلاب غافل نبود.او صالحی بود که مصلح بیدادگری گردید،خودساختهای که در جامعهسازی و دگرگون کردن محیط،نقش اساسی و زیربنایی داشت.او به طهارت نفس و تقوا اهمیت خاصی میداد و پیروزی بر دشمنان و طاغوتیان زمان را در گرو اصلاح نفس و خودسازی میدانست.داشتن قدرت جذابیت و محبوبیت در میان عامه مردم و خواص علماء از ویژگیهای وی بود.او با طلاب و جوانان چون پدری دلسوز رفتار میکرد و همواره محرم اسرار و راز مردم،سنگ صبور و جوانان چون در دوران ستم شاهی، و مربی و معلم اخلاق نظری و عملی برای فضلا بود. وی در جهت علمی نیز عالمی کم نظیر بود و از استادان برجسته حوزه علمیه نجف اشرف به شمار میرفت،اما از روی تواضع هیچگاه حتی اجتهادش را مطرح نکرد این درحالی بود که حضرت امام وی را«سید العماء الاعلام» میشناختند.اما او با وجود حضرت امام،خود را مقلد چنان مرجع کاملی میدانست و این موضوع را در بیانات خود در جلسات خصوصی و عمومی مطرح میکرد.او در حقیقت یک وزنه ارزشمند علمی و مذهبی بود و در زمره ذخایر گرانبهای حوزههای علمیه در جهان اسلام به شمار میآمد.اما در برابر ولایت امام چون مریدی مطیع بود.او امام را اسلام مجسم و ولایت فقیه را با تمام وجودش پذیرفته بود.
زهد و تقوا
آیت اللّه مدنی،انسانی وارسته و زاهدی بود که هرگز در موقعیتها و مقامات،سادهزیستی و زهد را فراموش نکرد،زندگی بدون تکلف و تشریفات،از ویژگیهای بارز آن عالم ربانی بود.به میهمانیها که دعوت میشد، ابتدا شرط میکرد که سفره نباید رنگین باشد و اگر بیشتر از یک خورش سر سفره میآورند،اعتراض کرد. خودش نیز با غذای ساده-همان غذایی-که خودش میخورد-از میهمانان پذیرایی میکرد.زی طلبگی را به تمام معنی رعایت مینمود.با زندگی اشرافیت علنا و عملا مبارزه میکرد.
زندگی ساده و پارسایی او،زبانزد عام و خاص بود و از خصلتهای زیبای وی به شمار میرفت:همچون فقیرترین مردم زندگی خود را میگذرانید و این در حالی بود که امانتدار اموال مردم بود و از شهرهای بزرگ ایران، وجوهات شرعی قبول میکرد،اما هیچ گاه از وجوهات (به تصویر صفحه مراجعه شود) استفاده نمیکرد.وقتی دوستانش به او توصیه میکردند که آقا شما استحقاق استفاده از وجوهات را دارید،پس چرا استفاده نمیکنید؟در جوابشان میگفت:«خدا را شاهد میگیرم که تاکنون استفاده نکردهام و استفاده نخواهم کرد،مگر زمانی که در حالت اضطرار قرار بگیرم.12
ایشان صرفهجویی را در همه ابعاد زندگی خود جاری ساخته بود و در این جهت،به مردم اطراف خود توجه خاصی داشت.در اوایل جنگ وقتی دید مردم با کمبود نفت مواجه گردیدهاند،از آن استفاده نکرد و در سرمای شدید تبریز،با پوشیدن پوستین زندگی خود را گذراند. زمانی که همه نمیتوانستند گوشت بخرند،او هرگز گوشت نمیخورد.13
اصلاح نفس
آیت اللّه مدنی،تجسم اخلاق و چهره برجسته عرفان و حکمت عملی بود.زبانش و عملش،تجلی اخلاق و عمق ایمان و ژرفای نگرش او به معارف اسلامی بود. آیت اللّه مدنی بیش از هر چیز به طهارت نفس و تقوا اهمیت میداد و حتی پیروزی بر دشمنان و طاغوت را زمانی مفید و مؤثر میدانست که همراه با تقوا و اصلاح نفس باشد.وی میفرمود:«ما باید بدانیم وقتی میتوانیم از این پیروزی استفاده ببریم که اول خودمان نفسمان را اصلاح کرده باشیم،به این معنا که اگر نفسمان اصلاح نشده باشد،پیروزی به هر حدی که برسد،چاره دردهای ما نخوهد کرد14همه طاغوتها را سرکوب کردن وقتی به دردمان میخورد که در مملکت بدن خودمان، حکومت اللّه مستقر شده و حکومت طاغوت ریشه کن بشود.»15
دختر آن شهید در مورد دعاهای نیمه شب این عارف و عاشق چنین میگوید:«معمولا انسان هر وقت بخواهد فردی را بیازماید که از نظر معرفتی و سیر و سلوک چگونه است،بهتر است او را از روی انجام فرایض دینی و عبادی بشناسد،اینکه چه دعاهایی را بعد از نماز یا در نیمه شب انتخاب میکند و آیا به آنها عمل میکند یا خیر؟پدرم در انتخاب دعا بسیار دقیق بود. دعاهایی را انخاب میکرد که در آن ذکر دنیا کمتر بود، ذکر بهشت کمتر بود.دعایی را میخواند که در آنها قرب به حق و رضایت حق بود و بدانها سخت پایبند بود و عمل میکرد.همینها او را به جایی رسانده بودند که دیگر نه بخل،نه کینه و نه حسد در او وجود نداشت.»16
جاذبه
آیت اللّه مدنی آنچنان جاذبهای داشت که وقتی کسی به ایشان میرسید،خیال میکرد که با پدرش یا محرم اسرارش روبهرو شده و آنچنان دافعهای داشت که وقتی دشمن ایشان را از دور میدید،بر خود میلرزید.قبل از پیروزی انقلاب،یک شب ایشان در منزل دامادشان بودند که ناگهان صدایی به گوش رسید.پرسیدند:«این صدای چیست که از خیابان به گوش میرسد؟»گفته شد:«بچهها هستند که از پائین خیابان چهار مردان به قسمت شیخان میآیند و شعار میدهند.هر شب این کار را انجام میدهند و بعد پلیس آنها را متفرق میکند.» ایشان فرمودند:«پس ما معطل چه هستیم؟بلند شوید برویم.»بعد از آشپزخانه کاردی برداشته رفتند به صف بچههای تظاهرکننده پیوستند.نمیتوانم بیان کنم آن شب این حرکت تا چه اندازه در روحیه بچههای فداکار قم مؤثر بود.
سفر ساده و بیآلایش
روزی در سر سفره غذا متوجه شده که چربی آش بیش از اندازه است.از خادم سئوال کرد:مگر مسلمان نیستید که اینقدر اسراف و تبذیر میکنی؟وی گفت:«حاج آقا،مال همه اینطور نیست.چون شما خیلی ضعیف شدهاید و غذا هم آش است،فقط برای شما مقداری زیاد ریختم.»شهید مدنی درحالیکه عصبانی شده بود، فرمود:«اینکه دو گناه است.من اول فکر میکردم تو فقط اسراف کردهای،ولی حالا متوجه شدم که گناه بزرگتری هم مرتکب شدهای و آن اینکه تبعیض هم قائل شدهای.»17
پاورقی:
1- وقتی دوستانش به او می گویند که زمانه،مساعد با طلبهشدن نیست و رضا خان مانع فعالیت روحانیت است،آن شهید در جواب میگوید:«حد اقل برای خودم ملا و واعظ میشوم.»یادواره شهید محراب،ص 32،به نقل ا شهید مدنی،جلوه اخلاص
2- شهید مدنی،جلوه اخلاص،ص 8،ص 63،به نقل از خاطرات آقای بروجردی
3- شهید مدنی،جلوه اخلاص،ص 8،ص 63،به نقل از خاطرات آقای بروجردی،داماد ایشان.
4- روزنامه جمهوری اسلامی،8 /6 /66،ویژه نامه آیت اللّه مدنی،عروة الوثقی،ش 82 و پرونده فدائیان اسلام در ساواک که در آینده نزدیک منتشر خواهد شد.
5- مجله سروش،4 /7 /60،ش 114.
6- از مصاحبه آقای بهاء الدینی،داماد شهید مدنی،تاریخ 27 /6 /61.
7- مصاحبه آقای بهاء الدینی،داماد شهید مدنی،تاریخ 27 /6 /61.
8- منبع پیشین.
9- رجوع شود به اسناد لانه جاسوسی پیرامون حزب خلق مسلمان و ارتباط با جاسوسان امریکا.
10- پیام انقلاب-شماره 92-12 /6 /62
11- روزنامه جمهوری اسلامی-18 /6 /61-شماره 949.
12- شهید مدنی،جلوه اخلاص-ص 32 و 40
13- شهید مدنی،جلوه اخلاص-ص 32 و 40
14- یاد ایام-ج 1-ص 325
15- یاد ایام-ج 1-ص 325
16- مصاحبه فرزند شهید آیت اللّه مدنی با مجله زن روز.
17- اطلاعات-15 /6 /57
مجله شاهد یاران - مرداد 1389 - شماره 57
تعداد بازدید: 3984