نویسنده : آذرنگ، عبدالحسین
اشاره آغازین
علی امینی به مدت 14 ماه و 10 روز،از اردیبهشت 1340 تا تیر 1341 ش،در دورهای پرتنش از تاریخ معاصر ایران،نخستوزیر بود.او ظاهرا برای فرو نشاندن بحران بر سر کار آمد، اما ناکامیاب از صحنه سیاست بیرون رفت.حدود 15 سال را در انزوای سیاسی و تحت نظر و مراقبت گذراند،بیآنکه در عرصه سیاست تأثیر خاصی داشته باشد؛البته به نظر نمیرسد که در این مدت در عرصه دیگری هم موثر یا مولد بوده باشد،و فعلا اطلاعات موثقی در دست نیست که نشان دهد این سالها را با اشتغال جدّی به امور خاصی سپری کرده باشد.چند سالی است که آقای دکتر ایرج امینی،تنها پسر او-که اصلاح چند نکته را در این مقاله به بنده تذکر داده است و با استفاده از فرصت از ایشان تشکر میکنم-برپایه اطلاعات شخصی،خانوادگی،دست اول و اسنادی که در اختیار دارد،زندگی پدرش را به نگارش درمیآورد.شاید نوشته او بتواند از مجهولاتی که ما به لحاظ دسترسی نداشتن به مدارک کافی از زندگی و فعالیت سیاسی امینی با آنها روبهرو هستیم،پرده بردارد و به پرسشهایی که اکنون پاسخ آنها را نمیدانیم،جواب بگوید.نکتههای مبهم در زندگی سیاسی امینی کم نیست و از حکومت او،با اینکه مدت زیادی از آن نگذشته است و هنوز بسیاری هستند که شاهدان آگاه و گواهان دقیق زمانه او بودهاند، نکتههای پاسخ نگرفته و توضیح نایافته بسیاری برجاست که آثار کتبی موجود و نیز اظهارنظرهای شفاهی،از عهده تبیین آنها برنمیآید.اصطلاح یا تعبیر«دوره امینی»را برپایه معیار تحولات تاریخی-سیاسی و مقایسه رویدادهای پیشوپس از دوره صدارت امینی، میتوان با تسامح به کار برد؛هرچند که با گذشت سالها،اصطلاح«دوره امینی»در نوشتههای مختلف،پررنگتر از پیش به کار رفته است.در سلسله رویدادهایی که از کودتای نظامی 28 مرداد 1332 آغاز شد و به انقلاب 22 بهمن 1357 انجامید،نه تنها رویدادهای سیاسی سالهای 1339 تا 1342،که بخش عمدهای از آنها با حکومت امینی مقارن است،اهمیت خاص دارد، بلکه تحولات اجتماعی-اقتصادی را که ریشههای اصلی انقلاب 1357 را تشکیل میدهد،در شکست برنامه اصلاحات امینی سراغ باید گرفت،شکستی که عاملان آن برپایه فرضیههای مختلف-اگرچه اینگونه فرضیهها در قالبهای روش شناختی ارائه نشده است و آنها را باید از تفسیرهای تاریخی استخراج کرد-شاه و درباریان،یا آمریکا و تحلیلگران خارجی موقعیت ایران،یا:ارتش و زمینداران و اشراف صاحب قدرت،یا:نیروهای مخالف سیاسی،به ویژه جبهه ملی دوم،یا:خود امینی و حکومتگران،یا:لایههای دیگری از جامعه ایران معرفی میشوند که سهم و تاثیر،یا کاستی و تقصیر هریک و میزان و حدود آن محل منازعه است.برپایه فرضیههای دیگر،همه این عاملها،یا ترکیبی از آنها،و البته به میزانهای متفاوت،در شکست امینی موثر بودهاند.
امینی تا آستانه زمامداری
او در 1284 ش،مقارن با انقلاب مشروطه،در تهران به دنیا آمد.پنجمین فرزند میرزا محسن خان(معروف به امین الدوله دوم)و شاهزاده اشرف خانم(معروف به فخر الدوله)بود.پدر پدرش میرزا علی خان امین الدوله(صدر اعظم مظفر الدین شاه و از رجال طرفدار اصلاح امور مملکت)و پدر مادرش مظفر الدین شاه بود.خانم فخر الدوله زنی مقتدر،ثروتمند و نیکنام بود. خانم نجم السلطنه(مادر دکتر محمد مصدق)خاله خانم فخر الدوله1و بتول امینی همسر علی امینی دختر وثوق الدوله و مورد علاقه شدید عموی خود قوام السلطنه بود.به این ترتیب امینی اشرافزاده از چند سو با اصلیترین شاخههای قاجاریان و قاجاری زاگانی که در عصر پهلوی صاحب قدرت و نفوذ و مسند بودند،پیوندهای نسبی و سببی نزدیک داشت،و این پیوندها ارتباط او را با قدرت سیاسی تسهیل میکرد.
امینی تحصلاتش را در مدرسههای رشدیه و دار الفنون گذراند.در منابعی که اطلاعات همدیگر را تکرار کردهاند،آمده است که به اصرار مادرش به نجف رفت و مدتی تحصیلات طلبگی کرد.امینی در گفتوگوهای شخصیش این را تکذیب کرده است و منشا این خبر نادرست را هم توضیح داده است(منبع:تذکر دکتر ایرج امینی).علی امینی به فرانسه رفت و تحصیلات خود را در رشته حقوق دنبال کرد،اما تا پایان عمر،و شاید به سبب برخی علقههای مذهبی،با شماری از روحانیان نشستوبرخاست و با تنی چند از آنان دوستی داشت.گذشته از اقوال دیگران،اشارههای متعدد در خاطراتش2نشان میدهد که با عواطف مذهبی جامعهای که در آن به سر میبرد به خوبی آشنایی داشت،ولو آنکه موافقانش او را پایبند به معتقدات مذهبی،و مخالفانش او را متظاهر به مراعات ظواهر شرع قلمداد کرده باشند؛البته موضوع اصلاحات ارضی و اینکه جمعی از مراجع تقلید با رهیافت امینی به و روش او در اجرای اصلاحات ارضی مخالف بودند،بحث دیگری است و مرتبط ساختن آن با معتقدات مذهبیش، باهم دلیل محکمی به سود مخالفان او نیست.
امینی پس از اخذ مدرک دکتری از فرانسه به ایران بازگشت و در دادگستری به کار مشغول شد و پس از مدتی به وزارت دارایی انتقال یافت و مدارج پیشرفت شغلی را در این وزارتخانه سپری کرد.معاونت اداره انحصارات تریاک،معاونت و کفالت اداره گمرک،رئیس کمیسیون ارز، مدیریت اداره کل اقتصادی،و معاونت وزارت دارایی از جمله سمتهایی بود که او به عهده گرفت.شخصیتهای استخواندار و با تجربهای همچون جواد عامری،مصطفی عدل(منصور السلطنه)،محمود نریمان،اللهیار صالح،علی اکبر داور و چند تن دیگر،کسانی بودند که امینی مراحل پیشرفت اداری خود را زیر نظر آنها طی کرد و با دیدگاهها،روشها و تجربههایشان آشنا شد3و پس از چند سال،کارشناس مالی-اداری ورزیدهای از کار درآمد که نظام دولتی،چمو خم راههای دیوان سالاری و افراد موثر در تشکیلات حکومتی را خوب میشناخت.
بیش از سی و چند سال از عمرش نگذشته بود که در تحولات سیاسی پس از شهریور 1320،با عنوان معاون نخستوزیر به کابینه احمد قوام،عموی همسرش،راه یافت.اگرچه بحران حاصل از درگیریهای سیاسی،عمر حکومت قوام را کوتاه کرد،اما امینی جوان به یمن همان حکومت مستعجل،ز عرصه اقتصاد و مالیه به صحنه عملی سیاست رفت،و اگرچه سالهای سال به تناوب به قلمرو سیاست میآمد و از آن رانده یا دور میشد،عملا تا پایان عمر سیاستورز باقی ماند.در 1329 ش در کابینه چند ماهه علی منصور،وزیر اقتصاد ملی شد.4 در حکوت سرلشگر حاجعلی رزمآرا در ایران نبود.در کابینه اول دکتر محمد مصدق(1330- 1331 ش)یکی از وزارتخانههایی که امینی نامزد تصدی آن شد،وزارت کشور بود،اما شاه که نمیتوانست و نمیخواست در انتخابات مجلس بیطرف باشد،با انتصاب او به وزارت کشور موافقت نکرد و دکتر مصدق هم که در آن زمان از اینگونه تصادمها پرهیز میکرد،بر پیشنهاد خوا اصرار نورزید و وزارت غیرحساستر اقتصاد را به او سپرد.امینی کار مهم یا خاصی در این سمت انجام نداده،بیش از چند ماه در حکومت ملی باقی نماند و کنار رفت.به گفته خود او در خاطرات علی امینی1به وضوح پیداست که با سیاستهای شخص دکتر مصدق،روشهای او و شیوه کار همکاران ملیگرای دولت،و طبعا جبهه ملی ایران،که در آن زمان بر سر قدرت بود، موافقت نداشت و برای دولت ملی هم آیندهای نمیدید.5دکتر مصدق براساس چه محاسباتی علی امینی را به کابینهاش راه داد؟آیا آنطور که امینی در خاطرات مدعی است،اصغر پارسا،از سران جبهه ملی،مدافع وزارت او بوده یا لیاقت وی را برای اداره امور مالی و اقتصاد کشور توثیق میکرده است؟6اینها همه از جمله نکاتی است که فعلا چندان روشن نیست،مگر که دستاندکاران این ماجرا مشاهدات و اطلاعات دستاول خود را بنویسند و منتشر کنند.
در کابینه چند روزه احمد قوام(22 تا 30 تیر 1331)نام امینی در صورت وزیران پیشنهادی دیده میشد و قرار بود در این کابینه وزیر دارایی باشد.خروج از کابینه ملی،تماسهایی که پس از کنار رفتن از سمت وزارت با مخالفان داشته و ظاهرا دکتر مصدق هم از آن آگاه بوده است، پذیرفتن سمت در کابینه کسانی که عملا رودروی دکتر مصدق ایستادند،نخست احمد قوام و (1):این کتاب اثر منسجم و چندان مرتبطی نیست و موارد مبهم و نامفهوم در آن بسیار است؛متاسفانه درست هم تدوین و تنظیم نشده است.در بخش دیگری از مقاله به آن خواهیم پرداخت.
سپس سرلشگر(بعدا سپهبد)فضل الله زاهدی،ظاهرا حکایت از این دارد که او با حکومت ملی و جنبش ملیگرا اصولا هیچگونه همدلی نداشته است؛7هرچند که گفته شده است با نخست وزیری قوام موافق نبوده یا او را از پذیرفتن این سمت برحذر میداشته است.
نقش علی امینی در توطئه چینیهایی که از رویداد 30 تیر 1331 تا کودتای نظامی 28 مرداد 1332 جریان داشت و به تضعیف و واژگونی حکومت ملی و قانونی انجامید،برپایه اسناد و مدارک انتشار یافته چندان روشن نیست.امینی با طراحان،صحنهگردانان و عوامل اصلی کودتا، یا با شماری از آنان ارتباط داشته است،اما سطح و عمق این ارتباط چگونه و تا چه درجه بوده است،به داوری برپایه اسناد معتبرتری نیازمند است.عملکرد او اگر مبنای داوری قرار گیرد،به اندازه کافی صراحت دارد.او در کابینه نظامی که حکومت ملی را ساقط کرده و سیاست سرکوب داخلی و سازش خارجی را در پیش گرفته بود،مسئولیت حساس مذاکره با نمایندگان نفتی را بر عهده داشت و در مقام وزیر دارایی کابینه نظامی زاهدی به عنوان عاقد قرارداد کنسرسیوم معروف شد.8مذاکرات او با نمایندگان نفتی ثبت و ضبط شده است و در چارچوبی که برای مذاکرات تعیین شده بود و محدوده امکاناتی که مسئولان وقت برای مانور میدیدند،او مذاکره گر چیرهدست و حریف نطّاق هوشیاری بود که گفتوگوها را هدایت میکرد.9اما این نکته که آیا مفری جز انعقاد قرارداد کنسرسیوم نبوده و این قرارداد حتما باید به همین صورت منعقد میشده و آیا راه یا راههای دیگری برای تأمین بهتر منافع ملی وجود نداشته،بحثی است که به سان همه رویدادها در پرتو وقایع بعدی تاریخی به گونههای مختلف تفسیر میشود.
یکی از واقعبینانهترین تفسیرها با توجه به موقعیت زمان و مکان،مقایسه شرایط قراردادهای نفتی سایر کشورهای نفتخیز جهان با شرکتهای خارجی است که مسئولیت استخراج،بهرهبرداری،توزیع و فروش نفت خام کشورهایی را میپذیرفتند که آن کشورها توانایی فنی انجام این مراحل را در آن زمان نداشتند.اینکه ایران در اواسط دهه 1950 از این حیث در چه موقعیتی بوده است،با بررسیهای تطبیقی میان موقعیتهای مشابه کشورهای نفتخیز آشکار میشود،و این،موضوع خاص بحث ما در اینجا نیست.اگر در مقایسهها معلوم شود که مذاکرهگران ایرانی کاستی کردهاند و کوتاه آمدهاند و در ازای آن امتیازهای شخصی گرفتهاند،آنگاه در باب خدمت و خیانت آنان میتوان برپایه معیارها آساتر داوری کرد و پیداست که علی امینی هم از شمول این اصل مستثنی نیست.
امینی در جلسه 5 مهرماه 1333 در مجلس شورای ملی و به مناسبت تقدیم لایحه نفتی دولت به مجلس،در پی اظهارات سرلشگر زاهدی،این عبارات را گفت:
...ما مدعی نیستیم که راهحل ایدهآل مشکل نفت را پیدا کردهایم و قرارداد فروشی که بستهایم همان چیزی باشد که ملت ایران آرزو میکند،زیرا راهحل ایدهآل...روزی به دست خواهد آمد که ما آن قدرت و ثروت و وسایل فنی را پیدا کنیم که قادر به رقابت با کشورهای بزرگ باشیم...این قرارداد اگر با ایدهآل ملت ایران صد در صد منطبق نیست،ولی با مقایسه با سایر قراردادها صد در صد بهترین و عالیترین قراردادی است[عین اصل عبارت]که تاکنون راجع به معاملات نفت در دنیا تنظیم شده است.10
سخنان امینی اگرچه از دیدگاه مدافعان او واقعبینانه است،اما بههرحال سخنان مقام مسئول هیات مذاکره و وزیر دارایی کابینهای نظامی و کودتاگر،پس از درهم شکستن حکومتی ملی و سرکوب خونین و خشونتبار جنبشی است که رهبر آن در راه احقاق حقوق ملی به بند کشیده شده بود،و هنگامی که امینی این سخنان را در مجلس میگفت،او در بازداشت نظامیان بود و درست در همان زمان،شماری از آزادهترین ایرانیان زیر شکنجه و فشار حکومتی بودند که میخواست با خارجیان،به ویژه خارجیانی که در همه خشونتهای خونبار دست داشتند، سازش کند و برای بقای خود،حوزه عمل مشترکی فراهم بیاورد.امینی با هر قصد و نیتی وارد مذاکره شده باشد،طرفدارانش نمیتوانند واقعیتهای زمانی و مکانی دوره مذاکرات او را نادیده بگیرند،ولو آنکه رویدادهای سیاسی بعدی پرتوهای دیگری بر این واقعیتها افکنده باشد؛گو اینکه شماری هم امینی را صراحتا به تزویر و ریا متهم میکنند و میگویند زاهدی و او نقشی دو گانه بازی میکردهاند و ظاهرفریبی میکردهانده.11
محمد علی موحد،تاریخنگار نفت و حقوقدان نفت،شگرد امینی را در دفاع از قرارداد نفت در مجلس مورد انتقاد قرار داده و گفته است که زاهدی و امینی خود را متأثر و اندوهگین نشان میدادند و در عین حال میگفتند قراردادی که دارند میبندند،سرآمد همه قراردادهای نفتی است،حال آنکه قراردادی بود که واقعیت امتیاز را زیر نقاب بیع پنهان میکرد،قراردادی بسیار مفصل،دشوارفهم،با اصطلاحات و تعبیرهای گمراهکننده،که به ظاهر مالکیت ایران را بر داراییهای نفتی خود به رسمیت میشناخت،اما مالک،حق تصرف در دارایی خود را نداشت. پیداست چنین قراردادی نمیتوانست با مخالفت خیل عظیمی که صادقانه در راه ملی کردن صنایع نفت و برقرار ساختن حق تصرف ملت بر ثروت ملّی خود مبارزه کرده بودند،روبهرو نشود و ازاینرو شماری از سران و رهبران و هواداران سرشناس جبهه ملی به قرارداد نفتی در حال انعقاد اعتراض کردند و از نمایندگان مجلسین خواستند که آن را امضا نکنند.1 /11
پس از برکناری زاهدی،که روشهای مستبدانه،و فساد گسترده در حکومت او آشکار شده بود،امینی مدت کوتاهی در کابینه حسین علا(1336-1334 ش)وزیر دارایی بود و در دیماه 1334 به عنوان سفیر ایران در امریکا انتخاب شد.این انتخاب را به دو علت دانستهاند:1) تمایل شاه به دور کردن امینی از صحنه سیاست داخلی؛2)ارتباطهایی که امینی به ویژه پس از انعقاد قرارداد کنسرسیوم میتوانسته است با مقامات آمریکایی برقرار سازد،شاه میخواسته است از این ارتباط بهرهبرداری کند.12امینی در ماموریت آمریکا با دستودلبازی عمل کرد و توجه برخی مقامات آمریکایی را به سوی خود،و به عنوان دیپلماتی فعال،درسخوانده و کارآمد جلب نمود.به ویژه به لحاظ گرایشهایی که به سیاستهای دموکراتها داشت و این گرایش را هم تا پایان عمر حفظ کرد،به جان کندی که در آن زمان سناتور ایالت ماساچوست، سیاستمداری جوان،فعال،سخنور،پرجاذبه،محبوب و از امیدهای دموکراتها برای مبارزات سیاسی با جمهوریخواهان بود،نزدیک شد و13ارتباط با او را طی سالها حفظ کرد و از هنگامی که احتمال رئیس جمهور شدن کندی به میان آمده بود،گویا با او درباره مسائل ایران مکاتبه داشت14و در جریان مبارزه انتخاباتی میان کندی و نیکسون،گفته شده است15که جانب کندی را گرفته بود.البته نزدیکان امینی معتقدند که درباره مناسبات امینی با کندیها، داستانسرایی جای واقعیت را گرفته است و مدعیاند که اسناد بر جای مانده و محفوظ در کتابخانه جان کندی،بهتر نشان میدهد که رابطه این دو(امینی و جان کندی)در چه حدی و در چه سطحی بوده است(منبع:تذکرات شفاهی دکتر ایرج امینی).
کندی دیدگاههایش را در کتاب«استراتژی صلح»بیان کرده است.از نظر او آمریکا باید روش خود را در قبال حکومتهای سرکوبگر و وابسته تغییر میداد و کمک میکرد تا دولتهای آزاد، آزادیخواه و معتقد به مردمسالاری بر سر کار بیایند.16آمریکا همواره نگران نفوذ کمونیسم در کشورهای دیگر بود و این نگرانی در باب اتحاد شوروی در حال گستر،که پیشینه خوبی در مورد دخالت در امور ایران نداشت و نشانههای فراوانی از عدم تمایل به خروج از نواحیای که در خاک این کشور اشغال کرده بود بروز میداد،بیشتر بود؛به ویژه آنکه وابستگان سیاسی و جمعی از پیروان مشی حزبیاش از راههای مختلف موجبات تقویت نفوذ و گسترش دامنه مداخلاتش را در ایران فراهم میساختند.خصلت تهاجمی و آرمانهای انقلابی اتحاد شوروی و همپیمانان،مدافعان و پیروان آن کشور در آن دوره تاریخی،آمریکا را همیشه نگران میکرد. برنامههای مقابله آمریکا با عنوانهای انساندوستانه و صلحخواهانه،یا تحت لوی گسترش راه عمومی و تقویت مردمسالاری و نظایر آنها،اقداماتی در راستای طرح مارشال و اصل چهار ترومن،از جمله تدبیرهای سیاسی-اقتصادی این ابر قدرت برای تقویت بنیه اقتصادی کشورهای در حال توسعه و در معرض خطر کمونیسم،و ایجاد زیرساختهای توسعه برای جلوگیری از خطر نفوذ شوروی بود.17دموکراتها و کندی،جز سیاستهای عمومی آمریکا، سیاستهاای ویژه خود را هم داشتند.جان کندی و برادرش،رابرت کندی هر دو،شاه را مستبد و فاسد میدانستند.18جان،با روشهای شاه مخالف بود و با فسادی که در دستگاه اداری ایران رخنه کرده بود آشنایی داشت و ضرورت اصلاحات در ایران را خوب حس میکرد.19به گفته ارمین میر Armin Meyer که سفیر آمریکا در ایران شد،حکومت کندی درباره ایران بیاندازه نگران بود و به محض آنکه بر سر کار آمد،به فوریت گروههای مامور در ایران را تشکیل داد.20کندی کمیته ویژهای هم برای ارزیابی سیاست آمریکا در ایران تشکیل داده بود که نمایندگانی از سازمانهای دولتی آمریکا در آن عضویت داشتند.ریاست کمیته با فیلیپ تالبت Ph.Talbot بود.کمیته،مامور بود اوضاع و احوال ایران را از دیدگاه سیاستهای آمریکا تحلیل کند و با توجه به دیکتاتوری شاه، که کشور را به ورطه خطرناکی کشیده بود،راه حل مناسبی پیشنهاد دهد.اما گفته شده است که از صورت جلسههای این کمیته اینطور بر میآید که میان اعضا اختلاف نظر وجود داشته است. عدهای طرفدار برکناری شاه و عدهای دیگر خواستار حفظ او،اما وارد آوردن فشار بر وی برای تن دادن به اصلاحات بودهاند.21
جان کندی برنامهای با عنوان«اتحاد برای پیشرفت»داشت.کشورهای آمریکای لاتین و شماری از کشورهای دیگر جهان،از جمله ایران،مشمول این برنامه بودند.او به«اصلاحات از بالا»معتقد بود؛به این معنا که حکومتهای وابسته به امریکا را زیر فشار بگذارد تا از رأس حکومت دست به اصلاحات بزنند.کلیات این برنامه عمومی،مشترک بود و مقابله با اتحاد شوروی و سیاستهای گسترشطلبانه آن،رکن اصلی این برنامه را تشکیل میداد،اما برای هر کشوری یا منطقهای،کمیتهای از کارشناسان وارد به آن منطقه سازمان مییافت که برپایه اطلاعات و مناسباتی که با افراد مطمئن خود داشتند،راه حل خاص ارائه میداد.22سران حکومت اتحاد شوروی برپایه تحلیلهای حزب کمونیست بر این باور بودند که کار ایران تمام است و این کشور به طرز اجتنابناپذیری سقوط میکند؛حتی تعبیر«سیب گندیده»،یا«سیب رسیده»را هم در باب ایران به کار برده بودند؛سیبی که از درخت و خود به خود فرو خواهد افتاد؛ یعنی از دیدگاه آنها ایران نیازی به اقدام خاصی نداشت و دیر یا زود در دامنشان،یا شاد هم زیر پایشان،میافتاد.آمریکاییها با این تحلیل و تعبیر آشنا بودند و چه آن را باور داشتند و چه نه، واقعیتهای تاریخی نشان میدهد که در خصوص ایران اصلا مایل نبودند درنگ کنند و به نظر میرسد که اجرای برنامه اصلاحات در ایران،سریعترین راه حلی بود که به آن میاندیشیدند.23ارقام هم البته این نکته را تایید میکند.از 1955 م /1334 ش،میزان سرمایهگذاری آمریکا در کشورهای دیگر به طرز چشمگیری افزایش یافت و از رقم 19 میلیارد دلار در آن سال،به رقم 35 میلیارد دلار در 1961 م /1340 ش رسید.24هدف اصلی آمریکا این بود که دامنه قدرت و ثروتش را افزایش دهد،نظامهای وابسته قابل اتکا و پایداری، کمربندوار به وجود آورد،حایل امن ایجاد کند،جلو گسترش کمونیسم و افزایش نفوذ کمونیستها را در همه کشورها بگیرد و امکان اجرای اصول لیبرالیسم جدی را در سراسر جهان فراهم سازد.این نگرش،هرچند که رویه ظاهری یا صورت استدلالیش تغییر کرده،در نهان و از دیرباز بر سیاست خارجی آمریکا حاکم بوده است و هم اینک نیز از سالهای نخستین سده 21 م،زیر پوشش تعبیرهای به ظاهر جدید چون«جهانی شدن»،«جهان بیمرز»،«دهکده جهانی»،«خاورمیانه بزرگ»و مانند اینها از سوی نیوکانها- New Con مخفف Now Conservatives :نومحافظهکاران،محافظهکاران جدید،که عمدتا در حزب جمهوریخواهان آمریکا متمرکزند- به میان کشیده میشود.25
فخر الدوله،دختر مظفر الدین شاه،مادر دکتر امینی
حزب دموکرات آمریکا پس از 8 سال دوری از قدرت،با یاری یکی از تکخالهای خود که در میان آمریکائیان و غیر آمریکائیان جاذبههای بسیاری داشت،در آبان 1339 بر سر کار آمد. انتخاب کندی در بسیاری از نقاط جهان با استقبال روبهرو شد و در شهرهای مختلف جهان،از جمله در تهران،عدهای پیروزی او را طلایه تحولات سیاسی دانستند.مردم ایران هم که از دست به دست شدن قدرت در میان عده اندکشماری سیاست باز حرفهای خسته شده بودند،نوید تغییرایت را در داخل به خود دادند.26دموکراتها هم به سان جمهوریخواهان در ایران منافعی دارند،اما راه تامین منافع آنها ممکن است متفاوت باشد.دموکراتها به این نتیجه رسیده بودند که توسعه نظامی در ایران،سیاستی که شاه جدا بر آن تاکید میورزید و به آن عقیده داشت،منافع آنها را نه تنها تامین نمیکند،بلکه ممکن است به خطر هم بیاندازد.بنابراین،آن دسته از سران کشور که با آن سیاست نظامی همراه و هماهنگ شده بودند،نمیتوانستند همراهان جدید سیاسی دموکراتها باشند.دموکراتها درصدد بودند که گروهی تازه نفس و خوشنام،قدرت سیاسی را در ایران به دست بگیرد و ظاهرا در این محاسبات بود که پس از جمعبندی نهایی،بر سر صدارت علی امینی توافق کردند.27دموکراتها با چند گزینه اصلی روبهرو بودند و بنا به برآوردشان از موقعیت،باید با سرعت عمل،گزینه مناسب را انتخاب میکردند.گزینهها اینها بود:1)تغییر رژیم از سلطنت به جمهوری؛2)حفظ کردن رژیم سلطنتی،اما عوض کردن شاه؛3)حفظ کردن رژیم و شاه،اما تغییر دادن مشی شاه.از اسنادی که درباره گفتوگوها و نتیجه بررسیهای مشاوران کندی و دموکراتهاست و تا این زمان انتشار یافته است،اینطور بر میآید که در گزینههای 1 و 2 مخاطرات پیشبینی نشده میدیدند و آن گزینهها را مناسب نمیدانستند و ازاینرو گزینه سوم را دنبال کردند.در نتیجه باید سیاستمداری سرکار میآمد که بتواند اصلاحات مدّنظر دموکراتها را به اجرا بگذارد و شاه هم به طریقی،ولو با شیوههای تهدید و ارعاب،به همکاری با آن سیاستمدار تن بدهد.28در بررسیهای سفارت آمریکا در تهران و در بررسیهای شماری از مقامات آمریکایی در واشینگتن،این نتیجه به دست آمد که علی امینی در رأس حکومتی میانهرو،اصلاحطلب،غیرنظامی و برکنار از فساد میتواند گزینه مناسب باشد،البته با قید این شرط که زود دست به کار شود،مبارزه با فساد را از رأس حکومت آغاز کند،به بیکفایتی حکومتی و بیعدالتی و تبعیض،که سالها گریبان جامعه را گرفته بود پایان دهد.29شاه هم از مدتی پیش متوجه خطر شده بود و خوب میدانست که پشتیبانیش از نامزدهای جمهوریخواهان نکتهای نیست که از نظر دموکراتها دور بماند،و به همین دلیل آمادگی داشت سیاستمداران فرمانبرداری نظیر منوچهر اقبال و جعفر شریف امامی را کنار بگذارد،یا حتی اگر ضرورت اقتضاد کرد،آنها و همکارانشان را فدا کند و به همکاری با گروههای دیگری تن دهد که اگرچه با خود او موافق نبودهاند،اما با رژیم سلطنتی و قانون اساسی مخالفتی نداشتهاند.شاه هم بنبست را حس میکرد،وگرنه کسی که هیچ یک از معارضان قدرتش را بر نمیتابید،ولو وفادارترین را به روح انقلاب مشروطه و قانون اساسی و اصل حکومت سلطنتی،به حکومت کسی که دستنشانده و سرسپرده او نبود،به این سادگی تن نمیداد؛تجربهای که پیشتر از سر گذرانده بود و سالها بعد به گونه دیگری تکرار شد،اما این بار دیگر سری برای او باقی نگذاشت.
یادداشتها
(1)نگاه کنید به:«سلسله قاجار»،نوشته امینی،ایرج،در:
www.qajarpages.org/amini/html.
برای اطلاعات تفصیلیتر نگاه کنید به:مکّی،حسین،خاطرات سیاسی حسین مکی،تهران،بیتا،ص 490.
(2)امینی،علی،متن کامل خاطرات علی امینی،به کوشش حبیب لاجوردی،تهران،1383،ش،مواضع مختلف.
(3)امینی،علی،همان،ص 37-59.
(4)دولتهای ایران.تهران،اداره کل آرشیو،اسناد و موزه(ریاست جمهوری)،1378 ش،ص 233.
(5)امینی،علی،همان،ص 71-85.
(6)امینی،علی،همان،ص 76-77.
(7)دولتهای ایران،ص 253؛امینی علی،همان،ص 85-86.
(8)روحانی،فؤاد،تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران،ج 2،تهران،1353 ش،ص 425-459؛ مقصودی،مجتبی،تحولات سیاسی-اجتماعی ایران،تهران،1380 ش،ص 158؛همچنین نگاه کنید به:گفتههای خود امینی در خاطرات خود،ص 94-102.
(9)روحانی،فؤاد همان،فصلهای مربوط به مذاکرات(29 تا 32)؛نیز روزنامههای رسمی در 1333؛ نیزنک:موحد،محمد علی،خواب آشفته نفت،تهران،1383 ش،ج 3،ص 371 به بعد.
(10)نگاه کنید به:مشروح مذاکرات مجلس و روزنامههای رسمی در تاریخهای مربوط.
(11)موحد،محمد علی،همان،ج 3،ص 376؛(1 /11)،همان،ص 371-379.
(12)پیرنیا،باقر،گذر عمر،تهران،1382،ص 171؛نیرنک:امینی،علی،همان،ص 104.
(13)پیرنیا،باقر،همان،ص 173؛طلوعی،محمود،بازیگران عصر پهلوی،تهران،1372 ش،ج 1،ص 428.
(14)آموزگار،جهانگیر فراز و فرود دودمان پهلوی،ترجمه اردشیر لطفعلیان،تهران،1375 ش،ص 500- 501 و 534.
(15)آموزگار،جهانگیر،همان صفحات.
(16)کندی،جان،استراتژی صلح،چ 3،ترجمه عبد الله گلهداری،تهران،1342 ش،صفحات مختلف.
(17)اصول راهبردی طرح مارشال و هدفهای اعلام شده اصل چهار ترومن،به قدر کافی گویاست.
(18)میلانی،عباس،معمای هویدا،تهران،1380 ش،ص 180؛نیزنک:مقدمه علینقی عالیخانی بر: یادداشتهای علم،چ 2،تهران،1380 ش،5 ج،ج 1،ص 51.عالیخانی به نامهای اشاره میکند که پس از کشته شدن کندی خطاب به لیندن جانس تهیه شده بود و نسبت به کندی موهن بود.گرچه این نامه به اصرار اسد الله علم فرستاده نشد،اما مکنونان شاه را درباره کندی نشان میدهد.
(19)سنجابی،کریم،خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی،تهران،1381 ش،ص 232.
(20)حسینیان،روح الله،3 سال ستیز مرجعیت شیعه(43-1341)،تهران،1382 ش،ص 108.
(21)این نکات را عباس میلانی(معمای هویدا،ص 182-183)از اسناد کتابخانه جان اف کندی و یادداشتهای سیاسی آن دوره درباره ایران نقل کرده است.
(22)بیل،جیمز،شیر و عقاب،ترجمه فروزنده برلیان،تهران،1371 ش،ص 185-186.
(23)بیل،جیمز همان.اسنادی که بیل به آن دسترسی داشته و تحلیلهای خود را برپایه آنها قرار داده است،از مستندات بیشتر تاریخنگارانی است که درباره آن دوره بررسی میکنند.
(24)
Shashaani,Lili,Capitalism and Land Reforrm and Agricultural Development:The Case of Iran,Michigan State University,1985,p.141.
(25)نیوکانها پایگاههای اینترنتی بسیاری دارند و توجه به برنامههای آنها از راه همین پایگاههای بهترین وسیله آشنایی با طرحهای جدید گسترشطلبانه آنهاست.ایران هم از آماجهای اصلی طرحهای آنهاست و اگر جناح نیوکانها به قدرتی برسد که پشتیبانی کنگره و سنای آمریکا را هم با خود داشته باشد،تهدیدهای بسیار جدّی متوجه ایران خواهد بود که حمله نظامی به مراکز نظامی،صنعتی و اقتصادی ایران احتمالا کمترین آنهاست.
(26)آبادیان،حسین،دو دهه واپسین حکومت پهلوی،تهران،1383 ش،ص 202.
(27)سیک،گری،همه چیز فرو میریزد.ترجمه علی بختیاریزاده،تهران،1384 ش،ص 31.
(28)اسناد کتابخانه جان اف کندی و یادداشتهای سیاسی آن دوره درباره ایرن،.منقول در:بیل،جیمز، شیر و عقاب و میلانی،عباس،معمای هویدا،همان صفحات.
(29)این نکات را عباس میلانی(معمای هویدا،ص 181)از این سند نقل کرده است:
U.S.Embassy,Tehran,Iran,ẓEconomic Assessment for Iran,June 1961Ẓ,NSA,no. 470,p.14
مجله بخارا - مهر و آبان 1385 - شماره 55
تعداد بازدید: 4617